غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

۳۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نهج البلاغه» ثبت شده است

 پدر و مادرم فداى کسانى باد که در آسمان مشهورند و در زمین مجهول . چشم به راه حوادث آینده باشید . حوادثى ، چون پشت کردن کارهایتان و گسستن پیوندهایتان و روى کار آوردن خردسالان و کهترانتان . در آن هنگام ، زخم شمشیر آسانتر است از به دست آوردن یک درهم از راه حلال . در آن هنگام آنکه چیزى مى‏ستاند ، پاداشش از آنکه چیزى عطا مى‏کند ، بیشتر است . در آن هنگام ، مستیتان از شراب نیست که از نعمت است و لذت جویى است .

سوگند مى‏خورید نه از روى ناچارى و ضرورت ، دروغ مى‏گویید ، بى‏آنکه به تنگنا افتاده باشید . در آن هنگام بلا شما را مى‏آزارد ، آنسان ، که پالان کوهان شتر را مى‏آزارد . چه دراز است رنج و محنت شما و چه دور است آستان امید شما .

اى مردم ، زمام این اشتران را ، که بار گناهانتان را بر پشت دارند ، از دست رها کنید و از گرد سلطان خود پراکنده مشوید تا چون کارى کنید خود را نکوهش کنید . خویشتن را در لهیب فتنه‏اى که به شما روى آورده میفکنید و از راههاى فتنه باز گردید و جاده را براى آن خالى گذارید . به جان خودم سوگند ، که در شعله آن مؤمن بسوزد و آنکه مسلمان نیست ، در امان ماند . [ مثل من در میان شما چون چراغى است در تاریکى که هر که پاى به درون تاریکى نهد از آن نور گیرد . اى مردم ، بشنوید و به خاطر بسپارید و گوش دل حاضر آرید تا نیک دریابید . ]

خطبه 229 نهج البلاغه

۲۷ تیر ۹۳ ، ۱۹:۳۸
صبا ..

کسى که نه بجا و نه بحق ، به کسى که سزاوار احسان نیست ، احسان کند ، جز ستایش مشتى فرومایه و ثناى جماعت اشرار و نادانان بهره‏اى نخواهد برد . آن هم تا زمانى که ، احسانش در حق ایشان بر دوام باشد . براستى چه دستى بخشنده دارد ولى از انفاق در راه خدا بخل مى‏ورزد .

کسى که خدا به او مال و خواسته‏اى ارزانى داشته ، باید که به خویشاوندان برساند و مهمانیهاى نیکو دهد و اسیران و گرفتاران را از بند برهاند و به فقیران و وامداران چیزى عطا کند . و تا ثوابى حاصل کند ، خود شکیبایى ورزد و حقوقى را که به گردن دارد ، ادا نماید و با سختیها بسازد . دست‏یافتن به این خصلتها ، در دنیا سبب شرف و بزرگى و درک فضایل آخرت شود . [ اگر خدا بخواهد . ]

خطبه 142 نهج البلاغه

۲۶ تیر ۹۳ ، ۱۹:۳۷
صبا ..

گویند که امیر المؤمنین ( ع ) را مصاحبى بود به نام همام که مردى عبادت پیشه بود . روزى گفتش که اى امیر المؤمنین ، پرهیزگاران را برایم وصف کن . آنسان که گویى در آنها مى‏نگرم . على ( ع ) در پاسخش درنگ کرد ، سپس گفت :

از نشانه‏هاى یکیشان این است که مى‏بینى که در کار دین نیرومند است و در عین دوراندیشى نرمخوى و ایمانش همراه با یقین است و به علم آزمند و علمش آمیخته به حلم و توانگریش همراه با میانه‏روى است و عبادتش پیوسته با خشوع . در عین بینوایى محتشم است و در عین سختى ، صابر . در طلب حلال است و در جستجوى هدایت شادمان . از آزمندى به دور است . در آن حال ، که به کارهاى شایسته مى‏پردازد ، دلش بیمناک است . سپاسگویان روز را به شب مى‏آورد و ذکرگویان شب را به روز مى‏رساند . شب را در عین هراس مى‏گذراند و شادمانه دیده به دیدار صبح مى‏گشاید . هراسش از غفلتى است که مبادا گریبانگیرش شود و شادمانیش از فضل و رحمتى است که نصیبش گشته .

اگر نفسش در طلب چیزى ناخوشایند سرکشى کند ، پاى مى‏فشرد تا خواهشش را برنیاورد . شادمانى دلش ، چیزى است که پایدار است و پرهیزش ، از چیزى که نمى‏پاید . دانش را به بردبارى آمیخته است و گفتار را با کردار . او را بینى که آرزویش کوتاه است و خطایش اندک . دلش خاشع است و نفسش قانع . خوردنش اندک است و کارهایش آسان و ، دینش محفوظ و ، امیالش مرده و خشمش ، فرو خورده .

