غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

انواع زنان!

جمعه, ۲۵ تیر ۱۴۰۰، ۰۵:۱۲ ب.ظ

تا حالا براتون پیش اومده که وسیله ای بخرید و یه مدت باهاش کار کنید و بعد برید سراغ کتابچه راهنماش و تازه متوجه خیلی قابلیت های دستگاه بشید که اتفاقا خیلی هم بهش نیاز داشتید! یا ببنید فلان قسمتش رو که هر سری شما باهاش کلی کلنجار میرید تا باهاش کار کنید با دو - سه مرحله ساده می تونید براحتی باهاش کار کنید.  یا حتی اسم خیلی از قسمت های اون دستگاه یا اسم قابلیت هاش رو نمی دونستید با اینکه ازش استفاده می کردید؟!

 

من همچین احساسی رو وقتی تجربه کردم که کتاب انواع زنان نوشته ژان شینودا بولن (goddesses in everywoman- Jean Shinoda Bolen) رو کامل خوندم. حس کردم با یه صبای جدید روبرو شدم با صبایی که قابلیت هایی داشته که من به سختی بهشون رسیدم و ازشون استفاده میکنم و خیلی ویژگی ها داشته و داره که من اسمی برای اون ویژگی ها تو دامنه لغاتم نداشتم!! 

 

کتاب جزو دسته کتاب های روانشناسی یونگی هست و کهن الگوها یا آرکیتایپ های موجود در ناخودآگاه جمعی را معرفی و بررسی میکند.

ناخوداگاه جمعی چی هست؟ 

ناخودآگاه جمعی بخشی از ناخودآگاه است که فردی نیست بلکه جهانی است با محتویات و حالات رفتاری که کمابیش در همه جا و در تمام افراد به طور یکسان یافت می‌شود.

 

نویسنده  این کتاب با بررسی اسطوره های موجود در همه فرهنگ ها علی الخصوص اسطوره های یونانی ۷ کهن الگوی زنانه رو معرفی میکند. کهن الگوها به صورت کلی در روان مردان وزنان  (همه ی انسان ها) وجود دارند و باعث بروز ویژگی های مختلف در شخصیت آنها میشود. کهن الگوهای زنانه در روان مردان هم وجود دارد و بالعکس. 

 

قبل از اینکه متن رو ادامه بدم باید بگم من قبلا به صورت سرسری تو سایت های روانشناسی در مورد این کهن الگوها و ... خونده بودم و تست هم زده بودم ولی فکر میکردم اینها هم مثل طالع بینی چینی و هندی هست که مثلا میگه زن متولد ماه عقرب فلان ویژگی رفتاری رو داره و نباید مثلا با مرد متولد ماه سرطان ازدواج کنه و ...  :)) 

 

توی کتاب ۷ اسطوره زن به نام های آرتمیس - آتنا - هستیا - هرا - دیمیتر - پرسوفون و آفرودیت معرفی شده. اول از بُعد اسطوره شناسی مثلا گفته شده که آتنا کی بوده و چه ویژگی هایی اسطوره ای داشته و مثلا باعث جنگ بین ایکس و وای شده و بعد هم مشخصات روانی اون اسطوره به زن امروزی نگاشت شده. به این صورت که کودکی و نوجوانی و ... تا کهنسالی زنی با ویژگی های آتنا توضیح داده شده و اینکه مثلا چه علاقه مندی هایی داره و نقاط قوت و ضعفش در مسایل کاری و ارتباط با زنان دیگر - مردان - والدین و فرزندان و ... بحث میشه و اینکه چه مشکلات و مزایایی داره این کهن الگو همگی بررسی میشه. 

 

تا اینجاش احتمالا جذابیتی نداشته.

ولی مساله جایی جالب میشه که یه جاهایی از کتاب تکیه کلام های خودت و دوستات و اطرافیانت رو میبینی.  همین گله و شکایت هایی که از شرایط داری و یا از زبان زنان و مردان دیگه ای رو شنیدی به کرات می بینی. 

واکنش من خیلی جاها این بود:  (خطاب به نویسنده) عه!! تو از کجا می دونی؟‌ :)) 

 

و این یعنی همه ی ما داریم طبق یه سری الگوی کلی رفتار میکنیم. 

 

نوشتن این یادداشت واسه من سخت هست چون هم هیجان زده هستم که اطلاعاتم رو منتقل کنم و هم اینکه خلاصه کردن این اطلاعات واقعا سخت هست.

