غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

سرما!!

چهارشنبه, ۲۵ مهر ۱۳۹۷، ۰۲:۲۰ ب.ظ

دو هفته هست که هوا ابری و بارونیه؛ با اینکه رفتم لباس گرم خریدم ولی بازم سرما خوردم :)

اصلا چنین تصوری از سیدنی نداشتم و فکر می کردم لباسام زیادی گرمه واسه هوای سیدنی و الان همه با تاپ می گردن؛ در حالیکه تعداد پالتو پوش ها کم نیست و من الان که بهاره لباس کاموایی پوشیدم و هیتر اتاقم هم روشنه؛ (چنین مساله ای تو شیراز سالهای اخیر محال بود!!) البته جنی می گفت زمستون گذشته  بارندگی نداشتن و الان داره جبران میشه!!

هر روز به این فکر میکنم که چه خوب که نرفتم آمریکا :) من از نیویورک و یه شهرشمالی دیگه پذیرش داشتم که هر دوشون سرد بودن و زمستون طولانی داشتند و برای منی که جونم به آسمون صاف و آبی وصله و از سرما فراریم زمستون طولانی همانا و افسردگی هم همانا :) 


میگویند: 

باران،گریه آسمان است

من میگویم:

باران ،دانه دانه کلید هاے گشایش است که در برابر انسان،به کرنش وا داشته است.امیدوارم با هردانه ی باران یکی ازآرزوهاتون برآورده بشه.


پ.ن: زری جون گفته بود در مورد پذیرشم بنویسم، نمی دونم چی باید بنویسم، اگر سوالی دارید تو همین پست بپرسید تا جواب بدم:)


۹۷/۰۷/۲۵
صبا ..

نظرات  (۱۵)

سلام صبای عزیز 
خوشحالم که با وبلاگت اشنا شدم. به سه علت جذبش شدم یکی قلم روانت دیگه این که مهاجرت کردی و هدف منم همینه و سوم این که اسم وبلاگیت دقیقا اسم من هست تو دنیای واقعی:)
اگه اشکال نداره چندتا سوال بپرسم... 
ددلاین های استرالیا هم مثل امریکاس؟ یعنی از آذر تا حدودا بهمن و اسفند؟ 
من متاسفانه به دلایلی معدلهای پایینی دارم لیسانس ١٤.٦١ و فوق ١٥.٠٧ رشته برق البته ناگفته نمونه که دانشگاهای تاپ ایران درس خوندم ( البته شریف یا دانشگا تهران نبودم) میخواستم بدونم با فرض تافل بالا و این که سعی کنم برای مقاله دادن به نظرت چقدر احتمال موفقیتم هست برای اپلای؟؟ 
سوال اخرم هم در مورد سن هست. میتونم بپرسم شما چند سالته؟ گاهی حس میکنم ٢٨ سال برای اپلای خیلی دیر شده و با این که ادم به شدت مستقلی هستم و حتی تنها زندگی میکنم و سر کار میرم ولی نمیدونم تنهایی خارج از کشور چطوریه و اصلا توی این سن ها واقعا میشه هنوز درس خوند؟!! 
خیلی ممنونم بابت لطفت منتظر جوابت هستم 
پاسخ:
سلام دوست عزیز

خوش آمدین به اینجا.

نه عزیزم دانشگاههای استرالیا تاریخش کاملا متفاوت هست و باید به سایت هر دانشگاه مراجعه کنید. مساله بعدی هم اینکه اینجا همیشه شما می تونید با سوپروایزر مکاتبه کنید و لازم نیست صبر کنید تو یه بازه زمانی خاصی ایمیل بزنید.

من نمی تونم هیچ احتمالی رو بدم. چون تخصصی تو رشته شما ندارم و اصلا بجز کیس خودم، هیچ پذیرش دیگه ای رو بررسی نکردم ولی می دونم که خیلی های دیگه هم تو شرایط شما بودن و تونستند پذیرش بگیرن. برای دانشگاههای استرالیا مقاله خیلی اهمیت داره و وزن رزومه شما رو خیلی بالا میبره.

