غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

۹۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «درد» ثبت شده است

رفتم یادداشت های سالهای قبلم رو تو فوریه خوندم و دیدم هر سال همین بوده. من این موقع سال همیشه احساس کمبود مادری دارم. با مامانم یه روز درمیون حرف می زنم. اگر بتونم البته یه روزهایی از زیرش در میرم. در تمام مدت مکالمه هم ۹۵٪ مامانم داره حرف (غر) می زنه و من فقط دارم میگم آهان! آره! آخی! عزیزم. مرسی. مرسی. خدا رو شکر!!!  

بهش حق میدم! وقتی خودم رو می گذارم به جاش هیچ ایرادی نمی تونم بهش بگیرم. زندگی اصلا روی خوش بهش نشون نداده و همین که اینقدر خوب مدیریت کرده تا حالا باید بهش نشان افتخار و مدال قهرمانی داد. در اینکه زن قوی هست شکی نیست. 

ولی هیچ کدام اینها در تضاد با این نیست که من هم گاهی یه مادر لازم دارم که نخوام بهش انرژی بدم و ازش حمایت کنم. حتی نمیخوام ازم حمایت بشه!!‌ فقط گاهی دلم میخواد بتونم نباشم و برای نبودنم بهم احساس گناه داده نشه. همین. 

گاهی دلم میخواد بهم افتخار بشه. بهم یادآوری بشه که دخترخوبی بودم! ولی دریغ!!

ته همه ی این افکار این هست که اون هیچوقت نمیتونه تو رو بفهمه تو حداقل یه کاری کن که یه ذره خوشحال بشه و دوباره این من هستم که میرم تو نقش مادری. اینم یه نوع پادزهر هست که حداقل کمک میکنه به صورت موقت هم که شده تلخی زهر کامم کم بشه. 

۱۷ نظر ۱۷ بهمن ۰۲ ، ۰۴:۱۸
صبا ..

اون چند روزی که داشتیم مستند هویدا رو میدیدم مجموعه ای از احساسات متناقض رو تجربه کردیم. حس غرور (ملی-) خشم- عصبانیت و حقارت و ناراحتی و غم و اشک و ... . 

وقتی با مردم عادی اون آخرش مصاحبه میکردن از همه بدتر بود. یعنی باور کردنی نبود چطور مردم از اون بی سواد و بی اطلاعاتش تا اون تحصیلکرده تو دانشگاهش اینقدر جوگیر شدن! و واقعا این حرف که مردم ایران یه حکومت به این آخوندها بدهکار بودن درسته! و الان هم بدجوری دارن بدهیش رو با میلیون ها برابر سودش پس میدن!! 

دلار شد ۶۰ تومن هیچ کس صداش در نیومد. 

مدت هاست هیچ حرف سیاسی اینجا ننوشتم چون نظراتم رو کاملا شفاف بارها فریاد زدم.

چون متهم هستم به کسی که دارم تو گوشه امن دنیا و خارج از گود دردناک ایران زندگی میکنم و هر حرفی بزنم از شکم سیری هست. 

مدت هاست که دستم به نوشتن هیچ چیزی نمیره نه که موضوع نباشه برای نوشتن اصلا روم نمیشه بنویسم از اتفاقات روزمره زندگیم وقتی که هموطنانم و دوستانم تو این وبلاگ حالشون خوب نیست!

هر چیزی که به ذهنم می رسیده رو گفتم.

ولی واقعا الان درک نمیکنم چطور سر جون بچه هاتون اینقدر آروم هستید؟! منتظر نشستید بچه تون مسموم بشه بعد نفرستینش مدرسه؟! منتظرید ۲۰ سال بعد بشه و عوارض این گازهای شیمیایی رو هر روز به شکل یه بیماری تو فرزندتون ببینید و فقط زیر لب به باعث و بانیش فحش بدید؟!

 

مدرسه نفرستادن که مثل تو خیابون اعتراض کردن نیست اونم تو این روزهای آخر اسفند! که بگید راحت تو خونه ت نشستی و داری واسه جون ما تصمیم میگیری!! چی تو اون مدرسه به این طفل معصوم ها اضافه میشه که از جونشون مهمتره که سرش اینقدر تعلل میکنید؟! 

 

اصلا در مورد عوارض این گازهای شیمیایی سرچ کردید و اطلاعی دارید؟! 

۶ نظر ۱۶ اسفند ۰۱ ، ۰۲:۱۷
صبا ..

من اگر نیم نگاهی بکنم سوی بُتی، معصیت است!

تو اگر صیغه کنی جمله بتان،

مرحمت است!!؟

من اگر سیبی از این باغ بچینم،

دزدم!

تو اگر باغ همه غصب کنی

مصلحت است!!؟

من اگر از در میخانه گذشتم،

نجسم!

تو اگر دود کنی نصف جهان،

عافیت است!!؟

من اگر شکوه کنم نزد خدا

کفران است!

تو اگر تکیه زنی جای خدا،

معدلت است؟!!

من که در آتش حق سوخته ام،

گمراهی است!

تو که جز کِذب نیاموخته ای،

منزلت است؟

عاقبت سهم من سوخته جان،

نیران است

سهم آن معدن تزویر و ریا،

مغفرت است!!؟

این ترازویِ عدالت که تو را

گشته نصیب…

چه کسی داده به دستت

که چنین خوش جهت است!!!!؟؟

 

 

باید به فرهنگ لغت فارسی یه واژه جدید اضافه کرد با عنوان جمهوری اسلامی و توضیحش هم این باشد:

جمهوری اسلامی: حد غایت شرارت,پلیدی، بی شرفی، حقارت، کثافت، بی رحمی، حماقت و هر صفت منفی که برای توصیف بی رحمی و شقاوت کاربرد دارد. تا قبل از حاکمیت این حکومت در ایران چنین آستانه ای در تاریخ بشریت دیده نشده بود.

