نشسته ام به در نگاه می کنم!
نشسته ام به در نگاه می کنم
دریچه آه می کشد
تو از کدام راه می رسی؟
خیال دیدنت چه دلپذیر بود
جوانی ام درین امید پیر شد
نیامدی و دیر شد…
همین
هوشنگ ابتهاج
نشسته ام به در نگاه می کنم
دریچه آه می کشد
تو از کدام راه می رسی؟
خیال دیدنت چه دلپذیر بود
جوانی ام درین امید پیر شد
نیامدی و دیر شد…
همین
هوشنگ ابتهاج
سلاااام به روی ماهت صبا جونم
ای در درون جانم و جان از تو بی خبر
وز تو جهان پر است و جهان از تو بی خبر
چون پی برد به تو دل و جانم که جاودان
در جان و در دلی دل و جان از تو بی خبر
ای عقل پیر و بخت جوان گرد راه تو
پیر از تو بی نشان و جوان از تو بی خبر
نقش تو در خیال و خیال از تو بی نصیب
نام تو بر زبان و زبان از تو بی خبر
از تو خبر به نام و نشان است خلق را
وآنگه همه به نام و نشان از تو بی خبر
عطار😉😚😚
از خوندن هزار باره این چند بیت شعر و حتی شنیدنش با صدای سایه سیر نمیشم
هر جا که باشه برام تازه تر از بار قبله
مرسی از به اشتراک گذاشتنش
چه شعر قشنگی :)
چقدر قشنگ بود :)
آقای ابتهاج را بسیار دوست میداریم :)
اوهووووم ... خیال دیدنت چه دلپذیر بود ....
«تو» مشخص نیست لذا نمیشه نظری داد.... من فقط با تجربیات زندگی خودم میتونم بگم نگاه کردن به فقط یه در و امید به باز شدن فقط یک در اشتباه روزگار نیست و اشتباه منه اگه این کار رو انجام بدم.... هر دری بعد از یه زمانی اگه باز شد که شد، اگه نشد باید گشت درهای دیگه رو پیدا کرد حتی اگه دری نیست بیخیال در شد درغیر اینصورت آخرش میشه همین که آدم احساس میکنه جوونیش رفته و هیییییییییچ..... همه درهای زندگی بازشدنشون دست ما نیست. خیلی چیزها دست به دست هم میدن که دری باز بشه و بتونیم ازش رد بشیم.... شخصا در جوونی این اشتباه رو کردم! نمیتونستم بیخیال یک خواسته ام بشم. چشم به در و درتلاش. در باز شد! اما الان پیشیمونم که اگه زودتر بی خیالش می شدم از عمرم بهتر استفاده کرده بودم. اطرافیان هم خیلی تاثیرگذارند که ارزشهاشون چی باشه، که مسیرشون چی بوده باشه، که چه حمایت هایی انجام بدن...... در خاتمه یه شعری استاد الهی قمشه ای آخرصحبتش میگه که دوستش دارم: باز گردد عاقبت این در، بلی... رونماید یار سمیمین بر، بلی.... این سر مخمور اندیشه پرست... مست گردد زان می احمر، بلی.
من یاد این شعر قیصر امین پور افتادم:
قطار می رود، تو می روی، تمام ِ ایستگاه می رود
و من چقدر ساده ام که سال های سال
در انتظار تو
کنار ِ این قطار، ایستاده ام
و همچنان به نرده های ایستگاه رفته تکیه داده ام ...