غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

۸ مطلب در فروردين ۱۳۹۵ ثبت شده است

و چقدر من به این یک بیت معتقدم : 

بخور آن را که رسیدت مهل از بهر ذخیره

که تو بر جوی روانی چو بخوردی دگر آید

-----

و قرار است به این بیت نیز عمل کنم:

تو سخن گفتن بی‌لب هله خو کن چو ترازو

که نماند لب و دندان چو ز دنیا گذر آید

۳۰ فروردين ۹۵ ، ۲۰:۳۲
صبا ..

شب آرزوهای امسالمان به قند ساییدن بر سر عروس و داماد گذشت و شادی و هلهله کردن برای خوشبختی شان و دعا برای همه دختران و پسران جوان و مجرد و خوشبختی برای همه زوج های جوان و رضایتمندی برای همه ی پدرها و مادرها و عاقبت بخیری برای همه. 

سال مکتوب است پس باید همه چیز را نوشت. امروز نشستم و لیست تمام دختران و پسران مجردی را که می شناسم را نوشتم. اول به این هدف که وقتی می خواهم دعا کنم، آن هم دعا از نوع گشایش بخت، کسی از قلم نیافتد. دوم به این نیت که وقتی دنبال گزینه ازدواج می گردم، لیستم آماده باشد و دست به نقد بتوانم کسی را معرفی کنم.


۲۷ فروردين ۹۵ ، ۲۳:۴۴
صبا ..

گله هارابگذار!

ناله هارابس کن!

روزگارگوش ندارد که تو هی شِکوه کنی!

زندگی چشم ندارد که ببیند اخم دلتنگِ تو را...

فرصتی نیست که صرف گله وناله شود!

تابجنبیم تمام است تمام!!

مهردیدی که به برهم زدن چشم گذشت....

یاهمین سال جدید!!

بازکم مانده به عید!!

این شتاب عمراست ...

من وتوباورمان نیست که نیست!!

***زندگی گاه به کام است و بس است؛

زندگی گاه به نام است و کم است؛

زندگی گاه به دام است و غم است؛

چه به کام و

 چه به نام و

 چه به دام...

 زندگی معرکه همت ماست...زندگی میگذرد...

 

زندگی گاه به نان است و کفایت بکند؛

زندگی گاه به جان است و جفایت بکند‌؛

زندگی گاه به آن است و رهایت بکند؛

چه به نان

 و چه به جان 

و چه به آن...

زندگی صحنه بی تابی ماست...زندگی میگذرد...

زندگی گاه به راز است و ملامت بدهد؛

زندگی گاه به ساز است و سلامت بدهد؛

زندگی گاه به ناز است و جهانت بدهد؛

چه به راز 

و چه به ساز

 و چه به ناز...

 زندگی لحظه بیداری ماست...

زندگی میگذرد..


۲۶ فروردين ۹۵ ، ۲۳:۴۳
صبا ..

خوشبختی یعنی نفس کشیدن توی هوای این روزها...


۲۵ فروردين ۹۵ ، ۲۳:۳۱
صبا ..

الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ 

همان کسى که به وسیله قلم آموخت.

۲۲ فروردين ۹۵ ، ۲۳:۲۸
صبا ..

13 روز از فروردین گذشت و تعطیلات به پایان رسید. البته من 6 روزش رفتم سرکار ولی به هر حال جو تعطیلات حاکم بود.

خلاصه تعطیلات: خدایا ممنونم ازت و بخاطر تمام لحظات شکرگزارت هستم.

برخلاف همیشه ، (من  شب های شنبه هر هفته هم مکن ای صبح طلوع رو می خونمنیشخند)، اصلا الان این حس رو ندارم و می خوام زودتر شنبه بشه تا رسما سال 95 رو شروع کنم.

پیش به سوی اهداف والاتر و زندگی بهترلبخند


۱۳ فروردين ۹۵ ، ۲۳:۲۴
صبا ..

اکنون اراده شخصی خود را بر محراب می نهم ، تا قربانی اراده تو شود.

اراده تو ، نه اراده من . طریق تو ، نه طریق من .

به وقت تو ، نه به وقت من .

چنین است که آنچه طلبیده ام در زمانی عالی به شکلی عالی انجام می پذیرد.