 

وقتی اعدام ها رو توجیه میکنند و از همدیگر تشکر میکنند دنیای کلمات کم می آورد در وصف این همه قساوت! هزاران بار شرم بر شما باد. 

 

قرن ها بعد همه ما فراموش می شویم ولی شما و طرفدارانتان در تاریخ ماندگارید. ننگ بر شما! که وحشی ترین حیوانات هم در برابر توحش شما متحیرند.  ننگ بر طرفداران شما که پلیدی شما را توجیه میکنند! 

۲۲ آذر ۰۱ ، ۰۲:۳۰
صبا ..

موضوع روانشناسی سایبری، مطالعه ذهن و رفتار انسان و شناخت چگونگی تأثیر فناوری و فرهنگ مجازی بر فعالیت‌های انسانی است. تمرکز این مطالعات به خصوص روی واقعیت مجازی و رسانه‌های اجتماعی واقع شده و بخش عمده ای از آن مربوط به ارتباط افراد و گروه‌ها در فضای مجازی است.
برای نمونه به عنوان جالبترین موضوعات مورد پژوهش، می‌توان از هویت مجازی، مانند معرفی خود با سن یا جنسیتی دیگر، ایجاد ارتباط مجازی، مشکل اعتیاد به رایانه و بروز دیگر رفتارهای غیر متعارف در فضای مجازی، نام برد.

 

نشانه‌های آزاردهندگان سایبری

این مزاحمت علامت‌های متعددی دارد که می‌تواند به شما برای شناسایی آن‌ها کمک کند.

این افراد اغلب بی‌ادب هستند و ظاهر جالبی ندارند. آن‌ها همیشه آنلاین هستند و زمان زیادی را صرف وبگردی‌های بی‌وقفه ی خود می‌کنند. مجرمان بر زیر اکثر پست‌ها کامنت می‌گذارند و پیام‌های آن‌ها اغلب توهین‌آمیز و خشنونت‌بار است. این افراد با ترفندهای خاصی به شما نزدیک می‌شوند و با شما ارتباطی نزدیک برقرار می‌‌کنند. 

این افراد اغلب همه چیز را به سخره می‌گیرند و از شما تنها عکس و فیلم طلب می‌کنند و پیام‌های شما را ضبط می‌کنند.

 

 

 آزارگری

آزارگری را شاید بتوان رفتار ضداجتماعی در دنیای سایبر نام نهاد. آیا تا به حال واژه SPAM - هرزنامه - که مثل مور و ملخ از دیوار صندوق های پست الکترونیکی بالا می رود، برخورد کرده اید؟ SPAMها را امروزه اغلب اهالی دهکده جهانی به عنوان یک مزاحم می شناسند. حال اگر فردی مثل یک هرزنامه، مزاحم خلوت شما در دنیای سایبر شود، در واقع به آزارگری سایبرنتیک پرداخته است.

 

منبع این نوشته ها سایت های فارسی مورد تایید جمهوری اسلامی مثلا سایت حوزه هست! 

 

 

تو روزهای اخیر همه مون به نوعی درگیر این آزارگری سایبرنتیک بودیم. کامنت های بی ربط و با تعداد زیاد و با هویت های مختلف چیزهایی بوده که حداقل من تو فضای وبلاگ دیدم.

 

وقتی میگن مثلا نتایج انتخابات آمریکا مهندسی شده بود! منظورشون این هست که جریان هایی راه می افته و شایعاتی ایجاد میشه و تفرقه هایی بین گروههای مختلف مردم که اونا رو سوق میده به یه سمت خاص! 

کودتایی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ رو یادتون هست و شعبون بی مخ و دار و دسته ش! نمونه شعبون بی مخ ها در همه کشورهای دنیا و همیشه تاریخ وجود داشته و داره! الان ولی دیگه کسی دستمال یزدی دستش نمیگیره! خیلی ها تو کامنت ها و پست هایی که توی توییتر و اینستاگرام و سایر شبکه های اجتماعی میگذارن همون نقش شعبون بی مخ رو بازی میکنند و البته نه اونقدر نخ نما شده! با شایعه سازی! با مظلوم نمایی و برعکس جلوه دادن اخبار! یه عده هم اصلا حواسشون نیست و جوگیر میشن میرن قاطی دارو دسته شعبون بی مخ ها! اونجایی که باید سوال بپرسند ساکت میشند اونجایی که باید ساکت باشند پرسشگری میشه رفتار غالبشون! 

 

یادمون باشه:

حمله فقط تو خیابون نیست که اموال عمومی را تخریب کنند و بخواد به اسم متعرضین تمامش کنه! 

حمله فقط اون نیست که به جان و ناموس هموطنش شلیک کنند!

رفتارهای نژادپرستانه فقط مخصوص نازی ها و هیتلر و سفید پوست های اروپایی نشین نبوده و نیست وقتی خون بچه ای که تو شاهچراغ به هر دلیلی و به دست هر کسی کشته میشه رنگین تر از خونه بچه ای هست که تو زاهدان کشته میشه! و حادثه شاهچراغ اشک به چشمت میاره اما زاهدان نه! کمی دنبال هیتلر درون خودت بگرد! 

 

 

بیایید با هم تمرین کنیم به همه افکار و عقاید احترام بگذاریم. بیایید با هم این رو اشائه بدیم که بعد از براندازی این رژیم حتی اسلامگراهای افراطی یا اون سر محور کمونیست ها هم حق حرف زدن دارن و میتونند حزب تشکیل بدن. نماینده داشته باشند و تبلیغ کنند و تو انتخابات شرکت کنند. انتخاب رو بسپریم به اکثریت مردم! کسی اگر حرف معقولی داشته باشه و به نفع مردم باشه نباید بدون تریبون بمونه! 

 

همه چیز از خودشناسی شروع میشه!

