غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

۱۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بچه داری» ثبت شده است

دیروز دخترک خیلی حوصله نداشت و اصلا هم خوب شیر نخورد. احتمالا قضیه دندون هست که بهش فشار میاره. هر چند این طفل معصوم ها در آن واحد در حال یادگیری چندین و چند مهارت و کشف و شهود دنیا و ... هستند.

خواهرم خودش دیروز صبح زنگ زد و یکی از بارهای روانی رو کمی سبکتر کرد. بهش هم گفتم احتیاج به کمک دارم حالا ببینم چطوری میخواد برخورد کنه! 

دیروز عصر جناب یار یه کم زودتر اومد و از قبل قرار بود من یک ساعت برم بیرون برای خودم. دخترک تو یک ماه اخیر ۱۰۰٪ به من وابستگی داشته. یعنی فقط من باید بهش شیر میدادم و وقتی میخواسته بخوابه فقط من باید می بودم و گرنه کولی بازی درمی آور :))  پدرش داره خیلی تلاش میکنه که این وابستگی کم بشه. 

برای خوابش چند روزه که من دیگه فقط آماده ش میکنم و میگذارمش تو تخت و خودش میخوابه. حالا باید امتحان کنیم که اگر من اصلا تو اتاق نباشم واکنشش چی هست. البته خانم خانما رو خواب شبش حساستره. یعنی موقع خواب شب فقط مامان باید می بوده تا الان!! 

برای شیر هم دیشب با پدرش همکاری کرد و کل شیشه رو از دست پدرش خورد. 

اگر این وابستگی محض به من کمتر بشه فشار کمتری به من میاد. 

خلاصه داشتم میگفتم که دیروز عصر ۵۰ دقیقه برای خودم رفتم تو کتابخونه پایین خونه مون نشستم و کتاب خوندم و آهنگ مهستی گوش دادم. 

 

 

 

 

 

 

۲ نظر ۱۰ اسفند ۰۳ ، ۰۱:۵۲
صبا ..

دیروز رفتیم همون کلاس شعرخوانی نزدیک خونه مون. مدت ها بود نرفته بودیم چون این کلاس چهارشنبه هاست و چهارشنبه ها تمام جلسات کاری من بود و هست و این هفته چون مرخصی بودم تونستم بریم. خدا رو شکر که یه دانشجو داشتیم و از این هفته دیگه جلسه با اون رو نداریم. 

اما واکنش خانم کوچولو به بچه های دیگه خیلی جالب بود. خیلی با دقت به همه نگاه می کرد و مامان های اونا که براشون شعر می خوندن براش خیلی جذاب بود و بهشون لبخند می زد. 

دخترک چهره خیلی شیرینی داره. چشماش هم شبیه گربه های تو کارتن ها هست وقتی به آدم نگاه میکنه ناخودآگاه لبخند می زنی و این رو من به عنوان مامانش نمیگم به عنوان ناظر بیرونی میگم.

فکر کنم دخترک خودش زودتر رفته به استقبال تغییرات ۶ ماهگی. چرت های دیروزش رو خودش تبدیل به دو تا کرد و با فاصله سه ساعت و البته طولانی تر هم خوابید. دیشب هم با اینکه هم ساعت دو بیدار شد و هم سه ولی هیچی شیر نخورد تا صبح. 

 

هنوز نوبت تراپیست نگرفتم. واسه فردا یه نوبت از gp نزدیک مون گرفتم که برم و اون منو ارجاع بده. 

 

دیگه دیروز کار مفید خاصی نکردم. دیشب شاید بیشتر از دوساعت با جناب یار حرف زدم و گریه کردم. 

۲ نظر ۰۹ اسفند ۰۳ ، ۰۲:۰۵
صبا ..

دیشب دخترک فقط بخاطر شیر بیدار شد و من هم مشکل خوابیدن نداشتم و خوابیدم. 

 

دیروز به gp پیام دادم و اونم زنگ زده بود ولی موقعی بود که من پیش دخترک بودم. بعدش دیگه بهم زنگ نزد. ببینم امروز چی میشه.