به خیرش امید است و از شرش ایمنى . اگر در جمع غافلان باشد ، نامش را در زمره ذاکران نویسند و اگر در میان ذاکران باشد ، در شمار غافلانش نیاورند .

اگر بر او ستمى رود ، عفو کند و به آن کس ، که محرومش داشته ، بخشش نماید . و با هر که از او ببرد ، پیوند کند . زشتگویى از او دور است . گفتارش نرم است . ناپسندى در او ناپیداست و نیکوکارى در او هویدا . همواره خیرش روى آورده و شرش پشت کرده باشد . در شدایدى که دیگران را مى‏لرزاند ، او از جاى نمى‏شود و در مکاره شکیبایى را از دست نمى‏هلد و چون در امن و راحت باشد ، سپاس حق به جاى آورد . بر کسى که دشمن دارد ستم روا ندارد و محبت دیگران به گناهش نکشاند .

پیش از آنکه بر زیانش شهادت دهند ، او خود به حقیقت اعتراف مى‏کند . و چون به پاسدارى امرى وادارندش ، ضایعش نمى‏گذارد . آنچه را که خواهند که به خاطر بسپارد از یاد نمى‏برد . دیگران را با القاب زشت نمى‏خواند .

به همسایه زیان نمى‏رساند . به هنگام مصایب شماتت روا نمى‏دارد . به باطل وارد نمى‏شود و از حق پاى بیرون نمى‏نهد . اگر خاموش باشد از خاموشى خویش غمگین نمى‏گردد . صدا به خنده بلند نمى‏کند . چون بر او ستمى رود صبر مى‏کند تا خدا انتقامش را بستاند . خود را به رنج مى‏افکند و مردم از او در راحت‏اند .

براى روز بازپسین ، خویشتن به مشقت مى‏اندازد و مردم را راحت مى‏رساند . از هر که دورى گزیند به سبب پارسایى و پاکى است و به هر که نزدیک شود به سبب نرمخویى و رحمت است . نه دورى گزیدنش از روى تکبر است و نه نزدیک شدنش از روى مکر و خدعه .

گوید که همّام از این سخن بیهوش شد و در آن بیهوشى جان داد . امیر المؤمنین گفت که :

بر جانش بیمناک بودم .

سپس فرمود :

آرى ، اندرزهاى رسا به هر که اهلش باشد چنین کند .

یکى گفت : یا امیر المؤمنین تو خود چگونه‏اى ؟ گفت :

واى بر تو ، مرگ هر کس را زمانى است که از او در نگذرد و سببى است که از آن بیرون نرود از اینگونه سخنان بازایست که شیطان بر زبان تو دمیده است .

خطبه 184 نهج البلاغه - قسمت دوم


۲۵ تیر ۹۳ ، ۱۹:۳۶
صبا ..

گویند که امیر المؤمنین ( ع ) را مصاحبى بود به نام همام که مردى عبادت پیشه بود . روزى گفتش که اى امیر المؤمنین ، پرهیزگاران را برایم وصف کن . آنسان که گویى در آنها مى‏نگرم . على ( ع ) در پاسخش درنگ کرد ، سپس گفت :

اى همّام از خدا بترس و نیکوکار باش که خدا با کسانى است که پرهیزگارى کنند و نیکوکارند .

همّام بدین سخن قانع نشد و على ( ع ) را سوگند داد . على ( ع ) حمد و ثناى خداى به جاى آورد و بر محمد ( ص ) و خاندانش درود فرستاد سپس فرمود :

اما بعد ، خداوند ، سبحانه و تعالى ، موجودات را بیافرید ، و چون بیافرید از فرمانبرداریشان بى‏نیاز بود و از نافرمانیشان در امان . زیرا نه نافرمانى نافرمایان او را زیانى رساند و نه فرمانبردارى فرمانبرداران سودى . آنگاه روزیهایشان را میانشان تقسیم کرد و جاى هر یک را در این جهان معین ساخت . پس پرهیزگاران را در این جهان فضیلتهاست . گفتارشان به صواب مقرون است و راه و رسمشان بر اعتدال و رفتارشان با فروتنى آمیخته . از هر چه خداوند بر آنها حرام کرده است ، چشم مى‏پوشند و گوش بر دانستن چیزى نهاده‏اند که آنان را سودى رساند . آنچنان به بلا خو گرفته‏اند که گویى در آسودگى هستند . اگر مدت عمرى نبود که خداوند برایشان مقرر داشته ، به سبب شوقى که به پاداش نیک و بیمى که از عذاب روز بازپسین دارند ، چشم بر هم زدنى جانهایشان در بدنهایشان قرار نمى‏گرفت . تنها آفریدگار در نظرشان بزرگ است و جز او هر چه هست در دیدگانشان خرد مى‏نماید . با بهشت چنان‏اند که گویى مى‏بینندش و غرق نعمتهایش هستند . و با دوزخ چنانند که گویى مى‏بینندش و به عذاب آن گرفتارند . دلهایشان اندوهگین است و مردمان از آسیبشان در امان‏اند . بدنهاشان لاغر است و نیازهاشان اندک است و نفسهایشان به زیور عفت آراسته است . روزى چند در بلا پاى مى‏فشرند و از پى آن آسایشى ابدى دارند . این معاملت ، که پروردگارشان نیز برایشان آسانش ساخته است ، سود بسیار دهد . دنیا در طلب آنهاست و آنها از دنیاگریزان‏اند . به اسارتشان مى‏گیرد ولى جانهاى خویش به فدیه دهند تا از اسارت برهند .

