غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

۱ مطلب در مهر ۱۴۰۲ ثبت شده است

نمی دونم تو این سالهایی که اینجا نوشتم شماها چه تم ای تو ذهن تون بیشتر نقش بسته! 

مثلا بعضی وبلاگ ها رو وقتی باز میکنی فقط انتظار داری غر بخونی. یعنی وقتی نویسنده حالش خوب نیست وبلاگش میشه مأمن امنش و شروع میکنه به نوشتن. ایرادی هم به نویسنده وارد نیست. ولی اگر مثلا ۶ ماه ننوشت میشه حدس زد زندگیش نسبتا نرمال هست :)

 

یک تم دیگه نویسنده فقط وقتی حالش خوبه می نویسه. یعنی اگر اتفاق تلخی تو زندگیش بیافته دیگه ساکت میشه تا اون مساله حل بشه و دوباره وقتی همه چی برگشت به حالت عادی یا گاها خیلی خوب دوباره می نویسه.

 

تم سوم نویسنده همه چیز رو مینویسه چه خوب و چه بد. چه بالا چه پایین. در واقع روزنگاری میکنه نه واقعه نگاری. 

 

یک سری ها هم هستند که موضوعی می نویسند مثلا خاطرات کاری شون. یا فقط از یادگیری هاشون می نویسند. یا مثلا فقط در مورد بچه هاشون می نویسند. 

 

خب من اما چی؟ جزو کدوم دسته هستم؟!‌ به نظر خودم همش رو داشتم. به نظر شما چی؟ ولی خب من کلا اهل روزنگاری و نوشتن جزییات نیستم. افکارم و تجربیاتم رو می نویسم. 

 

حالا اینا رو برای چی گفتم؟! برای اینکه اگر نمی نویسم مطلب قابل عرضی ندارم. یعنی برای من مهم هست که وقتی از یه چیزی اینجا می نویسم خواننده هم یه take home message داشته باشه. البته منظورم این نیست که وبلاگی که روزمره می نویسه پیامی برای خواننده نداره ها! 

 

از دفعه پیش که نوشتم یه سفر رفتیم بالی به عنوان ماه عسل مون. سفر خوبی بود و کلی هم خوش گذشت. بالی کلا انگار یه دنیای دیگه بود ولی. میشه گفت از هر ۱۰۰ خونه ای که تو شهر بود ۸۰ تاشون یه معبد خانوادگی جلوی در داشتند. 

شهر پر بود از انواع مجسمه ها! چوبی و سنگی و ... . میدانهایی که پر از مجسمه های بزرگ بود. دیوارهایی که همگی روشون کار شده بود. حتی حاشیه بریدگی ها هم می تونستی مجسمه ببینی. هر طرفی هم که نگاه میکردی معبد بود! دین غالب مردم بالی هندو هست. شهر بسیار بسیار شلوغ و ترافیک زیادی داشت. موتور هم بیشترین وسیله نقلیه بود که انگار نیازی به گواهینامه نداشت و بچه ها از وقتی که قدشون می رسید سوار موتور بودن.

طبیعت بسیار زیبایی داشت. آبشارهای زیبا و شالیزارهای طبقاتی. معابد بزرگ و زیبا و یه عالمه سوغاتی فروشی و صنایع دستی و ماساژ و اسپا و  ...

ولی خب انگار قشنگ یاد گرفته بودن از هر چیزی پول دربیارن. یعنی هر جایی ویوی قشنگی داشت بلیط می فروختن که بتونی عکس بگیری. 

جلوی آبشار و هر جایی که منظره زیبایی داشت تاب گذاشته بودن و غیر از ورودی اون مکان تاب ها هم پولی بودن. کلا یعنی قشنگ از آب کره می گرفتن. 

یه بار که کنار ساحل قدم زده بودیم و اومدیم بریم تو خیابون و خواستیم قبلش پامون رو بشوریم طرف بدو بدو اومد گفت نفری ۲۰۰۰ روپیه! حالا هتل ما همون ور خیابون بود و جلو درش هم شیر آب بودا !! 

برداشت من از مردمش تو این چند روز مردم ساده و خندانی داشت! نمی دونم بقیه اندونزی چطور باشند ولی اینایی که ما دیدیم عزت نفس بالایی نداشتند و البته فقر رو میشد تو سطح شهر دید. هر چند که شهری با اون همه ثروت و ظرفیت و اون حجم توریست واقعا فقر باید واسش بی معنی باشه. من تا حالا تو عمرم این همه توریست یه جا ندیده بودم از همه جای دنیا!‌ 

طبق معمول هم ظرفیت های ایران رو با هر جایی که میریم مقایسه میکنیم و فقط آه و حسرت!! 

 

یه سری عکس رو می تونید اینجا ببینید:

شالیزارهای طبقاتی رستوران - میمون مقدس! - جلو خونه شون  - تو محوطه یکی از معابد۱ - تو محوطه یکی معابد۲ - تو محوطه یکی از معابد۳ - تو محوطه یکی از معابد۴ - یه معبد دیگه - تو راه  - آبشار -  باغ گل۱ - باغ گل ۲ - ویو اقیانوس - ویو اقیانوس۲ - غروب .

۱۰ نظر ۲۸ مهر ۰۲ ، ۰۴:۰۸
صبا ..