غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

سلام،


چند شبه که دارم تفسیر قرآن رو از زبان مهندس عبدالعلی بازرگان می شنوم. من از آخر قرآن شروع کردم به نیوشیدن.  از اینجا دانلود می کنم که البته ف ی ل ت ر هست.


کاملا Applied تفسیر می کنند و تاملات فعلی و پیشینم گاهی تایید میشه و این مساله ایجاد شعف میکنه.


اما همین شعف و تایید باعث میشه یاد اقبال لاهوری بیافتم که می گه:


ز من بر صوفی و ملا سلامی


که پیغام خدا گفتند ما را


ولی تأویل شان در حیرت انداخت


خدا و جبرئیل و مصطفی را


 


از آرزوهای دوران نوجوانیم این بود که ظهور منجی آخرالزمان رو ببینم فقط و فقط به این دلیل که دوران حق رو بچشم.


۱۹ فروردين ۹۲ ، ۱۷:۲۹
صبا ..

سلام،


چقدر منتظر بودم یه تعطیلات طولانی بهم بخوره و کارهام رو خوب جلو ببرم.


ته دلم می خواستم توانایی هام رو به استاد2 نشون بدم. امروز 13 فروردین و یه جورایی آخرین روز تعطیلات هست، از این تعطیلات فقط خستگی مهمون داری واسم مونده و یه عالمه کاره عقب مونده، توقعات استاد2 هم کاملا افزایش یافته.


چقدر زود دیر شد.


این اولین سیزده به دری هست که حتی دلم نمی خواد تا تو حیاط هم برم و اولین عیدی بود که دلم می خواست دانشگاهها یا حداقل کتابخونه دانشگاه از 5 فروردین باز باشه.


فاصله دیدگاه خودم رو با سنت ها حس میکنم. سنت و آداب و رسومی که فقط پوسته و قالبشون مونده و از درون تهی و پوچ شدند فقط باعث عقب ماندگی این ملت شده، دیگه به سختی میشه صمیمیت و محبت رو حس کرد.


به استاد2 قول دادم تا جمعه یه گزارش جامع واسش بفرستم.


به خودم قول داده بودم که کمدی الهی دانته رو شروع کنم و افکار سهروردی رو مرور کنم. عجیب بد قول شدم.


خدایا حول حالنا الی احسن الحال


۱۳ فروردين ۹۲ ، ۱۷:۲۹
صبا ..

سلام،


هر وقت می خوام از حرفای دلم بنویسم، فضای ذهنم پر میشه از یک یا چند بیت، قسمتی از یک دعا یا آیه ای از قرآن. 


این یعنی پیشینیان هم حس مشابهی رو تجربه کردن!


دیشب برای مدتی شک داشتم که مشکوک به افسردگی باشم.


امروز که تو فضای ذهنم Search کردم، دیدم خیلی از حرفام تکراریه، در طول تاریخ بارها و بارها توسط افراد مختلف گفته شده، خیالم راحت شد که زیادم غیرطبیعی نیستم لبخند


BackGround  ذهنم شده :


یا حبیب من لا حبیب له


یا انیس من لا انیس له


یا معین من لا معین له


یا غیاث من لا غیاث له


یا صاحب من لا صاحب له


و...

۱۰ فروردين ۹۲ ، ۱۷:۲۸
صبا ..

با کراوات به دیدار خدا رفتم و شد

بر خلاف جهت اهل ریا رفتم و شد


ریش خود را ز ادب صاف نمودم با تیغ

همچنان آینه با صدق و صفا رفتم و شد


با بوی ادکلنی گشت معطر بدنم

عطر بر خود زدم و غالبه سا رفتم و شد


حمد را خواندم و آن مد «ولاالضالین» را

ننمودم ز ته حلق ادا، رفتم و شد


یک دم از قاسم و جبار نگفتم سخنی

گفتم ای مایه هر مهر و وفا، رفتم و شد


همچو موسی نه عصا داشتم و نه نعلین

سرخوش و بی خبر و بی سرو پا رفتم و شد


«لن ترانی» نشنیدم ز خداوند چو او

«ارنی» گفتم و او گفت «رثا» رفتم و شد


مدعی گفت چرا رفتی و چون رفتی و کی؟

من دلباخته بی چون و چرا رفتم و شد


تو تنت پیش خدا روز و شبان خم شد و راست

من خدا گفتم و او گفت بیا رفتم و شد


مسجد و دیر و خرابات به دادم نرسید

فارغ از کشمکش این دو سه تا رفتم و شد


خانقاهم فلک آبی بی سقف و ستون

پیر من آنکه مرا داد ندا رفتم و شد


گفتم ای دل به خدا هست خدا هادی تو

تا بدینسان شدم از خلق رها رفتم و شد


 


محمد علی گویا 

۰۸ فروردين ۹۲ ، ۱۷:۲۲
صبا ..

سلام،


این حس تنهایی و غریبی من بر میگرده به خیلی سال پیش، حتی به قبل از زمانی که شخصیتم شکل بگیره، دقیق ترین خاطره م بر میگرده به 6 سالگی، که تو یه جمع شلوغ به شدت احساس تنهایی می کردم و این حس هر روز و هر ساعت با من بزرگتر میشه.


منی که براحتی با آدم ها ارتباط برقرار میکنم و آدم های دور و برم هم کم نیستند، وقتی ازم پرسیده بشه چند تا دوست صمیمی داری، هیچ جوابی برای گفتن ندارم!!


