غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

ناز طبیبان!

شنبه, ۴ آبان ۱۳۹۸، ۰۴:۰۲ ق.ظ

من هر از 4 ماه باید آزمایش خون بدم. آخرین باری که آزمایش دادم 8 ماه پیش بود. بعد یه 10 روزی هست که من زیاد خسته میشدم، سرگیجه هم داشتم و همچنان هم که مشکل خواب دارم، گفتم برم دکتر حالا که قراره آزمایش بدم اینا رو هم بگم شاید مثلا آهنم پایینه، یا مثلا فشارم زیادی پایینه که خلاصه معلوم بشه چی هست. و البته خب استرسم هم این روزها کم نیست.

 

دیروز صبح رفتم دکتر و همینا رو گفتم و البته خب علت استرسم و سوابق گوارشی م از دفعه پیش تا حالا رو هم گفتم. فشارم رو که گرفت گفت ضربان قلبت خیلی بالاست، بیا ازت نوار قلب بگیریم. نوار قلب هم گرفتن و ضربان قلبم خیلی بالا بود، خانم دکتر محترم کلی تعجب کرده بود که تو درد قفسه سینه نداری و شدت این ضربان رو حس نمیکنی. گفتم نه! دستام هم یخ یخ بود، گفت از کی اینجوری هستی، گفتم از همیشه! خلاصه یه دور دیگه هم نوار قلب گرفتن و انگار ضربانم یه کم اومده بود پایین، ولی اومد گفت من نیاز دارم ازت آزمایش خون بگیرم، دیگه اون موقع من گفتم بابا من اصلا اومده بودم واسه آزمایش خون و خب بگیر، بعد دیگه به پرستار گفت من جواب آزمایش رو تا ساعت 3 میخوام و اورژانسی هست و حتما همه چیز رو بگذارید تو پاکت قرمز و 1000 جا قید بشه که اورژانسی هست، به خودمم گفت عصر که جوابت آماده شد بهت زنگ میزنم و اگر موردی بود باید بری بیمارستان :|  یعنی تو چشماش میشد دید که آخی تو داری می میری:) منم کلا داشتم به این فکر میکردم که من کار دارم بیمارستان رو کجای دلم بگذارم حالا و ... و البته به برخورداشون فکر میکردم. برخورداشون خیلی مودبانه و محترمانه هست. 

رفتم آزمایش خون دادم، دختره هم کلی معذرت خواهی کرد که اصلا کار نایسی نیست و ... میخواستم بگم عامو یه خون می خوای بگیری ها، چرا اینقدر بزرگش میکنی :))

 

من شوکه و گیج اومدم که برم به کار و زندگیم برسم و البته که عملا هیچ کاری نکردم، با نون حرف زدم و در مورد استرس هام و ... گفتم که حالم یه کم بهتر شد. 

 

تا ساعت 3 خانم دکتر زنگ زد بهم که تو آزمایشات چیز خاصی نبود و من احتمال عفونت و لوکمی میدادم که خوشبختانه همه چیز نرمال بوده و ضربان قلب بالات بخاطر اضطرابت بوده! حالا دوشنبه بیا که آزمایشت و بقیه چیزا رو بررسی کنیم.

 

یعنی وقتی گفت لوکمیا من شاخم در اومد!! اصلا همون عفونت هم دلیلی نداشت داشته باشم، هیچ کدوم از علائم من نزدیک به عفونت هم نبود و من هر چی فکر میکنم نمی دونم چطور تونسته بود همچین سناریوی تو ذهنش بچینه! بعد فهمیدم چرا اینقدر صبح مضطرب بود:)

 

خانم دکتر هندی و اون طرفا میخوره باشه، و خیلی هم فهمیده هست و من چون فکر میکردم مثل اینا لوس و مشکل ندیده نیست، قبولش داشتم، چون دوستام هم به پیشنهاد من پیش این میرن و همه راضی هستند. ولی خب سیستم لوس پرور اینجا انگار روی اون هم تاثیر داشته. البته نمی دونم شاید ما خیلی خشن طور بار اومدیم! و اینا درست هستند!! 