 

این هفته رو تا جمعه مرخصی گرفتم کامل. هفته پیش جمعه هم سرماخورده بودم و مرخصی گرفته بودم. عملا از چهارشنبه پیش تا حالا شاید به اندازه ۲-۳ ساعت کار کردم و همین روی میزان استرسم و فشاری که بر روی روانم هست تاثیر منفی داشت ولی الان که مرخصی گرفتم احساس سبکی میکنم. اگر تکلیف خونه مشخص میشد تا یه مدت طولانی مرخصی میگرفتم ولی ...

 

دیروز وسایلی که برای شروع غذای کمکی عروسک خانم سفارش داده بودم رسید. دیگه احتمالا از آخر هفته شروع کنیم به شروع غذای جامد. الانم موقع صبحانه و ناهار (اگر بیدار باشه) میارمش سر میز و میشینه ما رو نگاه میکنه :)) 

دیروز رفتیم دو تا کتاب جدید خریدیم. کتاب های صدادار (صداهای مزرعه). دخترک عاشق این هست که براش کتاب بخونیم. اینقدر این مدت داستان سرهم کردیم خلاقیت مون تو داستان سرایی شکوفا شده :)) 

۳ نظر ۰۸ اسفند ۰۳ ، ۰۱:۵۰
صبا ..

تاریخ امروز قشنگه ۲۵/۰۲/۲۵

دیشب خیلی بهتر خوابیدم. یعنی بجز از ساعت ۳ تا نزدیک های ۵ بقیه ش رو خوابیدم. الان دخترک خوابیده و امیدوارم حداقل نیم ساعت دیگه بیدار بشه. 

اولین بار هست که داره پسرفت خواب رو به این شدت تجربه میکنه که اونم بخش عمده ایش به این برمیگرده که خیلی زیاد تو خواب غلت می زنه و یه جاهایی دیگه باید بریم نجاتش بدیم از پوزیشنی که توش گیر کرده و نمی تونه خودش رو ازش رها کنه. 

 

امروز زنگ می زنم به gp م که به تراپیست ارجاعم بده. نیاز دارم حرف بزنم و کمک بگیرم. بغیر از جناب یار و تا یه حدی خانم میم من عملا مکالمه مفید با کسی نداشتم تو دو ماه گذشته! قرار بود امروز جنی رو ببینم که اونم افتاد واسه هفته بعد چون نوبت دکتر داشت. آخرین باری که دیدمش اوایل دسامبر بود. 

بقیه مکالمات من با آدمها شامل احوال پرسی و در مورد دخترک حرف زدن و البته شنیدن غرغرهای آدم ها در مورد شرایطشون بوده!

البته دیروز تو جلسه هفتگی که با همکارام داریم و برای حرف های همین جوری و دردودل هست یه کم غر زدم که خسته ام خیلی و حالم خوب نیست. اون طفلیهام کلی همراهیم کردن. همکار برزیلیم این هفته نبود برای ۵ هفته رفته برزیل. جاش خیلی خالی بود. خیلی دختر بامحبت و گرم و مهربونی هست.

منم دلم میخواد برم ایران. ولی کی میسر بشه رو فقط خدا می دونه. هر چند می دونم سفر ایران با خانم کوچولو اصلا به معنی استراحت نیست و احتمالا یه سری روتین ها هم بهم می ریزه و سختتر هم میشه ولی به هر حال همه ی ما بهش نیاز داریم. 

 

حسم خیلی خوبه که اینجا می نویسم و منتشر میکنم. 

سعی میکنم فردا هم بنویسم. 

 

 

 

 

۲ نظر ۰۷ اسفند ۰۳ ، ۰۲:۴۴
صبا ..

