یارگیری خاکستری!
هنگامیکه در چکسلواکی در بهار پراگ اعتراضات علیه سیاستهای شوروی آغاز شد، بخش عمده مردم در موضع بیطرفی بودند. آنها اگر چه علاقمند سیاستهای اتحاد جماهیر شوروی نبودند، اما انگیزهای هم برای بیان اعتراضات علنی و حضور در راهپیماییها نداشتند، چون معتقد بودند اگرچه شوروی دیکتاتور است، اما آینده چکسلواکی بی شوروی هم گنگ است. ضمن آنکه غرب هم همواره فقط به اعتراض لفظی به سرکوب بهار پراگ بسنده میکرد، و در عمل کاری انجام نمیداد.
کشورهای غربی با توجه به واقعیتهای رویارویی اتمی در جریان جنگ سرد، نه میتوانستند و نه میخواستند در اروپای شرقی به مقابله نظامی و یا سیاسی با شوروی برخیزند.
بهار پراگ را بیشتر جوانان و دانشجویان با شیوههای مدنی پیش میبردند، راهپیمای های سکوت، ایستادن در معابر عمومی، تجمع در میدانها و ... اما جمعیت عظیم همچنان در مقابل این اعتراضها سکوت کرده بودند. این بخش خاکستری جامعه بیمناک آینده بودند.
کا، گ، ب در حزب کمونیست مورد سؤال قرار گرفت و لئونید برژنف، رهبر شوروی به کا گ ب دستور داد تا از هر راهی که میتواند نه با نیروی پلیسی و امنیتی بلکه با ایجاد یک جو روانی قشر خاکستری و بیتفاوت جامعه را علیه معترضین بشوراند.
کا گ ب پیشنهاد داد تا نیروهایی از پلیس و وفاداران لباس شخصی حزب به اموال عمومی و همچنین خانههای مردم و فروشگاهها حمله ببرند و به غارت و تخریب مشغول بشوند.
آنها به باجه تلفنهای عمومی، ایستگاههای اتوبوس ماشینهای مردم و فروشگاهها و خانهها حمله میکردند، و اینگونه القا کردند که معترضین غارتگر و دشمن مردم هستند!
رفتهرفته قشر خاکستری جامعه که از این آشوبها و غارت و تخریب خسته شده بودند، به حمایت از حزب و حکومت پرداختند، و از آنها خواستند تا جلوی این آشوبها گرفته شود. کار بهجایی رسید که اعتراضات عمومی رنگ عوض کرد. حالا همان قشر خاکستری و بیتفاوت جامعه بود که به خیابانها ریخته بودند و علیه معترضین شعار میدادند و خواستار برقراری آرامش بودند!
این عمل بعدها به دکترین سیناترا نیز مشهور شد.
اتحاد جماهیر شوروی و کشورهای کمونیستی و بلوک شرق از این شیوه خرسند شدند و بعدها در پس هر اعتراضی نسبت به آن اقدام میکردند.
سازمانهای امنیتی بلوک شرق این دکترین را بهعنوان بخشی از مهندسی عملیات روانی در جامعه بکار گرفتند و در دورههای آموزشی خود همواره نسبت به تربیت تیمهای ضربت باهدف «یارگیری خاکستری» اختصاص میدادند.
صبا نوشت:
مامان من عادت داره هر موقع حوصله ش سر میره و دلش میگیره بره یکی از نمازهاش رو تو شاهچراغ بخونه و یکی دو ساعتی اونجا بشینه و بعدش برگرده خونه! دیروز صبح اولین خبری که خوندم حمله به شاهچراغ بود و تا همین الان هم حالم خوب نیست که اگر خدای نکرده مامان من چهارشنبه عصر دلش گرفته بود و اونجا بود من الان داشتم چیکار میکردم؟! خدا رو شکر که مامان من حالش خوب هست ولی خب این دلیلی بر این نمیشه که حال من بد نباشه! همه کسانی که اونجا بودن خانواده دارن و عزیزدل یه عده هستند. همه شون حتما امید به زندگی و کلی خواسته و آرزو داشتند که بخاطرش رفتن زیارت!
جمهوری اسلامی باید پاسخگو باشه حتی اگر به فرض محال واقعا داعش مسئول این حمله بوده! سردارشون چند سال پیش ادعا کرده بود که جنگ ها رو بردیم خارج از مرزهای ایران و براندازی داعش رو جشن گرفته بودن! بعد آمریکا سردار شجاعشون رو کشت! بعد اینا هواپیمای خودی رو زدن که انتقام سردارشون رو از آمریکا بگیرن؟! الان چی شد یهو؟! کدومش دروغه؟! براندازی داعش! یا عملیات شاهچراغ!؟!
حکومتی که نمی تونه توی توریستی ترین شهرش که از قضا وسط کشور هم قرار داره و نه لب مرز و اتفاقا سکولارترین شهر کشور هم هست امنیت برقرار کنه! چیزی که سالها بهش می نازیده تو منطقه و مردمش و زنانش رو میترسونده از اینکه داعش بیاد تو شهرهاشون بهشون تجاوز کنه! حالا بیاد دفاع کنه از عملکردش! شیراز که این روزها اونقدرا شلوغ نبوده! کجا بودن براداران سپاهی و بسیجی! شرح وظایف اطلاعات سپاه چی هست؟! که نتونستند یه عملیات تروریستی که اینقدر کودکانه اجرا شده رو خنثی کنند!
بارها شده دم در حرم شاهچراغ بخاطر اینکه چادرم رو شونه م بوده یا مثلا شارژر موبایل تو کیفم بوده نتونم برم داخل بعد حالا طرف انگار داشته آداب زیارت رو بجا می آورده و هر جاش هم که اشتباه می کرده برمیگشته درست می کرده! نکنه ثواب زیارتش کم بشه!
حتی اگر واقعا کار داعش بوده حکومتی که چوپان دروغگو هست و اجتماع ۸۰ هزار نفری ایرانیان در برلین رو به گرانی سوخت نسبت میده و تو صدا و سیماش این وقاحت رو با کمال پررویی فریاد میزنه نباید توقع داشته باشه حرفش قابل باور باشه!
کامنت های این وبلاگ تا اطلاع ثانوی بسته خواهد بود! لطفا تلاش نکنید کامنت بگذارید.