اما شبها ، همچنان برپاى ایستاده‏اند تا جزء جزء کتاب خدا را بخوانند . مى‏خوانند و آرام و با تأنّى و تدبّر مى‏خوانند . به هنگام خواندنش خود را اندوهگین مى‏سازند و داروى درد خویش از آن مى‏جویند . چون به آیتى رسند که در آن بشارتى باشد ، بدان میل کنند و در آن طمع بندند و چنانکه گویى در برابر چشمانشان جاى دارد ،جانهاشان به شوق دیدار سر مى‏کشد و چون به آیتى رسند که در آن وعید عذاب باشد گوش دل بدان مى‏سپارند و پندارند که اکنون بانگ جوش و خروش جهنم در گوششان پیچیده است . در برابر پروردگارشان میان خم کرده‏اند و پیشانى و کف دست و زانو و نوک پاى بر زمین نهاده‏اند و از خداوند تعالى مى‏طلبند که آزادیشان بخشد .

اما در روزها ، عالمان‏اند ، بردباران‏اند ، نیکوکاران‏اند ، پرهیزکاران‏اند . بیم خداوندشان چنان تراشیده که تیرگران تیر را بتراشند . چون بیننده‏اى در آنان نگرد ، پندارد که بیمارند و حال آنکه ، بیمار نیستند و گوید بى‏شک در عقلشان خللى است . آرى ، کارى بزرگشان به خود مشغول داشته .

از اعمال خویش چون اندک باشد ، ناخشنودند و چون بسیار باشد در نظرشان اندک نماید ، که اینان پیوسته خود را متهم مى‏دارند و از آنچه مى‏کنند بیمناک‏اند .

چون یکیشان را به پاکى بستایند ، از آنچه درباره‏اش مى‏گویند بیمناک مى‏شود و مى‏گوید که من خود به خویشتن آگاهترم و پروردگار من به من از من آگاهتر است . اى پروردگار من ، مرا به آنچه مى‏گویند مؤاخذت مکن ، مرا بهتر از آنچه مى‏پندارند بگردان و گناهان مرا که از آن بى‏خبرند ، بیامرز .

خطبه 184 نهج البلاغه - قسمت اول 

۲۵ تیر ۹۳ ، ۱۹:۳۵
صبا ..

کسى در باب حدیثهاى مجعول و خبرهاى گوناگون که در دست مردم است از او سؤال کرد و آن حضرت ( ع ) چنین فرمود :

در دست مردم ، حق است و باطل ، دروغ است و راست ، ناسخ است منسوخ ،

همچنین، عام است و خاص، محکم است و متشابه و عارى از اشتباه و آمیخته با آن.

در زمان رسول خدا ( صلى الله علیه و آله ) آن قدر بر او دروغ بستند که برخاست و براى مردم خطبه‏اى ادا کرد . و در آن گفت : هر که بعمد بر من دروغ بندد جایگاه خود را به آتش برده است .

حدیث را چهار کس نقل مى‏کنند و پنجمى ندارند : یا منافق مردى است که اظهار ایمان مى‏کند و خود را مسلمان مى‏نمایاند ، ولى از ارتکاب هیچ گناهى و جرمى باک ندارد و بر رسول الله ( صلى الله علیه و آله ) بعمد دروغ مى‏بندد . اگر مردم مى‏دانستند که منافق و دروغگوست ، سخنش را نمى‏پذیرفتند و تصدیق نمى‏کردند ولى مى‏گویند یار رسول الله ( صلى الله علیه و آله ) است ، او را دیده و از او شنیده و ضبط کرده است . پس مردم گفتارش را مى‏پذیرند و خداوند در قرآن از منافقان خبر داده و بدان صفات که دارند براى تو وصفشان کرده است . اینان بعد از پیامبر ( صلى الله علیه و آله ) ماندند و بر آستان پیشوایان ضلالت و داعیانى که به باطل و بهتان مردم را به آتش فرا مى‏خواندند ، تقرب یافتند . حتى به حکومتشان هم گماشتند و بدین نام بر گردن مردم سوارشان کردند و در پناه نام آنها به جهانخوارى ، پرداختند . زیرا مردم غالبا با پادشاهان و دنیاداران هستند ، مگر کسى که خداوندش از این خطر نگه داشته باشد . و این یکى از آن چهار است .

