غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

۱ مطلب در شهریور ۱۴۰۴ ثبت شده است

گفتم که پنج شنبه یک ساعت رفتیم مهد.

خب حدس بزنید چی شد؟

اونجا یه بچه ای بود اسمش دنا! مربی هم گفت دو رگه ایران - افغان هست. خیلی هم ناز بود. همسنای دخترک. فقط مساله این بود که دماغش آویزون بود. همونجا من دلم یه جوری شد اصلا.

و اینچنین بود که از شنبه صبح هم دخترک مریض شد و داستان مریض شدن هنوز رسما مهد رو شروع نکردیم شروع شد :( 

 جمعه شب گفتم آخیش امشب آخرین شبی هست که دخترک بخاطر دلش بیدار میشه!! 

شنبه شب کلا من دو ساعت هم نخوابیدم. تا ساعت ۳ یادم نمیاد چندبار تا اتاق دخترک رفتم. از سه به بعد هم بغلش کردم و هی راه رفتم! ۵ اندی بود که رضایت داد بره بغل باباش. 

 

ولی عسلکم وقتی مریض هم هست خوش اخلاقه و لبخند رو لبش کنار نمیره. 

۰ نظر ۰۳ شهریور ۰۴ ، ۰۷:۱۲
صبا ..