 

به خودم حق دادم که تو این 8-9 ماه هر چی مریض شده بودم، بهترین کار یعنی دکتر نرفتن رو انجام دادم. والا خودت استرس داری میری استرست رو هم بیشتر میکنند:|

 

 

بی ربط نوشت: چند وقت پیش تعطیلات بهاره مدارس بود، قاعدتاً از یک دوشنبه ای دوباره مدرسه ها شروع میشه، گفته بودم که پسر جنی مدرسه متد والدروف میره، جنی گفت ولی سولی اینا از چهارشنبه میرن مدرسه، گفتم چرا؟ گفت چون بعد از دو هفته تعطیلی یهو وارد یک هفته کامل مدرسه رفتن نشن و بهشون شوک وارد نشه! گفتم والا این شبیه رویای بچه مدرسه ای های ماست.

ولی واقعا این همه مراعات روح و روان از اینا آدم هایی با سلامت روانی بهتری نسبت به ما می سازه؟!

 

 

نظرات  (۱۱)

۰۹ آبان ۹۸ ، ۱۱:۱۲ محبوب حبیب

نه صبا جون، منظورم اعتقاد به دکتر نرفتن نیست. اون از تنبلی خودمه و شاید اینکه خیلی خودم رو دوست ندارم یا ... که موقع مریضی دلم میخواد بقیه منو ببرن دکتر که نمیبرن! لذا کلا دیر به دیر به خودم میرسم و معمولا وقتی کار از کار گذشته‌‌. 

منظورم این بود که وقتی هم میرم دکتر و تشخیصش اینه که دور از جون، تو دیگه داری می میری!! انقدری باور نمیکنم. بلند میشم میرم چندتا دکتر دیگه ببینم ایا درسته؟ و اضطراب نمیگیرم از حرف دکتر اول و دوم! 

پاسخ:
خب در مورد بخش اول حرفات با توجه به اینکه الان صورت مساله واضحه واست، باید روی راه حل هاش کار کنی و چون این مساله همش دست خودت هست و کس دیگه ای تو نقش نداره لذا زین پس بهانه ای در این زمینه پذیرفته نیست. باشه دوستم؟ :)

من در زمان های مختلف واکنش های مختلفی دارم و هنوز به اجماع واکنش در مورد تشخیص اطباء محترم و محترمه نرسیدم :)
۰۶ آبان ۹۸ ، ۱۸:۰۷ دخترمعمولی

منم اصلا دکتر برو نیستم (مثل مامانم دقیقا!) ولی به نظرم وقتی آدم میره دیگه باید بهشون اعتماد کنه و هرچی آزمایش میگن انجام بده. حالا نهایتش میگن هیچی نبوده دیگه. بهتر از اینه که خدای نکرده آدم دیر بفهمه، مخصوصا اگه کلا آدمیه که دیر به دیر و کم میره پیش دکتر.

حالا خدا رو شکر که چیز مهمی نبوده :).

پاسخ:
من درسته که دیر به دیر دکتر میرم ولی خب حواسم به خیلی چیزها هست و معمولا اهل چکاب هم هستم. 

یعنی خودم اگر به یه چیزی شک کنم تا تهش رو درنیارم ولش نمی کنم، چون بحث تشخیص با درمان متفاوته کلا از دید من. این خانم دکتر هم به یه چیزی شک کرده بود، تهش رو درآورد، یعنی همه چیو تو آزمایش بررسی کرده بودا :)) وقتی صفحه صفحه آزمایش رو ورق می زد خوشحال شدم که چقدر سالمم :))

و البته من معتقدم وظیفه من هست که پزشکی رو پیدا کنم که بتونم بهش اعتماد کنم. 

ان شالله ایران میرم یه سرویس کامل :))

 خدارو شکر که مساله خاصی نبوده متاسفانه تشخیص یا حدس غلط توی علوم تجربی و بخصوص پزشکی موجوده اگرچه رایج نیست البته به نظر من قضیه هولتررا جدی بگیرین چه بهتره که موردی نباشه ولی استادی داشتیم که میگفت"اور تریتمنت بهتر از اندر تریتمنت هست "عامیانه هست ولی واقعیتهانشالله که مشکلی نیست  

پاسخ:
مهتاب خانم ممنونم از اینکه نظرتون رو گفتید. حرف شما درسته اینجا هم کلا تو کار اورتریتمنت هستند. یعنی حدساشون رو فقط با آزمایش رد میکنند.

