تا حالا براتون پیش اومده که وسیله ای بخرید و یه مدت باهاش کار کنید و بعد برید سراغ کتابچه راهنماش و تازه متوجه خیلی قابلیت های دستگاه بشید که اتفاقا خیلی هم بهش نیاز داشتید! یا ببنید فلان قسمتش رو که هر سری شما باهاش کلی کلنجار میرید تا باهاش کار کنید با دو - سه مرحله ساده می تونید براحتی باهاش کار کنید. یا حتی اسم خیلی از قسمت های اون دستگاه یا اسم قابلیت هاش رو نمی دونستید با اینکه ازش استفاده می کردید؟!
من همچین احساسی رو وقتی تجربه کردم که کتاب انواع زنان نوشته ژان شینودا بولن (goddesses in everywoman- Jean Shinoda Bolen) رو کامل خوندم. حس کردم با یه صبای جدید روبرو شدم با صبایی که قابلیت هایی داشته که من به سختی بهشون رسیدم و ازشون استفاده میکنم و خیلی ویژگی ها داشته و داره که من اسمی برای اون ویژگی ها تو دامنه لغاتم نداشتم!!
کتاب جزو دسته کتاب های روانشناسی یونگی هست و کهن الگوها یا آرکیتایپ های موجود در ناخودآگاه جمعی را معرفی و بررسی میکند.
ناخوداگاه جمعی چی هست؟
ناخودآگاه جمعی بخشی از ناخودآگاه است که فردی نیست بلکه جهانی است با محتویات و حالات رفتاری که کمابیش در همه جا و در تمام افراد به طور یکسان یافت میشود.
نویسنده این کتاب با بررسی اسطوره های موجود در همه فرهنگ ها علی الخصوص اسطوره های یونانی ۷ کهن الگوی زنانه رو معرفی میکند. کهن الگوها به صورت کلی در روان مردان وزنان (همه ی انسان ها) وجود دارند و باعث بروز ویژگی های مختلف در شخصیت آنها میشود. کهن الگوهای زنانه در روان مردان هم وجود دارد و بالعکس.
قبل از اینکه متن رو ادامه بدم باید بگم من قبلا به صورت سرسری تو سایت های روانشناسی در مورد این کهن الگوها و ... خونده بودم و تست هم زده بودم ولی فکر میکردم اینها هم مثل طالع بینی چینی و هندی هست که مثلا میگه زن متولد ماه عقرب فلان ویژگی رفتاری رو داره و نباید مثلا با مرد متولد ماه سرطان ازدواج کنه و ... :))
توی کتاب ۷ اسطوره زن به نام های آرتمیس - آتنا - هستیا - هرا - دیمیتر - پرسوفون و آفرودیت معرفی شده. اول از بُعد اسطوره شناسی مثلا گفته شده که آتنا کی بوده و چه ویژگی هایی اسطوره ای داشته و مثلا باعث جنگ بین ایکس و وای شده و بعد هم مشخصات روانی اون اسطوره به زن امروزی نگاشت شده. به این صورت که کودکی و نوجوانی و ... تا کهنسالی زنی با ویژگی های آتنا توضیح داده شده و اینکه مثلا چه علاقه مندی هایی داره و نقاط قوت و ضعفش در مسایل کاری و ارتباط با زنان دیگر - مردان - والدین و فرزندان و ... بحث میشه و اینکه چه مشکلات و مزایایی داره این کهن الگو همگی بررسی میشه.
تا اینجاش احتمالا جذابیتی نداشته.
ولی مساله جایی جالب میشه که یه جاهایی از کتاب تکیه کلام های خودت و دوستات و اطرافیانت رو میبینی. همین گله و شکایت هایی که از شرایط داری و یا از زبان زنان و مردان دیگه ای رو شنیدی به کرات می بینی.
واکنش من خیلی جاها این بود: (خطاب به نویسنده) عه!! تو از کجا می دونی؟ :))
و این یعنی همه ی ما داریم طبق یه سری الگوی کلی رفتار میکنیم.
نوشتن این یادداشت واسه من سخت هست چون هم هیجان زده هستم که اطلاعاتم رو منتقل کنم و هم اینکه خلاصه کردن این اطلاعات واقعا سخت هست.
مثال می زنم:
یکی از کهن الگوهای فعال در من آرتمیس هست:
از کتاب:
من به تجربه دیدهام که وقتی پدران با دختران آرتمیسی شان مخالفت می کنند چه اتفاقی میافتد به طور معمول دختر حالت تدافعی اش را در بیرون حفظ میکند اما از درون زخمی میشود او نشان میدهد که قوی است و افکار پدرش روی او تاثیری ندارند و شرایط را تحمل میکند تا زمانی که بتواند مستقل شود عواقب کار بسته به شدت و میزان خشونت متفاوت است اما از الگوی ثابتی پیروی میکند. نتیجه زنی است که همیشه به شایستگی هایش با دیده تردید می نگرند و معمولاً در مورد خودش خرابکاری می کند. تردیدها بدترین دشمنانش هستند اگرچه در ظاهر به شکل موفقیت آمیزی در برابر قدرت پدرش که میخواهد آرمانهای او را محدود کند مقاومت مینماید اما در سطح روانش با پدرش در زمینه عقاید انتقادی است مشارکت میکند. او در اعماق وجودش با احساساتش درگیر است احساساتی که به او می گویند به اندازه کافی خوب نیست زمانی که به او فرصت های جدیدی پیشنهاد میشود دچار تردید میشود کمتر از آنچه در حد توانش است به دست میآورد و حتی زمانی که موفق میشود باز هم احساس بیکفایتی میکند.
