غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

۶ مطلب در خرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

دیروز غروب و بعد از  یادداشت دیروز تو راه خونه تو ذهنم اومد یا امان الخائفین. احساس خوبم از این بود که پیش بینی ترس منو از قبل کرده بود.

سحر که دعای روز دوازدهم رو خوندم که گفته بود

«و امنی فیه من کل ما اخاف»‌ انگار باز خیالم راحتتر شد که خب ترسم قابل درکه و واکنشم عجیب و غریب نیست و اینکه او درکم کرده خیلی واسم شیرین بود.

اما بعد از اون حادثه لعنتی وحشتناک امروز صبح یهوو جنس ترسم عوض شد. خدایا بازم غیر قابل پیش بینی!! این دفعه من تنها نیستم که می ترسم. ۸۰ میلیون دیگه مثل من ترس و نگرانی تو دلشون هست. یا امان الخائفین.

۱۷ خرداد ۹۶ ، ۱۰:۳۷
صبا ..

اگر پای حرف باشه و اگر بحث ایمان و توکل و امیدواری بشه شایدها بتونم ساعت ها حرف بزنم طوری که هیچ کس خسته نشه (اعتماد به سقف !!!) ولی نمی دونم حکمتت چیه که چند سال متوالی ماه رمضون رو انتخاب کردی واسه امتحان عملی گرفتن. اونم امتحانای ترسناک.

واقعیتش اینه که خیلی به همون خطابه هایی که برای دیگرون می رم فکر می کنم. به اوضاع اعتقادی خودمم فکر می کنم. اینکه چرا با اینکه نمی خوام ازت طلبکار باشم ولی هستم!! به اینکه فرض رو می گذارم که من اصلا تو دستگاه خلقت تو منفعل عمل کردم و اصلا سعی نکردم. اصلا منفی! پس این همه آدمی که هر وقت می بیننم می گن واستون دعا کردیم هم یعنی کشک!! همه تلاشم رو کردم که نادیده بگیرمت ولی نمی تونم! نه که نتونم نمیشه! سلول های من می گن تو سمیع و علیم هستی. واقعیتش اینه که خسته ام از تلاش برای انکار صفاتت! تو داری طبق برنامه خودت پیش میری و بزرگترین مشکل من اینه که می ترسم. هیچ چیز این دنیات قابل پیش بینی نیست و البته هست چون نظام تو نظم داره ولی دانش ما اینقدر محدوده که حتی یک ثانیه بعدترمون رو هم نمی تونیم پیش بینی کنیم.

حالا مطمئنم که ته قلبم هیچ خصومتی باهات ندارم فقط می ترسم. می دونم که تو خدای ترسوها هم هستی. فقط یواش یواش.

۱۶ خرداد ۹۶ ، ۱۰:۳۹
صبا ..

خیلی واسم پیش میاد که آدم های غریبه بگن چهره تون چقدر آشناست. فلان مدرسه یا دانشگاه یا ... نبودین!!

تو محل کارم که ارباب رجوع زیاد هست خب این مساله هم به تبع زیاد پیش میاد. خصوصا معلمین گرامی اصرررررار دارن که من یه زمانی شاگردشون بودم و یادم نیست!!

بعضی ها هم میگن شبیه خانمی هستی که مثلا تو آدرس ایکس کار می کنه و آدرس ایکس رو هم دقیق می دن و میگن خودت برو ببین!!

یه بارم یکی از ارباب رجوع های ثابت مون خواهری رو یه جا دیده بود و همون روز پیش ما کار داشت؛  کلی ذوق زده شده بود که تونسته بود ارتباط ما را کشف کنه!!

امروز این مساله به حداعلای خودش رسید؛ ۳ نفر تو بازه زمانی دو ساعت اومدن و گفتن شما چقدر آشنایین؛ خانم فلانی هستین؟!

الان واسم سوال پیش اومده که یعنی واقعا اینقدر تکراری م

۱۱ خرداد ۹۶ ، ۱۰:۴۱
صبا ..

سلام.

