غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

بدجنس!

پنجشنبه, ۲ مرداد ۱۳۹۹، ۰۹:۵۳ ق.ظ

دیدین بعضی از آدمها تو یه چیزایی واقعا خوش شانس هستند! یکی از دوستای من اینجا تو زمینه کاری و البته یه سری چیزهای دیگه چه تو ایران و چه اینجا خوش شانس هست واقعا.

 

بعد هی من الان میخوام مچ خودمو بگیرم که داری بهش حسودی می کنی! هی نگاه میکنم می بینم میزان حسادتم صفر درصد هست. هی دوباره میام مرور میکنم می بینم نه واقعا بهش حسودیم نمیشه.

 

حس واقعیم رو بخوام ریشه یابی کنم این هست که از اینکه اینقدر الکی تو این مورد موفق شد تعجب کردم و ظاهرا خوشحال شدم. البته نه برای اون بلکه برای آینده خودم. البته خب نه که هیچی هم واسش خوشحال نشده باشم. اون یه سری مشکلات اساسی تو زندگیش داره که شاید این مساله کمک کنه حالش بهتر بشه.  ولی خوشحالی بیشترم از این هست که اینجوری ازم بیشتر دور میشه و کم کم هم حذف میشه از زندگیم.

 

یه همچین آدم بدجنسی هستم من  :)) 

۹۹/۰۵/۰۲
صبا ..

نظرات  (۸)

😂😂😂 اره ارررره دقیقا

اصلا برن ترقی کنن و نباشن

حتی تو ذهنشون هم نباشیم

اخیش😎

مواعظ رو خوب اومدی

قانع کردن ما با حرفاشون و بعد نقیضش عمل کردن

پاسخ:
عزیزم.

همه درد کشیده ان اینجا :)) 

عاشق مچ گرفتنت هستم:)) 

 

پاسخ:
عزیزمی :*

http://www.yekibood.ir/stories/%D8%A7%D8%B2-%D8%B1%D9%88%DB%8C-%D8%A8%D8%AF%D8%B4%D8%A7%D9%86%D8%B3%DB%8C-%D8%AE%D9%88%D8%B4-%D8%B4%D8%A7%D9%86%D8%B3%DB%8C.php

پاسخ:
در مورد شانس کاملا باهات موافقم. 

یعنی من اصلا به شانس به اون معنی اعتقادی ندارم بیشتر دنیا رو از زاویه احتمالات می بینم و برای اتفاقات زندگی یه درصدی از احتمال قایل میشم.

ولی راحتترین عبارت برای توصیف شرایط کسی که برای موقعیتی اونقدرا مناسب نیست ولی به راحتی بدستش میاره عبارت خوش شانسی هست.

شایدم باید بیشتر توضیح می دادم ولی اون موقع فقط میخواستم بفهمم حسم حسادت نیست. 

ولی خب بازم میگم در مورد شانس کاملا موافقم که هیچ کس از آینده خبر نداره و دقیقا همیشه مثال آیه و عسی تکرهوا رو می زنم. 

نمی تونم با متنت ارتباط برقرار کنم. دوستی و تحمل؟! این که دوستی نمیشه. به من چه ربطی داره که یه آدمی تنها هست یا خیلی دوروبرش شلوغه. من حق دارم دوستی رو انتخاب کنم که دوستش دارم و از بودن در کنارش لذت می برم. این حق طبیعی منه. ممکنه نتونم مثلا خواهر شوهرم رو انتخاب کنم اما دوستم رو صدردصد می تونم انتخاب کنم... و اما در مورد خوش شانسی، میدونی اینقدر زندگی طولانیه و پیچ و خم داره که اصلا نمی تونیم در مورد خوش شانس بودن آدمها نظر بدیم. خدا به همه آدمها شادی و غم میده. یه برهه ای همه چی بر وفق مراده و یه بازه ای نیست. تازه این رو ما نمی تونیم بفهمیم. مثلا دور از جون فوت والدین ممکنه برای یک نفر ایکس تا غم بیاره و برای یکی دیگه ۱۰۰ایکس. اون داستان اسب رو شنیدی دیگه.

پاسخ:
می دونم چی میگی عزیزم.

خودمم از بیرون نظراتم همین هست. ولی خب میگم مدام عذاب وجدان دارم و این بخاطر رفتار دوستم هست تا حدودی و روحیه خودم که دوست ندارم نسبت به آدمها بی تفاوت باشم. این ویژگی رفتاری من چیزی هست که دوستم نیاز داره ولی از اون طرف خودش شبیه کوه یخی می مونه که انرژی منفی ساطع میکنه.

می دونی یعنی اگر بخوام رو کاغذ ویژگی های مثبت و منفیش رو بنویسم ۱۰۰ ویژگی مثبت داره و ۵ تا منفی. ولی همین ۵ تا منفی باعث شده تقریبا همه بگذارنش کنار و من قبلا فکر میکردم چقدر گناه داره که آدمهای زندگیش همه بی معرفت و خودخواهند!! 


۰۲ مرداد ۹۹ ، ۲۱:۰۵ محبوب حبیب

سلام صبا جون

من هی خوندم گفتم چرا پس عنوان مطلب بدجنسیه. این کجاش بدجنسیه :دی 

می دونم چی میگی. دقیقا یه دوست (؟) من همین حس رو بهم میداد و از یه موقعی، اینکه هی داشت دورتر و دورتر میشد برام آرامش میاورد و در نهایت رابطه مون قطع شد و من از این دوری خوشحال بودم. مدتی خارج از ایران رفت، بعد که برگشت باز رفت یه شهر دیگه و ... خلاصه هر چقدر سعی میکرد نزدیک بکنه خودش رو، من ترجیح میدادم همین طور پله های ترقی رو تند تند بره بالا. 