و دیگر ، مردى است که از رسول خدا ( صلى الله علیه و آله ) خبرى شنیده ، اما درستش را به خاطر نسپرده و سر آن ندارد که دروغ بگوید . او چیزى را که آموخته،اینک ، روایت مى‏کند و خود نیز به کارش مى‏بندد و همه جا مى‏گوید که این سخن را از رسول خدا ( صلى الله علیه و آله ) شنیده‏ام . اگر مسلمانان مى‏دانستند که او اشتباه دریافته از او نمى‏پذیرفتند و خود نیز اگر مى‏دانست ترکش مى‏گفت .

سه دیگر مردى است که از رسول خدا ( صلى الله علیه و آله ) چیزى شنیده که بدان فرمان داده ، سپس ، از آن نهى کرده است ، بى‏آنکه ، او آگاه شده باشد . یا شنیده است که از کارى نهى کرده ، سپس ، به آن فرمان داده ، بى‏آنکه او خبردار شده باشد .

بنابراین ، منسوخ را شنیده ولى ناسخ را نشنیده است . این مرد اگر مى‏دانست آنچه مى‏گوید نسخ شده ، هرگز نمى‏گفت . و اگر مسلمانان هنگامى که آن را از او شنیدند مى‏دانستند که نسخ شده ، آن را ترک مى‏گفتند .

چهارم ، مردى است که هرگز به خدا و پیامبر او دروغ نمى‏بندد و به سبب ترسى که از خدا دارد و نیز به خاطر بزرگداشت پیامبر او دروغ را دشمن است ، به اشتباه هم نیفتاده است ، بلکه هر سخنى را چنانکه از پیامبر ( صلى الله علیه و آله ) شنیده است به خاطر سپرده و اینک روایتش مى‏کند . نه بر آن مى‏افزاید و نه از آن مى‏کاهد . ناسخ را به خاطر سپرده و به کار مى‏بندد و منسوخ را به خاطر سپرده و از آن دورى مى‏جوید .

خاص را از عام تمیز مى‏دهد و متشابه را به جاى محکم نمى‏نشاند و هر چیز را به جاى خود مى‏نهد .

گاه اتفاق مى‏افتاد که سخن رسول الله ( صلى الله علیه و آله ) را دو جنبه بود جنبه‏اى روى در خاص داشت و جنبه‏اى روى در عام . چنین سخن را کسى که از قصد خداوند سبحان و پیامبر او ( صلى الله علیه و آله ) آگاهى نداشت، مى‏شنید ، آنگاه بى‏آنکه به معنى آن معرفتى یافته و منظور گوینده را از بیان آن شناخته باشد ، به صورتى توجیه مى‏کرد . و چنان نبود که همه اصحاب رسول خدا ( ص ) از او چیزى پرسیده و فهم آن سخن را خواسته باشند . تا آنجا که ، برخى آرزو مى‏کردند که عربى بادیه‏نشین یا غریبى بیاید و از او چیزى بپرسد تا آنها گوش بدان فرا دهند . حال آنکه ، هیچ مشکلى براى من پیش نمى‏آمد مگر آنکه از او مى‏پرسیدم و درست ، به خاطر مى‏سپردم . آرى ، اینهاست علل اختلاف مردم در روایتها.

خطبه 201 نهج البلاغه

۲۳ تیر ۹۳ ، ۲۰:۰۱
صبا ..

حمد خدایى را که حمد را کلید یاد خود و سبب افزونى فضل خود و دلیل شناخت نعمت‏ها و عظمت خود گردانید .

اى بندگان خدا ، روزگار بر باقیماندگان چنان گذرد که بر گذشتگان گذشته است .

آنچه رفته ، باز نگردد و آنچه بر جاى مانده ، جاودانه نخواهد ماند . کردارش در پایان ،

همان است که در آغاز بود . حوادثش ، بر یکدیگر پیشى گرفته ، در مى‏رسند و نشانه‏هاى آن همراه یکدیگرند .

گویى که در قیامت حاضر آمده‏اید و همانند ساربانى ، که کره شتر تند رفتارش را مى‏راند ، شما را مى‏راند . هر کس که غافل از خود ، خویشتن را به دیگرى مشغول دارد ، در تاریکیهاى حیرت زده بماند و در ورطه‏هاى هلاکت افتد و شیطانهاى درون او به طغیانش وادارند و کارهاى ناپسندش را در چشمش بیارایند . پس ، بهشت ، پایان راه پیشى گیرندگان است و آتش ، پایان راه تقصیر کنندگان .