دنیای من با دنیای آدم های اطرافم متفاوته، دارم افکار وعقاید سهروردی رو می خونم ، سهروردی همیشه تو زندگیش دنبال یه مشارک بوده کسی که بتونه آرا و عقایدش رو با اون در میون بگذاره و باهاش همسو باشه، وقتی این جمله از کتاب رو خوندم چه خوب سهروردی رو درک کردم، دنیای افکار و عقاید من خیلی خیلی کوچکتر از آراء سهروردی هست اما تنهایی توی این دنیای کوچیک هم سخته!


تو خواننده عزیزی که حوصله میکنی و این نوشته رو می خونی، اصلا فکر نکن که من آدم خاصی هستم، خیلی ها اطراف من در نگاه اول دیدگاه و طرز فکرشون با من همسو هست، اما وقتی بهشون نزدیک میشی از حرف تا عملشون اینقدر فاصله هست که گم میشی تو عظمت این فاصله، خیلی ها ظاهر افکارشون زیبا هست و وقتی نزدیک میشی پشت این ظاهر هیچ عمقی نیست و چه زود سرت میخوره به کف اقیانوس وجودشون.


چقدر دلم یه آدم عمیق می خواد!! آدمی که بشه تو عمق وجودش مست شد، آدمی که نخوای برای صحبت باهاش دنبال موضوع بگردی ، صحبتاش رنگ و بوی آدمای دیگه رو نده، از تو بگه، تو رو بشناسه، تو رو حس کرده باشه، بشه با حرفاش بزرگ شد، بزرگ دید. بشه غم دلتنگی تو رو باهاش قسمت کرد، از غربتمون گفت.


عید من اون روزیه که دلتنگیام رو نگفته با یه بشر مثل خودم قسمت کنم  و بدون اینکه قضاوتم کنه درکم کنه.


چه بغضی نشست تو گلوم، فضای ذهنم پر از "الهی و ربی من لی غیرک " هست، کاش وقتی شش ساله بودم فضای ذهنم این جمله رو در خودش می گنجوند.


اما هنوز امید دارم که انسانی هست که از جنس احساس من "من لی غیرک" رو حس کرده باشه و بخواد یکی رو در حسش شریک کنه.

۰۴ فروردين ۹۲ ، ۱۷:۲۱
صبا ..

و چه زیبا قیصر گفت: 


گفتم این عید به دیدار خودم هم بروم .... 

۰۱ فروردين ۹۲ ، ۱۷:۲۰
صبا ..

سلام


سال نو همگی مبارک


آرزوهایی که امسال برای خودم دارم اول اینکه همه دوستان و آشنایان سلامت و موفق و خوشبخت باشند 


و


حَوِلّ حالِنا الی اَحسَنِ الحال


و اما برای خودم


رَّبِّ زِدْنِی عِلْمًا

رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّیَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَاماً


 

۰۱ فروردين ۹۲ ، ۱۷:۱۹
صبا ..

سلام


دلم خیلی گرفته،


سال 91 با همه خوبی ها و بدی هاش، با همه فرازها و نشیب هاش داره تموم میشه


و من وقت کم آوردم، حال دانش آموزی رو دارم که می خوان برگه ش رو به زور بگیرن.


هنوز خیلی چیزا مونده بنویسم.


جای خیلی ها خالیه تو زندگیم.


و چقدر زود دیر می شود.


۲۶ اسفند ۹۱ ، ۲۲:۱۳
صبا ..

سلام


خدایا روی صحبتم مستقیما با خود، خودته


اگه لیاقتم بهشتت هست خواهش میکنم از حالا به فکر یه اینترنت پرسرعت باش، اصلا خدایا یا اینترنت نداشته باشه یا ...


خدایا دلم میخواد تجهیزات اینترنتی بهشتت رو ببینم.متفکر کاش بشه تا اراده کنی پیامت به ذهن مخاطب منتقل بشه. هر فایلی که تصور کنی با به حرکت دانلود بشه و خیلی کاش های دیگه...



خدایا اگه لیاقتم جهنمت هست خواهش میکنم، تمنا دارم با سرعت اینترنت پایین شکنجه م نکن. خدایا اینجوری نباشه که ایمیل هام رو نشونم بدی بعد نتونم بازشون کنم. وای خدا سرب داغ بریزی تو گوشم بهتر از صبر کردن واسه دانلود دو تا فایله.گریه


 

دورهـــــــــــــــــــــــــــــــــا آوایی است که مرا می خواند.


۲۳ اسفند ۹۱ ، ۲۲:۱۱
صبا ..

سلام


 


امروز دکتر بهم گفت تا یک ماه بخاطر زانوهات رو صندلی نماز بخون.


شب که اومدم خونه و برای اولین بار رو صندلی نماز خوندم، خیلی حس بدی داشتم.


دیگه نمی تونم در مقابلت به خاک بیافتمگریه


می دونم مهم دل آدمه، ولی ...


ولی آرامشی که تو سجده کردنه  تجربه شیرین و والایی هست و معتقدم 


وَاسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ وَإِنَّهَا لَکَبِیرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخَاشِعِینَ


می دونم هنوز با خشوع خیلی فاصله دارم ولی بازم ته دلم امید دارم.


 


بازم شکرت که بعضی چیزا رو می فهمم.


 

۲۰ اسفند ۹۱ ، ۲۲:۱۰
صبا ..