یادتون هست تو زمستون یه تور ثبت نام کردیم ولی به دلیلی یخ زدگی جاده و سردی هوا کنسل شد و دست از پا درازتر برگشتیم خونه؟! چند وقت بعدش من خواستم که پولمون رو پس بگیرم گفتند سازمان گردشگری گفته یا نصف پول یا یه تور جایگزین دیگه! ما هم دیدیم که عاقلانه اینه که یه تور دیگه بریم. 

برنامه مون هی جور نمی شد تا این هفته، دیگه تصمیم گرفتیم تا رمضان نشده حتما یه تور بریم. این هفته هم پنج شنبه تور داشتن و هم جمعه. چون بعد از تفریح های این مدلی خیلی خسته و عملا له و لورده میشیم من با جمعه موافق نبودم چون روزه گرفتن واسمون سخت می شد. تور پنج شنبه شون هم "تنگ رِغِز" بود. نزدیک داراب که تقریبا 300 کیلومتر تا شیراز فاصله داره. توی مشخصات تور نوشته بود که سختی تور 3 از 6 هست و یه قسمت هایی دست به سنگ داره و کمک میکنیم که با طناب رد بشین. من خیلی مردد بودم که بریم ولی خیلی هم کار داشتم و اصلا یادم نبود که سرچ کنم و... . چهارشنبه صبح مثل خوشحالا پیام دادم که ما هم میایم. دیگه قطعی شد رفتن مون. پنج شنبه کله صبح راه افتادیم و بعد از 3.5 ساعت تو راه بودن رسیدیم پای کوه. تو راه هم یک نفر راهنمای محلی از روستای حسن آباد سوار کردیم. گفته بودن یک ساعت و ربع پیاده روی داره. آقای راهنما گفت من خودم 20 دقیقه ای میرم  ولی شماها دو ساعت تو راهین. خلاصه یه کم تو آفتاب و شیب زیاد و گرمای 37 درجه از کوه رفتیم بالا. چند تا محلی دیگه هم بهمون پیوستند. دیگه رسیدیم به اولین جایی که اونا رفتن طناب کشی کردن و یکی یکی ردمون کردن. بعد رسیدیم به اولین حفره و آبشار کوچیک کنارش. واقعا بی نظیر بود، پسرا که شونصد بار شیرجه زدن و دوباره راه افتادیم، بقیه مسیر هر از 10 متر نیاز به طناب کشی داشت و تک تک رد شدن. به حفره های جدید می رسیدیم خیلی زیبا بودن و البته خیلی پرهیجان. یه جایی باید نشسته یه مسیر 20 متری که شبیه سرسره بود رو بالا می رفتیم و چون بالای سرمون صخره بود رد شدن واقعا سخت بود، از سنگ های یک متری باید بالا می رفتیم و ... . تو پرانتز بگم که خواهری امسال واسه خودش چالش کوه نوردی تعریف کرده و بخاطر اینکه به فاصله ربع ساعتی خونه ما 4-5 پارک کوهستانی هست می تونه زود به زود و تنها بره کوه. یه چند باری هم من باهاش رفتم. ولی تو مسیر برگشت بزکوهی درونم نگذاشته از مسیر آدم رو بیایم پایین و از وسط صخره ها و دره ها اومدیم پایین. اینو گفتم که همچینم بی آمادگی هم نبودیم!! ولی اونجا که رفتیم متوجه شدم بزکوهی درونم استعفا داد و رفت  بس که یه جاهائیش سخت بود!! خلاصه بعد از دوساعت و ربع آبنوردی و غارنوردی رسیدیم به آبشار "وداع"، حوضچه پایین آبشاره شبیه قلب بود و رنگ آبی آبش بی نظیر. یه چیز فوق العاده انگار نقاشی. انگار فتوشاپ! آبشار ارتفاعش 46 متر بود که لیدر تور یه چند باری از همونجا شیرجه زد!!  دیگه ما هم نشستیم رو همون صخره ها و ناهار خوردیم. فکر کنم قند من اون موقع 10 بود. بعدش راهنمای محلی مون و... آتیش درست کردن و چایی زغالی و طفلی ها لیوان لیوان ، خودشون می آوردن برامون. بعد تازه ما اونجا فهمیدیم کجا اومدیم. ما از خروجی دره وارد شده بودیم و تقریبا آبشار وداع آخرین آبشار مسیر بود! تیم های کوهنوردی و خیلی توریست ها، بسیار مجهز از روستا با نیسان! با فاصله دو ساعت رانندگی میرن سرچشمه و یک ساعت پیاده روی و بعد وارد دره میشن و 7 ساعت آبنوردی و غارنوردی! 64 تا آبشار و حفره تو مسیر هست که عکساشون بی نظیر بود و البته همش به صخره نوردی نیاز داشت، آقای راهنما می گفت به شما هم آموزش می دیدم و شما هم می تونید!!! خلاصه یه دوساعتی اونجا موندیم و یواش یواش برگشتیم اومدیم. استتوس اونجا هم این بود  "و خدایی که دقیقا همونجا بود" هم به لحاظ قدرتش در خلقت و هم به لحاظ اینکه مواظبمون بود که سالم برسیم!