 

منبع: کانال دکتر حلت در تلگرام: drahmadhelat 

 

۱۱ فروردين ۹۵ ، ۲۳:۲۳
صبا ..


به نام خدا

سلام سلام.

عیدتون مبارک. سال نو مبارک.

خب بالاخره من تونستم به وصال لب تاپم برسم! یک هفته رفتیم سفر، سفر به سرزمین پل ها! خوزستان! سفر خیلی خوبی بود جای همه دوستان خالی! خرمشهر و آبادان و اهواز و مسجد سلیمان  کجایی یار بندر!! نیشخند عزیزم کجایی؟دقیقا کجایی؟! چشمک و شوش و دزفول و شوشتر و بهبهان. از آرام عزیزم یاد گرفتم هر شهر و روستایی که وارد شدیم برای مردم اون شهر طلب خیر و برکت و رحمت کردم. تا اونجایی که تونستیم سعی کردیم جاذبه گردشگری و تاریخی خاصی رو تو این مسیر جا نگذاریم و تا دلتون بخواد امامزاده رفتیم. تالاب بین المللی شادگان و معبد زیگورات و کاخ آکروپل و مجموعه آسیاب ها و آبشارهای شوشتر واقعا بی نظیر بودن. شهر دزفول خیلی دوست داشتنی بود، خیلی تمیز و رود دز واقعا انرژی بخش بود، و مدام این جمله در ذهنمون می اومد که چی می شد رودخانه شهر ما هم بجای اینکه خشک باشه این هم آب داشت اون وقت ما چقدر بانشاط تر می بودیم (نیست که حالا مشهوریم به بی نشاطیزبان). خلاصه که سفر خیلی خوبی بود و من اصلا فکر نمی کردم خوزستان تا این حد زیبا باشه! و البته باعث تاسف هست که استانی با این همه ثروت که بخش عمده ای از اقتصاد کشورمون بر پایه ثروت های این استان هست با سوء مدیریت و ... دچار مشکلات اساسی باشهخنثی

------------

از پنجم مثل یه کارمند وظیفه شناس رفتم سرکارمژه خیلی دلم می خواد کیس هایی متنوعی که سر کار اتفاق می افته رو یه جا یادداشت کنم که هم هضمشون واسه خودم سبک بشه و هم این حس شکرگزاری که لحظه به لحظه درونم شکل گرفته رو هم به بقیه منتقل کنم ولی خب بخاطر یه سری معذوریت ها فعلا باید از این مساله صرفه نظر کنم.

---------

یکی از دوستان دبیرستانم بعد از 15 سال اومده بود شیراز، ششم تا بعدازظهر با او بودم. یه شیرازگردی مختصری داشتیم. فکر نمی کردم بعد از این سفر،  وقتی که تو خیابون ها و اماکن تاریخی شهر می گردم همچنان قند در دلم آب بشه، ولی به محض اینکه پام رو گذاشتم توی حافظیه و نوای موسیقی اونجا به گوشم رسید، احساس کردم تمام سلول هام خوشحالند، از عمق وجودم خدا رو شکر کردم که درختای شهرم، بوی بهارنارنجش و گل ها و حتی شلوغی این روزها با وجود همه کاستی ها و سوء مدیریت ها همچنان برام تازه و روح نواز و جذاب هست.

--------

در راستای پیشانی نوشتم این دفعه که یکی پرسید کن یو اسپیک اینگیلیش و البته آدرس نمی خواست، می خواست بدونه فالوده چیه؟؟

---------

خاله بازی و مهمون اومدن هامون امروز عصر تموم شد! البته بخش عمده و همیشگی ش و من بی نهایت از این مساله خوشحالم! البته ما فقط یک جا عید دیدنی رفتیم !

---------

یکی از نرم افزارهای گرونی رو که خیلی بهش نیاز داشتیم بچه ها تونستند کرک کنند، همیشه این کرک کردن ها دو تا حس در من زنده میکنه، 1)اینکه ما دزدهای قابلی هستیم!! 2) آخ جون دیگه با خیالت راحت و بدون هزار جور دنگ و فنگ میشه کار کرد. 

----------

سال خوبی رو در پیش داریم! مگه نه؟

۰۸ فروردين ۹۵ ، ۲۳:۲۲
صبا ..