غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

۳ مطلب در آبان ۱۴۰۱ ثبت شده است

از خیلی قبلتر از اینکه تزم رو سابمیت کنم که دانشگاه نمی رفتم و تمام جلساتم با متیو آنلاین بود. امروز در آخرین فرصت قبل از شروع کارم قرار شد که جلسه حضوری داشته باشیم! رفتم اتاقش! اتاقش قبلا اتاق هری بود! بعد که هری از دانشگاه رفت به متیو به ارث رسید!

می گفت داره خاطراتت مرور میشه؟! گفتم آره! اولین بار که اومدم تو این اتاق و همه فکرم این بود که اشتباه کردم اومدم استرالیا ولی بعد از حرف زدن با هری همه چیز تغییر کرد. الان دلم میخواد از این بالا داد بزنم که من دیگه دانشجو نیستم و تموم شد همه اون روزهای سخت! 

بعدش در مورد ژورنالی که قرار هست مقاله م رو چاپ کنیم حرف زدیم و من یه ژورنال سطح بالا رو پیشنهاد دادم. میگه احتمال داره همون اول مستقیم ریجکت کنند!  با یه لحنی که توش میگفت غلط کردن گفتم اگر مستقیم رد کنند من قبول نمیکنم برای اینکه متد قبلی ما تو همین ژورنال چاپ شده! میگه میخوایی بجنگی پس؟!  گفتم من تا حالاش هم داشتم می جنگیدم و اصلا برام مهم نیست که در نهایت ریجکت بشه ولی میخوام تلاشم رو کنم. 

تو دلم گفتم:

ما را ز سر بریده می ترسانی؟! 

ما گر ز سر بریده میترسیدم در محضر عاشقان نمی رقصیدیم! 

 

 

از دوشنبه کارم شروع میشه در یک مرکز تحقیقاتی! پوزیشنم میشه پست داک! و قرار هست که رو یه پروژه بسیار با حال کار کنم. 

از پارسالی که هری از دانشگاه رفت من شروع کردم شرکت های مختلف رو بررسی کردن و دوست داشتم تو شرکت ایکس کار کنم! از روز اولی که شروع به دنبال کار گشتن کردم هم ۴ چشمی شرکت ایکس رو زیر نظر داشتم و برای ۳ تا پوزیشن مختلف تو زمان های مختلف اپلای کردم. در نهایت پذیرفته شدم ولی خب پیشنهادشون رو رد کردم‌:)) و تصمیمم این شد که برم تو این مرکز کار کنم. بخاطر تیمش! بخاطر سوپروایزرم که از نوع نگرشش و ساپورتش حس خوبی گرفتم و خب احتمالا برای آینده کاری بهتر! 

 

تو این دو ماه گذشته که تزم رو سابمیت کردم هر چی دکتر و چکاب میشد رو انجام دادم. شونصد بار دندونپزشکی- چند بار آزمایش و کولونوسکوپی و دکتر واسه آلرژی و ... . قشنگ یه دور سرویس شدم!!  این وسط جناب یار یه کوید سخت گرفت و من در کمال تعجب همگان نگرفتم! البته خب سیستم ایمنی بدن من کلا این مدت در حال جنگ علیه دشمن فرضی بوده و هست گویا تو همین حین تونسته با دشمن واقعی هم یه نبردی داشته باشه! واقعا ازش توقع نداشتم! ولی خب به هر حال دستش درد نکنه! 

 

دیگه از کارهای مفید دیگه م این بوده که گلهامون رو سروسامون دادم و یه گوجه گیلاسی رو بزرگ کردم که الان به مرحله داشت محصول رسیده :)) 

 

غیر از اینا کار مفید دیگه ای نکردم!! قبلنا نصف شبا که بیدار میشدم پادکست گوش میدادم. این مدت نصف شبا هم اخبار چک میکردم! البته واقعیت این هست که من به شدت به این هیچ کاری نکردن نیاز داشتم! 