ولی من واکنش بدنم رو می شناسم، استرسم طبیعی هست تو این شرایط که ترکیبی از کار کردن زیاد و حجم کاری که ازش کم نمیشه، دلتنگی، خستگی و خیلی مسائل دیگه س و اون هولتر فقط 24 ساعت استرس منو بیشتر میکنه. 

ان شالله چند ماه دیگه همه چی یادم میره.

دوست من تو آلمان رفت دکتر و البته علائمش متفاوت بود و سرطان تشخیص دادن و درست هم بود

خود آدم سیستمش رو درست تر میشناسه،هر چی باشه از اول عمر با خودش بوده!

ان شاالله زودتر کنترل استرس ت بیشتر بشه و علائمت کمتر

پاسخ:
دیروز مطمئنم کرد سرطان ندارم :))

ولی یه جوری شدم گفتی دوستت بیمار شده اونجا :(  الان دوستت خوبه؟ همون آلمانه؟

ممنون لیلی جان. ان شالله که بتونم اوضاع جسمی رو کنترل کنم. 
۰۵ آبان ۹۸ ، ۲۰:۱۴ محبوب حبیب

دکتر سوسول :دی

چقدر خندیدیم. من از وقتی سرحسنا سکته رو کردم از تشخیصهای دکترها

و بعد هیچی نبود، دیگه خیلییی عوض شدم. یعنی دکتر بهم میگه داری می میری، میگم بزار برم دکتر بعدی هم ببینم همینو میگه؟! :دی

کلا بی اعتماد شدم بهشون. همکارم قبلا خیلی بهم میگفت عجیب رفتار میکنی و جرا استرس نمیگیری اینا رو بهت گفتن. 

اصلا زندگی من در برخورد با جامعه پزشکی، به قبل از حسنا و بعد از اون تقسیم شد. 

سر حسنا تا مرگ رفتم. ولی دیگه الان توکلم به خدا بیشتره. انگار قبلا به خرف پزشک بیشتر بود! 

خدا رو شکر که چیزی نبوده.

بیا با هم استرس درمانی کنیم صبا. منم خیلی استرس دارم و توی مدیریتش ضعیفم.

پاسخ:
من چون مامانم خیلی دکتر برو بوده و هست، من از وقتی عقلم رسیده برعکسش شدم :)


البته قول نمیدم اگه بچه دار بشم از همون اول دکتر نبر باشم ولی احتمالا بعد از یه مدت به مقام تو می رسم :)


امروزم رفتم پیشش که جواب آزمایشم رو بگیرم هنوز تپش قلب داشتم، گفت بیا 24 ساعت هولتر واست بگذاریم تا مطمئن بشیم ریتم قلبت تو 24 ساعت هم منظمه!! منم گفتم باشه :) اومدم بیرون! البته گفتم برام پروپرونال بنویسه.


الانم بجای هولتر دارم چایی با بهارنارنج می خورم.


من خوب میشم به زودی زود. (دارم به خودم تلقین میکنم:)) )

سلام، خدا روشکر مشکلی نبوده یعنی مشکل که‌بوده ، خدا روشکر مشکل خاصی نبوده؛)) والله من هول هول تا ته خوندم

میدونی اینجور موقع ها میفهمم که میگویند جون مردم تو این کشورها ارزش داره یعنی چی؟ صبا جون ایکاش میتونستیم‌ روی این استرس هامون تسلط بیشتری میداشتیم واقعا کاری که پیش نمیگیرند جز اینکه رس ما را میکشند و اینطور داغون میشیم؛( 

پاسخ:
سلام عزیزم.

