Jenny
خب بریم سر معرفی جنی جان.
جنی عزیز صاحب خانه بنده هست که البته خودشون میگن هم خونه! یک خانم 47 ساله هستند که با دختر و پسرش تو یه خونه نسبتا بزرگ زندگی میکنند. خانواده جنی از یهودیانی بودند که بعد از جنگ جهانی دوم و هولوکاست به استرالیا پناهنده شدن، در واقع جنی اینا :) اصالتا! وینی هستند ولی مادر جنی هم متولد استرالیا هست و از اون به بعد کلا خانوادشون تو استرالیا گسترش یافته.
جنی جان البته که خودشون رو اتئیست می دونند و باور دینی چندانی به گفته خودش نداره ولی خب خیلی هم به نظر من خداناباور نیست و یه چیزهایی تو تربیتش هست. و البته که زن بسیار مهربون و خوش قلب و دوست داشتنی هست.
جنی جغرافی خونده ولی تو رشته خودش کار نمیکنه و تو خونه اون هم پارت تایم برای یک خیریه کار میکنه. خیریه شون دفتر کار هم نداره و همه کارمندانش از تو خونه کار میکنند و جلسات اغلب تلفنی هست و نهایتا هر چند هفته یکبار خونه یکی جلسات برگزار میشه.
جنی 20 سال هست که یوگا کار میکنه و منم دوست دارم و قراره برم کلاس یوگاشون :)
جنی با جاناتان نامزد بودند. جاناتان هم یه مرد مسیحی مذهبی هست که به نظر من خیلی خوش برخورد و دلنشین هست، معلم موسیقی مدرسه هست و من تو برخورد باهاش فکر میکنم مثلا دارم با پسرعمه م حرف میزنم. یه جورایی برخوردش و نگاهش حالت همون معلم های خودمون رو داره و برخوردش حمایتی هست.
جاناتان 3 تا بچه داره که با خودش زندگی میکنند و استفانی دختر 13 ساله ش که یه جورایی نابغه، کودن و شیرین و دوست داشتنی هست دختر اولش هست که همیشه پیش خودش می مونه (یعنی اصلا پیش مادرش نمیره)
جاناتان و جنی امروز ازدواج کردند. و مراسم ازدواجشون فقط شامل ثبت رسمی ازدواج بود و بعد هم یه مهمونی کوچیک تو خونه جنی.
مهمونی رو من فقط نیم ساعتش رو شرکت کردم و شامل خوردن بود فقط، بدون هیچ موزیکی و در نهایت برادر جنی و خواهر جاناتان و دوستان هر دوشون و جنی و جاناتان یه سخنرانی کوتاه کردن و از خصوصیات خوب هم گفتند و ورود فرد مقابل به خانوادشون رو تبریک گفتن. بعد هم خوردن کیک و شیرینی و فشفه بازی و ساعت 7 همه رفتن خونه شون.
بخاطر اینکه 5 تا بچه این وسط هستند و به اشتراک گذاشتن زندگی و تربیت شون سخته، قرار نیست کسی از خونه خودش جابه جا بشه! فقط وقتایی که بچه های جنی میرن پیش پدرشون، جنی میره خونه جاناتان و با اونا زندگی می کنه! یه جورایی ازدواج پارت تایمه!! و البته واسه من جالبه که اصلا چرا ازدواجشون رو رسمی کردن اینا؟!!
مراسم به ساده ترین شکل ممکن برگزار شد. کلا تو زندگی جنی هیچ اثری از تجملات نمیبینی. لباس بسیار بسیار ساده! بدون هیچ آرایشی حتی یک رژلب و فقط یه حلقه دستش بود و یه دستنبد مهره ای! حتی گردن بندی هم تو گردنش نبود. مهموناشون هم همگی در ساده ترین وجه ممکن بودند.
قبلا در مورد کادو هم پرسیدم که جنی گفت من گفتم چیزی نیارن چون اینجا مرسومه که وسایل خونه میارن که من چیزی لازم ندارم. و به برادرش هم گفته هر کادویی که قراره بده بفرسته واسه زلزله زده های اندونزیایی :)