این کاملا توصیف من هست تمام دوستان انگلیسی زبان من حتما یکبار از من شنیدن i'm not good enough! اینکه هیچ تعریفی به دل من نمیشینه! اینکه من به شدت از خودم انتقاد میکنم یه چیز عادی هست. خیلی از یادداشت های شخصی من با این جمله شروع میشه که یه مدت هست که داری ضعیف عمل میکنی یا کندی! یا ... و وقتی در مورد این مساله با بقیه حرف می زنم که من از عملکرد خودم راضی نیستم با تعجب نگاهم میکنند که انگار یه آدم فضایی دیده اند!! و حالا می فهمم چرا من براشون آدم فضایی هستم!!
من قبلا یه بار اینجا در مورد یکی از دوستام نوشته بودم که چقدر رفتارش عجیب هست و چقدر دل میخواد نبینمش و ...! دقیقا من چنین رفتارهایی رو تو اون خانم محترم می دیدم.
از کتاب
زن آتنایی هیچ احساس خواهرانه ای نسبت به زنان نخواهد داشت آنها همچنین شباهتی بین خودشان و زنان سنتی و همچنین زنان طرفدار حقوق زنان نمی بینند اگر چه به خاطر شاغل بودن شان ممکن است در ظاهر شبیه زنان طرفدار حقوق زن ها به نظر بیایند اما خواهری مفهومی بیگانه با ذهن آتنایی است.
(زنان علیه زنان رو من با این دوستم تجربه کردم از بس هر کی در مورد حقوق زنان و ... می زد به نظرش مسخره بود!!!)
آتنا نسبت به مسائل معنوی و اخلاقی که برای برخی اهمیت حیاتی دارد بی تفاوت و نسبت به مشکلات افراد در زمینه روابط شان بیحوصله است و از هرگونه ضعفی بیزار می باشد و نداشتن حس همدردی تا این اندازه به راستی کشنده است.
(این دوست من اینجوری بود که دوساعت دردودل می کرد از روابطش و مشکلاتش بعد که یکی دیگه میخواست حرف بزنه پا میشد می رفت بعد به من مسیج میداد باز فلانی میخواست در مورد روابطش حرف بزنه من حوصله نداشتم!!! صبا: پوکر فیس)
زمانی که یک فرد توسط "چشمان گرگونی آتنا" مورد بررسی دقیق قرار میگیرد احساس میکنند تحت جاذبه ذهنی تحلیلگر و غیر شخصی قرار گرفته است که به طرز بی رحمانه می خواهد بی کفایت هایی او را آشکار کند در برابر موجودی که دارای ذهنی موشکاف و قلبی سنگی است انسان احساس میکند دارد به سنگ تبدیل می شود.
(زمانی دیگه تصمیم گرفتم با این دوستم ارتباطم رو کم کنم که دیدم هر موقع از پیشش برمیگشتم خونه یه دور گریه می کردم بس که همه چیز رو موشکافانه تحلیل میکرد و از همه چیز ایراد میگرفت. یعنی دقیقا این حس بهت دست میداد که وقتی اون حالش بد هست و تو رفتی کمکش کنی و حالش خوب نمیشه تو مقصری!! و بی کفایتی!! )
خود من کهن الگوی آتنا هم درونم فعال هست ولی نه همه بخش هاش.
همه ی کهن الگوها ویژگی های مثبت و منفی دارند. هدفم از آوردن مثال دوستم این بود که من فکر میکردم بی مهریش بخاطر افسردگی و مشکلاتی که داره هست ولی مثلا اگر اون روزها می دونستم ایشون یه آتنای صرف هست که هیچ کهن الگوی دیگه ای درونش فعال نیست اینقدر از دستش حرص نمی خوردم و البته براش هم دل نمی سوزندم!!
تیپ شخصیتی Ambivert رو یادتون هست؟! کتاب در مورد این مسئله هم توضیح داده که میگه زمانی که دو یا چند کهن الگو در روان زنان قالب باشند او نمیتواند خود را کامل با یکی از تیپ های روانشناختی تطبیق دهد میتواند بسته به محیط هم درونگرا باشد و هم برونگرا!
مثال از کتاب:
یک زن روانشناس می گفت من در مهمانی خیلی برون گرا هستم و این نقاب من نیست این من هستم که دارم اوقات خوشی را سپری میکنم اما زمانی که درگیر یک تحقیق هستم شخصیت بسیار متفاوتی داردم و در یک جا آفرودیتی برونگرا و پر احساس بود و در جای دیگر آتنایی دقیق بود که با دقت تمام پروژه را به عهده گرفته بود و حال برای اثبات آن در حال جمعآوری شواهد بود.
