غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

۱۲۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حرف های همین جوری» ثبت شده است

بعد از معلوم شدن نتایج انتخابات قرار شد دوم خرداد ساعت ۲۰ ورزشگاه حافظیه جشن پیروزی برگزار بشه.

دیشب جشن با حضور ۴۰ هزار نفر برگزار شد و واقعا نمودی از حرکت در جهت بلوغ فکری-فرهنگی - سیاسی بود.

به عنوان یک زن تا حالا در عمرم ورزشگاه نرفته بودم که در نوع خودش تجربه جالبی بود. شادی مردم واقعا خاص و عجیب بود. خیلی ها خودجوش کمک و راهنمایی می کردند. مردم شاد بودند و دست و جیغ و کل می زدند بخاطر چند تا کلیپ و حضور چند تا خواننده مشهور همشهری. بخاطر یه مراسم آتش بازی زیبا. نه خبری از صدای ترقه بود و نه فحش. نه اینکه هجوم جمعیت نباشه ولی بودند مردان و پسرانی که حواسشون به خانم ها بود!

خیلی راحت میشه مردم یک شهر را بدون درگیری و تخریب و ... سرگرم و شاد کرد. امیدوارم و واقعا از ته قلبم آرزو می کنم این مراسم ها و حرکت های خودجوش روز به روز تو کشورمون بیشتر بشه و روز به روز بلوغ فکری و فرهنگی مردم کشورمون افزایش پیدا کنه.

۰۳ خرداد ۹۶ ، ۱۰:۴۸
صبا ..

یک روز دیگر مانده به پایان اردی بهشت.

اردی بهشت نفس گیری بود.

اولین روز ماه به دیدار شکوفه های سیب رفتیم و چقدر که خدا نزدیک بود‌. کلی سهراب خوانده ام این روزها. هشت کتابش را از طاقچه خریده ام و هر ساعت از شبانه روز که دلم بکشد می روم سراغش.

۱۵ اردی بهشت که روز شهر رازمان هم هست. ر جان در یک شب پر رعد و برق و طوفان به خانه بخت رفت. کلی استرس زندگی ر را داشتم و برایشان دعا کردم به برکت همان باران زندگی شان پر رحمت باشد.

۳ تای دیگر از دختران لیستم به خانه بخت رفتند. البته انگار که قبلا رفته بودند و من تازه خبردار شدم.

۷ روز کاری ماموریت بودم در یکی دیگر از اداراتمان. کوفتم کردند آن ۷ روز را! که انگار اختیار در رفتنم داشتم. هنوز هم نتوانستم از نظر کاری به نقطه قبل از رفتنم برسم. خوبی اش اما چند آشنایی جدید بود!

و اما الحمداله که آخرش از جنبه سیاسی ختم بخیر شد. هنوز قفسه سینه ام درد می کند!! دلم می خواهد یک یادداشت سیاسی بنویسم اما شاید وقتی دیگر.

گل های دلبرمان دیگر خشک شدند ! بلوارها دارد از نو دارد گلکاری می شود! گلهای جدیدی که در برابر آفتاب جنگ شیراز مقاوم ترند. بهار شیراز رو به پایان است! به گمانم برای تابستان پیش رو باید لطافت و مقاومت از نوع جدیدی را در پیش بگیرم. 

گاهی فکر می کنم اینقدر تنش و چالش دیده و کشیده ام که برخی موضوعات و دغدغه ها پیش چشمم بیشتر شبیه شوخی است تا دغدغه! همیشه از خدا خواسته ام کمکم کند که شرایطم سببی جهت افزایش ظرفیت و صبوری ام شود و نه ضعف اعصاب و طلبکاری! تنوع دیده ها کمکم کند که در بحران های زندگی خودم و نزدیکانم توان مدیریتم افزایش یابد و نه شکنندگی ام.

هفته دیگر مثل امروز؛ روزه ایم. به یکسال گذشته که فکر می کنم هیچ شباهتی بین خود امروزم و خود پارسالم نمی بینم! یکسال و این همه دگرگونی!!! گاهی خوشحالم از این همه تغییر ولی اغلب می ترسم. برای خودم و برای همه مخلوقات خدا آرزوی عاقبت بخیری دارم.

۳۰ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۰:۵۱
صبا ..