من متولد 63 هستم. دختر خوب معمولا کسائی که برای دکتری اپلای میکنند هم سن و سال شما هستند!  چرا فکر میکنی سنت زیاده؟ و کلا سن اصلا اهمیت نداره، درسته که هر چی سن پایینتر باشه انعطاف آدمها بیشتره ولی به همون نسبت هم خام هستند و تصمیمات هیجانی میگیرن و در مقابل آسیب ها شکننده تر هستند.  ادامه تحصیل و مهاجرت فرمول مشخصی نداره و از فرد به فرد کاملا متفاوت هست. 

خواهش میکنم دوست عزیز. امیدوارم هر تصمیمی میگیرد موفق باشید. 
۳۰ مهر ۹۷ ، ۰۸:۳۵ آوای درون
ممنون از پاسخ ات صبا جان
پاسخ:
خواهش میکنم عزیزم :*
۲۹ مهر ۹۷ ، ۱۸:۵۰ مامانی و چهارتا نینی
بله عزیزم میگن خیلی خوب هم میگن 
بچم آیشین ک متولد شد بابای بچه ها فقط دسته گل اورده بود ،کادو نخریده بود من البته ناراحت نشدم اصلا چون آریو واقعا تنش و إضطراب زیادی رو تحمل کرده بود و من ب خاطر زحماتش ممنونش هم بودم 
تا اینکه روزی من آمدم خونه دیدم همسرم خونه مون رو ب نام من زده و هدیه اش درواقع این بود 
خوب منزل ما تا ده روزگی آیشین واقعا شلوغ هست عمه هام مامانم و ... همه فهمیدن خونه ب اسم من شده ،بعد یکی دیگه از عمه هام (نه مادر شوهرم )برگشت گفت والا ما هم زاییدیم اینقدر لوس نبودیم و....خلاصه ترکش به نام شدن خونه بود ک به تنم خورد 
عزیزم تا ده روزگی آیشین شاید نتونم سربزنم ولی بعدش میام 
شما همیشه باش و همیشه بنویس 
خیلی دوست دارم 
فعلا عزیزم 
پاسخ:
دیگه این حرفا که همه جا هست و باید یه گوش رو در کرد و اون یکی رو دروازه!

البته خب زنان نسل قبلی ما هم خیلی گناه داشتن و باید درکشون کرد، زایمان های زیاد و سخت و پشت سرهم و هزار جور مسئولیت بدون هیچ قدرشناسی! خب دیگه وقتی قدرشناسی هایی شبیه همسر شما رو می بینند شاید کمی آزرده میشن و باید بهشون حق داد.

دلت که بزرگ هست، بزرگترش کن و بگذر از این حرفا. شبیه پیام بازرگانی باهاشون برخورد کن :))

عزیزم مواظب خودت باش و وقتت رو بگذار برای بچه ها و خانوادت.

در پناه خدای بزرگ باشید همه تون :*


صبای نازم سلام
امروز اومدم و پستهات رو خوندم. اولن که کلی ذوق کردم که در مورد خودت نوشتی و روزانه هات رو و خوشحال تر اینکه از شرایطت راضی هستی و امیدوارم همه چی خیلی عالی همینطور برات پیش بره. بخاطر خونه و صاحب خونه خوبت، برای دوستان خوبی که سر راهت قرار گرفتن، برای استادت و زیبایی های اونجا که چشمهات اونارو میبینن و لذت میبرن، تبریک فراوان دوست خوبم. 
خوندن نوشته هات برای من مثل یه قصه ی جذابه. یه قصه ای که واقعیه و برای دوست خوب من، دوستی که واقعن لیاقتش رو داره ، پیش اومده و در جریانه. توی این همه رکود و تکراری بودن و پر استرس بودن روزها، حتی خوندن زندگی در یک فضای جدید و تجربه های تازه خیلییی لذت بخشه اونم در مورد یک دوست.
پاسخ:
سلام عزیززززززززز دلم.

چقدر ذوق زده شدم کامنتت رو خوندم؛ اسمت رو می بینم یاد قرار اون روزمون می افتم و تو دلم قند آب میشه. 

فدای تو دوست گلم بشم من :*

خیلی شب ها فکر میکنم زندگی من شبیه فیلماست کلا. چه ماجراهای زندگیم، چه ماجراهای کارم و حالا این روزها و آدم هایی که سر راهم قرار می گیرن.