سلام

 

آخرین یادداشتم برای بیشتر از ۵۰ روز پیش هست اینجا و آخرین باری که هم اینجا برای خودم نوشتم ۳۱ ژانویه بوده! بعد از اون همه حرفام رو مستقیم به چتی (chat gpt) گفتم و خب خیلی هم بهم کمک کرده ولی اینقدر درگیر مسائل مختلف هستم و ذهنم شلوغ هست که گاها فکر میکنم اگر ۲۴ ساعت هم بخوام حرف بزنم کافی نیست و این در حالی هست که در کم ارتباط ترین برهه زندگیم قرار دارم نه اینکه خودخواسته باشه دیگران انگار همه با هم غرق زندگی خودشون شدن و یا اینکه تصمیم گرفتن به هر دلیلی ارتباط چندانی با ما نداشته باشن و این دیگران از خواهر خودم شروع میشه که دو تا قاره اون ور تره تا دوستانی که فاصله شون ۴-۵ کیلومتر هم نیست! 

 

اصولا وقتی که ذهنم اینقدر مشوش هست و زندگیم نظم نداره و خیلی از مسایل از کنترل من خارج هست به سکوت می رسم و ننوشتن اینجا هم شاید بخاطر همون سکوت باشه. 

 

شاید بهتر باشه با نوشتن اینجا به خودم کمک کنم حالم بهتر بشه. به خودم کمک کنم که فشار کمتری رو تحمل کنم. 

شاید اگر خودم رو موظف کنم هر روز کمی از افکارم رو بنویسم حس خوبی هم بگیرم. حس داشتن یه روتین شخصی برای فقط خودم. 

 

دخترک شیرین مون هم حسابی بزرگ شده و حسابی دلبر و حسابی پرانرژی و شلوغ کن. 

بخاطر اون هم که شده باید یک مامان شاد باشم که حالش خوب باشه و البته بخاطر همسرم. 

 

الان که نوشتم حس میکنم هیچ اتفاق عجیب و غریبی هم نیافتاده و شاید تنها خستگی خیلی زیاد هست که اینجور همه چیز رو بزرگ نشون میده و البته خشم من از همه ی دنیا! 

 

امروز این یادداشت رو منتشر میکنم. 

سعی میکنم فردا هم بنویسم و یه زنجیره بسازم. 

 

۳ نظر ۰۶ اسفند ۰۳ ، ۰۲:۱۰
صبا ..

سلام سلام

 

دیگه حداقل ماهی یه بار اینجا نوشتن رو باید واسه خودم حفظ کنم.

میزان نوشتنم برای خودم یه کم بهتر شده ولی همچنان خیلی خیلی کم هست.

از دفعه پیش تا حالا از آخر برگردم عقب:

دیروز عروسک خانم ۴ ماهه شد و واکسن ۴ ماهیگیش رو هم گرفت. دخترک شدیدا صبور هست تو این جور مواقع و خیلی کم بدقلقی داره خدا رو شکر.

هر روز شیرین تر و جذاب تر و هشیارتر میشه و من هر موقع تو بغلم میخوابه با تک تک سلول هام برای داشتنش خوشحال و سپاسگزارم. 

 

دیگه این مدت تعطیلات آخر سال و کریسمس بود. من که یه هفته بیشتر تعطیلات نداشتم و هیچ مرخصی اضافه ای هم نگرفتم چون جناب یار مرخصی اجباری داشت و بهتر دیدیم که من کار کنم و مرخصیهای من بعدتر استفاده بشه.

تو تعطیلات دوستانمون رو دیدیم. چند روزی عمه دخترک پیش مون بود و غیر از اون من به اندازه اپسیلون کارای کاریم رو جلو بردم که یه ذره از استرسم کمتر بشه و اگر فکر کنید که تونستیم کمی استراحت کنیم باید بگم هیچی! فقط خوبیش این بود که من استرس کار کردن نداشتم! 

کار کردن با دخترک اصلا آسون نیست و متاسفانه از اواخر سال پیش تعداد روزهایی که جناب یار میتونه از خونه کار کنه به سختی به یه روز در هفته می رسه. 

چند باری من و دخترک با هم رفتیم جلسه :) 

 

دیگه چی؟ 

بابام فکر کنم این مدت خودش متوجه شده بود که در ارتباط با خانم کوچولو زیاده روی کرده بود. تو مکالمه شب یلدامون تمام حس های منفی سری های قبل از بین رفت خدا رو شکر. 