 

مثال می زنم:

یکی از کهن الگوهای فعال در من آرتمیس هست:

 

از کتاب: 

 من به تجربه دیده‌ام که وقتی پدران با دختران آرتمیسی شان مخالفت می کنند چه اتفاقی می‌افتد به طور معمول دختر حالت تدافعی اش را در بیرون حفظ می‌کند اما از درون زخمی می‌شود او نشان می‌دهد که قوی است و افکار پدرش روی او تاثیری ندارند و شرایط را تحمل می‌کند تا زمانی که بتواند مستقل شود عواقب کار بسته به شدت و میزان خشونت متفاوت است اما از الگوی ثابتی پیروی می‌کند. نتیجه زنی است که همیشه به شایستگی هایش با دیده تردید می نگرند و معمولاً در مورد خودش خرابکاری می کند.  تردیدها بدترین دشمنانش هستند اگرچه در ظاهر به شکل موفقیت آمیزی در برابر قدرت پدرش که میخواهد آرمان‌های او را محدود کند مقاومت می‌نماید اما در سطح روانش با پدرش در زمینه عقاید انتقادی است مشارکت می‌کند.  او در اعماق وجودش با احساساتش درگیر است احساساتی که به او می گویند به اندازه کافی خوب نیست زمانی که به او فرصت های جدیدی پیشنهاد می‌شود دچار تردید می‌شود کمتر از آنچه در حد توانش است به دست می‌آورد و حتی زمانی که موفق می‌شود باز هم احساس بی‌کفایتی می‌کند.

 

این کاملا توصیف من هست تمام دوستان انگلیسی زبان من حتما یکبار از من شنیدن  i'm not good enough!  اینکه هیچ تعریفی به دل من نمیشینه! اینکه من به شدت از خودم انتقاد میکنم یه چیز عادی هست. خیلی از یادداشت های شخصی من با این جمله شروع میشه که یه مدت هست که داری ضعیف عمل میکنی یا کندی! یا ...  و وقتی در مورد این مساله با بقیه حرف می زنم که من از عملکرد خودم راضی نیستم با تعجب نگاهم میکنند که انگار یه آدم فضایی دیده اند!! و حالا می فهمم چرا من براشون آدم فضایی هستم!!

 

 

من قبلا یه بار اینجا در مورد یکی از دوستام نوشته بودم که چقدر رفتارش عجیب هست و چقدر دل میخواد نبینمش و ...! دقیقا من چنین رفتارهایی رو تو اون خانم محترم می دیدم.

 

از کتاب 

زن آتنایی هیچ احساس خواهرانه ای نسبت به زنان نخواهد داشت آنها همچنین شباهتی بین خودشان و زنان سنتی و همچنین زنان طرفدار حقوق زنان نمی بینند اگر چه به خاطر شاغل بودن شان ممکن است در ظاهر شبیه زنان طرفدار حقوق زن ها به نظر بیایند اما خواهری مفهومی بیگانه با ذهن آتنایی است.

(زنان علیه زنان رو من با این دوستم تجربه کردم از بس هر کی در مورد حقوق زنان و ... می زد به نظرش مسخره بود!!!)

 

 


 آتنا نسبت به مسائل معنوی و اخلاقی که برای برخی اهمیت حیاتی دارد بی تفاوت و نسبت به مشکلات افراد در زمینه روابط شان بی‌حوصله است و از هرگونه ضعفی بیزار می باشد و نداشتن حس همدردی تا این اندازه به راستی کشنده است.

(این دوست من اینجوری بود که دوساعت دردودل می کرد از روابطش و مشکلاتش بعد که یکی دیگه میخواست حرف بزنه پا میشد می رفت بعد به من مسیج میداد باز فلانی میخواست در مورد روابطش حرف بزنه من حوصله نداشتم!!!‌ صبا: پوکر فیس)

 

 

 زمانی که یک فرد توسط "چشمان گرگونی آتنا" مورد بررسی دقیق قرار می‌گیرد احساس می‌کنند تحت جاذبه ذهنی تحلیلگر و غیر شخصی قرار گرفته است که به طرز بی رحمانه می خواهد بی کفایت هایی او را آشکار کند در برابر موجودی که دارای ذهنی موشکاف و قلبی سنگی است انسان احساس می‌کند دارد به سنگ تبدیل می شود.