معمولا شنیده میشه من شخصیتم این مدلی هست دیگه! کاریش هم نمیشه کرد!!
بعد از اینکه توی کتاب در مورد همه کهنالگوها صحبت کرد در مورد سفر قهرمانی زنان صحبت میکنه و در حالت کلی کهن الگوها به دو دسته کهن الگوهای آسیبپذیر و کهن الگوهای باکره تقسیم شدند.
کهن الگوهای آسیبپذیر نیاز به قاطعیت بیشتری دارند و باید این مسئله رو توی زندگیشون تمرین بکنند و سفر قهرمانی شان به سمت این است که خودشون رو در اولویت قرار بدن و حواسشون بغیر از بقیه به خودشون هم باشه و تمرین نه گفتند و تمرین استقلال و عدم وابستگی داشته باشند و ...
ولی در مورد کهن الگوهای دسته دوم مسئله کاملاً متفاوت میشه قهرمانی برای آنها این است که خطر صمیمیت را بپذیرند یا از لحاظ عاطفی آسیبپذیر شوند.
از کتاب:
برای آنها این انتخاب مستلزم آن است که شجاعت اعتماد کردن یا نیاز داشتن به یک فرد دیگر یا مسئول دیگری شدن را به خرج دهند برای این زنان صحبت کردن در دفاع از خود یا خطر کردن در دنیا کار آسانی است و آنها برای ازدواج و مادر شدن نیاز به شجاعت دارند.
تجربه شخصی من همین بوده. یعنی دلیل وبلاگ نویسی من این بوده که من تمرین کنم که خطر صمیمیت را بپذیرم و بتونم اعتماد کنم. یکی از وحشت های زندگی من این بوده که به آدم ها اجازه بدم بهم نزدیک بشن و باهام صمیمی بشن. من آفرودیت رو درونم خیلی فعال دارم (اسطوره ی عشق! عشق به همه چی! این همه ذوق کردن من سر چیزهای کوچیک از آفرودیت میاد). ولی آرتمیس درونم تصمیم گرفته بوده برای جلوگیری از صدمه دیدن یه فایروال دور خودش بکشه!! قبل ترها من خیلی راحت به آدم ها نزدیک میشدم و باهاشون صمیمی میشدم بدون اینکه بهشون اجازه بدم بهم نزدیک بشن!! الان مدت هاست که دارم تمرین میکنم از نظر عاطفی آسیب پذیر بشم و اعتماد کنم و خب فکر میکنم یه پیشرفت هایی هم داشتم! :)
تا همین هفته پیش که تولدم بود نمی فهمیدم چرا مثلا کازین هام اینقدر منو تحسین میکنند و یا دوستم دارند!! هر تعریف و تمجیدی که ازم می کردن من میگذاشتم در جواب تعریف و تمجیدهای خودم از اونا و وقتی خیلی محبت می کردند تحلیلم این بود که دلشون برام می سوزه که اینجا تو کشور غریب تنها هستم و اینجوری میخوان حمایت عاطفی شون رو ابراز کنند!!
امسال که دیگه واسه تولدم علاوه بر تبریکاشون به خودم چندتاشون به مامانم هم زنگ زده بودن و بخاطر داشتن چنین دختری بهش تبریک گفته بودن!! (خداییش مامانم که گفت من خوشحال شدم ولی بیشتر خنده م گرفته بود که چرا اینا اینجوری میکنند؟!! حالشون خوبه!؟ چشونه؟!! )
بعد که این کتاب رو تموم کردم و فصل سفر قهرمانی رو خوندم متوجه شدم از دید اونا من سفر قهرمانی اونا رو رفتم تا ته! :) چون کازین های محترم من همشون کهن الگوهای قالبشون از دسته آسیب پذیر هست. همه شون قاطعیت کمی دارند! محبت ازشون میچکه! خودشون هیچ اولویتی ندارند و همسر و فرزندانشون براشون اولویت هست!! شغلاشون هم متناسب هست. کادر درمان و آموزش و کلا در حال خدمت رسانی به همه بجز خودشون هستند!! من تو خانواده پدریم تنها دختری بودم که دبیرستان رفت رشته ریاضی!!
میگن که تومون خودمون رو کشته و بیرونمون مردم!
حالا حکایت من هست. من از این ۷ تا کهن الگو ۶ تاشون رو به صورت فعال دارم!! ولی سفر قهرمانی من مسیرش برخلاف کازین هام هست و خب من تو اون سفر هنوز وسط راه هم نیستم چه برسه به تهش!!
دیگه خیلی طولانی شد.
خوندن این کتاب رو به همه توصیه میکنم. خانم و آقا هم نداره! ولی مادرها بیشتر تلاش کنند که این کتاب رو بخونند :)
بریده های کتاب هایی رو که می خونم اینجا میتونید بخونید.