غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

۱ مطلب در آبان ۱۴۰۰ ثبت شده است

دیروز استارت هایکینگ رو زدم دوباره و یه برنامه نسبتا سبک رفتم! ۱۴ کیلومتر تقریبا بود و به نظرم نباید بهم فشار می اومد. سربالایی و سرپایینی زیاد داشت و کلا از اینکه زمین صاف نبود و پر از سنگلاخ بود حس خوبی داشتم! یعنی حس برگشت به طبیعت :)  از شب قبلش هم اینکه قرار بود صبح زود بیدار بشم و برم هایکینگ و باید ساعت قطار و ... رو دقیق چک می کردم حس خوبی داشتم. گروه کوچیکی هم بود و برخلاف تصورم که فکر میکردم بعد از یه مدت ارتباط برقرار کردن شاید واسم سخت باشه دیدم اتفاقا نه تنها که اصلا سخت نیست خیلی هم خوبه و من چقدر این مدت همین ارتباط با غریبه ها رو کم داشتم و چقدر مشتاقم! بخشی از نیاز روانی من رو همین ارتباط با آدمهای جدید گذری تامین میکنه! آدمی که اول صبح هیچی ازشون نمیدونی و ظهر که میشه کلی چیز میدونی و کلی چیز یادگرفتی و بعدش خداحافظی میکنی و تمام. 

برنامه ساعت یک تمام شد. من آخراش گرمم بود و به نظرم آفتابش خیلی مستقیم بود. دیگه از پله های ایستگاه قطار هم که اومدم پایین با ماسک اومدم و احساس میکردم دارم خفه میشم. رفتم دستم رو بشورم دیدم وایییییی چقدر دستام ورم داره و انگشتام چرا داره می پکه!؟ یعنی چیزی نیشم زده؟ چرا دو تا دستام؟ صورتم هم انگار لبو! ترسیده بودم. اومدم سوار قطار شدم و تا نشستم علایم گرمازدگی رو سرچ کردم و اومد تورم دست! گفتم آخیششششششش! دیگه هی آب خوردم و هوای تو قطار هم که خنک بود کم کم ورم دستام کم شد! تجربه جالبی بود آخه هوا هم اونقدرا گرم نبود که بخوام گرمازده بشم ولی خب انگار بدنم عادت نداشت.

بعد که رسیدم خونه و کفشم رو درآوردم دیدم جورابم خونی هست. جورابم رو که در آوردم دیدم خون همین جوری تا کف پام رفته! زیرقوزک پام منبعش بود! من بوت هایکینگ می پوشم و خب احتمال ضربه و خار اینا نبود! رفتم حموم خون همین جور بند نمی اومد. دیگه اومدم روش رو بستم و سرچ کردم محل گاز گرفتن زالو چه شکلیه! دیدم همینه شکلیه :)) همیشه دیده بودم ملت رو زالو میزنه ولی خودم تجربه ش رو نداشتم. اینم به تجربیاتم افزوده شد :) 

 

 

تو آینه دستشویی دانشگاه وقتی ماسکم رو درمیارم و خودم رو میبینم حس میکنم دندونام از دو طرف عفونت و ورم داره! در این حد چاق شدم!! آینه های خونه این مدت مرام به خرج داده و به روم نیاورده بودن :) اون لحظه ای که تو دستشویی ایستگاه قطار دیدم دستام ورم کرده یه لحظه از ذهنم گذشت صورتت هم که ورم داره! و اگه خدا بخواد یه بیماری جدید گرفتی!!

ولی امروز که دو ساعت وقت گذاشتم و دلمه برگ مو درست کردم متوجه شدم که ورم صورتم به این زودی ها خوب نمیشه با این روالی که در پیش گرفتم :)) قبلا دلمه گوجه و فلفل دلمه درست کرده بودم ولی خب برگ مو نداشتم هیچ وقت. هفته پیش که در اولین گام آزادسازی یورش بردیم به فروشگاه ایرانی کنسرو برگ مو هم گرفتم که به این ویارم هم پاسخ بدم. 

البته یه ویار دیگه هم داشتم که همون هفته پیش پاسخ دادم: کال کباب. آنیتا و مامانش خیلی خوششون اومده بود و چند بار دستورش رو پرسیدن.

من ولی به این فکر میکردم که چطور میشه همچین چیزی رو تجاریش کرد. اینجا مصرف dip (نمی دونم چی ترجمه ش کنم - یه چیزی مثل ماست موسیر) خیلی مرسوم هست. بعد دیپ های خاورمیانه ای مثل حمص (هوموس) (hummus) یا باباغنوش یا حتی ماست و خیار - یا ماست و لبو براشون خیلی جذاب و متداول هست و خب یه چیزی مثل کال کباب هم میشه به همین شکل سرو کرد و تو همون دسته هست و کاش میشد اونم تجاری میشد و می اومد جزو غذاهای مرسوم اینجا. 

از موفقیت های تهاجم غذاییم هم بگم. اون شب مامان آنیتا یه سوپی مثل عدسی درست کرده بود و گفت مثل تو توش آبلیمو ریختم و طعمش خیلی خوب شده :) من تو دلم دست و جیییییغ و هورا بود. 

من تو همه غذاهام زیره و آویشن و زردچوبه و فلفل سیاه و نمک به عنوان ادویه میزنم. بسته به نوع غذا چیزهای دیگه هم اضافه میکنم ولی اینا همیشه هستند. اونم یاد گرفته و از بو و طعم مخصوصا زیره خوشش اومده و تو یه سری از غذاهاش استفاده میکنه :) 

 

جدیدا خیلی دارم در مورد غذا پست می گذارم:)) خدا رحم کنه نترکم در نهایت :)) 

 

پیشنهاد جدید: پادکست آن رو کلا پیشنهاد میکنم که بشنوید اگر علاقه ای به شنیدن داستان های واقعی دارید. آخرین سریش با عنوان "من زاده مهاجرتم" رو پیشنهاد میکنم اول گوش کنید.  

۱۵ نظر ۰۲ آبان ۰۰ ، ۰۹:۳۳
صبا ..