امروز آخرین روز از فروردین است و به قولی یک دوازدهم از سال هم به اتمام رسید. اصولا فروردین ماه شلوغی است، برای ما که اولش با سفر و کلی تجربه و بعد هم مهمانی و عیددیدنی (برای فامیل ما که به صورت غیر نرمال در کشور پخش هستند گاه بعضی از دیدارها بعد از چند سال است!!) و بعدش هم روزهای شلوغ کاری و البته تجربه 4 فصل زمستان و پاییز و بهار و تابستان در همین 31 روز و اتفاقات سیاسی مهیج و لذت بردن از طبیعت زیبا و گل هایی که همه جای شهر دلبری می کنند و تلاش برای عمل به برنامه ها و ... همراه بوده است. و حالا من اینجا نشسته ام و آماده ورود به یک اردی بهشت، بهشتی ام. هوا اینجا خیلی زود گرم شد ولی به گمانم خورشید هم دلش نیاید تابشش را اینقدر قوی ادامه دهد و چند روزی بهمان اجازه تجربه نسیم خنک بهشتی را میدهد. 


اصولا بنده به این نتیجه رسیده ام که در زندگی چیزی بهتر از ددلاین نیست، نوروز و سال تحویل برای ما یک ددلاین ملی است و با وجود اینکه ما ملتی هستیم که در کارهای گروهی بسیار ضعیف عمل میکنیم اما به هر حال نمی شود از اثر مثبت یک رخداد همگانی چشم پوشید و در کرخت ترین افراد هم می توان اثر پویایی شروع بهار و تحویل سال را دید. بر اساس تجربه ی اینجانب هر چه ددلاین ها فشرده تر، بهره وری اینجانب نیز بالاتر است، فکر نکنید که در حال اتم شکافتنم، نه! من برای خودم ددلاین گذاشته ام که تا عمر بهار نارنج ها به سر نرسیده حظ تمام را از آنها ببرم. تا هوا مناسب پیاده وری است یک روز را هم بدون پیاده روی شب نکنم و از این دست کارها. و در عین حال به این می اندیشم چه خوب است که من از خنکای بادی که به صورتم می خورد و گلهایی که چشمانم را نوازش می کنند لذت می برم و از اینکه قدرت لذت بردن دارم مجددا لذت می برم و بدین سان به لذت مضاعف دست می یابم و در همین افکارم که یاد شعار امسالم می افتم و از اینکه به شعارم پایبندم و محققش میکنم باز هم لذت می برم که عنوان مناسبش می شود لذت سه گانه یا فرنگی اش "تریپل لذت"!! 


اردی بهشت تان بهشتی باد


 

* عنوان مصرعی از حضرت حافظ.

۳۱ فروردين ۹۶ ، ۲۲:۰۳
صبا ..

دو- سه هفته هست که خواهری اصرار رو اصرار که تا تعطیلات من تموم نشده یه سفر کوتاه بریم. این وسط همکار من یه بارداری نا موفق داشت و خیلی درگیر مسائلش بود و کلا استعلاجی بود. خودمم یه سری کار داشتم که بهتر بود در منزل می بودم ولی خب خواهری هم گناه داشت. خیلی وقت هم بود می خواستیم یه سفر کویر بریم که خواهری گفت 10 بهمن که جشن سده هست بریم یزد، که هم مراسم جشن سده را از نزدیک ببینیم و هم یه تور کویر نوردی یه روزه از همونجا بریم. من با جشن سده مخالف بودم (دلیلش رو بعدا توی ماجراهای کاری میگم) و واسه همین خیلی دلم نمی خواست سفر یزد جور بشه، به هر ترتیب بود اینقدر دیر اقدام کردیم که خدا رو شکر کنسل شد! بعدش قرار شد از سه شنبه این هفته بریم قشم! که اون هم بخاطر هماهنگی و ... کنسل شد. گفتیم خب میریم بوشهر هم نزدیکتره هم چهارشنبه ظهر راه می افتیم، جمعه عصر برمیگردیم و یه روزم من بیشتر لازم نیست مرخصی بگیرم! که اونم مهمانسرا فقط واسه یه شب جا داشت و بخاطر همین کنسل شد!! دیگه من پیشنهاد دادم بیا اصلا خودمون دو تا یه تور یه روزه بریم سپیدان (پیست پولادکف) برف بازی و ... که موافقت شد. تور رو ثبت نام کردم و کلی بار و بندیل و لباس جمع کردیم. صبح ساعت 6 پاشدیم رفتیم به سمت محل قرار. هوای شیراز -5 بود و فکر میکنم سردترین روز سال ! هوای سپیدان رو چک کردم -13 و پولادکف هم احتمالا -20 بود دیگه! به هر ترتیب بود ما رفتیم و سوار اتوبوس شدیم و راه افتادیم! رسیدیم به پلیس راه (5 دقیقه ای بیشتر راه نبود) گفتند که سردار!! فرمانده پلیس راهنمایی رانندگی مستقر شده اینجا و بدلیل یخ زدگی جاده فعلا به هیچ اتوبوسی اجازه عبور نمیده! دارن نمک و شن می ریزن تو مسیر و نیم ساعت اینجا متوقف میشم و صبحانه رو تو همون اتوبوس می خوریم و بعدش ادامه مسیر! نیم ساعت شد یک ساعت و البته دو ساعت و نهایتا سه ساعت و در نهایت سردار موافقت نکردن که هیچ اتوبوسی وارد جاده بشه و دور زدیم و برگشتیم اومدیم شیراز! خنثی و بدین سان تعطیلات خواهری به پایان رسید و ما پامون رو از مرزهای شیراز بیرون نگذاشتیمعینک