اگر به هر دلیلی دوست نداریم وسط مردم باشیم درون خودمون فعال باشیم. ترس ها و عقده هامون رو بشناسیم! دلیل حمایتمون رو از گروه مورد نظرمون  روانشناسانه بررسی کنیم. ببینیم اگر یه فرد ۱۸ ساله حرف حق بزنه چقدر گوش شنیدن داریم! چقدر قدرت داریم تو خلوت خودمون به حرفاش فکر کنیم و تحسینش کنیم. چقدر قدرت داریم خشممون رو کنترل کنیم. چقدر میتونیم به بحث بدون تحقیر کردن ادامه بدیم.

اگر از بحث کردن و شنیدن بحث ها فراری هستیم و به نظرمون همه اینها عبث و بیهوده هست بهش فکر کنم! به دلیلش! چرا به نظرمون اکثریت مردم احمق هستند و مایی که نه این وری هستیم و نه اون وری و ظاهرا صلح طلب و از اونها بیشتر میفهمیم! 

فقط موقعی که میخوایم یه رابطه رو شروع کنیم و یا موقع دعوای زن و شوهری و مشکلاتی که تو تربیت بچه مون داریم به روانشناسی (خودشناسی) نیاز نداریم. خودشناسی مثل نفس کشیدن هست موقع همه تصمیماتت باید بدونی دلیل رفتارت چی هست! 

 

به این فکر کنیم که شعار زن-زندگی-آزادی یعنی چی؟! 

به عنوان یه زن/یک مرد کجاها نگاه جنسیتی داریم! کجاها یه سری مسائل رو فقط مردونه میدونیم در حالیکه به عنوان یک زن عملا داریم از خودمون سلب مسئولیت میکنیم و ترجیح مون اینه که ازمون مراقبت بشه! کجاها به عنوان یه مرد کلمات و جوک ها - فحش ها و رفتارهای خیلی روزمره مون توش تحقیر به زن نهفته هست ولی صف اول مبارزه در حمایت از زنان ایستادیم! 

اگر هرکدوممون تناقض های رفتاری و شخصیتمون برطرف کنیم! اگر چیزهای مثبتی رو که بلدیم با صبر و حوصله به ۴-۵ نفری که دور و برمون هستند یاد بدیم. اگر یاد بگیریم اول فکر کنیم و بعد حرف بزنیم و رفتار کنیم و البته به چرایی افکار و رفتارهامون هم فکر کنیم قطعا ایران زیبایی رو کنار هم می سازیم. 

 

پ.ن: از نظر من اسلام و اسلام گرایی با جمهوری اسلامی تو یه گروه قرار نمیگیره! همون طوری که یهودیت و صهیونیسم با هم تو یه دسته نیستند. رژیم فعلی حاکم بر ایران از نظر من فرقی با رژیم حاکم بر تل آویو نداره که شاید تو خیلی جنبه ها افراطی تر هم هست و خب از جنبه بی کفایتی که اصلا قابل مقایسه با حکومت اسرائیل هم نیست. 

 

پ.ن۲:من میتونم درک کنم کسانی که خودشون یا همسر یا پدر یا برادرشون از اعضای فعال بسیج و سپاه هستند و اگر جمهوری اسلامی براندازی بشه ممکنه روزهای سختی مخصوصا از نظر مالی در انتظارشون باشه! می تونم درک کنم تو جامعه ای که نرخ بیکاری بالاست حقوق و مزایای  ثابت داشتن از یه ارگانی نظیر سپاه تنها راهکار خیلی از جوون ها بوده برای فرار از بیکاری. می تونم درک کنم که خانواده هاشون چقدر الان ترسیدن! و خب خیلی هاشون افکارشون و اعتقاداتشون با افعالشون همخوانی نداره و فقط بخاطر نیاز مالی هستند که موندن!ولی ما جامعه ای رو  میخواهیم که برای بچه های همه ی ما فضای سالمی رو فراهم کنه. کسی مجبور نباشه بخاطر غم نان باتوم بکوبه تو سر خواهر و دختر خودش و اسلحه بگیره سمت برادرش! 

۰۹ آبان ۰۱ ، ۰۵:۴۹
صبا ..

هنگامی‌که در چکسلواکی در بهار پراگ اعتراضات علیه سیاست‌های شوروی آغاز شد، بخش عمده مردم در موضع بی‌طرفی بودند. آنها اگر چه علاقمند سیاست‌های اتحاد جماهیر شوروی نبودند، اما انگیزه‌ای هم برای بیان اعتراضات علنی و حضور در راهپیمایی‌ها نداشتند، چون معتقد بودند اگرچه شوروی دیکتاتور است، اما آینده چکسلواکی بی شوروی هم گنگ است. ضمن آنکه غرب هم همواره فقط به اعتراض لفظی به سرکوب بهار پراگ بسنده می‌کرد، و در عمل کاری انجام نمی‌داد.

کشورهای غربی با توجه به واقعیت‌های رویارویی اتمی در جریان جنگ سرد، نه می‌توانستند و نه می‌خواستند در اروپای شرقی به مقابله نظامی و یا سیاسی با شوروی برخیزند.

بهار پراگ را بیشتر جوانان و دانشجویان با شیوه‌های مدنی پیش می‌بردند، راهپیمای های سکوت، ایستادن در معابر عمومی، تجمع در میدان‌ها و ... اما جمعیت عظیم همچنان در مقابل این اعتراض‌ها سکوت کرده بودند. این بخش خاکستری جامعه بیمناک آینده بودند.

کا، گ، ب در حزب کمونیست مورد سؤال قرار گرفت و لئونید برژنف، رهبر شوروی به کا گ ب دستور داد تا از هر راهی که می‌تواند نه با نیروی پلیسی و امنیتی بلکه با ایجاد یک جو روانی قشر خاکستری و بی‌تفاوت جامعه را علیه معترضین بشوراند.

کا گ ب پیشنهاد داد تا نیروهایی از پلیس و وفاداران لباس شخصی حزب به اموال عمومی و همچنین خانه‌های مردم و فروشگاه‌ها حمله ببرند و به غارت و تخریب مشغول بشوند.