 

 

پ.ن: بعد از ۱۰ سال وبلاگ نوشتن که همیشه کامنت ها باز بود الان کامنت ها اول تایید میشه و بعد نمایش داده میشه و فقط هم کامنت هایی رو تایید میکنم که یا آدرس وبلاگ داشته باشه یا ایمیل. 

۱۹ نظر ۲۰ آبان ۰۱ ، ۱۰:۰۱
صبا ..

موضوع روانشناسی سایبری، مطالعه ذهن و رفتار انسان و شناخت چگونگی تأثیر فناوری و فرهنگ مجازی بر فعالیت‌های انسانی است. تمرکز این مطالعات به خصوص روی واقعیت مجازی و رسانه‌های اجتماعی واقع شده و بخش عمده ای از آن مربوط به ارتباط افراد و گروه‌ها در فضای مجازی است.
برای نمونه به عنوان جالبترین موضوعات مورد پژوهش، می‌توان از هویت مجازی، مانند معرفی خود با سن یا جنسیتی دیگر، ایجاد ارتباط مجازی، مشکل اعتیاد به رایانه و بروز دیگر رفتارهای غیر متعارف در فضای مجازی، نام برد.

 

نشانه‌های آزاردهندگان سایبری

این مزاحمت علامت‌های متعددی دارد که می‌تواند به شما برای شناسایی آن‌ها کمک کند.

این افراد اغلب بی‌ادب هستند و ظاهر جالبی ندارند. آن‌ها همیشه آنلاین هستند و زمان زیادی را صرف وبگردی‌های بی‌وقفه ی خود می‌کنند. مجرمان بر زیر اکثر پست‌ها کامنت می‌گذارند و پیام‌های آن‌ها اغلب توهین‌آمیز و خشنونت‌بار است. این افراد با ترفندهای خاصی به شما نزدیک می‌شوند و با شما ارتباطی نزدیک برقرار می‌‌کنند. 

این افراد اغلب همه چیز را به سخره می‌گیرند و از شما تنها عکس و فیلم طلب می‌کنند و پیام‌های شما را ضبط می‌کنند.

 

 

 آزارگری

آزارگری را شاید بتوان رفتار ضداجتماعی در دنیای سایبر نام نهاد. آیا تا به حال واژه SPAM - هرزنامه - که مثل مور و ملخ از دیوار صندوق های پست الکترونیکی بالا می رود، برخورد کرده اید؟ SPAMها را امروزه اغلب اهالی دهکده جهانی به عنوان یک مزاحم می شناسند. حال اگر فردی مثل یک هرزنامه، مزاحم خلوت شما در دنیای سایبر شود، در واقع به آزارگری سایبرنتیک پرداخته است.

 

منبع این نوشته ها سایت های فارسی مورد تایید جمهوری اسلامی مثلا سایت حوزه هست! 

 

 

تو روزهای اخیر همه مون به نوعی درگیر این آزارگری سایبرنتیک بودیم. کامنت های بی ربط و با تعداد زیاد و با هویت های مختلف چیزهایی بوده که حداقل من تو فضای وبلاگ دیدم.

 

وقتی میگن مثلا نتایج انتخابات آمریکا مهندسی شده بود! منظورشون این هست که جریان هایی راه می افته و شایعاتی ایجاد میشه و تفرقه هایی بین گروههای مختلف مردم که اونا رو سوق میده به یه سمت خاص! 

کودتایی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ رو یادتون هست و شعبون بی مخ و دار و دسته ش! نمونه شعبون بی مخ ها در همه کشورهای دنیا و همیشه تاریخ وجود داشته و داره! الان ولی دیگه کسی دستمال یزدی دستش نمیگیره! خیلی ها تو کامنت ها و پست هایی که توی توییتر و اینستاگرام و سایر شبکه های اجتماعی میگذارن همون نقش شعبون بی مخ رو بازی میکنند و البته نه اونقدر نخ نما شده! با شایعه سازی! با مظلوم نمایی و برعکس جلوه دادن اخبار! یه عده هم اصلا حواسشون نیست و جوگیر میشن میرن قاطی دارو دسته شعبون بی مخ ها! اونجایی که باید سوال بپرسند ساکت میشند اونجایی که باید ساکت باشند پرسشگری میشه رفتار غالبشون! 