۱۵ بهمن ۹۵ ، ۰۰:۱۰
صبا ..

شنبه بارانی قطعاً زیباست.


حالمان خوب بود امروز، بس که صدای باران نشنیده ایم؛ صدای هر قطره اش، هوای ابری، مه و غبار حالمان را خوب میکند. نه فقط حال مرا! که حال همه همشهری های من را.


از اداره که بیرون زدم رفتم پارک آزادی. لذت بردم و لذت بردم! کلا شاید توی آن پارک همیشه شلوغ 10 نفر هم نبود! من بودم و پارک و نم نم باران.  همان موقع دلم شال زرشکی خواست!!


عصر نوبت دکتر داشتم. باید جواب آزمایشم را نشانش می دادم! بالاخره این دفعه حرف های خوب زد! گفت انتظار چنین جوابی نداشتم!! دکترم آدم به شدت سرد برخوردی است ولی من می توانم با وجود همه سردی اش با او ارتباط برقرار کنم. امروز می گوید اگر کمتر حساس باشی، خوب می مانیخجالت


به پاس رضایت دکترم از وضعیتم وتلاش هایی که این مدت انجام دادم تا وضعیتم کمی بهتر شود، خودم را یک شال زرشکی و یک شلوار سبز مهمان کردم!

۰۹ بهمن ۹۵ ، ۰۰:۱۰
صبا ..

امشب رفتیم کنسرت گروه رستاک. 


جاتون خالی خیـــــــــــلی خوب بود. خیلی خوب تونستم خدا رو حس کنم!!! هارمونی و نظم و هنر و خلاقیت شون فقط تداعی کننده خدا واسم بود!


کلا من تو موسیقی خیلی بهتر میتونم با خالق زیبایی و نظم ارتباط برقرار کنم. بسی کیفور شدم.


متشکرم خدا! که ظهور کردی. فقط بی زحمت! یه جاهای دیگه هم هست که خیلی بهحضورت نیازه! اونجاها هم یه سر بهمون بزن! یا یه ردپایی بگذار. متشکرم.بنده ناتوان و همیشه طلبکارت. صباخجالت

۰۵ بهمن ۹۵ ، ۰۰:۰۸
صبا ..

- چند ساعت دیگه وارد سال 2017 میشیم. قاعدتا طبق رسم هر ساله الان باید یک سری عملکردها ارزیابی بشه و موفقیت ها و علل شکست ها بررسی بشه ولی من فقط این سوال تو ذهنم هست که من چطور طی 4 ماه گذشته 4 کیلو وزن اضافه کردمسوال البته 6 کیلو بوده ولی خب دو سه تا موج استرس شدید باعث شد بشه 4 کیلوخنثی. رژیم غذاییم بسیار بد بوده! و تا دلتون بخواد هم مریض بودم! کی جوابگو هست واقعاسوال


