این دو - سه روز تعطیلی (من پنج شنبه رو به زور چپوندنم تو تعطیلاتم) رفتیم به سمت ساحل دریا! یکی از گروه نوادگان (خانواده پدری) ساکن در جم و شاغل در عسلویه هست و ما هم بنا بر توصیه های ایشان بنا بر سفر جنوب گذاشتیم. کلا سفر خوبه از نظر من، مخصوصا اگر مقصد دریا باشه. مخصوصا تر اگه میزبان یک نی نی خوش اخلاق و گوگولی داشته باشه.
هوا عالی بود، دریا عالی تر، بندر سیراف رو خیلی دوست داشتم. و خلیج نایبند بسیار زیبا و آرام بود.
البته ماشین توی ساحل نایبند تو شن گیر کرد! و به راحتی قابل در اومدن نبود! همون موقع یک کامیون از غیب رسید و بوکسل کردیم و از تو شن ها در اومدیم! راننده کامیون از اینایی بود که لنج و کشتی و شونصد ماشین سنگین و لودر و ... دارن، بعد می گفت من و داداشم اکثر موقع ها این ورا می گردیم و کلا کارمون اینه که ماشین ها رو از تو شن بکشیم بیرون! به خواهری میگم ملت که میگن واستون دعا میکنیم اینجاها معلوم میشه! (که ایزد در بیابانت دهد باز:) )
بندر سیراف خیلی خوب بود، یک خیابون بیشتر نبود، یک طرف خیابون کوه بود جلوش هم دریا، همه خونه ها رو به دریا!
قدمت تاریخی بسیار بالایی داره و یک زمانی مهمترین بندر ایران بوده و صادرات ابریشم و مروارید و... از این بندر انجام می شده و همه ساکنانش هم ثروتمند و تاجر بودن و کلا تو سفرنامه ها از ثروت شون خیلی یاد میشده! ولی حالا یه بلوار تنگ بود که نهایتا 7000 نفر جمعیت داشت.
1000 سال پیش تاجرها و مردم سیراف فکر نمی کردند یه روزی اون همه ثروت و خانه های اعیانی شون بره زیر آب یا تخریب بشه و هیچ اثری ازش نمی مونه! مثل مایی که امروز می دونیم که فانی هستیم ولی ... یه جای سفرنامه ها اومده بود سیراف به مهمی شیراز بوده! کی می دونه 1000 سال دیگه از شیراز چی می مونه؟!