آن‌ها به باجه تلفن‌های عمومی، ایستگاه‌های اتوبوس ماشین‌های مردم و فروشگاه‌ها و خانه‌ها حمله می‌کردند، و این‌گونه القا کردند که معترضین غارتگر و دشمن مردم هستند!

رفته‌رفته قشر خاکستری جامعه که از این آشوب‌ها و غارت و تخریب خسته شده بودند، به حمایت از حزب و حکومت ‌پرداختند، و از آن‌ها ‌خواستند تا جلوی این آشوب‌ها گرفته شود. کار به‌جایی رسید که اعتراضات عمومی رنگ عوض کرد. حالا همان قشر خاکستری و بی‌تفاوت جامعه بود که به خیابان‌ها ریخته بودند و علیه معترضین شعار می‌دادند و خواستار برقراری آرامش بودند!

این عمل بعدها به دکترین سیناترا نیز مشهور شد.
اتحاد جماهیر شوروی و کشورهای کمونیستی و بلوک شرق از این شیوه خرسند شدند و بعدها در پس هر اعتراضی نسبت به آن اقدام می‌کردند.

سازمان‌های امنیتی بلوک شرق این دکترین را به‌عنوان بخشی از مهندسی عملیات روانی در جامعه بکار گرفتند و در دوره‌های آموزشی خود همواره نسبت به تربیت تیم‌های ضربت باهدف «یارگیری خاکستری» اختصاص می‌دادند.

 

 

 

 

صبا نوشت:

مامان من عادت داره هر موقع حوصله ش سر میره و دلش میگیره بره یکی از نمازهاش رو تو شاهچراغ بخونه و یکی دو ساعتی اونجا بشینه و بعدش برگرده خونه! دیروز صبح اولین خبری که خوندم حمله به شاهچراغ بود و تا همین الان هم حالم خوب نیست که اگر خدای نکرده مامان من چهارشنبه عصر دلش گرفته بود و اونجا بود من الان داشتم چیکار میکردم؟! خدا رو شکر که مامان من حالش خوب هست ولی خب این دلیلی بر این نمیشه که حال من بد نباشه! همه کسانی که اونجا بودن خانواده دارن و عزیزدل یه عده هستند. همه شون حتما امید به زندگی و کلی خواسته و آرزو داشتند که بخاطرش رفتن زیارت!  

جمهوری اسلامی باید پاسخگو باشه حتی اگر به فرض محال واقعا داعش مسئول این حمله بوده! سردارشون چند سال پیش ادعا کرده بود که جنگ ها رو بردیم خارج از مرزهای ایران و براندازی داعش رو جشن گرفته بودن! بعد آمریکا سردار شجاعشون رو کشت! بعد اینا هواپیمای خودی رو زدن که انتقام سردارشون رو از آمریکا بگیرن؟!  الان چی شد یهو؟! کدومش دروغه؟! براندازی داعش! یا عملیات شاهچراغ!؟!‌ 

حکومتی که نمی تونه توی توریستی ترین شهرش که از قضا وسط کشور هم قرار داره و نه لب مرز و اتفاقا سکولارترین شهر کشور هم هست امنیت برقرار کنه! چیزی که سالها بهش می نازیده تو منطقه و مردمش و زنانش رو میترسونده از اینکه داعش بیاد تو شهرهاشون بهشون تجاوز کنه! حالا بیاد دفاع کنه از عملکردش! شیراز که این روزها اونقدرا شلوغ نبوده! کجا بودن براداران سپاهی و بسیجی! شرح وظایف اطلاعات سپاه چی هست؟!‌ که نتونستند یه عملیات تروریستی که اینقدر کودکانه اجرا شده رو خنثی کنند!   

 

بارها شده دم در حرم شاهچراغ بخاطر اینکه چادرم رو شونه م بوده یا مثلا شارژر موبایل تو کیفم بوده نتونم برم داخل بعد حالا طرف انگار داشته آداب زیارت رو بجا می آورده و هر جاش هم که اشتباه می کرده برمیگشته درست می کرده! نکنه ثواب زیارتش کم بشه!

 

حتی اگر واقعا کار داعش بوده حکومتی که چوپان دروغگو هست و اجتماع ۸۰ هزار نفری ایرانیان در برلین رو به گرانی سوخت نسبت میده و تو صدا و سیماش این وقاحت رو با کمال پررویی فریاد میزنه نباید توقع داشته باشه حرفش قابل باور باشه!

 

کامنت های این وبلاگ تا اطلاع ثانوی بسته خواهد بود!‌ لطفا تلاش نکنید کامنت بگذارید.   

۰۶ آبان ۰۱ ، ۰۳:۳۶
صبا ..

شنبه ای که گذشت مثل چند هفته گذشته رفتیم تظاهرات! تفاوتش این بود که دفعات پیش تو محل تجمع ساکن بودیم ولی این بار قرار بود راهپیمایی باشه تو قلب سیدنی از ساعت ۲ تا ۴! 

هواشناسی پیش بینی بارندگی کرده بود برای شنبه ۶۰-۷۰ میلیمتر بارون! صبح شنبه تا ساعت ۱۲ هوا افتابی و تا حدی ابری بود. همین که ما از خونه رفتیم بیرون آسمان هم همگام با ما شروع به اعتراض کرد.

دفعات پیش نصف شعارها فارسی بود. ولی این دفعه بلندگوهای بسیار بزرگ و همه چیز سازماندهی شده بود و همه شعارها هم انگلیسی بود. کلی پلاکارد و پوستر مردم آورده بودن. خیلیها پرچم پوشیده بودن یا لباسشون یه علامت مرتبط با این روزها بود. حتی بعضی ها چترشون بیان کننده یه پیامی بود! 

