غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

استقلال

يكشنبه, ۷ آبان ۱۳۹۶، ۰۳:۲۲ ب.ظ

چند روز پیش یه خانم اومده بود متولد ۱۳۴۲؛ تیپ خوب و برخورد خوبی هم داشت. ولی در تمام لحظات و حرفاش و گام هاش یه پیرزن تقریبا ۷۰ ساله  که مادرشم بود در حال مانیتور کردن و همراهی شون بود!! یه جورایی این احساس به من القا میشد که  باید مواظبش باشه !! من همش فکر می کردم خانمه مریضه!!! دیگه  تو رفت و آمد اینا به اتاقمون گفتم لطفا اونی که کار داره فقط بیاد تو اتاق؛ تو دلم گفتم لژ خانوادگی نداریم خوووو.


امروزم ساعت ۱۱:۳۰ یه خانم ۳۳ ساله بچه بغل و پتو پیچ(بچهه ۴ سالش بود) به همراه مادرش اومده بود. گفت لازم بوده بچه رو هم بیارم؟ گفتیم نه!! گفت الان طفلک رو از تو خواب بلند کردیم آوردیم!! گفتم بیرون منتظر باشن؛ نیم ساعت بعد من صداشون کردم که یه فرمی رو اصلاح کنند ؛ دوباره هر سه نسل با هم اومدن تو اتاق!!بچهه بیدار بود و تو بغل مامانش و همچنان پتو پیچ!! مادر بزرگه گفت عینک ندارم؛ مامانه خواست بنویسه؛ ولی بچهه بغلش بود و سختش بود؛ به بچهه نگاه کردم و گفتم خاله از بغل مامانت چند دقیقه بیا پایین تا کارتون راه بیافته و زود برید. مامانه یه جوری نگام کرد!! در کسری از ثانیه از ذهنم گذشت نکنه بچهه معلولیتی؛ عقب موندگی چیزی داره؛ وای من چی بهش گفتم؟!! واسه همین ساعت ۱۱:۳۰ از تو خواب پتو پیچ آوردنش و .... که یهوو بچهه گفت بذارم زمین و خودکار رو میز منو برداشت و شروع کرد به شلوغ کاری!! 


پ.ن: می دونم من چند دقیقه فقط اینا رو می بینم و ممکنه این رفتار دلیل خاصی داشته باشه؛ ولی تعداد والدین معلول بار آور دور و برمون زیادن؛ بیایید فرزندانمون رو با حمایت های افراطی مون معلول بار نیاریم!!



پ.ن۲: اگر تمایلی به خوندن ماجراهای کاریم دارید و من می شناسمتون و ایمیل معتبر یا وبلاگ معتبرتر دارید ؛) بهم بگید.

۹۶/۰۸/۰۷

نظرات  (۵)

بیچاره همسران این جور ادمهای نامستقل..... خدا بهشون یا صبر بده یا توان ترک زندگی مشترک!!! خدا میدونه من تا الان چی کشیدم تا همسرم را کمی بزرگ کنم! تازه همسر من نیمه مستقل بود، نه کاملا نامستقل. به نظرم آدم بزرگسالی که مستقل بار نیومده یک جور معلولیت داره! یک معلولیت ناجور و دق دهنده.
پاسخ:
متاسفانه قبلا فرهنگ مردسالاری داشتیم و خانواده ها و زنانی از جنس خود ما پسرانشون رو می پرستیدن و حالا هم که نسل ما و نسل قبلی ما به جبران پدر و سالاری و مادرسالاری و البته توی مسابقه بی پایان چشم و هم چشمی همه جوره داره تلاشش رو می کنه که بچه ها در رفاه باشند و خب این رفاه زیادی پیامدهای بسیار مخربی رو نهاد خانواده ؛ ساختار جامعه و مهمتر از همه اونها خود فرد داره.
خدا کنه که ما اگر چنین معلولیت هایی داریم سعی کنیم رفعش کنیم و با دلسوزی های بی مورد نخوایم که بچه هامون اینجور بار بیان. چرا که علاجش به شدت سخت و زمانبره.