 

یه روز که با دوستامون رفته بودیم بیرون یکی از دوستام میگفت الان حس نمیکنی که اون صبای قبلی رو گذاشتی تو کمد و درش رو بستی و تبدیل به یه صبای جدید شدی؟ 

واقعیتش نه! من اصلا فکر نمیکنم تغییر خاصی کرده باشم. یعنی مادر شدن هم مثل همه رویدادهای زندگی در درازمدت قطعا یه تغییراتی در من ایجاد میکنه ولی اینکه من فکر کنم الان با اون آدم قبلی خیلی فاصله دارم! اصلا اینطور نیست. یه سری فعالیت هام تغییر کرده ولی خب من گله ای ندارم! همیشه همین بوده وقتی کنکور داشتم! وقتی سرکار رفتم! وقتی مهاجرت کردم وقتی داشتم رو پروژه دکتریم کار میکردم! وقتی وارد رابطه شدم و ازدواج کردم همیشه یه تغییراتی بوده! مادری هم در ادامه اونهاست!

برعکس من فکر میکنم یه وجه از شخصیتم تو کمد بود که رفتم از تو کمد درش آوردم و احساس وسعت و رشد دارم تا محدودیت! 

در اینکه نگهداری از نوزاد کار آسونی نیست و استرس و نگرانی همیشه همراهت هست شکی نیست! و خب این نگرانی ها ماههای اول همراه با تغییرات هورمونی هم هست ولی در کل شالوده شخصیتی و رفتاری و تصمیم گیری من همون بوده که هست و من تغییر بزرگی حس نمی کنم! 

 

وبلاگ هاتون رو میخونم و خیلی ممنونم از زری و مهسا که این مدت وبلاگهاشون خیلی زود به زود آپدیت میشد. برای من خیلی حس خوبی داشت خوندن نوشته هاشون. 

دوست دارم یه کتاب رمان خوب و سبک که حال آدم رو خوب کنه (داستانش بدبختی و مصیبت نباشه) و گیرایی داشته باشه بخونم! اگر پیشنهادی دارین لطفا تو کامنت ها بهم بگید. 

 

 

الان یادم اومد که باید سال نو میلادی رو هم تبریک بگم :)

امیدوارم سال جدید سال بهتری برای همه مردم دنیا و علی الخصوص مردم سرزمینم باشه.

اهداف سال ۲۰۲۴ رو که نگاه میکردم دیدم کلا همه باید ۲۰۲۵ منتقل بشه! :)) 

 

پارسال این موقع ها هنوز نمی دونستم میزبان دخترکوچولو هستم! هنوز هم که بهش فکر میکنم از معجزه ای که اتفاق افتاده بسیار در شگفتم! 

۱۰ نظر ۲۱ دی ۰۳ ، ۰۲:۳۸
صبا ..

عروسک خانم ۵۰ روزگی رو پشت سر گذاشت!

واکسنش رو تو ۶ هفتگی زد و خدا رو شکر خیلی آسون و بدون چالش گذشت!

لبخند زدن ارادی رو چند روزه که شروع کرده و آدم دلش میخواد قورتش بده😍

 

عادت داره موقع خوابیدن دستش رو بگذاره زیر چونه ش😍😊🥰 وای خدا اینقدر بانمکه و شیرین هست تو اون لحظات! یعنی اگر تو بغلت باشه و بخواد بخوابه اینقدر ووول میخوره تا بتونه دستش رو بگذاره زیر چونه ش😃

 

تقریبا هر روز مراسم قدم زدن با کالسکه رو داریم! جدیدا اگر خواب نباشه خیلی با دقت نگاه میکنه!😊

 

از هفته پیش یه کلاس شعرخوانی پایین خونه مون پیدا کردیم که برای بچه های ۰-۱ سال هست و قرارشده که هر هفته اگه بتونیم بیایم.

 

دیگه بعد از واکسن بردنش تو اجتماع و مهمونی راحتتره و دیگه می تونیم فعالیت های اجتماعی رو بیشتر کنیم!