بدانید ، این بندگان خدا ، که پرهیزگارى سرایى است چون دژى استوار و بزهکارى ، سرایى است خوار مایه و نا استوار ، که ساکنان خود را از بلا نگه نتواند داشت و هر که بدان پناه برد از آسیب در امان نخواهد بود .

بدانید ، که تقوا نیش زهرآگین خطاها را از آدمى دور مى‏کند و شما به نیروى یقین به آن هدف عالى توانید رسید .

اى بندگان خدا ، خدا را در نظر آورید ، درباره عزیزترین و محبوبترین کسان در نزد شما . خداى تعالى راه حق را برایتان آشکار نموده و روشن ساخته یا به شقاوتى جدا ناشدنى و درمان ناپذیر افتید یا به سعادتى جاودانه خواهید رسید . در این جهان فانى ، براى آخرت ، که جهان باقى است ، توشه برگیرید . شما را به توشه آخرت راه نموده‏اند و هم فرمان کوچ داده‏اند و بر رفتن تعجیل کنند . و شما همانند کاروانى هستید ، منتظر ، در راه ایستاده که نمى‏داند که چه وقت به حرکت فرمانش دهند .

براستى ، کسى را که براى آخرت آفریده شده ، با دنیا چه کار ؟ و چه سود از مال و خواسته ، وقتى که پس از اندکى مى‏ربایندش و او در گرو بازخواست و حساب آن بماند .

اى بندگان خدا ، آنچه خداوند ، از پاداشهاى نیکو ، وعده داده ، شایان ترک کردن و واگذاشتن نیست و آنچه از آن نهى کرده ، از بدیها ، شایسته رغبت نباشد .

اى بندگان خدا ، بترسید از روزى که از اعمالتان بازجست کنند . در آن روز ، چنان لرزش و تشویشى بر شما چیره گردد که کودکان از وحشت آن پیر شوند .

بدانید ، اى بندگان خدا ، شما را از خود نگهبانانى و از اعضایتان جاسوسانى و حافظانى راستین است ، که اعمالتان را مى‏نویسند و حتى شماره نفسهایتان را ضبط مى‏کنند . تاریکى شبهاى ظلمانى شما را از آنان فرو نپوشد ، یا اگر در پشت درهاى بسته پنهان گردید از دیده آنها نهان نخواهید ماند .

خطبه 156 نهج البلاغه

۲۲ تیر ۹۳ ، ۲۰:۰۰
صبا ..

اى مردم ، در راه هدایت ، اگر رهروانش اندک‏اند ، وحشت مکنید . زیرا مردم همه بر سفره‏اى نشسته‏اند ، که اندکى سیر کند و گرسنگى دراز در پى دارد . اى مردم ، خشنودى نمودن از کارى و ناخشنودى نمودن از کارى پاداش و کیفر را فراگیر کند .

ماده شتر قوم ثمود را یک تن کشت ولى عذاب همه را در برگرفت ، زیرا همه از کشتن آن خشنود بودند . خداى تعالى فرماید : « آن را کشتند و همه پشیمان شدند » زمانى نگذشت که زمینشان صدا کرد و فرو رفت ، چونان صداى گاو آهن تفته در زمین نرم .

اى مردم ، هر که در راه روشن و آشکار رود به آب رسد و هر که از آن تخلّف جوید در بیابان سرگردان بماند .

خطبه 192 نهج البلاغه

۲۱ تیر ۹۳ ، ۱۹:۵۹
صبا ..

آنکه از او چنین پرسشى شده ، دلیلش نادرست‏ترین دلیلهاست و فریب‏خورده‏ اى است که عذرش در خور پذیرفتن نیست ، اصرار مى‏ ورزد که درنگش در عالم جهالت به دراز کشد .

اى انسان ، چه کسى تو را به گناهکارى دلیر کرد و چه چیز تو را به پروردگارت مغرور نمود . و چه چیز تو را به هلاکت خویش دلبسته ساخت ؟ آیا دردت را درمانى نیست ؟ آیا از این خواب گران دیده نمى‏گشایى ؟ چرا آنسان ، که به دیگران مهر مى‏ورزى به خود مهربان نیستى ؟ بسا کسى را در تابش آفتاب بینى و از سر ترحم بر او سایه افکنى یا بیمارى پیکرش را دردمند ساخته و بر او از سر دلسوزى بگریى .

پس از چیست که بر درد خویش شکیبا هستى و بر مصیبتهاى خود صبور و پایدارى ؟

از چیست که بر جان خود ، که در نزد تو عزیزترین جانهاست ، سرشکى نمى‏بارى ؟

چرا شبیخون کیفر خداوندى از خواب غفلتت برنمى‏انگیزد و حال آنکه ، نافرمانیهایت تو را به ورطه قهر او افکنده است . پس به نیروى عزم و تصمیم دردى را که بر دل تو سستى آورده ، درمان کن و به بیدارى و هوشیارى خواب غفلت از دیدگان بزداى .