کلی هم شرکت کننده غیرایرانی تو جمع بود! جمعیت شاید نزدیک ۱۰۰۰۰ نفر بود. سیدنی شهر خیلی بزرگی هست. ۱۷ برابر تهران! و برای رسیدن به مرکز شهر که به سختی جای پارک ممکنه پیدا بشه باید از قطار و سایر وسایل حمل و نقل عمومی استفاده کرد که در نزدیکترین حالت ۴۵ دقیقه و گاها ممکنه تا دو ساعت زمان هم لازم باشه. این همه آدم و کلی ها با بچه کوچیک و کالسکه تو اون روز بارونی اونجا جمع شده بودن بدون هیچ تبلیغات خاصی و اطلاع رسانی که در حد چند تا استوری تو اینستاگرام بود! نه صدا و سیمایی هست که بخواد از ۱۰۰ روز قبلش هی تبلیغ کنه که آهای بیایید و نه هیچ گروه واحدی که مردم بهش رجوع کنند که اطلاعیه ها رو ببینند. یه جورایی بیشتر اطلاع رسانی ها در جمع های دوستانه هست. 

اون روز برنامه ۲ تا ۴ بود و کل خیابون های وسط شهر بخاطر این راهپیمایی ترافیک بود و مردم عادی تو پیاده روها فقط عکس و فیلم میگرفتند! و اون توجهی که باید جلب میشد جلب شد. 

دانشگاهها مدام برنامه میگذارند. جلسات همه پرسی! دعوت از فعالان حوزه زنان و تجمع روبروی پارلمان تو کنبرا برنامه های این مدت بوده. خلاصه حرفام این هست که توجه مردم اینجا به این موضوع جلب شده و شجاعت دختران و زنان ایرانی براشون ستودنی هست. 

اون روز بارونی که من میدیدم افراد مسن غیرایرانی با بلندگوهای کوچیکشون بین ما هستند و بلندتر از ما اسم مهسا امینی و woman - life freedom  رو داد میزنند واقعا تحت تاثیر قرار گرفتم و درسی که برام داشت این بود اگر جای دیگه دنیا ظلمی شد من دیگه حق ندارم ساکت باشم و همین جور که مردم اینجا کنار من و مردم سرزمین من و زنان ما هستند ما هم باید صدای بقیه باشیم.

یادم اومد که اون اولا که تازه اومده بودم اینجا برام عجیب بود که اینا چرا در حمایت از هر چیزی پامیشن میان تو خیابون و اون موقع ها فکر میکردم از بی درد بودنشون هست ولی حالا می بینم اینکه یه نفر که داره تو یه کشور دیگه با یه رفاه نسبی زندگی میکنه! نه مشکل اقتصادی خاصی داره و نه فرهنگی و آزادی های اجتماعیش هم به اندازه کافی هست ولی وقت میگذاره اخبار رو دنبال میکنه و حتی بخاطرش عصر آخر هفته ی بارونیش که به قول هموطنانمون بسیار مناسب لش کردن هست میاد تو خیابون! نشان از روح بزرگ و قلب دریایی اون آدم داره. رفاه و آسایش رو فقط برای خودش نمیخواد و کوچکترین کاری که از دستش برمیاد رو برای بقیه ساکنان این سیاره انجام میده.

مساله ی دیگه این بود که خود من تا قبل از شروع این جنبش به شدت نگران خطر تجزیه شدن ایران بودم ولی الان می بینم این نگرانی رو جمهوری اسلامی برای ما ساخته! و توهم توطئه و جدایی رو سالیان دراز تو گوش ما خونده! 

واقعا نمیتونم درک کنم چطور یه حکومتی که ادعای عدالت علی و اسلام داره میتونه تو دورترین منطقه از پایتخت مردم خودش رو جلوی در مسجدی که برای نماز جمعه رفتن به گلوله ببنده!  چطور با این همه وحشی گری به جون کردستان افتاده! مردم تمام مناطق مرزی ایران تمایل به تجزیه دارند؟ لابد جمهوری اسلامی در نقش دایه مهربانتر از مادر داره جلوی این تجزبه طلبی رو میگیره!؟ ۴۳ سال این حکومت وقت داشته که این مناطق به اصطلاح محروم رو آباد کنه ولی به جرم اهل تشیع نبودن همیشه محروم نگه داشته شدن و الان هم که همگام با بقیه مردم دادشون در اومده جوابشون گلوله هست :(

 

و اینکه این روزها مدام میشنویم جامعه دو دسته و چند دسته شده؟! سوالی که برای من پیش میاد این هست که مگه قرار هست همه مثل هم فکر کنند؟! اگر قرار باشه جامعه یکدست باشه و تک حزبی که میشه همون جمهوری اسلامی که شعارش این بود :  "حزب فقط حزب الله" !! مسلمه که باید افکار و احزاب و گروههای مختلف اجازه ابراز نظر داشته باشند. تو همه ی کشورهای دنیا حزب چپ و راست وجود داره و با هم مناظره و مباحثه و حتی کل کل دارند! پس باید گفت همه ی اون کشورها در آستانه فروپاشی و تجزبه هستند؟! و دیگه مردمشون آحاد یک ملت نیستند!!؟! 

تو همه کشورهای دنیا حزب های با طرفدارهای کمتر وجود داره! اگر حزبی حرفی برای گفتن داشته باشند تو انتخابات مردم بهشون رای میدن! اینکه اقوام کرد - بلوچ و اقلیت های دینی و حتی سلطنت طلب ها و اقشار و گروههای مختلف این روزها صداشون دراومده نه تنها نشانه بدی نیست که خیلی هم عالی هست. جامعه یکدست که هیچ کس جرات ابراز وجود و نظر نداشته باشه خبرنگارا و روزنامه ها نتونند نقد کنند و یه جوان نتونه یه ترانه بخونه که یعنی خفقان کامل.  یعنی حکومت کمونیستی مورد علاقه پوتین! که هر کی طبق موازین دولت پیش نرفت مجازاتش مرگ هست! 

