غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

عقل و عشق و آدمی

پنجشنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۶، ۰۸:۱۴ ب.ظ

دیشب رفتیم اپرای عقل و عشق و آدمی از همای. فوق العاده بود، هر چی بگم خوب بود کم بود، من که از همون اول چشمام خیس بود، موهای تنم سیخ! چقدر لازم داشتم یه همچین چیزی رو برم. چقدر متن داستان و اشعارشون و شکل اجراشون فوق العاده بود، کلا احساساتم از اول درگیر شد؛ وقتی تموم شد اصلا دلم نمیخواست بلند شم. میخواستم همونجا بمونم و بازم هم اجرا بشه :) (اینجا در موردش بخونید)


من خود خدا را دیده ام

 بی منتـــــها را دیده ام

 در من خدا جوشیده است

 چشم از گنه پوشیده است

 جانم بهش اکنده شد

 دردل خدایم زنده شد

 شادم بسویش میروم

 مستانه کویش میروم

 شادم به دارم میکشید

 در شهر یارم میکشید

 مست از خدایم میکنید

 زین تن رهایم میکنید

و ....


عشق گر خواهی بباید 

خویش را شیدا کنی

خویش را باید بسوزی

عشق را پیدا کنی

دردها باید کشیدن

رنج ها باید چشیدن

خویش را باید بسوزی

عشق را باید بسازی




اینم شعر پایانی ش:

من پیام آورده ام مردم پیام آورده ام پیام آورده ام

ای مردمان عاشق شوید

من نه از سوی خدایم

من نه زین عالم جدایم

من نه زان اهل ریایم

از شمایم مردمان عاشق شوید

من نه زرتشتم نه موسی

من نه فرعونم نه عیسی

من نه در غارم نه در مسجد نه معبد نی کلیسا

از شمایم مردمان عاشق شوید

همچو ابراهیم و مانی نیستم

من در عمری جاودانی نیستم

از زمینم ، آسمانی نیستم

از شمایم مردمان عاشق شوید

من عصا را اژدها هرگز نخواهم کرد

اژدهای دهر را باید عصا کردن

جان تک فرزند خود را بی بها هرگز نخواهم کرد

در میان آبها تنها رها هرگز نخواهم کرد

زان که جان خویش را باید فدا کردن

من پیام آورده ام مردم پیام آورده ام ای مردمان عاشق شوید 


دیشب که ما رفتیم شب آخر بود! یعنی تمدید شده بود! قبلا که یه بار همای اومده بود شیراز، من تا تصمیم بگیرم شب چندم برم و برم بلیط بگیرم، همه صندلی ها فروخته شده بود. اینم اصلا نمی دونستم اپراست! فقط واسم مسیج اومد که برنامه همای تمدید شده و من از رو همون لینک رفتم بلیط بگیرم. پرداخت وجه رو که زدم، اومد که عملیات با شکست مواجه شد! ولی بعدش مسیج کد پیگیری بلیط اومد، و پول هم برگشت به حسابم! یعنی من بلیط گرفته بودم بدون پول :) دیشب که مراسم تموم شد، رفتیم گفتیم اینجوری شده، کلی هماهنگی و زنگ، تا آخر رفتیم پیش مسئول IT سایت، براش توضیح دادم باورش نمی شد!  کلی هم تشکر کرد که اومدیم گفتیم، همونجا پول رو کارت به کارت کردم و تشکر کرد ولی همش نگران بود ما اشتباه کرده باشیم. البته من 10 گردش آخر حسابم رو هم گرفته بودم بهش دادم. دوباره امروز زنگ زده که مطمئنید پول از حسابتون کم نشده دوباره، یه 10 گردش دیگه بگیرید! میگم خب نشده باهاتون که تعارف نداریم! میگه من حتما دارم پیگیری میکنم که اشتباه شده پول رو برگردونم! خلاصه اینم تجربه جالبی بود، البته هنوز 72 ساعت نشده و شاید دوباره کسر شد از حسابم!


همون دیشب قبل از اینکه بریم اپرا، سمیه جانم :* یه شعر فی البداهه واسم کامنت گذاشته بود، که من رو برد رو ابرها از خوشحالی، شعر رو میگذارم اینجا که اگر بلاگ یه روزی خواست کامنتها رو مثل پرشین بلاگ قلع و قمع کنه، یادگاری دوست ادیب و مهربونم رو داشته باشم.


خوب قد کشیده‌ای پا به پای این نهال

بارها شکفته‌ای ز اشتیاق این خیال

ای نسیم صبحدم ای صبای مشک‌بار

پر شدم ز شادیِ شُرب شربت وصال


۹۶/۱۰/۲۸
صبا ..

شعر

موسیقی

نظرات  (۲)

۳۰ دی ۹۶ ، ۱۰:۴۶ محبوب حبیب
سلام عزیزم.
آدمی که تشنه باشه وقتی بهش آب میرسه اینقدر شوق نشون میده و قطره قطره اش رو جذب می کنه و شکر میکنه بابتش. خدا رو شکر که در وقتی که درست وقتش بود خدا برات این رو مقدر کرد. خوشحالم برات :) 
یاد وقتی افتادم که برات نوشتم یک روز گریه کردم از شوق برای دیدن یه ویدیوی دکتر آزمندیان که قبلاً هم دیده بودم و چنین واکنشی بهش نداشتم.
اون وقت وقتش بود
به عمق جوووونم نشست و اساسی تاثیر خودش رو تا مدتها گذاشت

از خدا ممنونم
به خاطر پیش آوردن چنین لحظات خوبی در اوج سختی ها.
برقرار باشی صبای مهربون. 
پاسخ:
سلام محبوب جانم.

راست میگی واقعا تشنه بودم و هستم :)  
خدا رو شکر که همین چیزهای یهویی و کوچیک هستند که ذوق و شوق رو همچنان تو دلمون زنده نگه میدارن. 


۳۰ دی ۹۶ ، ۰۸:۴۱ آوای درون
روایت جالبی به نظر میاد، از تقابل عشق و عقل. خدا را شکر که بهت خوش گذشته...
پاسخ:
روایت جالب بود و هنرشون ستودنی :)
خدا رو شکر خیلی خوب بود :)