غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

Jenny

شنبه, ۱۴ مهر ۱۳۹۷، ۰۴:۱۰ ب.ظ

خب بریم سر معرفی جنی جان.


جنی عزیز صاحب خانه بنده هست که البته خودشون میگن هم خونه! یک خانم 47 ساله هستند که با دختر و پسرش تو یه خونه نسبتا بزرگ زندگی میکنند. خانواده جنی از یهودیانی بودند که بعد از جنگ جهانی دوم و هولوکاست به استرالیا پناهنده شدن، در واقع جنی اینا :) اصالتا! وینی هستند ولی مادر جنی هم متولد استرالیا هست و از اون به بعد کلا خانوادشون تو استرالیا گسترش یافته. 

جنی جان البته که خودشون رو اتئیست می دونند و باور دینی چندانی به گفته خودش نداره ولی خب خیلی هم به نظر من خداناباور نیست و یه چیزهایی تو تربیتش هست. و البته که زن بسیار مهربون و خوش قلب و دوست داشتنی هست.

جنی جغرافی خونده ولی تو رشته خودش کار نمیکنه و تو خونه اون هم پارت تایم برای یک خیریه کار میکنه. خیریه شون دفتر کار هم نداره و همه کارمندانش از تو خونه کار میکنند و جلسات اغلب تلفنی هست و نهایتا هر چند هفته یکبار خونه یکی جلسات برگزار میشه.

جنی 20 سال هست که یوگا کار میکنه و منم دوست دارم و قراره برم کلاس یوگاشون :)

جنی با جاناتان نامزد بودند. جاناتان هم یه مرد مسیحی مذهبی هست که به نظر من خیلی خوش برخورد و دلنشین هست، معلم موسیقی مدرسه هست و من تو برخورد باهاش فکر میکنم مثلا دارم با پسرعمه م حرف میزنم. یه جورایی برخوردش و نگاهش حالت همون معلم های خودمون رو داره و برخوردش حمایتی هست.


جاناتان 3 تا بچه داره که با خودش زندگی میکنند و استفانی دختر 13 ساله ش که یه جورایی نابغه، کودن و شیرین و دوست داشتنی هست دختر اولش هست که همیشه پیش خودش می مونه (یعنی اصلا پیش مادرش نمیره)


جاناتان و جنی امروز ازدواج کردند. و مراسم ازدواجشون فقط شامل ثبت رسمی ازدواج بود و بعد هم یه مهمونی کوچیک تو خونه جنی.


مهمونی رو من فقط نیم ساعتش رو شرکت کردم و شامل خوردن بود فقط، بدون هیچ موزیکی و در نهایت برادر جنی و خواهر جاناتان و دوستان هر دوشون و جنی و جاناتان یه سخنرانی کوتاه کردن و از خصوصیات خوب هم گفتند و ورود فرد مقابل به خانوادشون رو تبریک گفتن. بعد هم خوردن کیک و شیرینی و فشفه بازی و ساعت 7 همه رفتن خونه شون.


بخاطر اینکه 5 تا بچه این وسط هستند و به اشتراک گذاشتن زندگی و تربیت شون سخته، قرار نیست کسی از خونه خودش جابه جا بشه! فقط وقتایی که بچه های جنی میرن پیش پدرشون، جنی میره خونه جاناتان و با اونا زندگی می کنه! یه جورایی ازدواج پارت تایمه!! و البته واسه من جالبه که اصلا چرا ازدواجشون رو رسمی کردن اینا؟!!


مراسم به ساده ترین شکل ممکن برگزار شد. کلا تو زندگی جنی هیچ اثری از تجملات نمیبینی. لباس بسیار بسیار ساده! بدون هیچ آرایشی حتی یک رژلب و فقط یه حلقه دستش بود و یه دستنبد مهره ای! حتی گردن بندی هم تو گردنش نبود. مهموناشون هم همگی در ساده ترین وجه ممکن بودند. 


قبلا در مورد کادو هم پرسیدم که جنی گفت من گفتم چیزی نیارن چون اینجا مرسومه که وسایل خونه میارن که من چیزی لازم ندارم. و به برادرش هم گفته هر کادویی که قراره بده بفرسته واسه زلزله زده های اندونزیایی :)

۹۷/۰۷/۱۴

نظرات  (۹)

۱۷ مهر ۹۷ ، ۱۲:۰۷ دخترمعمولی
الان نمی دونم ما معمولی نیستیم؟ شما نیستین؟ جنی نیست؟!
آقو من اگه بخوام تو دور و برم با آلمانی ها تا این مرحله پیش برم، باید ۲۰ سالی اینجا زندگی کنم "حداقل"!! :)
به هر حال، خوشحالم که با آدمای خوش مشربی مثل خودت همراه و دوست شدی :)
پاسخ:
جنی اینا واقعا معمولی نیستند. 