اینجا موقع تجمعات و تظاهرات از همه اقوام هستند. لباس های محلی شون رو هم می پوشند و باعث افتخار باید باشه که مردم ما تونستند بدون هیچ لیدری که اهداف شخصی و حزبی و مالی داشته باشه اینطور مسالمت آمیز و دوستانه با هم همکاری کنند.  و کاملا مشخص شد که حاکمان ایران بیشترین منفعت رو از ایجاد تفرقه بین مردم ایران و دشمن پنداشتن همدیگه می بردن!

 

مساله بعدی این هست که هیچ کشوری در دنیای امروز به نفعش نیست که جمهوری اسلامی براندازی بشه! چرا؟ 

جهان عرب از قدرت گرفتن ایران و قدرت اول منطقه بودنش واهمه داره! منابع ایران و مهمتر از اون فرهنگ و دانش مردم ایران اگر اجازه پیشرفت داشته باشه هیچ مرزی رو نمی شناسه و چرا کشورهای جهان عرب باید از قدرت اول منطقه شدن و استقلال کامل کشوری که اکثریت مردمش شیعه هستند خوشحال بشه؟

اروپا و آمریکا با لولو ساختن ایران تو منطقه تجارت اسلحه و نفت و گاز و انرژی پررونقی برای خودشون ساختن! هر روز هر تحریمی میشه نفت و گاز ایران کم ارزشتر میشه در بازار جهانی و خب کی این وسط سود میبره؟!!

چین و روسیه هم که انگار زالو افتادن به جون منابع ایران و اگر حکومتی سرکار بیاد که نخواد بهشون باج بده و دستشون رو از این منابع قطع کنه خب منافعشون شدیدا به خطر میافته! 

و مهمتر از اون نخبگان ما کجا دارند کار میکنند این روزها؟ 

نتیجه گیری که من میکنم این هست که برعکس اون کسانی که تو ایران معتقدند که اعتراضات کار دشمن هست! من معتقدم که مخالفت در مقابل اعتراضات هست که کار دشمن هست و سرویس های اطلاعاتی همه کشورهای دنیا که منافعشون در خطر هست قطعا این روزها برای خودشون کلی جیره خور و مواجب گیر تو ایران دارند که در مقابل مردم بایستند که نگذارند مردم متحد بشند و نگذارند این جنبش ثمربخش باشه که مبادا ملت ایران بخواد برای منابعش خودش تصمیم بگیره! و حکومتی داشته باشه که بخواد بنای دوستی با دنیا بگذاره! 

چرا سلبریتی های دنیا حمایت میکنند؟ 

چون جنبش زنان هست! گرایش دنیا به سمت حمایت از زنان و فمینیسم هست! من از نیت قلبی سلبریتی های غربی خبر ندارم! شاید اونها هم قلبشون به درد بیاد از ظلمی که به زنان ایرانی میشه! ولی حتی اگر اینطور هم نباشه حمایت از زنان حتی در جامعه غرب هم تا حدی با کلاسی محسوب میشه و خب باید از این مساله استفاده کرد که اون فرد شاید قلبش با مردم ایران نباشه اما از شهرتش داره مایه میگذاره برای حمایت از زنان و این از دید من یک ارتباط برد-برد هست برای هر دو طرف. دفعات پیشین اعتراضات هیچکس صدای مردم ایران نشد! چون اسمی از زنان نبود! ولی الان همه احساس وظیفه میکنند چون شجاعت زن ایرانی رو دیدند.

و البته به عنوان یک زن ایرانی خارج نشین باید بگم زنان ایرانی خارج از ایران هم همیشه مثال زدنی بودند و همه ی کسانی که حمایت میکنند حداقل یک زن ایرانی موفق رو دور و بر خودشون دیدن.

 

رویکرد هموطنان عزیز:

وقتی میخوایم این روزها به بی تفاوتی آدمها! انفعالشون و مقاومت و مخالفتشون نقد وارد کنیم قبل از بیان نقدمون بیایید به تصمیم های شخصی اون آدم برای خودش و به روابط اون آدم نگاه کنیم. 

از آدمی که برای درمان سرطان بجای شیمی درمانی دنبال دمنوش هست توقع رفتار انقلابی نداشته باشیم. از آدمی که وقتی رو بچه ش تشخیص اتیسم می گذارند سفره حضرت رقیه پهن میکنه که بچه ش شفا بگیره توقع رفتار انقلابی نداشته باشیم. از آدمی که یا دوستی نداره یا همه دوستاش همه جوره شبیه خودش هستند توقع نداشته باشیم که افکار مخالف رو تاب بیاره. از آدمی که سالها تو یه رابطه مسموم مونده و جرات نداره که تکلیف زندگی خودش رو مشخص کنه توقع نداشته باشیم الان بخواد تو تغییر حکومت کنار ما باشه. این آدمها رو به حال خودشون رها کنیم و تمرکزمون رو بگذاریم روی چیزهای که مستعد تغییر هستند. 

 

تو یکی نه‌ای هزاری تو چراغ خود برافروز

که یکی چراغ روشن ز هزار مرده بهتر

که به است یک قد خوش ز هزار قامت کوز

و اما اگر جمهوری اسلامی براندازی بشه و اوضاع بهتر نشه چی؟

خب واقعیت این هست که نباید انتظار داشته باشیم یه شبه همه مشکلات حل بشه. قرار نیست بعد از رفتن این رژیم یهو صحنه عوض بشه و مدل این کارتونهای افسانه ای یه گرد جادویی رو کشور پاشیده بشه و همه آسیب های اقتصادی و فرهنگی و محیط زیستی و ... از فردا صبحش ترمیم بشه! اونی هم که توده سرطانی داشته فردا صبح بعد از عملش نمیتونه بره تو پارک بدوه! مدت ها دوره نقاهت داره! بعدش باید کلی شیمی درمانی و رادیوتراپی و ... انجام بده تا توده سرطانی عود نکنه و هی آزمایش و آزمایش و آزمایش تا شاید پس از مدت ها بتونه به زندگی عادی برگرده!  ولی خب اگر عمل نکنه سرطان متاستاز میده و به زودی می میره! وضعیت سرزمین ما همین الان متاستاز هست! این جنبش آخرین کاری هست که از دست ما برمیاد! دیگه از دمنوش و قرص ویتامین و حتی شیمی درمانی کاری ساخته نیست! باید اون اعضایی که درگیر سرطان هستند رو قطع کرد که بشه جان سایر اعضا رو حفظ کرد. 