 

یادمون باشه:

حمله فقط تو خیابون نیست که اموال عمومی را تخریب کنند و بخواد به اسم متعرضین تمامش کنه! 

حمله فقط اون نیست که به جان و ناموس هموطنش شلیک کنند!

رفتارهای نژادپرستانه فقط مخصوص نازی ها و هیتلر و سفید پوست های اروپایی نشین نبوده و نیست وقتی خون بچه ای که تو شاهچراغ به هر دلیلی و به دست هر کسی کشته میشه رنگین تر از خونه بچه ای هست که تو زاهدان کشته میشه! و حادثه شاهچراغ اشک به چشمت میاره اما زاهدان نه! کمی دنبال هیتلر درون خودت بگرد! 

 

 

بیایید با هم تمرین کنیم به همه افکار و عقاید احترام بگذاریم. بیایید با هم این رو اشائه بدیم که بعد از براندازی این رژیم حتی اسلامگراهای افراطی یا اون سر محور کمونیست ها هم حق حرف زدن دارن و میتونند حزب تشکیل بدن. نماینده داشته باشند و تبلیغ کنند و تو انتخابات شرکت کنند. انتخاب رو بسپریم به اکثریت مردم! کسی اگر حرف معقولی داشته باشه و به نفع مردم باشه نباید بدون تریبون بمونه! 

 

همه چیز از خودشناسی شروع میشه!

اگر به هر دلیلی دوست نداریم وسط مردم باشیم درون خودمون فعال باشیم. ترس ها و عقده هامون رو بشناسیم! دلیل حمایتمون رو از گروه مورد نظرمون  روانشناسانه بررسی کنیم. ببینیم اگر یه فرد ۱۸ ساله حرف حق بزنه چقدر گوش شنیدن داریم! چقدر قدرت داریم تو خلوت خودمون به حرفاش فکر کنیم و تحسینش کنیم. چقدر قدرت داریم خشممون رو کنترل کنیم. چقدر میتونیم به بحث بدون تحقیر کردن ادامه بدیم.

اگر از بحث کردن و شنیدن بحث ها فراری هستیم و به نظرمون همه اینها عبث و بیهوده هست بهش فکر کنم! به دلیلش! چرا به نظرمون اکثریت مردم احمق هستند و مایی که نه این وری هستیم و نه اون وری و ظاهرا صلح طلب و از اونها بیشتر میفهمیم! 

فقط موقعی که میخوایم یه رابطه رو شروع کنیم و یا موقع دعوای زن و شوهری و مشکلاتی که تو تربیت بچه مون داریم به روانشناسی (خودشناسی) نیاز نداریم. خودشناسی مثل نفس کشیدن هست موقع همه تصمیماتت باید بدونی دلیل رفتارت چی هست! 

 

به این فکر کنیم که شعار زن-زندگی-آزادی یعنی چی؟! 

به عنوان یه زن/یک مرد کجاها نگاه جنسیتی داریم! کجاها یه سری مسائل رو فقط مردونه میدونیم در حالیکه به عنوان یک زن عملا داریم از خودمون سلب مسئولیت میکنیم و ترجیح مون اینه که ازمون مراقبت بشه! کجاها به عنوان یه مرد کلمات و جوک ها - فحش ها و رفتارهای خیلی روزمره مون توش تحقیر به زن نهفته هست ولی صف اول مبارزه در حمایت از زنان ایستادیم! 

اگر هرکدوممون تناقض های رفتاری و شخصیتمون برطرف کنیم! اگر چیزهای مثبتی رو که بلدیم با صبر و حوصله به ۴-۵ نفری که دور و برمون هستند یاد بدیم. اگر یاد بگیریم اول فکر کنیم و بعد حرف بزنیم و رفتار کنیم و البته به چرایی افکار و رفتارهامون هم فکر کنیم قطعا ایران زیبایی رو کنار هم می سازیم. 