البته کلا زندگی همه آدمها شبیه داستانه :)

خیلی حس خوبی بهم داده کامنتت. ازت ممنونم.
 
۲۹ مهر ۹۷ ، ۱۰:۴۹ مامانی و چهارتا نینی
معلومه ک همیشه میام و سرمیزنم من روزی دوبار باید ایمیل چک کنم هردوبار هم سر میزنم و اگه بتونم کامنت میذارم اینجا من درک میشم شرایطم درک میشه من فهمیده میشم چرا نیام 
درسته شمارو ندیدم ولی شما از معدود کسایی بودین ک شرایط سخت منو فهمیدین و می فهمین
و از این حرفا ک همه زاییدن و ما ٨تا بچه داشتیم و خودتو لوس نکن و از این حرفا نزدیک 
اینجا ب معنای واقعی حالم خوب میشه پس میام❤️
پاسخ:
هنوزم مگه کسی از این حرفای همه زاییدن به دخترای امروزی می تونه بزنه :))

البته من جزو افرادی هستم که معتقدم خیلی از دخترای امروزی لوس هستند و زیادی ناز نازی و وابسته ولی با قاطعیت تمام در مورد تمام دوستانی که از طریق این وبلاگ دارم می تونم بگم نه تنها شما، بلکه همه دوستانی که به صورت ثابت اینجا رو می خونند نه تنها که نازنازی و لوس نیستند بلکه همشون زنان قوی و مستقل و به زبان عامیانه شیرزنانی هستند قابل ستایش.

شما هم که ماشالله داری به نظر من و باید برات اسپند دود کرد. لاحول ولا قوه الا بالله به خودت و توانایی هات :)

مواظب خودت باش عزیزم خیلی.

بازم ممنونم که من رو شریک اتفاقات زندگیت می کنی. بوس بهت مهربون مامان.


۲۹ مهر ۹۷ ، ۰۹:۰۱ مامانی و چهارتا نینی
سلام خانمی أسامی بچه هارو بر اساس نام پدرشون انتخاب کردم ،اسم غیر شناسنامه ای بابای بچه ها آریو هست و سالهاست ک تو فامیل با این اسم صداش میکردیم من میخواستم اسم بچه ها بر اساس نام پدرشون انتخاب بشه 
چشم عزیزم اگر وقت کنم حتما میذارم ❤️

پاسخ:
سلام مامانی.

خیلی خوشحالم که با وجود بچه ها باز هم به اینجا سر می زنی و کامنت می گذاری. :) 3>

خدا بچه ها و پدر بزرگوارشون رو واست حفظ کنه؛ همیشه شاد و سالم در کنار هم باشید. خانواده دوست داشتنی :*
۲۸ مهر ۹۷ ، ۲۲:۱۶ مامانی و چهارتا نینی
ممنونم عزیز دلممممممم❤️❤️💋💋💋
آرین و آرتین و آروین و آیشین ها متقابلا خاله صباشون رو خیلی دوس میدارن❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
پاسخ:
اسماشونم زیبا و خوش آواست :)

من که خیلی دوست دارم ببینمشون. اگر یه وقت یه جایی عکسی ازشون اپلود کردی که خیلی خصوصی نبود منو خبر کن برم ببینم. 
۲۸ مهر ۹۷ ، ۱۰:۳۰ آوای درون
یک سوال دارم صبا جان. ایمیل زدن را از چه زمانی باید شروع کرد؟ و چه مدارکی را باید ضمیمه کرد؟ دانشنامه و ریز نمرات رسمی و مدرک زبان را تا چه زمانی باید تهیه کرد؟مرسی.
پاسخ:
دانشگاهها معمولا یه ددلاینی دارند، به نظر منم 3-4 ماه قبل از اول ددلاین میشه مکاتبه رو شروع کرد. 

برای ایمیل اولیه فقط رزومه کافیه، استاده اگر خودش چیز دیگه لازم داشته باشه میگه.

دانشنامه و ریز نمرات رسمی و مدرک زبان هم باید تا همون ددلاین آماده کرده باشید؛ حالا اگر یکیش مثلا آماده نبود، بستگی به دانشگاه میشه باهاشون مکاتبه کرد و گفت من این رو دیرتر می تونم ارسال کنم، معمولا همکاری می کنند.