 خدا را اطاعت کن و به یاد او انس بگیر . و در نظر آر ، آن حالت را که تو از او روى گردانیده‏اى و او به تو روى آورده است . تو را به بخشایش خویش فرا مى‏خواند و فضل و نعمتش تو را در برگرفته و تو از او به دیگرى روى نهاده‏اى .

بلند و برتر است آن خداى توانا که کریم و بزرگوار است و تو اى بنده بیمقدار ناتوان در نافرمانى او ، چه گستاخى و حال آنکه ، در پناه ستر و پوشش او غنوده‏اى و در فراخناى فضل و بخشایش او مى‏گردى . خداوند نه فضل و بخشایش خود را از تو دریغ داشت و نه پرده از گناهانت برگرفت . بلکه ، چشم بر هم زدنى ، از نعمتى که بر تو ارزانى مى‏دارد و پرده‏اى که بر گناهان تو مى‏کشد یا بلایى که از تو مى‏گرداند بى‏بهره نبوده‏اى . پس ، چه گمان برى به او ، اگر فرمانش برى ؟ به خدا سوگند ، اگر این حال میان تو و دیگرى که در قدرت و توان همسنگ تو مى‏بود ، پدید آمده بود ، تو خود نخستین کسى بودى که خود را به سبب سوء اخلاق و زشتى رفتارت نکوهش مى‏کردى .

به راستى ، دنیا تو را نفریفته ، تو خود فریفته آن شده‏اى . دنیا هر چیز را که از آن عبرتى توان گرفت ، برایت آشکار ساخت و از فواید عدالت آگاهت نمود . دنیا که تو را به دردمند شدن تن و نقصان نیرو وعده مى‏دهد ، صادقتر و وفادارتر از آن است که به تو دروغ گوید یا فریبت دهد . و بسا که تو اندرز دهندگانش را متهم داشتى و راست گفتارانش را به دروغ نسبت دادى .

اگر دنیا را در سرایهاى ویران و زمینهاى خالى شده از مردمان بشناسى ، بینى که چه پندهاى نیکو و اندرزهاى رسایت مى‏دهد . پس آن را دوستى مهربان خواهى یافت که هرگز نخواهد که تو به تباهى افتى .

دنیا چه خوش سرایى است ، ولى براى کسى که بدان دل نبندد و چه دلپذیر جایى است ، ولى براى کسى که آن را وطن اصلى خویش نداند . فرداى قیامت نیکبختان دنیا کسانى هستند که امروز از آن گریزان‏اند .

آنگاه که زمین بلرزد و قیامت با همه هول و هراسش در رسد و به هر آیینى ، پیروان آن پیوندند و به هر معبودى ، پرستندگانش و به هر پیشوایى ، فرمانبرانش ، چشمى به فضا باز و گامى آهسته بر زمین نهاده نماند ، جز آنکه ، در دستگاه عدل الهى جزاى آن بحق داده شود .

بسا حجتها که در آن روز باطل گردد و رشته عذرها گسسته شود . از اعمال خود وسیلتى بجوى تا عذرت پایدار و حجتت ثابت بماند . از آنچه براى تو نمى‏ماند توشه‏اى برگیر که براى تو بر جاى ماند . مهیاى سفر خود باش . به برق رهایى خود نظر افکن که از کجا مى‏زند و بر مرکب جد و جهد خود بار برنه .

خطبه 217 نهج البلاغه 

۲۰ تیر ۹۳ ، ۱۹:۵۸
صبا ..


بدانید ، که هر چه زین پیش مقدر شده بود واقع شده ، و آنچه قضاى الهى بر آن تعلق گرفته بود ، اندک اندک ، پدیدار گشته . من از وعده خدا و حجت او سخن مى‏گویم . خداى تعالى فرماید : « آنان که گفتند : پروردگار ما الله است و پایدارى ورزیدند ، فرشتگان بر آنها فرود مى‏آیند که مترسید و غمگین مباشید ، شما را به بهشتى که به شما وعده داده شده است بشارت است . » شما گفته‏اید که پروردگار ما الله است . پس استقامت ورزید بر کتاب او و به راه او ، راهى که شما را بدان فرمان داده ، به استوارى گام نهید و بر طریقه شایسته عبادت او پایدار مانید . و از آن راه ، که در پیش پاى شما گشاده است ، بیرون مروید

و در دین بدعت مگذارید و با دین مخالفت منمایید . زیرا آنان که از آن راه پاى بیرون نهند ، روز قیامت از آوردن حجت در نزد خدا مانده شوند .