و حتی :

 به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل

اگر مراد نیابم به قصد وسع بکوشم

 

و اما توده سرطانی هم از یه عده سلول تشکیل شده که اتفاقا خیلی زیاد در مقابل درمان مقاومت میکنند مخصوصا توده های بدخیم. وقتمون رو صرف سروکله زدن با توده های سرطانی جامعه مون نکنیم بقای سلول سرطانی در تخریبگری هر چه بیشترش هست و البته اون داره برای بقای خودش عمل میکنه و اصلا خبر نداره که بقا و پایداری هر چه بیشتر اون منجر به مرگ کامل بدن اون شخص میشه و اینجوری اون سلولهای سرطانی هم باید با مرگ فرد زیر خاک برند. 

 

سالها جمهوری اسلامی تلاش کرد مناسبت سازی کنه و هی به بهانه های سیاسی و مذهبی تعطیلات ایجاد کرد و جشن و شادی رو قدغن کرد! واکنش مردم چی بود وقتی اعتقادی به این مناسبت ها نداشتند؟!!

اما اینجا در سیدنی تمام مناسبت هایی مثل هالوین و کنسرت و مهمونی و حتی نمایش فیلم که قرار بوده یه گروه ایرانی دور هم جمع بشند و شادی کنند و یا سرگرم بشند به صورت خودجوش کنسل شد. چون هیچ کس دل و دماغ شادی کردن نداره این روزها! عزاداری و خوشحالی رو نمیشه به کسی دیکته کرد! 

۲۱ مهر ۰۱ ، ۰۷:۱۷
صبا ..

بیشتر از دو ماه پیش بود که با کلی ذوق بلیط کنسرت همایون رو گرفته بودیم. یعنی همون شب کنسرت معین من گفته بودم ولی من دوست دارم برم کنسرت همایون و هفته بعدش بلیط کنسرت همایون رو گرفته بودیم. 

زمانش شنبه شب بود! تو این وضعیت ایران و قطعی اینترنت! همه مون عذاب وجدان داشتیم که میخوایم بریم کنسرت! 

هر چند که میدونستیم میریم اونجا و شعار میدیم و تجمع جنبه اعتراضی هم پیدا میکنه و ... . همین جوری هم شد. 

 

جناب همایون هم کنسرتش رو با قطعه " از خون جوانان وطن" پدرش شروع کرد. من گوشیم رو آماده کرده بودم که فیلم بگیرم ولی نتونستم! دلم خون شد به معنای واقعی کلمه! تو کل زمان کنسرت اصلا حس نمی کردم دارم صدای جناب همایون رو می شنوم!  جسمم تو سالن بود ولی ذهنم و حتی چشمام تو ایران بود! از نظر من کنسرت نبود و ما رفته بودیم روضه ای برای ایرانمان :(

 

فرداش هم رفتیم یه تجمع در دفاع از مردم ایران! جمعیت بالای ۲۰۰۰ نفر بود! همه خشم فروخورده سالیان درازمون رو فریاد می زدیم!  اینجا تقریبا هر روز تجمع هست! 

سعی میکنیم اطلاع رسانی کنیم و به دوستان غیر ایرانی مون بگیم داره چه اتفاقی تو ایران می افته! و خب این کمترین کاری هست که از دستمون برمیاد!

جدای همه ی اینها به شدت نگران آینده ایران هستیم! اعتراضات این سری با دفعات پیش متفاوت هست و احتمال اینکه رژیم نتونه مقاومت بکنه هست! ولی بعدش قراره چی بشه؟ حکومت بیافته دست کی؟ کی صلاحیت داره؟ کی قرار هست مدیریت کنه این همه خشم رو؟ زیرساخت دموکراسی تو ایران وجود نداره! یه عده کفتار همیشه منتظر هم که منتظر لقمه آماده هستند! 

 

می دونم شرایط مایی که خارج از ایران هستیم با اونهایی که تو کشور هستند خیلی فرق داره! ولی ما هم اینجا آروم نیستیم! ما هم داغداریم! داغ دوری هم بهش اضافه کنید! 

 

به نظر شما چیکار میشه کرد تو این شرایط؟ 

 

۰۵ مهر ۰۱ ، ۰۶:۰۶
صبا ..

صفحه انتشار مطلب جدید را باز کردم و هیچ ایده ای هم ندارم که میخواهم در مورد چه بنویسم! 

 

فقط می دانم نمی خواهم این یادداشت منتشر نشود!

 

دور از ذهن نبود که بعد از آن همه فشار روانی سیستم گوارشم آژیر خطر را بکشد! ولی شب هایی که تا صبح آن همه درد کشیدم برایم دور از ذهن بود! چهارشنبه پیش وقتی آخرین بار ساعت را دیدم ۷ صبح بود و به خودم امید دادم که فقط ۴۵ دقیقه دیگر دوووام بیاور و بعدش میروی دکتر یا داروخانه و چیزی بهت میدهند که این درد کوفتی ساکت شود! چشمانم را بستم و وقتی چشمانم را دوباره باز کردم ساعت ۱۱:۲۰ صبح بود و این یعنی من ۴ ساعت و ۲۰ دقیقه بدون اینکه از درد به خودم بپیچم خوابیده بودم و این واقعا معجزه بود! آن شب سیاه و طولانی و پر از درد و ناتوانی دوباره صبح شده بود! 

دو شب بعدش هم درد داشتم ولی به سختی شب اول نبود! به تاریکی و طولانیی شب اول نبود! انگار وقتی یک بار بتوانی یک شب تاریک را  پشت سر بگذاری و به صبح برسانی دیگر آنقدرها هم ترسناک نیست!  انگار باور میکنی که دوباره این شب هم صبح میشود! 

