امروز دوست مادرخانمی پست بی بی شاور مسیج داد دانشگاهی؟ منم گفتم بلی. بعدش دیگه من رفتم جلسه، اومدم دیدم رو میزم یه جعبه کوچولو هست، یهیادداشت هم بهش چسبیده، مادر خانمی تشکر کرده بود برای سورپرایز 🥰 خداییش خیلی کیف کردم، اصلا به ذهنم نمی رسید که وقتی کسی سورپرایزت میکنه تو هم میتونی جبران کنی. مسیج دادم بهش تشکر کردم. گفت ببخشید خودم نیاوردم نمی تونستم بیام و نمیخواستم دیر بشه!
اما امروز یه مصاحبه با خانم کامبوجیایی ترتیب دادم. ناهار با هم خوردیم و این شرقی ها معمولا با ناهار چایی میخورند.
منم از همینجا شروع کردم که شما همیشه جایی سبز با غذا میخورید و این متداول هست و ...
خلاصه گفتگو رو در ادامه بخونید. البته فقط جواب های ایشون و نکات مهمش هست😃
اول که گفت ما معمولا با صبحانه و ناهار چایی میخوریم چون برنج و نودل و ... هست. نسل ما هم قهوه میخورن، اونم کم، نسل های قبلتر فقط چایی.
بعد گفت صبحانه رو همه معمولا میرن رستوران میخورند، چون غذای گرم هست و همه معمولا نزدیک خونه شون جایی برای صبحانه خوردن دارن. فقط اونایی که خیلی پولدارن و تو خونه شون آشپز دارند معمولا صبحانه تو خونه میخورند.
بعد گفت بچه های مدرسه دولتی ۷ میرن تا ۱۱ و دوباره یک تا ۵. خودشونم میان خونه یه چیزی میخورن میرن. مدرسه های دولتی هم کیفیتش پایینه خیلی و فقط اونایی که فقیرن بچه شون رو می فرستند مدرسه دولتی.
دیگه گفت از سال ۱۹۷۵ تا ۱۹۷۹ تو کشورشون نزدیک ۴ میلیون نفر رو کشتند و همه اکثرا افراد تحصیلکرده و اهل فکر بودند. یه کم در مورد کمونیست و وضعیت بد مردم و اینا گفت. بعدش هم گفت من بعد از اون دوران دنیا اومدم و پدر و مادرش هر دو دبیر دبیرستان و از خانواده تحصیلکرده بودند. گفت ما هیچ زبان خارجی رو تو مدرسه یاد نمی گرفتیم (البته یه جا گفت اون موقعی که جنگ بوده انگار زبان خارجی مرسوم روسی و ویتنامی بوده) و فقط برای اینکه تو ریاضی فرمول و ... داشتیم a, b, c ... رو اون به الفبای فرانسه یاد گرفتیم. بعد گفت چون کشورمون در وضعیت بدی بود دانشگاههای جدید که باز شد یه عده شون فرانسوی ها اداره میکردن یه عده دیگه رو انگلیسی ها. رشته های داروسازی و پزشکی و حقوق و ... فرانسوی بود. مدیریت و اقتصاد و ... انگلیسی.
برای ورود به دانشگاه هم باید کنکور بدی و بعد دانشگاه رایگانه و فقط در پول کتاب خرج داره. ایشون هم رفته بودن دانشگاه فرانسوی و گفت همه کتابها و درسامون فرانسوی بود و ما هیچی بلد نبودیم و به سختی هم فرانسه یاد می گرفتیم و هم درس میخوندیم. دو تا لیسانس هم داره هم داروسازی و هم حقوق.
یه مدت طولانی تو موسسه پاستور کار می کرده و بعد برای دکترا میره فرانسه. برمی گرده هم تو موسسه پاستور کار می کرده و هم دانشگاه درس میداده، دانشجوی ارشد و دکترا هم داشته. می گفت من تو کار آزمایشگاهی خوب بودم ولی برای تحقیق و پژوهش سوادم کافی نبود و دانشجوهام به کمک بیشتری نیاز داشتند. دیگه اقدام میکنه برای استرالیا و بورس از دانشگاه اینجا می گیره و شوهرش هم تشویق و حمایت و در نهایت اصرار میکنه که حتما بیاد.
گفت اون موقع که فرانسه بودم اگر یه سال بیشتر می بودم اقامت فرانسه رو می گرفتم ولی شوهرم کشور خودمون رو خیلی دوست داره و موافق نبود. قبلترها بهم گفته بود شوهرش هم زیاد مسافرت میره!
دخترش هم از سه سالگی میره مهد اینترنشنال و گفت تا ۶ سالگی همه آموزش هاش به انگلیسی بود و از ۶ سالگی که مدرسه شروع شد و دوزبانه شد، خیلی همه چیز براش سخت شد، چون خواندن و نوشتن به کامبوجیایی به نسبت انگلیسی خیلی سخته. گفت دیگه براش معلم خصوصی گرفتم و باهاش کامبوجیایی کار میکنه همیشه و اشکالاتش تو ریاضی و علوم و اینا رو اون خانمه به کامبوجیایی رفع میکنه و خودم هم از اینجا هر شب باهاش آنلاین هستم و بخش تکالیف انگلیسیش و رسیدگی بهش با خودم هست. مدرسه دخترش هم از ساعت ۸ هست تا ۴.۵. ناهار هم باید ببره که پرستار داره و براش همه چیزو آماده میکنه.
دیگه گفت خانواده همسرم هم تحصیلکرده هستند و اونا هم مشکلی ندارن که من اینجام. هر چند که کار من خیلی عجیب و غیرمتعارف هست و معمولا زنی نمیره برای بار دوم یه کشور دیگه درس بخونه!
بعد گفت اولویت تحصیل تو خانواده ها برای پسرهاست ولی تو خانواده ما فرقی نداشته و اینا هم سه تا بودند، داداشش وکیله و خواهرش هم داروسازی خونده و داروخانه داره. ولی گفت فقط منم که هیچ وقت درسم تموم نمیشه😀
گفت دولتمون هم هیچ حمایتی برای بورس و ... نمیکنه، هر کی میره خارج یا بورس همونجا میشه، یا خانوادش خرجش رو میدن.
همه سوالاتتون رو جواب داد؟ 😄 اگر چیزی مونده بگید برم ازش بپرسم.😉 طفلک کلی هم ازم تشکر کرد به حرفاش گوش دادم.