 

(زمانی دیگه تصمیم گرفتم با این دوستم ارتباطم رو کم کنم که دیدم هر موقع از پیشش برمیگشتم خونه یه دور گریه می کردم بس که همه چیز رو موشکافانه تحلیل میکرد و از همه چیز ایراد میگرفت. یعنی دقیقا این حس بهت دست میداد که وقتی اون حالش بد هست و تو رفتی کمکش کنی و حالش خوب نمیشه تو مقصری!! و بی کفایتی!! )

 

خود من کهن الگوی آتنا هم درونم فعال هست ولی نه همه بخش هاش. 

همه ی کهن الگوها ویژگی های مثبت و منفی دارند. هدفم از آوردن مثال دوستم این بود که من فکر میکردم بی مهریش بخاطر افسردگی و مشکلاتی که داره هست ولی مثلا اگر اون روزها می دونستم ایشون یه آتنای صرف هست که هیچ کهن الگوی دیگه ای درونش فعال نیست اینقدر از دستش حرص نمی خوردم و البته براش هم دل نمی سوزندم!! 

 

 

تیپ شخصیتی Ambivert  رو یادتون هست؟!  کتاب در مورد این مسئله هم توضیح داده که میگه زمانی که دو یا چند کهن الگو در روان زنان قالب باشند او نمی‌تواند خود را کامل با یکی از تیپ های روانشناختی تطبیق دهد می‌تواند بسته به محیط هم درونگرا باشد و هم برونگرا! 

 

مثال از کتاب:

یک زن روانشناس می گفت من در مهمانی خیلی برون گرا هستم و این نقاب من نیست این من هستم که دارم اوقات خوشی را سپری می‌کنم اما زمانی که درگیر یک تحقیق هستم شخصیت بسیار متفاوتی داردم و در یک جا آفرودیتی برونگرا و پر احساس بود و در جای دیگر آتنایی دقیق بود که با دقت تمام پروژه را به عهده گرفته بود و حال برای اثبات آن در حال جمع‌آوری شواهد بود.

 

معمولا شنیده میشه من شخصیتم این مدلی هست دیگه! کاریش هم نمیشه کرد!! 

 بعد از اینکه توی کتاب در مورد همه کهن‌الگوها صحبت کرد در مورد سفر قهرمانی زنان صحبت میکنه و در حالت کلی کهن الگوها به دو دسته کهن الگوهای آسیب‌پذیر و کهن الگوهای باکره تقسیم شدند.

کهن الگوهای آسیب‌پذیر نیاز به قاطعیت بیشتری دارند و باید  این مسئله رو توی زندگیشون تمرین بکنند و سفر قهرمانی شان به سمت این است که خودشون رو در اولویت قرار بدن و حواسشون بغیر از بقیه به خودشون هم باشه و تمرین نه گفتند و تمرین استقلال و عدم وابستگی داشته باشند و  ...

 ولی در مورد کهن الگوهای دسته دوم مسئله کاملاً متفاوت میشه  قهرمانی برای آنها این است که خطر صمیمیت را بپذیرند یا از لحاظ عاطفی آسیب‌پذیر شوند.

از کتاب:

برای آنها این انتخاب مستلزم آن است که شجاعت اعتماد کردن یا نیاز داشتن به یک فرد دیگر یا مسئول دیگری شدن را به خرج دهند برای این زنان صحبت کردن در دفاع از خود یا خطر کردن در دنیا کار آسانی است و آنها برای ازدواج و مادر شدن نیاز به شجاعت دارند.

 

تجربه شخصی من همین بوده. یعنی دلیل وبلاگ نویسی من این بوده که من تمرین کنم که خطر صمیمیت را بپذیرم و بتونم اعتماد کنم. یکی از وحشت های زندگی من این بوده که به آدم ها اجازه بدم بهم نزدیک بشن و باهام صمیمی بشن. من آفرودیت رو درونم خیلی فعال دارم (اسطوره ی عشق! عشق به همه چی! این همه ذوق کردن من سر چیزهای کوچیک از آفرودیت میاد). ولی آرتمیس درونم تصمیم گرفته بوده برای جلوگیری از صدمه دیدن یه فایروال دور خودش بکشه!! قبل ترها من خیلی راحت به آدم ها نزدیک میشدم و باهاشون صمیمی میشدم بدون اینکه بهشون اجازه بدم بهم نزدیک بشن!! الان مدت هاست که دارم تمرین میکنم از نظر عاطفی آسیب پذیر بشم و اعتماد کنم و خب فکر میکنم یه پیشرفت هایی هم داشتم! :) 