 

خیلی چیزهای دیگر هم این مدت دور از ذهن بود! ولی خب واقعیت همیشه شبیه تصورات ما نیست! و البته تصورات ما هم با علم به واقعیت همیشه درست نیست! همه چیز انگار نسبی است! وقتی زاویه نگاهت را کمی تغییر میدهی! می بینی که آن چیزی که دور از ذهن بوده! اتفاقا چقدر هم نزدیک بوده! 

یاد آینه های ماشین هایی افتادم که رویش نوشته:"اجسام از آنچه در آینه می‌بینید به شما نزدیک‌تر هستند"!! :))

 

نمی دانم میخواهم چه نتیجه ای بگیرم! شاید باید قدر تمام لحظاتی که درد ندارم را بیشتر بدانم! شاید باید قدر آن لحظه هایی که بدون هیچ نگرانیی هر چه دلم می خواهد را می خورم بیشتر بدانم! 

 

آدمها همیشه از آنجایی بیشترین ضربه را می خورند که انتظارش را ندارند و برایشان دور از ذهن است! 

و  من حالا یاد گرفته ام که خیلی چیزها دیگر دور از ذهنم نباشد! 

یاد گرفته ام که حس های درونی ام خیلی صادق هستند! اینقدر صادق که حتی قابل اعتمادتر از منطقم هستند!

خیلی چیزهای دیگر هم یاد گرفتم!  

 

کلا یاد گرفتن درد دارد دیگر! حداقل قبلا این را می دانستم! 

 

ولی گذشت زمان عجیب ترین پدیده ای هست که تجربه اش میکنیم!  گذشت زمان است که اجسام دور را نزدیک و نزدیک ها را دور میکند! 

 

اما خوش به حال آن زیبایی هایی که مشمول گذر زمان نمی شوند و زیبایی شان واقعیت ماناست!

 

فکر میکنم نوشته م بیشتر به هذیان شبیه باشد تا ... اصلا چه معیاری برای تشخیص هذیان از واقعیت وجود دارد!؟! 

 

یه چیز خنده دار: فکر میکنم هر روز هفته گذشته که توان حرف زدن داشته ام خدای مامان آنیتا را به چالش کشیده ام ! در واقع کشاندمش گوشه رینگ بوکس و همه ی ضربه هایم را حواله اش کردم! همه ناکارآمدی هایش را به رخش کشیده ام! 

و او آخر گفته که ولی من همچنان معتقدم و دعا میکنم و امید دارم که صبحی می آید! دیروز که حتی خواست که اسم اعضای خانواده ام را برایش بنویسم تا برایشان با ذکر نام دعا کند! 

 

انگار من دارم تمام تلاشم را میکنم که نور امید را درونم خاموش کنم! که خفه اش کنم به هر شکلی که شده! ولی خودِ زنده بودنم معجزه است! خود زنده بودنم نور است! و من قادر نیستم این نور را انکار کنم! 

 

باشد تسلیم: دوباره صبح می شود!  

۹ نظر ۲۴ مرداد ۰۰ ، ۰۷:۲۵
صبا ..

این نوشته در ادامه کندوکاوهای شخصیتی من و مساله خشمم نسبت به والدینم هست که همین اول بگم موفق شدم ببخشمشون.

 

من حالم کاملا خوبه و این یادداشت در وضعیت ثبات روانی نوشته شده :) .  این نوشته طولانیست!! 

 

روزهایی اولی که تازه خونه م رو جابه جا کرده بودم یه روز سرمیز نشسته بودم که مامان آنیتا ازم پرسید قهوه می خوری منم گفتم آره و  خیز برداشتم که برم به سمت درست کردن قهوه که گفت بشین من واست درست میکنم و من نشستم و فقط ذوق و خوشحالی رو تو صورتش دیدم از اینکه داشت برای من کاری انجام می داد. کاری که از غریزه مادریش و مهربونیش می اومد. وقتی فنجون قهوه رو گذاشت جلوم و من از نزدیک صورت خوشحالش رو دیدم یهو به خودم اومدم که تو توی این سالها با مامان چیکار کردی؟؟!!! 

دقیقا انگار یه سطل آب سرد ریخته باشند رو سر کسی که خواب هست و یهو بیدار میشه و می بینه که تو یه دنیای دیگه هست. 

۲۴ نظر ۲۳ اسفند ۹۹ ، ۰۴:۴۶
صبا ..

به شدت فکرم نامتمرکز هست و تقریبا از هفته گذشته تا الان شاید ۳ روز هم کار نکرده باشم. خب این روال اصلا جالب نیست و این چرخه اهمال کاری حالمو بدتر میکنه. 

 

برای خودم تو وبلاگم می چرخم که ببینم که قبلنا که حالم خوب نبوده چیکار میکردم؟ نتیجه ای که میگیرم مشکلات سالهای گذشته چه کاری و چه خانوادگی شخصیت من رو ساخته! یعنی الان که نگاه میکنم هر چی فشار مشکلات بیشتر میشده من انعطافم و قدرتم بیشتر میشده. بعضی موقع ها که برمی گردم نوشته های اون روزهام رو میخونم به خودم احسنت میگم که چقدر خوب مدیریت کرده بودم. یعنی هر چی تهدید بوده تبدیل به فرصت شده. 

کمتر از ذره نه ای پست مشو مهر بورز

ولی الان حس ضعف میکنم حس میکنم نمی تونم خودم رو جمع کنم و این چرخه قرار هست تا ابد ادامه پیدا کنه. اون موقع ها قوی تر بودم و یا شاید چون مشکلات رو تحمیلی میدونستم و نه متعلق به خودم زورم بیشتر بود و جالب هست که الان اصلا مشکل خاصی وجود نداره فقط انگار من انرژی ندارم که عادی زندگی کنم. خسته ام. 

۱۱ نظر ۲۷ بهمن ۹۹ ، ۰۹:۳۸
صبا ..