بزکوهی درونم نه تنها استعفا داد بلکه امروز بجاش یه خرچنگ جایگزین شده، تمام عضله های پام گرفته و به سختی می تونم راه برم تا حالا برای تفریح اینقدر زحمت نکشیده بودم!! ولی ارزشش رو داشت و می خوام خودمو آماده کنم که از سرچشمه اصلی دفعه بعد بریم. عکس های تنگه رو اگر دوست داشتین گوگل کنید و ببینید. من خیلی عکس نگرفتم و توی اکثرشون هم آدم هست!!

۰۵ خرداد ۹۶ ، ۱۰:۴۳
صبا ..

بعد از معلوم شدن نتایج انتخابات قرار شد دوم خرداد ساعت ۲۰ ورزشگاه حافظیه جشن پیروزی برگزار بشه.

دیشب جشن با حضور ۴۰ هزار نفر برگزار شد و واقعا نمودی از حرکت در جهت بلوغ فکری-فرهنگی - سیاسی بود.

به عنوان یک زن تا حالا در عمرم ورزشگاه نرفته بودم که در نوع خودش تجربه جالبی بود. شادی مردم واقعا خاص و عجیب بود. خیلی ها خودجوش کمک و راهنمایی می کردند. مردم شاد بودند و دست و جیغ و کل می زدند بخاطر چند تا کلیپ و حضور چند تا خواننده مشهور همشهری. بخاطر یه مراسم آتش بازی زیبا. نه خبری از صدای ترقه بود و نه فحش. نه اینکه هجوم جمعیت نباشه ولی بودند مردان و پسرانی که حواسشون به خانم ها بود!

خیلی راحت میشه مردم یک شهر را بدون درگیری و تخریب و ... سرگرم و شاد کرد. امیدوارم و واقعا از ته قلبم آرزو می کنم این مراسم ها و حرکت های خودجوش روز به روز تو کشورمون بیشتر بشه و روز به روز بلوغ فکری و فرهنگی مردم کشورمون افزایش پیدا کنه.

۰۳ خرداد ۹۶ ، ۱۰:۴۸
صبا ..

انتخابات به خیر و خوشی تموم شد ولی  بد نیست ملت فهیم ایران کمی در مورد وظایف و اختیارات نهادها و سازمان های کشور مطالعه کنند و بعد بر اساس اون سطح توقعاتشون رو تنظیم کنند.

خیلی از انتظارات مردم هیچ ربطی به قوه مجریه و رییس جمهور نداره و مستقیما به قوه قضائیه و نیروی انتظامی و شهرداری ها و مهمتر از همه ۳پاه مربوط هست. مجلس هم که فقط موقع رای اعتماد به وزرا مورد التفاط ملت فهیم قرار می گیره و متوجه میشن نماینده هاشون چه پدیده های کم نظیری هستند!!

از اون طرف هم وظیفه شورای شهر ایجاد اشتغال نیست؛ همین که هفته ای سه مرتبه آسفالت های خیابون ها را نکنند ما ازشون ممنونیم.

نقش ملت همیشه در صحنه هم که بر همگان واضح و مبرهن است: غر زدن بدون کوچکترین حرکت پیش راننده ای.

۰۱ خرداد ۹۶ ، ۱۰:۵۰
صبا ..