 

 

تا همین هفته پیش که تولدم بود نمی فهمیدم چرا مثلا کازین هام اینقدر منو تحسین میکنند و یا دوستم دارند!! هر تعریف و تمجیدی که ازم می کردن من میگذاشتم در جواب تعریف و تمجیدهای خودم از اونا و وقتی خیلی محبت می کردند تحلیلم این بود که دلشون برام می سوزه که اینجا تو کشور غریب تنها هستم و اینجوری میخوان حمایت عاطفی شون رو ابراز کنند!!

امسال که دیگه واسه تولدم علاوه بر تبریکاشون به خودم چندتاشون به مامانم هم زنگ زده بودن و بخاطر داشتن چنین دختری بهش تبریک گفته بودن!!  (خداییش مامانم که گفت من خوشحال شدم ولی بیشتر خنده م گرفته بود که چرا اینا اینجوری میکنند؟!! حالشون خوبه!؟ چشونه؟!! ) 

بعد که این کتاب رو تموم کردم و فصل سفر قهرمانی رو خوندم متوجه شدم از دید اونا من سفر قهرمانی اونا رو رفتم تا ته! :) چون کازین های محترم من همشون کهن الگوهای قالبشون از دسته آسیب پذیر هست. همه شون قاطعیت کمی دارند! محبت ازشون میچکه! خودشون هیچ اولویتی ندارند و همسر و فرزندانشون براشون اولویت هست!! شغلاشون هم متناسب هست. کادر درمان و آموزش و کلا در حال خدمت رسانی به همه بجز خودشون هستند!! من تو خانواده پدریم تنها دختری بودم که دبیرستان رفت رشته ریاضی!! 

میگن که تومون خودمون رو کشته و بیرونمون مردم!

حالا حکایت من هست. من از این ۷ تا کهن الگو ۶ تاشون رو به صورت فعال دارم!! ولی سفر قهرمانی من مسیرش برخلاف کازین هام هست و خب من تو اون سفر هنوز وسط راه هم نیستم چه برسه به تهش!! 

 

 

دیگه خیلی طولانی شد. 

 

خوندن این کتاب رو به همه توصیه میکنم. خانم و آقا هم نداره! ولی مادرها بیشتر تلاش کنند که این کتاب رو بخونند :) 

 

بریده های کتاب هایی رو که می خونم اینجا میتونید بخونید. 

 

نظرات  (۱۰)

سلام صبا جان، 

آقا من از دیروز که مطلبتو خوندم، هی دارم فکر میکنم به خودم و تست های مختلف میزنم. الانم که وقت دارم، کلی کیف میده :دی

واسه من این قسمتش جالبه که این مختصری که اینجا نوشتی، داره تیپ های شخصیتی رو میگه که توی همه ی آدمها، مرد و زن، وجود داره. اینکه دسته بندی فقط برای زنان بوده، واسم جالبه. باید حتما کتابش رو بخونم. :) الان بهترین فرصته :دی

 

ممنونم که کانالتو دوباره لینکشو گذاشتی. :*

 

پاسخ:
سلام عزیزم.

خب خدا رو شکر داری کیف میکنی.

من از روزی که این کتاب رو خوندم حس و انرژیم چند مرتبه رفته بالاتر.  انگار تازه دارم خود واقعیم رو میبینم.
همش هم دارم فکر میکنم به خودم و فیدبک هایی که نشون میدادم و می گرفتم در طی سالیان دراز و تازه الان خیلی هاشون رو می فهمم.

امیدوارم اگر خوندی واست مفید باشه.

جالب بود، به لیست خریدم در فیدیبو اضافه شد

پاسخ:
امیدوارم مفید باشه واسه تون🙂

بسیار متشکرم از توضیحات خوبی که دادی. ممنون از لینک کتاب.

پاسخ:
خواهش میکنم عزیزم.