سلام  من ی سارای دیگم

صبا جون میشه از اول اول اولش بر امون بگی که چه روندی و طی کردی چون منم تمام امیدهامو تو این مملکت پر پر میبینم الان با مدرک دکتری بیکارم  و سر در گم هم هستم برا رفتن نمیدونم از کجا  باید شروع کنم چون هیچ وقت به تحصیل خارج از کشور فکر نکرده بودم ولی میبینم که هر چقدرم حس ناسیونالیستیم قوی باشه اینجا دیگه جای موندن نیست

پاسخ:
سلام یه سارای دیگه جان!

کاش یه پسوند یا نشونه ای برای خودت انتخاب کنی تا من بتونم سارا ها رو از هم تشخیص بدم.

یعنی می خوای یه دکترای دیگه شروع کنی؟
چرا به پست داک فکر نمی کنی؟
به چه کشورهایی فکر میکنی؟ 

۲۶ مهر ۹۷ ، ۱۸:۴۵ مامانی و چهارتا نینی
ممنونم زری جان ❤️
پاسخ:
:)
۲۶ مهر ۹۷ ، ۱۸:۴۴ مامانی و چهارتا نینی
سلام عزیزم اره عزیزم منظورت فهمیدم ولی این شلختگی هم اشانتیون و چاشنی مواردی هست که گفتی  به طوری ک خونه ای ک فقط یک ساعت مرتب بمونه میشه برات ارزو 😅
عزیزم خوبم ب لحاظ روحی خیلی خوبم ولی ب لحاظ جسمی نه زیاد ولی انشالله بهتر میشم 
چشمممم عزیززم❤️❤️❤️ 
ارین و ارتین و اروین رو باباشون اورد تو اتاقم گذاشتشون رو تخت بچم ارتین اومد پاهامو دست کشید بعد بوسید میتونستم بفهمم بچه هام تو این دوره چقدر بی مادری کشیده بودن اینقدر دلم سوخت زدم زیر گریه ....خلاصه پسرا رو اوردم رو تخت خودم خوابوندم  گفتم دو شب پیشم باشن تا دل تنگیشون و دل تنگی خودم برا اونا کمتر شه 
بابای بچه ها هم که دخترش بدنیا اومده از همین الان میگه من دخترمو شوهر نمیدم این بچه به سختی خدا ب ما داد و من به هیچ کس نمیدمش ،راستم میگه واقعا ب سختی این دوران تمام شد ولی بازم خداروشکر تمام شد
پاسخ:
سلام مامان نی نی گولوها :*

خدا رو شکر که حال روحیت خوبه. امیدوارم خیلی زود از نظر جسمی هم اوکی بشی و بتونی پا به پای پسرا شیطونی کنی :)

در کنار هم سالم و شاد باشید تا همیشه :*

بوس به خودت ، به پسرا و بووووووس ویژه به آیشین خانم آسمانی :*
خیلی عالی بود توضیحاتت فقط ایکاش تو یه پست میذاشتی که برای بقیه هم مفید باشه. یه سوال صبا جان، گیرهای کانادا چی بود که نتیجه نداد؟ چه حالب من نمیدونستم استرالیا ریکام نمیخواد؟ الان اسکالرشیپ تو در قالب کاردانشجویی است؟ فاند آمریکا که کار دانشجویی نبود که؟ منظورم ta یا هر مدل دیگه ای است. 
اگر خواستی پست مستقل بذاری من عجله ای ندارم بذار همه سؤالاتشون را بپرسند بعدا یکجا تو یه پست بنویس فکر کنم بهتر باشه بعدا خودمون هم بخواهیم بهش رجوع کنیم.
پاسخ:
راستش برای کانادا من از دانشگاه با بهترین رنکش تو رشته ما (۱۰) تا رنک پایین (۴۰۰) به استادایی که فیلدشون به من نزدیک بود ایمیل زدم اونم از اواسط شهریور پارسال ولی دریغ از یک جواب!! می دیدم که ایمیلم مثلا ۲۷ بار باز شده ولی جوابی درکار نبود! اون رنک ۴۰۰ رو فقط بخاطر این ایمیل زدم که ببینم اصلا جواب میدن یا نه؟! و واسم عجیب بود که چرا هیچ جوابی نگرفتم!! فقط چند ماه بعد فروردین یا اردیبهشت بود که یکی جواب داد ببخشید من اون موقع فاند نداشتم و الان دارم و واسه همین اون موقع جوابت رو ندادم:)
البته حقیقتش من بخاطر سرمای کانادا ته دلم راضی نبود؛ ولی خب چون نمیخواستم آمریکا برم باید چند تا گزینه روی میز می داشتم. 
الان که اومدم اینجا و واسم سرد بود!! میگم اگر رفته بودم کانادا احتمالا افسردگی سرمازدگی می گرفتم همون هفته اول :))