بله بله خدا رو شکر، به قول ن جواب آزمایشت اینجوری زود آماده شد :))

از اون جنبه که نگاه کنی درسته عزیزم. ولی سیستم پزشکی شون ضعیفه کلا، تجربه اولین دکتر رفتن من اینجا یه تجربه به شدت خنده داره اگر حوصله م شد تو همین پست بعدا می نویسم.  

من والا همون روز رفتم با مشاور هم حرف زدم بخاطر استرسم، من میدونم نباید تا این حد استرس داشته باشم و می دونم راهکار مقابله با استرس چی هست ولی بعضی چیزا ناخودآگاهه :|
دوباره شروع کردم تمرین های شکرگزاری رو انجام دادن شاید ناخودآگاهم کمی آروم بگیره. 

خداروشکر که چیزی نبوده! چقدر دکتره خودش استرس وارد کرده ها:))))

 

اینجا من واقعا با سیستم درمانیشون مشکل دارم... 

 

خدایا:))))) اون قسمت در مورد بچه مدرسه‌ای‌ها شبیه داستان‌های باورنکردنی بود :))))))))

پاسخ:
حالا من می دونستم داره زیادی حساسیت نشون میده، ولی حال خودم خوب نبود، اون باعث شد بدتر بشم و باعث شد من جمعه عملا هیچ کاری نکنم ولی بجاش از همون جمعه دیگه سرگیجه ندارم :))


اینم بگم که اگه همه قبل از تعطیلات تا جمعه میرن اینا بازم تا چهارشنبه میرن.  یعنی 2 روز زودتر از بقیه تعطیل میشن. 

بنده تو همین کشور خودمون دارم زندکی میکنم،کشورای دیکه هم رفتم الیته

ولی ن اون حجم بدختی و فشاری ک شما اینجا تحمل کردی هیجوقت تحمل کردم،ن این حجم ذوق زدگیت از زندکی اونور ابیا و خوشبختیشون ک انکار هییییج مشکلی مردم اون کشورا ندارن برام قابل هضمه

ب نظرم انگاره های ذهنیتون خیلی خیلی باید اصلاح بشن،اینقد خودبیجاره بینی واقعا برازنده نیس خودتون اذیت میشین

پاسخ:
حداقل پایین یه پستی این نظر رو می نوشتی که من توش از اینا تعریف کرده بودم😀

حالا شما عکس چن تا از مدارس عادی ایران و نحوه مدیریت هاشون رو برا اینا توضیح بدین فک کنم لوکمیا میگیرن

پاسخ:
😀😀😀😀

من اصلا دلم میخواد بچه مدرسه ای هاشون رو برم بزنم، چه معنی داره اینقدر خوش می گذرونند😐 

سلام. خدا را شکر که مشکل حاد نبود. بیشتر مراقب سلامتی ات باش و آزمایشهات را عقب ننداز :*

دستشون درد نکنه که به فکر بچه ها هستند :)

پاسخ:
سلام عزیزم.

اصلا قرار نبود مشکلی باشه آخه :) من فکر میکردم مثلا بهم چند تا داروی تقویتی بده، (تازه خودمم مکمل از A تا Z میخورم) حالا دوشنبه برم ببینم چی میگه بهم :)

آزمایشام اونقدرا اورژانسی نیست دوست جونم.(چون بیمه م همش رو میداد اینجا رفتم وگرنه اونم می گذاشتم واسه ایران! )  مرسی که توصیه های سلامتی میکنی. من اگه استرس نداشته باشم سالم می مونم :)


:)

ای بابا چقد همه‌ش شد لوس بازی این پست!

شوک بهشون وارد نشه؟ خدایاااااا ! :/ لوکمیا نگیرن از این شوکا :/// 

منکه میگم تا وقتی درد و مرض نداری نباید دکتر بری. یه چیزی بهت میچسبونن. من یه دفعه آزمایش ادرار دادم نزدیک بود بزنن کلیه‌مو داغون کنن. دیگه رفتم سونوگرافی گفتن نه بابا هیچی نیست

 

 

پاسخ:
به نظر من وقتی مریض هستی و دقیقا می دونی مشکلت چی هست هم لزومی نداره بری دکتر :)


ته لوس بازی رو درآوردن :))