 

پ.ن: از نظر من اسلام و اسلام گرایی با جمهوری اسلامی تو یه گروه قرار نمیگیره! همون طوری که یهودیت و صهیونیسم با هم تو یه دسته نیستند. رژیم فعلی حاکم بر ایران از نظر من فرقی با رژیم حاکم بر تل آویو نداره که شاید تو خیلی جنبه ها افراطی تر هم هست و خب از جنبه بی کفایتی که اصلا قابل مقایسه با حکومت اسرائیل هم نیست. 

 

پ.ن۲:من میتونم درک کنم کسانی که خودشون یا همسر یا پدر یا برادرشون از اعضای فعال بسیج و سپاه هستند و اگر جمهوری اسلامی براندازی بشه ممکنه روزهای سختی مخصوصا از نظر مالی در انتظارشون باشه! می تونم درک کنم تو جامعه ای که نرخ بیکاری بالاست حقوق و مزایای  ثابت داشتن از یه ارگانی نظیر سپاه تنها راهکار خیلی از جوون ها بوده برای فرار از بیکاری. می تونم درک کنم که خانواده هاشون چقدر الان ترسیدن! و خب خیلی هاشون افکارشون و اعتقاداتشون با افعالشون همخوانی نداره و فقط بخاطر نیاز مالی هستند که موندن!ولی ما جامعه ای رو  میخواهیم که برای بچه های همه ی ما فضای سالمی رو فراهم کنه. کسی مجبور نباشه بخاطر غم نان باتوم بکوبه تو سر خواهر و دختر خودش و اسلحه بگیره سمت برادرش! 

۰۹ آبان ۰۱ ، ۰۵:۴۹
صبا ..

هنگامی‌که در چکسلواکی در بهار پراگ اعتراضات علیه سیاست‌های شوروی آغاز شد، بخش عمده مردم در موضع بی‌طرفی بودند. آنها اگر چه علاقمند سیاست‌های اتحاد جماهیر شوروی نبودند، اما انگیزه‌ای هم برای بیان اعتراضات علنی و حضور در راهپیمایی‌ها نداشتند، چون معتقد بودند اگرچه شوروی دیکتاتور است، اما آینده چکسلواکی بی شوروی هم گنگ است. ضمن آنکه غرب هم همواره فقط به اعتراض لفظی به سرکوب بهار پراگ بسنده می‌کرد، و در عمل کاری انجام نمی‌داد.

کشورهای غربی با توجه به واقعیت‌های رویارویی اتمی در جریان جنگ سرد، نه می‌توانستند و نه می‌خواستند در اروپای شرقی به مقابله نظامی و یا سیاسی با شوروی برخیزند.

بهار پراگ را بیشتر جوانان و دانشجویان با شیوه‌های مدنی پیش می‌بردند، راهپیمای های سکوت، ایستادن در معابر عمومی، تجمع در میدان‌ها و ... اما جمعیت عظیم همچنان در مقابل این اعتراض‌ها سکوت کرده بودند. این بخش خاکستری جامعه بیمناک آینده بودند.

کا، گ، ب در حزب کمونیست مورد سؤال قرار گرفت و لئونید برژنف، رهبر شوروی به کا گ ب دستور داد تا از هر راهی که می‌تواند نه با نیروی پلیسی و امنیتی بلکه با ایجاد یک جو روانی قشر خاکستری و بی‌تفاوت جامعه را علیه معترضین بشوراند.

کا گ ب پیشنهاد داد تا نیروهایی از پلیس و وفاداران لباس شخصی حزب به اموال عمومی و همچنین خانه‌های مردم و فروشگاه‌ها حمله ببرند و به غارت و تخریب مشغول بشوند.

آن‌ها به باجه تلفن‌های عمومی، ایستگاه‌های اتوبوس ماشین‌های مردم و فروشگاه‌ها و خانه‌ها حمله می‌کردند، و این‌گونه القا کردند که معترضین غارتگر و دشمن مردم هستند!

رفته‌رفته قشر خاکستری جامعه که از این آشوب‌ها و غارت و تخریب خسته شده بودند، به حمایت از حزب و حکومت ‌پرداختند، و از آن‌ها ‌خواستند تا جلوی این آشوب‌ها گرفته شود. کار به‌جایی رسید که اعتراضات عمومی رنگ عوض کرد. حالا همان قشر خاکستری و بی‌تفاوت جامعه بود که به خیابان‌ها ریخته بودند و علیه معترضین شعار می‌دادند و خواستار برقراری آرامش بودند!