البته من دیگه استرالیایی ندیدم؛ شاید کلا اینجایی ها معمولی نیستند:)

تو گروهی که امروز رفتم یه پسر آلمانی هم اومد باهامون حرف زد ولی خیلی کوتاه و بعدش زود خودش پاشد رفت. یه کم درکت کردم !!

خوش مشربی از خودتونه :) مرسی عزیززم :*
به نظر من البته ها ؛ظاهرا آن سوی مرزها ریا و نفاق خیلی کمتر نمود داره یک مسلمان واقعا اسلام رو به معنای واقعی قبول کرده و با تمام سختیهاش و سرزنشهایی که تو این راه میشه یک مسیحی کاتولیک هم تمام قید و بند های دین رو قبول کرده ....ولی متاسفانه تو ایران پر از ریا و تزویر شدیم. ادارات دولتی مخصوصا. حتی بی دین هامونم برای ریا و اینکه ما بهتر از دیندارا هستیم تو کمک به همنوع و امثال اون ریا می کنند. و دیگه اینکه به قول بزرگی اگر دین اثرش رو در دنیا نذاره در آخرت هم اثری نخواهد داشت خب اینکه یک مسیحی و زندگیش با یک آتئیست فرقی نداشته باشه نشون میده دین و دینداری بی فایده ای بوده یا خدانا باور بودن اون شخص واقعی نیست و یک دین دار باطنی هست.  این شامل مسلمونا هم میشه .
پاسخ:
وقتی محوریت یه جامعه بجای شایسته سالاری و عقل محوری بشه چیزای دیگه؛ تزویر و ریا هم پشتش میاد و هزار تا تبصره برای گول زدن خودت و بقیه.

دین یه کاتالیزور هست که فطرت بشری گم نشه و فقط یه ابزاره وقتی جای ابزار و هدف عوض بشه میشه وضعیت اسفبار ایران و تمام جوامعی که مذهب رو هدف می دونند.
۱۵ مهر ۹۷ ، ۱۸:۵۲ محبوب حبیب
چه ازدواج عجیب غریبی. خیلی برام دور از ذهن بود. 
پاسخ:
به نظر من این مدل ازدواج خیلی خوب می تونه به عنوان الگوی ازدواج دوم تو ایران مرسوم بشه. 

البته تو ایران خیلی از زن های مطلقه به دلیل مسائل اقتصادی ازدواج میکنند و مردان هم یکی از دلائل عمده شون این هست که یکی باشه براشون بپزه ، بشوره و بسابه :|   که تو این ازدواج این مسائل جایی نداره.
۱۵ مهر ۹۷ ، ۱۳:۳۷ آوای درون
دیروز که این پست را خوندم دو تا جنبه ذهنم را مشغول کرد، یکی اش پارت تایم بودن ازدواج، که باعث میشه توقعاتشون از هم متفاوت از حالت ازدواج تمام وقت باشه احتمالا. و شاید هم این دوری نسبی باعث بشه دیرتر برای هم تکراری شوند (رافلی سپیکینگ!) و احتمالا دلشون بیشتر برای هم تنگ میشه. (در مورد هیچ کدوم این دو مساله مطمئن نیستم). و یکی دیگه اش داشتن تعداد قابل توجهی فرزند در شرایطی است که ازدواج در نهایت به جدایی ختم شده. و اینکه وجود بچه ها مانع جدایی نشده. و البته به نظر میاد فاصله سنی بچه ها زیاد نیست. این زیاد نبودن فاصله سنی بچه ها را در شهرهای بزرگ کمتر میشه دید. و البته از روی یک نمونه نمیشه نتیجه ای گرفت. فقط برام جالب بود :)
پاسخ:
به قول تو نمیشه از روی یک نمونه نتیجه ای گرفت و نظر داد ولی چیزی که واسم جالب بود این هست که برای خودشون در کنار احترام به فرزندانشون احترام قائلند، خودشون رو فدای بچه نکردند و البته بچه رو فدای خودشون. این خیلی قشنگ بود واسه من. 

از اون طرف هم اعتقادات مذهبی شون رو پررنگ نکردند، یعنی می دونی انگار مثلا ذهن شون طبقه بندی شده هست، هر چیزی رو گذاشتن سر جای خودش، بدون اینکه مسائل رو با هم قاطی کنند دارن زندگی رو جلو می برن.

البته خب من درون زندگی شون نیستم و احتمال وجود مسائل دیگه زیاده ولی از بیرون نظم فکری شون و البته سادگی زیادشون واسم جلب توجه می کرد.  
۱۵ مهر ۹۷ ، ۱۳:۲۴ مامانی و سه تا نینی و یه نینی جدید
چقدر متمدن هستن این زن و شوهر دقیقا همین کارشون درسته 
چقدر با اخلاق هستن،خیلی کار خوبی کردن اقتضایات بچه هارو تو ازدواج لحاظ کردن
پاسخ:
بله بله خیلی متمدن هستند.