نیز شما را برحذر مى‏دارم از دگرگونى در خلق و خوى و از نفاق . همواره زبان را یکى کنید . هرکس باید که زبان خود نگه دارد . بسا شود که زبان سرکشى کند . به خدا سوگند ، ندیده‏ام بنده‏اى را که پرهیزگارى کند و پرهیزگاریش او را سودمند افتد ، مگر آنکه زبان خود نگه دارد . هر آینه زبان مؤمن در پس قلب اوست و قلب منافق در پس زبان او . زیرا ، مؤمن هنگامى که آهنگ گفتن کند ، نخست در درون خود در آن بیندیشد ، اگر نیک بود بر زبان آرد و اگر بد بود پنهانش دارد . منافق هر سخن که بر زبانش آید بگوید و نداند چه به سود اوست و چه بر زیان او .

رسول الله ( صلى الله علیه و آله ) فرمود : « ایمان هیچ بنده‏اى استقامت نپذیرد مگر آنگاه که دلش استقامت پذیرد و دلش استقامت نپذیرد ، مگر آنگاه که زبانش استقامت پذیرد . » هر یک شما بتواند خداى تعالى را دیدار کند ، در حالى که ، دستش از خون و مال مسلمانان پاک باشد و زبانش به عرض و آبروى کسى زیان نرسانیده باشد ، باید چنان کند .

بدانید ، اى بندگان خدا ، که مؤمن حلال مى‏شمارد ، در این سال ، چیزى را که در نخستین سال حلال مى‏شمرد و حرام مى‏داند ، در این سال ، چیزى را که در نخستین سال حرام مى‏دانست . بدعتهایى که مردم در دین نهاده‏اند ، حرامى را بر شما حلال نمى‏کند ، بلکه ، حلال همان است که خدا حلال کرده و حرام همان است که خدا حرام کرده است .

شما کارها را آزموده‏اید و تدبیر آنها کرده‏اید ، از پیشینیان خود پند گرفته‏اید ، براى شما مثلها زده شده و شما را به حقیقتى ، که روشن و آشکار بود ، فرا خواندند . پس کران‏اند که آن را نمى‏شنوند و کوران‏اند که آن را نمى‏بینند . هر کس را که خداوند از تجربه‏ها و آزمایشها سود نرساند از هیچ اندرزى سود نخواهد برد و هر روز بر ضلالت او بیفزاید ، تا آنجا که ، معروف را منکر شناسد و منکر را معروف انگارد .

مردم دو دسته‏اند : یکى آنکه از شریعت پیروى کند ، دیگر آنکه در دین بدعت آورد ، در حالى که ، از سوى خداى سبحان او را نه از سنت برهانى است و نه از حجت پرتوى . خداى تعالى ، هیچکس را پندى نداده همانند این قرآن . قرآن ریسمان محکم خداست و وسیله‏اى است از سوى او عارى از هر خطا ، بهار دلهاست و چشمه دانش است و دلها را جز آن صیقلى نیست . با آنکه عمل کنندگان به اندرزها ، رفته‏اند و فراموشکاران یا کسانى که خود را به فراموشى مى‏زنند ، برجاى مانده‏اند ، اگر خیرى دیدید آن را یارى دهید و اگر شرّى دیدید از آن احتراز جویید . زیرا ، رسول خدا ( صلى الله علیه و آله ) فرمود که اى فرزند آدم ، خیر را به جاى آور و شر را واگذار که اگر چنین کنى خوش‏رفتار و میانه رفتار باشى .

[ بدانید که ظلم را سه گونه است : ظلمى که هرگز آمرزیده نشود و ظلمى که بازخواست گردد و ظلمى که بخشوده است و بازخواست نشود . ظلمى که هرگز آمرزیده نشود ، شرک به خداست . خداى تعالى گوید : « خدا نمى‏آمرزد کسى را که به او شرک آورده باشد » و ظلمى که آمرزیده شود ، ظلم بنده است به خود به ارتکاب برخى کارهاى ناشایست و ظلمى که بازخواست مى‏شود ، ظلم کردن بندگان خداست به یکدیگر . ] قصاص در آنجا سخت است و آن زخم زدن به کارد یا به تازیانه نیست ،

چیزى است که اینها در برابر آن خرد نمایند .

زنهار ، از دورنگى در دین خدا ، زیرا همراه جماعت بودن ، در کار حقى که آن را ناخوش مى‏دارید بهتر است از پراکندگى در امر باطلى که آن را خوش مى‏دارید . زیرا خداى سبحان به هیچکس از گذشتگان و برجاى ماندگان ، که جدایى گزیند ، خیرى عطا ننموده است .