۰۸ آبان ۹۶ ، ۱۴:۳۹ دختر معمولی
من چرا برعکسم پس؟ (آیکون سوت زنان!)
الان که یه ذره راه رفتن یاد گرفته پسرمون، از همون دم در تا آسانسور هم دیگه خیلی وقتا بغلش نمی کنم، میگم خودت بیا :D
تو راه هم تو کالسکه بهونه گیری کنه، من اهمیت نمیدم. باشد که گریه کناد تا یاد بگیراد بغلی در کار نیست همیشه :D
پاسخ:
والا منم فکر کنم مثل تو بشم اگر یه روزی توفیق مادری حاصل شود.
الان که مهمون میاد برامون و بچه دارن؛ من کل سفره ۲۰-۳۰ نفره رو از جون بچه ها می کشم که قاشق بذار؛ حالا چنگال؛ حالا لیوان؛ .... :)

با همین فرمون برو جلو مامان جان. کارت درسته مخصوصا واسه آلمان :)
۰۸ آبان ۹۶ ، ۱۲:۱۰ محبوب حبیب
سلام صبا جون
دانشجوی پسری داشتم سر و مر و گنده و اهل خوشگذرانی و بی خیال درس و ... که در نهایت جمعاً 0.25 صدم گرفته! 
بعد پدرش آمده که این پسر دستش خشکی دارد و مادرش چرب می کند و تمرینهایش را هم بایست مادرش بنویسد و ...پاسش کنید! 
در صورتی که هیچ مشکل جدی ای نیست. {حسنا هم مدتی پایش خشکی داشت و مرتب چرب می کردم و جوراب می پوشاندم. دوست کارشناسی ام هم دستش اگزما داشت و چرب می کرد و دستکش می پوشید و الان دکتری اش را هم گرفت!}
بعد به پدر می گویم بعداً هم شما و مادرش به جایش می روید سر کار؟ به جایش زن می گیرید؟ به جایش خرجی زن و بچه میدهید؟! 
پاسخ:
سلام محبوب جان.

والا چی بگم؛ بعد میگن آمار طلاق بالاست؛ همین معلول ها میرن تشکیل خانواده میدن و نمی تونند.

کشورهای دیگه از ۱۸ سالگی بچه میره واسه خودش اینجا طرف دو تا بچه داره هنوز میگم بابام اینا کم کمکمون می کنند!! 
ای وای... این بچه چه جوری میخواد بعدها گلیم خودشو از آب بکشه بیرون؟ فکر آینده بچه را نمیکنند.... شاید هم خودشون مهرطلب هستند و احتیاج دارند کسی بهشون وابسته باشه و بعدها مدام بهشون محبت کنه چون بهشون احتیاج داره. متاسفانه فرهنگ ما احتیاج به اصلاحات زیادی داره. در جامعه ما اگر هم مادری بخواد بچه اش را مستقل بار بیاره بهش اتیکت بی رحمی و نامهربونی و خودخواهی میزنند.
پاسخ:
میگن دشمن دانا به از دوست نادانه؛ قضیه همین والدینه :((

کلا تو جامعه ما مصرف اتیکت بالاست باید دور از جون شما سیاست کور شوم؛ لال شوم؛ کر شوم اتخاذ کنی تا بشه زندگی کرد.
آی گفتی
نمیدونم خانواده ها چه لذتی از وابسته کردن بچه ها به خودشون میبرن.
گاهی حتی ترجیح میدن بچه ها کنار خودشون اذیت بشن اما جای دیگه خوش نگذرونن.

پاسخ:
به نظر من وابسته بارآوردن خیلی آسون تر از مستقل بارآوردنه!!

والدینی که بچه بهشون وابسته است از خیلی جهات خیالشون راحته و البته خیلی از نیازهای عاطفی خودشون (از جمله خودخواهی!!!) به خوبی ارضا میشه :(