این عمل بعدها به دکترین سیناترا نیز مشهور شد.
اتحاد جماهیر شوروی و کشورهای کمونیستی و بلوک شرق از این شیوه خرسند شدند و بعدها در پس هر اعتراضی نسبت به آن اقدام می‌کردند.

سازمان‌های امنیتی بلوک شرق این دکترین را به‌عنوان بخشی از مهندسی عملیات روانی در جامعه بکار گرفتند و در دوره‌های آموزشی خود همواره نسبت به تربیت تیم‌های ضربت باهدف «یارگیری خاکستری» اختصاص می‌دادند.

 

 

 

 

صبا نوشت:

مامان من عادت داره هر موقع حوصله ش سر میره و دلش میگیره بره یکی از نمازهاش رو تو شاهچراغ بخونه و یکی دو ساعتی اونجا بشینه و بعدش برگرده خونه! دیروز صبح اولین خبری که خوندم حمله به شاهچراغ بود و تا همین الان هم حالم خوب نیست که اگر خدای نکرده مامان من چهارشنبه عصر دلش گرفته بود و اونجا بود من الان داشتم چیکار میکردم؟! خدا رو شکر که مامان من حالش خوب هست ولی خب این دلیلی بر این نمیشه که حال من بد نباشه! همه کسانی که اونجا بودن خانواده دارن و عزیزدل یه عده هستند. همه شون حتما امید به زندگی و کلی خواسته و آرزو داشتند که بخاطرش رفتن زیارت!  

جمهوری اسلامی باید پاسخگو باشه حتی اگر به فرض محال واقعا داعش مسئول این حمله بوده! سردارشون چند سال پیش ادعا کرده بود که جنگ ها رو بردیم خارج از مرزهای ایران و براندازی داعش رو جشن گرفته بودن! بعد آمریکا سردار شجاعشون رو کشت! بعد اینا هواپیمای خودی رو زدن که انتقام سردارشون رو از آمریکا بگیرن؟!  الان چی شد یهو؟! کدومش دروغه؟! براندازی داعش! یا عملیات شاهچراغ!؟!‌ 

حکومتی که نمی تونه توی توریستی ترین شهرش که از قضا وسط کشور هم قرار داره و نه لب مرز و اتفاقا سکولارترین شهر کشور هم هست امنیت برقرار کنه! چیزی که سالها بهش می نازیده تو منطقه و مردمش و زنانش رو میترسونده از اینکه داعش بیاد تو شهرهاشون بهشون تجاوز کنه! حالا بیاد دفاع کنه از عملکردش! شیراز که این روزها اونقدرا شلوغ نبوده! کجا بودن براداران سپاهی و بسیجی! شرح وظایف اطلاعات سپاه چی هست؟!‌ که نتونستند یه عملیات تروریستی که اینقدر کودکانه اجرا شده رو خنثی کنند!   

 

بارها شده دم در حرم شاهچراغ بخاطر اینکه چادرم رو شونه م بوده یا مثلا شارژر موبایل تو کیفم بوده نتونم برم داخل بعد حالا طرف انگار داشته آداب زیارت رو بجا می آورده و هر جاش هم که اشتباه می کرده برمیگشته درست می کرده! نکنه ثواب زیارتش کم بشه!

 

حتی اگر واقعا کار داعش بوده حکومتی که چوپان دروغگو هست و اجتماع ۸۰ هزار نفری ایرانیان در برلین رو به گرانی سوخت نسبت میده و تو صدا و سیماش این وقاحت رو با کمال پررویی فریاد میزنه نباید توقع داشته باشه حرفش قابل باور باشه!

 

کامنت های این وبلاگ تا اطلاع ثانوی بسته خواهد بود!‌ لطفا تلاش نکنید کامنت بگذارید.   

۰۶ آبان ۰۱ ، ۰۳:۳۶
صبا ..