امیدوارم با توضیحاتم کتاب رو خراب نکرده باشم🙈
۲۶ تیر ۰۰ ، ۲۲:۳۲ مامانی و چهارتا دسته گل

👌👌👌👌

پاسخ:
💐💐💐

سلام، من هم با دوستمون دانشجو موافقم، خب وقتی قراره هر ویژگی ما بطور مستقل از سایر ویژگی هامون ریشه در یه بستری داشته باشم و دانستن یه ویژگی مشخصا کمکی در پیش بینی یا حتی درک سایر ویژگی ها نشه،  خب چه فایده ای داره که من بدونم این کهن الگو وجود داشته؟ البته که ویژگی های هر فردی از یه جایی اومده اند، یا ژنتیک یا فرهنگ یا حالا اسمش را بذاریم کهن الگو. نمیدونم شاید اگر همت کنم کتاب را بخونم من هم جذب کنه اما الان نمیتونم باهاش ارتباط بگیرم. 

اون قسمت مربوط به کازین ها و تبریک و ... را خیلی خوشم اومد. 

پاسخ:
سلام.

برام جالب هست که شماها به دید پیش بینی به قضیه نگاه میکنید!

البته که من گفتم سخته بخوام کتاب رو خلاصه کنم!

ببین هدف روانشناسی یونگ طبق برداشت های من این هست که تصمیمات رو از ناخودآگاه به سمت خودآگاه بیاره!! 

وقتی من بدونم چنین الگویی توی بشریت وجود داره وقتی یه جایی مثلا حسودی میکنم یه زنگ تو ذهنم به صدا در میاد که مثلا این ویژگی آرکیتایپ "هرا" بوده و این واکنش من تصمیم من نیست بلکه ناخودآگاه هست که داره واسم تصمیم میگیره. اون وقت می تونم اگر بخوام خودآگاه تصمیم بگیرم. شاید همچنان بخوام حسودی کنم ولی دیگه ناخودآگاه نیست. 


:) 
۲۶ تیر ۰۰ ، ۱۱:۰۰ ربولی حسن کور

سلام

حالا دیگه جنس زن را به یک وسیله تشبیه میکنین؟

ای آنتی فمینیست!

اما از شوخی گذشته بعید میدونم حال و حوصله خوندن چنین کتابیو داشته باشم. حالا یا به خاطر این که وقتشو ندارم یا چون زن نیستم.

پاسخ:
سلام.

خودمو تشبیه کردم :) 

کتاب انواع مردان رو شروع کردم! اون دیگه سهم شماست که بعدش بخونید. چونه هم نزنید که قبول نمی کنم اصلا :))


از شوخی گذشته: من پیشنهاد دادم که این کتاب رو بخونید نگفتم هر کی نخوند باید سری بعد با ولی ش بیاد وبلاگم که :))  
۲۶ تیر ۰۰ ، ۰۸:۱۲ آوای درون

تعریف این کتاب را شنیده بودم، تست آرکتایپ ها را هم داده بودم، ولی هیچ وقت ترغیب نشده بودم این کتاب را بخوانم. با توصیفی که کردی نظرم عوض شد. ولی فکر کنم خوندنش انرژی بر و کند است، باید بگذارمش برای فرصت مناسب. 

مرسی از خلاصه خوبی که برامون نوشتی :*

پاسخ:
خوندنش برای من انرژی بر نبود اصلا! 
من کلا کند هستم تو کتاب خوندن و ... ولی این کتاب روندش جاذبه داشت و زود پیش می رفت!

خواهش میکنم عزیزم :*

چه جالب! میشه بگی چند صفحه است؟ ترجمه خوندی یا زبان اصلی؟ اگه ترجمه خوندی ترجمه اش خوب بود؟ ترجمه چه کسی بود؟

من باز هم نفهمیدم. اینکه یک اجتماعی رو به ۷ گروه تقسیم کنی خوبه وقتی بگی همه افراد در فقط یکی از این گروه ها قرار می گیرند. اینکه یه نفر میتونه مثلا در شش گروه از این هفت گروه باشه چه سودی داره؟ منظورم اینه که کمک این کتاب به نظر من میتونست این باشه که با دانستن چندین ویژگی فرد رو در یک گروه قرار بدی و ویژگی های دیگه اش رو کشف کنی. الان نمیشه چنین کاری کرد. این نمیشه تقسیم بندی!! این میشه اینکه بگی آدمهایی هستند در دنیا که ویژگی تو رو دارند. آدمهایی که مثلا دوست ندارند ازشون تعریف بشه. حالا اگه درصدی از این آدمها هم میداد باز یه کمی جالب بود مثلا دوهزار ویژگی رو نام میبرد و برای هر ویژگی توضیحاتی میداد و درصد افرادی که در جهان این ویژگی رو دارند عنوان می کرد.