اى مردم ، خوشا کسى که پرداختن به عیب خود او را از عیب دیگر مردم بازمى‏دارد و خوشا کسى که در خانه‏اش بماند و روزى خود بخورد و به طاعت پروردگارش مشغول باشد و بر گناهان خود بگرید . چنین کسى ، هم به کار خود پرداخته و هم مردم از او آسوده‏اند.

خطبه 175 نهج البلاغه - قسمت دوم


۱۹ تیر ۹۳ ، ۱۹:۵۷
صبا ..

از سخن خداى سود برید و از مواعظش پند گیرید . اندرز خدا را بپذیرید . خداوند

با دلایل واضح خود ، براى شما جاى عذرى باقى نگذاشته و حجت را بر شما تمام کرده است و برایتان بیان فرموده که چه کارهایى را خوش دارد و چه کارهایى را ناخوش ، تا از آنچه خوش دارد ، پیروى کنید و از آنچه ناخوش دارد ، اعراض نمایید .

رسول الله ( صلى الله علیه و آله ) مى‏فرمود « که بهشت در سختیها احاطه شده و آتش در خواهشهاى نفسانى . » بدانید که اطاعت خداوند با سختى و درشتى همراه است و معصیت او با لذت و خوشى . پس ، خداوند رحمت کناد کسى را که از خواهشهاى نفس و لذتهاى خود دل بر کند و هواى نفس را سرکوب نماید .

دشوارترین کارها ، دور داشتن نفس است و از هوا و هوسهایش ، زیرا نفس همواره خواهان معصیت و هوسرانى است .

بدانید ، اى بندگان خداى ، مؤمن شب را به روز و روز را به شب نمى‏آورد مگر آنکه به نفس خویش بدگمان است و پیوسته بر او عیب مى‏گیرد و از طاعت حق ،

افزونتر از آنچه به جاى آورده ، از او مى‏طلبد . پس ، همانند کسانى باشید که پیش از شما بوده‏اند و آنان که در برابر شما مردند و چون مسافران خیمه برکندند و رخت به جاى دیگر بردند و دنیا را چون کسى که منازل را طى مى‏کند طى کردند .

بدانید که این قرآن اندرزدهنده‏اى است که در اندرزش رنگ فریب نیست و راهنماینده‏اى است که گمراه نمى‏کند و سخنگویى است که دروغ نمى‏گوید . هر کس با قرآن همنشینى کند ، چون برخیزد ، چیزى بر او افزوده شده و چیزى از او کاسته گشته . به هدایتش افزوده شده و از کوردلیش کاسته گشته . بدانید ، آنکه با قرآن است ،

نیازمند نباشد و کس را بدون قرآن بى‏نیازى حاصل نگردد . شفاى دردهاى خود را از قرآن بجویید ، چون سختى پیش آید از قرآن یارى خواهید . قرآن شفادهنده بزرگترین دردهاست ، یعنى درد کفر و نفاق و تباهى و گمراهى . به قرآن از خدا حاجت خواهید و با عشق به قرآن روى به خدا آورید و قرآن را وسیله خواهش از مردم قرار مدهید .

بندگان خدا ، براى روى آوردن به خدا ، قرآن را نیکوترین وسیله یافته‏اند . بدانید که قرآن شفیعى است که شفاعتش پذیرفته آید و گوینده‏اى است که سخنش به تصدیق

مقرون باشد . هر که را که در روز قیامت قرآن شفاعت کند ، بپذیرندش و ، هر که را در روز قیامت قرآن تقبیح کند ، سخنش به زیان او گردد .

در روز محشر آواز دهنده‏اى آواز دهد که « هر عمل کننده‏اى در دنیا ، در این جهان گرفتار عاقبت عمل خویش است ، مگر عمل کنندگان به قرآن » پس از عمل کنندگان به قرآن باشید و از پیروان قرآن و قرآن را دلیل شناخت پروردگار خویش گیرید و اندرز دهنده خود شمارید و هر اندیشه که بر خلاف قرآن در دل دارید ، صوابش مشمرید و هواهاى نفسانى خود را در برابر آن خیانتکار انگارید .

کارى کنید ، کارى کنید . کار به پایان برید ، کار به پایان برید . پایدارى ورزید ،

پایدارى ورزید شکیبایى کنید ، شکیبایى کنید . پارسا باشید ، پارسا باشید . هر آینه شما را سرانجامى است . به سوى سرانجام خویش روید تا بدان برسید . شما را نشانه‏اى است ، به نشانه خود راه جویید . اسلام را هدفى است ، به هدف اسلام بگرایید . به سوى خدا روید و حق او را در آنچه بر شما واجب ساخته و احکامى که برایتان مقرر داشته است ، بگزارید . من گواه شمایم و در روز قیامت از سوى شما حجت مى‏آورم .

خطبه 175 نهج البلاغه- قسمت اول

۱۸ تیر ۹۳ ، ۱۹:۵۶
صبا ..