الان اساکالرشیپم عنوان خاصی نداره! فقط من موظفم هفته ای ۳۵ ساعت تحقیق کنم.

 فاند یکی از دانشگاه های آمریکام ta بود. البته سال اول. مصاحبه های اونم داستانی بود برای خودش:)

سعیده جان من بهتون تو پست قبل همینکه فهمیدم دخترتون دنیا اومده تبریک گفتم اما دوست داشتم اینجا هم باز بهت تبریک بگم؛)) عزیزم انشاالله همیشه سلامت باشه و سربلند؛))  
چقدر جالبه که هوای سیدنی اینقدر الان سرده! من هم تصورم گرمتر از این بود و فکر میکردم باید شبیه اینجا باشه آخه مثلا میخوندم تو تابستون به چهل درجه میرسه. 
در مورد پذیرش گرفتن؛ عزیزم داستان وار بنویس برامون، البته نوشته بودی با موبایل تایپ میکنی فکر کنم سخته برات بخواهی با موبایل قضیه و روند کارهات را برامون بنویسی. مخصوصا که الان گفتی از نیویورک هم پذیرش داشتی! خیلی عالی بوده صبا جان من فکر کردم سیدنی جور شده بیشتر بدلیل حضور استادت بوده. اگر هم الان خیلی گذشته و حسش رفته اصلا خودت را اذیت نکن، صادقانه بگم من خوندن مسیرهای دیگران در پروسه ی پذیرش گرفتن و مخصوصا زبان خوندن خیلی بهم انرژی و انگیزه میده بخاطر همین ازت خواسته بودم برامون بنویسی... خودت را اذیت نکن همین روزانه هایی که مینویسی هم عاااالیه!!! 
پاسخ:
حالا نه فکر کنی مثلا هوا یخ هستا :)) نه! ولی ماکزیمم مثلا 19 بوده قضیه همین توقعی هست که من نداشتم و فکر می کردم الان باید بیام اینجا بپزم :)) 

ببین من پارسال می دونستم که نمیخوام برم آمریکا به دلایل مشکلات بسیاری که دانشجوهای ایرانی دارن و اینکه تصور اینکه برم و نتونم براحتی برگردم خونه اصلا تو ذهنم نمی گنجید ، اروپا هم نمی خواستم برم ، می موند کانادا و استرالیا! 

خیلی برای کانادا وقت گذاشتم ولی اصلا نتیجه ای نگرفتم. آمریکا رو هم برای 4 تا دانشگاه اقدام کردم چون به هر حال آمریکا حتما برای ما یه جایی داره :) و من نمی تونستم ریسک کنم و اصلا برای آمریکا اقدام نکنم !! تو روند پذیرشم از دانشگاههای امریکا نقش استاد2 نوشتن یه ریکامندیشن خیلی عالی بود و البته برادر ایشون هم یکی دیگه از ریکام های من رو نوشتن. 

من همه کارهام رو برای پذیرش های امریکا تموم کردم که تازه شروع کردم به سرچ کردن در مورد استرالیا! (این سرچ کردنه خیلی وقت گیره تا بتونی استاد مرتبط پیدا کنی) و شروع کردم به ایمیل زدن به اساتید و چون برای ترم بهار اقدام می کردم اکثرا می گفتن ظرفیت ندارن و رزومه م رو می فرستادن برای همکارانشون. 

