غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

19 نوامبر ۲۰۲۵!

سه شنبه, ۲۸ آبان ۱۴۰۴، ۰۲:۳۲ ق.ظ

جمعه کلی تایم مادر و دختری با دخترک گذروندیم. یکی از کارهایی که میکنیم این هست که میریم کتابخونه! از ۸ ماهگی دخترک دیگه من براش کتاب نخریدم و همه کتاب های جدیدی که به خونه مون اضافه شده کادو بوده! و تقریبا ۴۰-۵۰ جلد کتاب هست تا الان! نصفش رو هم جمع کردم چون شب ها تا همه رو یه دور نمی خوند رضایت نمی داد بره بخوابه. 

داشتم میگفتم از ۸ ماهگی میریم کتابخونه دو سه هفته یکبار ۵-۶ کتاب امانت میگیریم و میایم خونه همه رو دستمال الکی می کشیم و مطالعه می فرمایند ایشون. خدا رو شکر سن کتاب خوردن هم تموم شده و دیگه فقط کتاب می خونند! 

خلاصه جمعه شب دخترک تو بغلم داشت میخوابید ولی خیلی بی قرار بود که یهو به طرز وحشتناکی آورد بالا! و این بالا آوردن ادامه پیدا کرد تا کل معده ش خالی شد. شنبه بی حال و بی اشتها و خسته بود. از همون جمعه شب من عذاب وجدان داشتم که غذای سنگین بهش دادم و وای چرا حواسم نبوده و کلی لبنیات دادم و .... یکشنبه تازه برون روی شروع شد. ناهار که خوردیم من حس کردم خیلی حالم بده! و ساعت ۴ نشده بود که منم شروع کردم به بالا آوردن و حالم بد بود. یکی از مشکلات ما با دخترک این هست که وقت خواب شبش و وقتایی که حالش بد هست عین کوالا می چسبه به من و به هیچ وجه بغل باباش نمیره! یعنی شده ۳-۴ ساعت همین جوری من بغلش کردم و راه رفتم و حتی باهاش دستشویی هم رفتم! حالا غروب یکشنبه هست و میخواد بخوابه منم حال تهوع دارم! خلاصه که نگم چقدر بد بود و این در حالی بود که جناب یار هم داشت حالش بد میشد. دخترک خوابید و جناب یار هم به جمع ما پیوست و اون شب تا صبح نخوابید از حال بدش. دوشنبه من مرخصی بودم و به پرستارش هم گفتم نیاد چون عملا درگیر ویروس گوارشی بودیم و نمی خواستم اون مبتلا بشه. دوشنبه شب هم سخت بود. سه شنبه پرستارش اومد ولی من بازم مرخصی گرفتم و دخترک قشنگ دوتامون رو آچمز کرد! سه شنبه شب هم با جناب یار آچمز شدیم تا نزدیکای ساعت ۴! امیدوارم حالش بهتر باشه. دکترش گفت اگر بیشتر از ۵ روز شد باید آزمایش بده که عفونت باکتریایی نباشه. 

 

واقعا نمی دونم چرا اینا رو می نویسم! میخوام اینا یادم بمونه؟ قطعا نه! ولی نیاز دارم برون ریزی کنم! دخترک از عسل هم شیرین تر هست! ولی این همه مریضی پشت هم من رو حسابی از پا در‌آورده! دلم میخواد چند شب پشت هم تا صبح همه مون بخوابیم! بعدش قطعا آدم بهتری میشم! 

 

۰۴/۰۸/۲۸
صبا ..

بچه داری

نظرات  (۱)

سلام صباجون

الهی بگردم. حق داری که خسته بشی. امیدوارم این آخرین بار باشه و برای مدت طولانی هیچکدومتون مریض نشید تا بتونید یه استراحت حسابی داشته باشید. تو بدون استراحت هم بهترینی عزیزم.

دختر شیرین و دوست داشتنیت رو از طرف من ببوس‌. 

پاسخ:
سلام رها جونم.

قربونت برم عزیزم. آخرین بار که بعید میدونم ولی حداقل یه هفته بینش فاصله باشه. یعنی واقعا ظرفیت روانیم سر رفته! ظرفیت جسمی هم خیلی وقته تموم شده و نمی دونم اصلا دارم چطور میکشم!

قربونت برم عزیزم. ما هم می بوسیمت :*

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی