دربارة پرهیزکاران به همام (2)
گویند که امیر المؤمنین ( ع ) را مصاحبى بود به نام همام که مردى عبادت پیشه بود . روزى گفتش که اى امیر المؤمنین ، پرهیزگاران را برایم وصف کن . آنسان که گویى در آنها مىنگرم . على ( ع ) در پاسخش درنگ کرد ، سپس گفت :
از نشانههاى یکیشان این است که مىبینى که در کار دین نیرومند است و در عین دوراندیشى نرمخوى و ایمانش همراه با یقین است و به علم آزمند و علمش آمیخته به حلم و توانگریش همراه با میانهروى است و عبادتش پیوسته با خشوع . در عین بینوایى محتشم است و در عین سختى ، صابر . در طلب حلال است و در جستجوى هدایت شادمان . از آزمندى به دور است . در آن حال ، که به کارهاى شایسته مىپردازد ، دلش بیمناک است . سپاسگویان روز را به شب مىآورد و ذکرگویان شب را به روز مىرساند . شب را در عین هراس مىگذراند و شادمانه دیده به دیدار صبح مىگشاید . هراسش از غفلتى است که مبادا گریبانگیرش شود و شادمانیش از فضل و رحمتى است که نصیبش گشته .
اگر نفسش در طلب چیزى ناخوشایند سرکشى کند ، پاى مىفشرد تا خواهشش را برنیاورد . شادمانى دلش ، چیزى است که پایدار است و پرهیزش ، از چیزى که نمىپاید . دانش را به بردبارى آمیخته است و گفتار را با کردار . او را بینى که آرزویش کوتاه است و خطایش اندک . دلش خاشع است و نفسش قانع . خوردنش اندک است و کارهایش آسان و ، دینش محفوظ و ، امیالش مرده و خشمش ، فرو خورده .
به خیرش امید است و از شرش ایمنى . اگر در جمع غافلان باشد ، نامش را در زمره ذاکران نویسند و اگر در میان ذاکران باشد ، در شمار غافلانش نیاورند .
اگر بر او ستمى رود ، عفو کند و به آن کس ، که محرومش داشته ، بخشش نماید . و با هر که از او ببرد ، پیوند کند . زشتگویى از او دور است . گفتارش نرم است . ناپسندى در او ناپیداست و نیکوکارى در او هویدا . همواره خیرش روى آورده و شرش پشت کرده باشد . در شدایدى که دیگران را مىلرزاند ، او از جاى نمىشود و در مکاره شکیبایى را از دست نمىهلد و چون در امن و راحت باشد ، سپاس حق به جاى آورد . بر کسى که دشمن دارد ستم روا ندارد و محبت دیگران به گناهش نکشاند .
پیش از آنکه بر زیانش شهادت دهند ، او خود به حقیقت اعتراف مىکند . و چون به پاسدارى امرى وادارندش ، ضایعش نمىگذارد . آنچه را که خواهند که به خاطر بسپارد از یاد نمىبرد . دیگران را با القاب زشت نمىخواند .
به همسایه زیان نمىرساند . به هنگام مصایب شماتت روا نمىدارد . به باطل وارد نمىشود و از حق پاى بیرون نمىنهد . اگر خاموش باشد از خاموشى خویش غمگین نمىگردد . صدا به خنده بلند نمىکند . چون بر او ستمى رود صبر مىکند تا خدا انتقامش را بستاند . خود را به رنج مىافکند و مردم از او در راحتاند .
براى روز بازپسین ، خویشتن به مشقت مىاندازد و مردم را راحت مىرساند . از هر که دورى گزیند به سبب پارسایى و پاکى است و به هر که نزدیک شود به سبب نرمخویى و رحمت است . نه دورى گزیدنش از روى تکبر است و نه نزدیک شدنش از روى مکر و خدعه .
گوید که همّام از این سخن بیهوش شد و در آن بیهوشى جان داد . امیر المؤمنین گفت که :
بر جانش بیمناک بودم .
سپس فرمود :
آرى ، اندرزهاى رسا به هر که اهلش باشد چنین کند .
یکى گفت : یا امیر المؤمنین تو خود چگونهاى ؟ گفت :
واى بر تو ، مرگ هر کس را زمانى است که از او در نگذرد و سببى است که از آن بیرون نرود از اینگونه سخنان بازایست که شیطان بر زبان تو دمیده است .
خطبه 184 نهج البلاغه - قسمت دوم