پاسخ:
سلام عزیزم :)

خدا رو شکر شماها خوب فهمیدید منو. این دوستم رفتارش از بس یه جوری هست آدم باهاش باشه و نباشه عذاب وجدان داره!!


آخ صبا
یه جورایی می فهممت. یه بنده خدایی یه مدت تو محل کارم کار میکرد. از اینکه آدم تنهایی بود احساس بدی داشتم. خیلی دلش میخواست صمیمی بشه و واقعا هم برای این قضیه تلاش میکرد. اما عجیب برای من دافعه داشت. مدام خودمو سرزنش میکردم که دقیقا چته تو. مگه چیکارت میکنه این بنده خدا؟ باز هی میدیدم اصلا دوجور آدم زمین تا آسمون متفاوتیم. آخرش هم نفهمیدم چرا و چطور نتونستم هیچ وقت بذارم از یه حدی بهم نزدیک بشه. البته بعضی خصوصیاتش مثل اینکه سعی داشت خیلی صمیمی بشه و برای این کار یکهو میومد کنارت نگاه میکرد ببینه داری چیکار میکنی پشت سیستم، به حساب خودش شوخی، اذیت کننده بود؛ ولی درمجموع شخصیتش دافعه داشت شدید. یک عالمه بار هم اصرار کرد برم خونه ش که من هربار بهانه اوردم. ولی هربار با عذاب وجدان
آخه صمیمیت که زورکی نمیشه

پاسخ:
دقیقا سمیه من از اینکه آدم تنهایی هست احساس بدی داشتم و دارم هنوزم. واسه همین تا حالا وایسادم. 

این دوست من برعکس اون همکار تو یه قوانینی داره آدم مخش سوت میکشه! یعنی اصلا یه مدل صمیمیت ناپذیری هست :)) 

گله ی همیشگی این دوست من این هست که آدمها مهربون و خوش قلب نیستند!  حالا دریغ از ذره ای مهربونی در وجود خودش!!

نمی دونم والا اون عذاب وجدانه دیگه چی میگه این وسط! :)

دقیقا من ابن مشکلو با هم‌اتاقی قبلیم داشتم. و اونقدری هم با هم بد نبودیم که روم بشه اتاقمو عدض کنم. ولی بعد طی یه اتفاق شانس خورد و نتونستیم یه اتاقو باهم رزرو کنیم :))) و من خیلی ته دلم خوشحال شدم. ولی خب بدجنسی نیست این. من کلاً از آدمایی که هم بهت حس بدی میدن و هم بابت حس بدت بهت عذاب وجدان میدن خوشم نمیاد. 

پاسخ:
مرسی که خوب درکم کردی :* 

دقیقا همینه که میگی. نه رابطه م باهاش بد هست و نه اون کلا آدم بدی هست . دختر خیلی خوبی هست در حالت کلی. 

ولی سطح انرژی ش فکر کنم با هیچکس نمی خونه! یعنی همه ارتباطاتش با آدمها همین مدلی هست.

مثلا قبلا همیشه به من می گفت آدمهای اینجا یه جوری هستند و همه شون بعد از یه مدت رفتارشون تغییر میکنه و ... و من اون اولا می ترسیدم نتونم دوستای خوبی اینجا پیدا کنم.

بعد دیدم آدمهای اینجا خیلی هم خوب هستند و خود منم اتفاقا دارم میرم جزو همون دسته آدمهایی که رفتارشون در حال تغییر هست در مقابل این دوستم :| 

:))))) ولی خب بدجنس صادق بهتر از بدجنسیه که انکار میکنه

پاسخ:
تا حالا برام پیش نیومده بود تو شرایط اینجوری قرار بگیرم.

اولین باری که این دوست محترم داستان زندگیش رو برای من گفت تا چند روز حالم بد بود و فکر می کردم چه ظلمی بهش شده. الان که بیشتر از ۱.۵ سال از اون روز می گذره می بینم که هر باری که من با این دوستم میرم بیرون در همون حد حالم بد میشه و سطح انرژیم رو میاره پایین. 
ماشالله بهش یه جوری واست استدلال میکنه که تو فکر می کنی عاقل تر از این دختر تو دنیا وجود نداره ولی یه مدت که می گذره می بینی که اون چیزهایی که فکر می کردی در حقش ظلم شده تصمیم خودش بوده و شاید یه جورایی ظلم هم کرده و اصلا هم قصد تغییر خودش رو نداره. 

 تازه یه جاهایی یه موعظه هایی میکنه و تیوری هایی داره که میگی این استاد اخلاق هست و من چقدر آدم بدجنس و بدذاتی بودم تا حالا و خبر نداشتم. بعدش فرداش یه تصمیمی می گیره ۱۸۰ درجه مخالف حرفاش!

من صبرم تو دوستی خیلی زیاد هست ولی الان به جایی رسیدم که میخوام هر چه زودتر دیگه نبینمش برای همیشه !! و از اونجایی که دلمم نمیاد یهو به کل رابطه م رو باهاش قطع کنم از مشغله ش و دور شدن فیزیکیش به شدت استقبال میکنم.