جذابیت این تقسیم بندی رو نمی فهمم.

 

پاسخ:
من نسخه الکترونیکی کتاب رو از فیدیبو خوندم (برخلاف بقیه آدم ها من با نسخه کاغذی نمی تونم خیلی ارتباط برقرار کنم!!) ترجمه ش خوب بود. چند صفحه ایش رو از رو نسخه انگلیسی خوندم ترجمه کاملا منطبق و وفادار بود. از نظر روان بودن به نظر من خوب بود کلا.


تقریبا ۵۰ صفحه اول کتاب رو میتونی رایگان بخونی و اگر برات جذابت داشت میتونی ادامه بدی. این امکان هم تو فیبدیو و هم تو طاقچه فراهم هست. 

فکر کنم نسخه کاغذیش ۵۰۰ صفحه باشه!!

ببین قرار نیست مرز بکشه بین جامعه با این دسته بندی ها! داره بررسی میکنه خیلی از رفتارها و صفات شخصیتی ما ریشه در ناخودآگاه جمعی داره! برای اینکه این ناخودآگاه جمعی رو معرفی کنه کهن الگوها رو معرفی میکنه! 
و اینکه یه نفر به دسته های متعددی تعلق داره بخاطر بستر فرهنگی و ژنتیکی و خانواده و ... خیلی چیزهای دیگه هست و اینکه میخواد بگه همه ویژگی های مثبت این کهن الگوها میتونه در همه ما فعال بشه. باید بشناسیمشون و تلاش کنیم در جهت رشدشون.  

اون چیزی که تو میگی کار آماری هست به نظر من! مساله classification که نیست :))   که یه سری صفات از آدم ها بهش بدی و بعد بگی حالا بقیه صفات رو پیش بینی کن! تو ممکنه از یه کهن الگو فقط یه ویژگیش رو داشته باشی و دونستن این ویژگی بهت کمک میکنه وقتی که میخوایی تصمیم بگیری بهش واقف باشی و بدونی مثلا ریشه بی میلی ت یا اشتیاقت بخاطر این ویژگی هست. 
من تا قبل از خوندن این کتاب اصلا نمی دونستم که مثلا به یه سری رفتارهای حمایتی من از اطرافیانم  میشه بهش صفت خواهری  اطلاق کرد! که بعد بخوام ببینم چند نفر تو این دنیا این ویژگی رو دارند!! 
 کتاب خودشناسی هست و نه جامعه شناسی زنان. ولی اتوماتیک در حین خوندنش مدام مثالهایی از الگوهای رفتاری کتاب رو تو اطرافیان میتونی پیدا کنی!



چققققدر جذاب بود صبا! خیلی ممنون که معرفیش کردی. حتما میخونمش. 

پاسخ:
خواهش میکنم عزیزم. 

دوست دارم هر کی این کتاب رو خوند بیاد نظرش رو بگه :) 

اوه چقدر عالی بوده! من بریده‌های کتاب رو از توی کانالت می‌خوندم و با اینکه یونگ رو کمی دوست دارم، نمیتونستم هرگز بپذیرم که زنان دسته‌بندی بشن. با اینحال این توضیحاتت قانعم کرد که من هم کتاب رو بخونم ^-^

 

واقعاً چقدر جالب که به مادرت تبریک گفته‌ن. و اصلاً آیا روش درستش همین نیست؟ من گاهی در فلسفه‌ی تبریک تولد دچار تردید میشم و میگم خب من به دنیا اومدم دیگه، حالا مثلاً چه کار خاصی کردم یا چه اتفاق مهمی در جهان رخ داده؟ باز به مادر آدم تبریک بگن بامعنی‌تره که یه زحمتی کشیده :دی 

پاسخ:
ببین دسته بندی به این معنی نیست که مرز بکشه بین زنان بیشتر بر شماردن صفات مرتبط هست. تو جواب به دانشجو بیشتر توضیح دادم.


من خودم ازش تشکر میکنم بخاطر اینکه من رو به دنیا آورده :)

کار خاصی نکردی تا اون موقع!!  ولی به نظر من اینکه هر سال زندگی و هستی رو تجربه میکنی زیباست. اینکه بهت تبریک بگند بخاطر یادآوری این مساله هست که تو میتونستی نباشی و حالا که هستی گرامی بدار این بودن رو.  و ما هم به عنوان اطرافیانت خوشحال هستیم از بودنت :)