حالا کم کم بیشتر از تمدنشون تعریف می کنم :)
آهان راستی چه زوج خوبی به تور ت خورده اند، چقدر خوبه جاناتان اینقدر حرف میزنه و‌گرم‌هست اما دیگه بعید میدونم بشه وقت اون را زیاد کرد؛)) 
جاناتان چند سالشه؟
پاسخ:
دقیق نمیدونم ولی چهل و چندساله میخوره!

امروز میگه می دونی که من معلمم گفتم می دونم معلما همه جای دنیا اخلاقشون همینه و من فعلا راضیم ازت😉

راستی بهت بگم یکی از  پسرای چینی های گروه مون اون روز اومد گفت من رفته بودم هند کنفرانس! و چند تا از این رو یخچالی ها رو نشونم داد و گفت برای بچه های گروه آوردم هر کدومو دوست داری بردار☺ 
چه جالب که ملاحظات ازدواج دوم و‌حضور بچه ها را دارند! اتفاقا تو ذهن خودم هم اومد اما با خودم‌گفتم ایرانی به قضیه نگاه نکنم ها ها ها 
راستی صبا تو الان رفتی اول بهار رسیدی اونجاها اصلا حواسم نبود؛)
پس باباهه هم برای استفانی زیرآبی میرفته ها خخخ  
در مورد جشن اصیل استرالیایی میگفتی انشاالله عروسی بچه هاتون هم‌دعوتم میکنید:)) 
پاسخ:
خیلی خیلی به بچه ها اهمیت میدن دیگه به نظر من لوس شون کردن!!

اسمش اینه که امروز ۷ ام ماه دوم بهاره ولی سرد و بارونیه :) منم اصلا لباس مناسب این هوا نیاورده م با خودم.

من گفتم سالگردتون رو مجلل بگیرید و منو دعوت کنید :))
وااای کلاس یوگا اون هم یوگای اصولی! حتما برو و حااااالش را ببر؛) 
سن بچه های جنی را هم‌میگفتی:)
خدایی ازدواج با وجود پنج تا بچه این وسط همچین سخته ها! شاید چون جاناتان گفتی مسیحی مذهبی است خواسته ازدواج رسمی شود؟ البته من هیچ شناختی از اثر مذهب در این مورد ندارم. همینجوری یه حدسی زدم
صبا جون این خونه را از توی آگهی ها پیدا کردی یعنی خیلی شانسی وبا جنی همخونه شدی یا از قبل میدونستی همچین خصوصیاتی داره؟ 
غالبا جشن های عروسی اینجوری است؟ منظورم اینه دنبال رقص نیستند؟ 
واااای صبا من عاشق این پستهای روزمره ات هستم خیلی خوبه فقط به قول صدا و سیما یه خرده وقتش را بیشتر کنند؛)))))
پاسخ:
حالا فعلا هوا سرده و من دوست دارم بمونم تو خونه فقط :))

دخترش ۱۵ پسرش ۱۱

بخاطر مذهبی بودن جاناتان هست ازدواجشان قطعا! چون وقتی هنوز نامزد بودن و جنی شب میخواست بره اونجا میگفت یه جوری میرم که استفانی نفهمه چون برای جاناتان مهمه که ما ازدواج کنیم و بعد ....

آره عزیزم خیلی شانسی. البته آگهی خونه تو سایت دانشگاه بود و منم دنبال خونه ای بودم که ترجیحا همه خانم باشند اینا هم فقط دنبال دانشجوی خانم بودن. یه ذره هم گرونتر از روتین بود که به نظرم ارزشش رو داشت.

نه جشنهای عروسی شون اینطوری نیست بخاطر بچه ها و چون ازدواج دومشون بود ساده گرفتند. دیشب آخر شب جاناتان عذرخواهی میکنه که نتوانستند یه عروسی سنتی استرالیایی رو نشونم بدن:))
و البته ظهر هم بخاطر شجاعتم که تو مراسمشون شرکت کردم تشکر کرد. خیلی خوبن خدایی.

از دیشب کلی چیز جدید از جاناتان یاد گرفتم. باید وقت جاناتان رو بیشتر کنند :))
۱۴ مهر ۹۷ ، ۲۲:۰۴ آوای درون
پارت تایم بودن ازدواجشون برام جالب بود... زندگی اطرافیانشون زیاد تغییر نمیکنه با این ازدواج، مخصوصا با این تعداد بچه.
پاسخ:
مهمونی رو هم بخاطر بچه ها ساده گرفته بودن که اذیت نشن از خوشحالی مامان و باباشون و ازدواجشون با یکی دیگه...