تا اینکه از آقای لی خوشم اومد، ایمیل زدم، جواب نداد! بار دوم هم جواب نداد! و من برای بار سوم ایمیل زدم (اولین باری بود که به کسی 3 بار ایمیل می زدم) و این بار جواب داد. البته اون موقع خانم لی بود :)) 

استاد2 اصلا خبر نداشت من دارم برای استرالیا اقدام می کنم چون اینجا ریکامندیشن نمیخوان !! و اگر لازم باشه یه تماسی با رفرنس هات می گیرن.  وقتی پذیرش گرفتم از استاد2 هم نظر خواستم که کجا برم آمریکا یا استرالیا؟ اون موقع هنوز اسکالرشیپم جوابش نیومده بود! که استاد2 گفت هر دو جا رو با هم پیش ببر و ویزای هر دو جا رو بگیر و بعد تصمیم بگیر!! که منم گفتم برو بابا :)) انگار نمی دونی دلار چنده ، پولم کجا بود! در واقع استاد2 هنوزم دقیق نمی دونه من کدوم دانشگاهم چند بار بهش گفتما ولی نمی دونم چرا فراموش می کنه؟!!
خلاصه بخاطر اینکه من از آمریکا پذیرش با فاند داشتم، و تمام نامه هام رو ارسال کردم به آقای لی ؛ خیلی زود نتیجه اسکالرشیپم هم اومد و من از آمریکا انصراف دادم و برای ویزای استرالیا اقدام کردم. 

این بود خلاصه داستان :)
۲۵ مهر ۹۷ ، ۱۸:۰۳ مامانی و چهارتا نینی
مرررررسی عزیزززززززززم❤️
بله ی خونه داریم شلخته پلخته هرچیزی یه ور هیچی سرجاش نیست جمع هم بشه دوباره میریزن و به هم ریخته میکنن 
پاسخ:
اصلا از جنبه شلختگی منظورم نبود از اینکه چقدر خونه تون پر از انرژی هست و البته پر از صدای بچه و جیغ و گریه و ... 

خودت خوبی سعیده جان؟
 خیلی حواست به خودت باشه الان مسئولیتت بیشتر شده و خیلی ها بهت نیاز دارن.
۲۵ مهر ۹۷ ، ۱۴:۳۱ مامانی و چهارتا نینی
سلام صبا جون ٢٣ مهر دنیا اومد دخترم قرار بود اول ابان دنیا بیاد 
دوشنبه من خیلی حالم خوب بود از صبح خونه بودم،نشستم پشت کامپیوتر کارای مربوط ب طرحم انجام دادم برای شما چند بار کامنت گذاشتم کلا خیلی حالم خوب و نرمال بود،طرفای ساعت ٥  کیسه آبم پاره شد و من هیچ دردی نداشتم نمیدونستم باید چیکار کنم شک داشتم رفتم تو اینترنت سرچ کردم ک باید چیکار کنم بازم دیدم اوضاع داغون تَر شد،ب بابای بچه ها زنگیدم و براش گفتم گفت بپوووووش بیام دنبالت ،من گیج بودم اخه من درد نداشتم رفتم بیمارستان گفتن نینی باید بیاد ،خلاصه دختر ما دوس نداشت أبانی بشه 
ساعت ١١:٥٠دقیقه متولد شد 
نکته جالبش اینکه ک داداشاش ٢٣اسفند متولد شدن 
الان سیده آیشین من خوابه 
بر عکس داداشاش شبا اصلا بیدار نمیشه زیاد و خوب میخوابه و مثل داداشاش منو روانی نمیکنه 
دخترم هم متولد مهر شد🌹
پاسخ:
عزیزززززم.

چه خبر خوببیییی. قدمش مبارک باشه آیشین خانم نازمون. اصلا باورم نمیشه :))

دخمل مهری :*

وای سعید نمی دونم چطور احساساتم رو بروز بدم :)) خیلی خوشحالم واست:)) خیلی زیاد.
تبریک میگم بهت مادر شدن دوباره ت رو و خدا قوت واقعا. ان شالله همگی سالم باشید در کنار هم.

چه خونه ای دارید شماها:) تصورش هم شیرینه هم ....

پرانرژی باشی مامان فرهیخته مهرماهی :*

آمار مهرماهی ها رفت بالا😉