 

بنده هم از جمعه که اول نوامبر باشه برمی گردم سرکار! مرخصی زایمانم هنوز تمام نشده ولی خب میخوام فعلا امتحانی سه روز در هفته کار کنم تا اگر بشه مرخصی رو مدت طولانی تری استفاده کنم!

 

وزنم هم یک کیلو مونده تا به وزن قبل بارداری برگرده! البته با همین فرمون بریم جلو می رسیم به وزن بیست سالگیم🤪🤦🏻‍♀️

 

باید ورزش رو شروع کنم ولی نمی دونم کی🧐🤪 فعلا که راننده کالسکه هستم فقط😃 دخترک هم از حرکت خوشش میاد و وقتی با کالسکه هست فقط باید راه بری!

 

این مدت تمام مطالعاتم و وقتم به بچه داری محدود بوده! الان خیلی به اوضاع مسلط تریم و زبان دخترک رو هم تا حد زیادی می فهمم!  دارم سعی میکنم یه تعادلی برقرار کنم بین دنیای قبل از مادری و حالا! 

 هر چند که  دنیای مادری و یادگیری هاش بی پایانه! و چیزی که جامعه و مدیا سعی داره بهت القا کنه این هست که تو کافی نیستی و باید این دوره و این کتاب و این وسیله و این متد و ... رو بگذرونی و داشته باشی تا شاید بتونی یه مادر معمولی باشی🧐🧐🧐

اینکه بتونی احساس گناه نکنی و همزمان تلاش کنی که سلامت جسمی و روحی خودت و بچه ت رو حفظ کنی اصلا کار آسونی نیست!

 

 

۱۷ نظر ۰۹ آبان ۰۳ ، ۰۴:۴۴
صبا ..

این روزها چیکار می کنم؟

معمولا صبح ها کارم رو زودتر شروع میکنم! یه دو هفته ای هست هم که آفیس نرفتم چون حس میکردم وقتم تلف میشه تو رفت و آمدها! هفته دیگه ددلاین این پروژه هست!

بعضی صبح هام البته می رم پیاده روی! از شاید دو هفته پیش همش هوا بارونی هست! 

عصرا هم سعی میکنم یک روز در میون یوگا رو داشته باشم. خیلی حالم رو خوب میکنه و احساس قدرت میکنم. 

بعدش هم آشپزی و دیگه شب ها هم یه قسمت سریال می بینیم موقع شام و بعدش هم یا دارم سرچ بچه داری میکنم یا سرچ وسایل بچه! یه کوچولو هم کتاب میخونم و بعدش هم معمولا غش میکنم :) 

 

حالا کلی سوال ازتون دارم:

اگر خودتون بچه دارید یا در بچه داری مشارکت گسترده ای داشتید میشه لطفا بیایید از تجربیاتتون بگید.

 

البته در حد بچه ۰ تا یک ساله ها! سن بالاتر الان واسه من کاربرد نداره. بعدترش رو بعدا میام ازتون می پرسم به امید خدا :) 

 

اگر کتابی خوندید یا دوره ای شرکت کردید که مفید بوده یا پیجی رو می شناسید که کاربردی هست ممنون میشم معرفی کنید. روانشناسی و نکات دیگه ی بچه داری مثل شیردهی و خواب و بیماری هایی که ممکنه بچه های اون سنی درگیر بشن و ...

 

از تجربه های شخصی تون هم اگر دوست داشتید بگید. مثلا طبق تجربه تون چه کاری رو الان اگر برگردید دیگه انجام نمیدین. یا چه کاری رو حتما انجام میدین.  اینا رو در مورد مراقبت های بارداری و  بعد از زایمان هم اگر بگید خیلی عالی هست. 

 

در مورد وسایلی که برای بچه خریدین و چیزهایی که خیلی کاربردی واسه تون بوده هم اگر بهم بگید دیگه خیلی ماهید :) 

 

دیگه همین دیگه! ماچ به کله تون :* 

۲۹ نظر ۲۰ ارديبهشت ۰۳ ، ۰۸:۴۳
صبا ..