- در مورد خیلی چیزها تو ذهنم نوشتم ولی خب تکنولوژی تو قرن 21 همچنان ضعیف عمل میکنه و محتویات ذهنی من که به صورت تایپ شده هم هست به اینجا منتقل نمیشه! دانشمندها هم قربونشون برم اصلا جوابگو نیستندقهر


- اینجا هوا سوپر بهاری هست، میزان بارندگی در سال زراعی جاری به 10 میلی متر هم نرسیده! درخت ها هم بی توجه به درجه حرارت هوا و میزان رطوبت و طبق زمانبندی قبلی شون عمل کردند و کمتر برگی روشون دیده میشه! شاه هم نداریم که بگیم به کوری چشم شاه زمستونم بهاره! تابستون که از بی آبی و گرما هلاک میشیم، کی می خواد جوابگو باشه آخهسوال



۱۱ دی ۹۵ ، ۰۰:۱۶
صبا ..

مشاورم معتقده من احساساتم تیزه! و بیشتر این تیزی هم سمت خودم هست! یعنی من بیشتر به خودم آسیب می زنم تا اینکه مثلا بخوام رفتارهای آسیب زا برای دیگران داشته باشم. خب منم با حرفش موافقم! از اون طرفم من شوق خیلی چیزها رو دارم! چیزها خیلی ساده! و با چیزهای خیلی روتین و عادی خوشحال میشم! بیشتر از بقیه ذوق داشته ها، شادی هاشون و ... رو دارم، البته خب خیلی رو خودم کار کردم که متعادل تر بشم! که کمتر حرص بخورم! ولی هیچ وقت دلم نمی خواد از خوشحالی و شادیم واسه چیزهای کوچیک کم بشه! بعد چند روز پیشا در راه بازگشت به منزل داشتم فکر میکردم که اصلا مگه قراره همه متعادل باشند! خب من همینجوری خوبم دیگه! حالا درسته روده ام شبیه تور مژگانه! ولی خب دنیا به آدم هایی مثل منم نیاز داره دیگه خجالت همه آدم ها بخوان روی خط میانه باشن پس کی ذوق چیزهای الکی رو کنه! کم کم بحث به تنوع خلقت و خدا هم کشیده شد که ضمیر ناخوداگاهم مجددا با یک موسیقی متناسب وارد میدان شد:

من اگه نباشم کی واسه همیشه تورو میپرسته
کی برات میمیره کی نمیشه خسته
کی تورو میذاره روی دوتا چشماش
کی اگه نباشی میگیره نفس هاش

البته همون اول گفت مخاطبش اوس کریم هست.

منم دیدم شاهد از غیب رسید دیگه! راضی شدم که حتما من باید باشمنیشخند

 

پ.ن:  عنوان و شعر متن از ترانه من اگه نباشم اثر کامران و هومن!!!


۲۹ آذر ۹۵ ، ۱۹:۲۲
صبا ..

به تعداد زیادی افراد دعاگو نیازمندیم. متقاضیان می توانند بسته های انرژی مثبت خود را از طریق سیستم کائنات به آدرس پستی ToRouheSaba@gharetanhaei.ir  ارسال نمایند.

ضمنا یادآور می شود به کلیه شرکت کنندگان در این طرح بسته های انرژی مثبت جهت تسریع در کلیه امور دنیوی و اخروی اعطا خواهد شد.

۱۷ آذر ۹۵ ، ۱۹:۱۹
صبا ..
نیما یوشیج در جشن یک سالگی تولد فرزندش نوشت ...


پسرم ...

یک بهار، یک تابستان ، یک پاییز و یک زمستان را دیدی ...

از این پس .... همه چیز ِ جهان ....تکراریست ...


همه چیز ...... جز مهربانی ...

 

با تمام احترامی که برای نیما قائلم، با این یادداشتش خیلی مخالفم. این روزها من همش احساس میکنم دارم تو کارت پستال زندگی میکنم. آسمون آبی آبی، چند تا تکه ابر سفید وسطش، و درخت هایی که هر روز یک رنگن.

صبح ها که میرم سر کار به همه درخت ها میگم واییییی تو امروز چقدر خوشکل شدی! چقدر برگ هات بهت میانمژه 

اصلنم هیچ چیز تکراری نیستاز خود راضی

با تشکر از خدا واسه این زندگی و هوای تازهلبخند

۱۵ آذر ۹۵ ، ۱۹:۵۱
صبا ..