غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

احساس دوگانگی

سه شنبه, ۸ آبان ۱۳۹۷، ۰۳:۱۶ ق.ظ

می خواستم مقاومت کنم و ننویسم ولی نمی تونم رو کارم تمرکز کنم.


یکی از معایب ارتباط داشتن با ایرانی ها اینه که حس ناامیدی و دلتنگی رو رواج میدن؛ حتی اونهایی که واقعا نمی خوان. 


البته فکر کنم من تا حدود زیادی عجیب و غریبم! که احساس بیگانگی زیادی با اینجا ندارم و اگر هم چیزی برام جدیده یا مورد علاقه م نیست فشار چندانی بهم نمیاره و کاملا همه چیز برام تا الان قابل تحمل و مدیریت و حتی بهتر از انتظارم بوده و البته اینکه من همه چیز رو با اون اداره داغوونمون مقایسه می کنم و در همه حال اینجا برنده میشه. بعدش هم مگه به این زودی میشه تو لایه های عمیق یه جامعه نفوذ کرد؟!


دیشب شاید 3 ساعتم نخوابیدم، چون سین استوری گذاشته بود از شدت دلتنگی به گریه افتاده ... سین سه هفته بعد از من اومده و تو شرایطی وارد شده که می تونم بگم بهتر از من هم بوده... اون دختر ایرانیه اون روز می گفت من 8 ماه اول اینجا مشکل غذا خوردن داشتم... و هنوز بعد از 11 سال خودش رو با اینا مچ نمی دونست و فلانی می گفت که .... دارم به این فکر میکنم که واقعا من خیلی بی احساس و غیرعادی هستم؟!  

نمی دونم واقعا الان چمه! ولی یه احساس گنگی دارم که در اثر همنشینی با اینهاست؛ احساس دوگانگی که دلم نمیخوادشون، دلم فقط آدم جدید می خواد، آدمی که مثل خودم باشه؛ نه که اینها اونقدرا فرق داشته باشند ولی ... 

 

۹۷/۰۸/۰۸

نظرات  (۵)

اتفاقا این جور وقتها نباید عمیق نگاه کرد :))
موفق و شاد باشی صبا جان :*
پاسخ:
ممنون عزیزم.

شما هم شاد و موفق و سلامت باشید :*
اول از همه اینکه خوشحالم مطلب را پاک نکردی
من فکر میکنم این خیلی مهمه که تو از تو محل کار قبلی ات رفتی اونجا، من هم تو رندگی ام دو باری که تغییر شغل دادم هر دفعه که رفتم تو پروسه ی جدید هروقت کم میآوردم به خودم میگفتم خب اگر اینقدر سخته خب برو تو همون وضعیت قبلی و میدیدم واااای نه من اون وضع سابق را نمیخوام منظورم اینه یه جورایی مقایسه ولو ناخودآگاه تو ذهنم صورت میگرفت و نهایتا وضعیت فعلی برنده میشد؛)  اما علاوه بر اینها به شخصیت مثبت نگر خودت هم خیلی مربوط است. یه مورد دیگه نمیدونم واقعا وضعیت و‌تکلیف این هورمونها چیه؟ من تو این بارداری این دفعه ام بطرز عجیبی دستخوش هورمونها میشدم واقعا با اینکه میدونستم هورمون است و اصلا ذره ای منطق پشتش نبست اما واقعا دست خودم نبود خیلی از بغض ها ‌‌گریه ها!!! بعد با خودم فکر میکردم اگر تو حالت غیربارداری هم شخصی میزان هورمونهای اینطوری باشه که بیچاره هیچ مار دیگه ای نمیتونه بکنه؟؟؟واقعا نمیدونم اصلا همچین چیزی مبنای علمی داره یا نه؟ اما خب برای آدمی که شیفته ی زندگی است بهترین چیز دوری از آدم‌هایی است که مدام درگیر احساسات منفی و بازدارنده هستند 
پاسخ:
مرسی زری جونم.

منم فکر میکنم نقش محل کار قبلی من تو زندگیم و نگاهم به دنیا و کلا میزان تحملم خیلی زیاده.

درثانی من آدم زیاده خواه و راحت طلبی هم نیستم و این اصل رو تو زندگی قبول دارم که هر تصمیمی یه سری سود و زیان داره و همه چیز با هم نمیشه، حتی برای اینکه همه چیز هم با هم بشه باید صبور بود. از اون طرف هم چیزایی مثل چی خوردن و کم و زیاد شدنش تو درجات خیلی پایین اولویت زندگی من هست؛ گاهی فکر میکنم این مساله هم نقش زیادی در میزان آداپت شدن من داره. 

دیروز به این نتیجه رسیدم که من می تونم به دوستام روحیه بدم و باید به هم کمک کنیم که کمتر احساس دلتنگی و ... سراغ همه مون بیاد. وقتی من شروع کنم به حمایت؛ اونها هم این چرخه رو ادامه میدن و کلا چیز قشنگی از توش درمیاد به امید خدا :)

هورمون ها هم که بله هستند و اتفاقا خیلی زیاد در احساسات ما خانم ها تاثیر دارن؛ پیش میاد مواقعی که بدون هیچ دلیلی کلافه یا بغض دار یا حتی حساس و شکننده میشیم همونجاست که باید مچ هورمون ها رو گرفت :)
قطعا ظرفیت درونی آدمها متفاوته. خیلی خوبه که سخت نمیگیری و مثبت نگر هستی. اما این را هم بگم که سه ماه اول مهاجرت با مدت بعد از سه ماه تفاوت داره. سه ماه اول معمولا آدم سرگرم مثبت اندیشی و دیدن چیزهای جدید است و هیجان زده است....
پاسخ:
همون قدر که سه ماه یا شش ماه اول آدم هیجان زده هست؛ همونقدرم بعضی چیزا سخته و انرژی بره. بعدشم کلا من یادم نمیاد آسونی خالی هم داشتیم تا حالا☺
خب زندگی کردن واقعا سخته اگر بخوای عمیق بهش نگاه کنی ولی مساله اینه که من فعلا نمی خوام عمیق نگاه کنم 😉 این همه عمیق نگاه کردیم چی شد؟ حالا یه مدت سطحی نگاه کنیم ببینیم چی میشه :)
صبح یه کم احساساتم قاطی کرده بود؛ الان از اون حالت گنگی دراومدم:))
۰۸ آبان ۹۷ ، ۰۷:۱۸ محبوب حبیب
راستی یادت نرفته قبلا یکی از افتخارات ما کرگدن بودن مون بود؟ :دی
به این زودی به افتخارات گذشته ات پشت کردی؟ :دی 
از کرگدن بودن دیگه راضی نیستی؟ حیف دستم بهت نمیرسه وگرنه یه شاخ گرگدنی بهت میزدم!
پاسخ:
چند روز پیش اتفاقا یاد کردگدن بودنم اقتاده بودم و خنده ام گرفته بود :) خیلی ویژگی خوبی هست :)) همه جای دنیا کاربرد داره. 

کلوپ کرگدن ها رو هیچ وقت ترک نمی کنم من :)

محبوب خیلی خوبی. واقعا همیشه از خدا میخوام فقط خودش جبران خوبی هات رو بکنه.

دوستت دارم دوست مهربون و دوست داشتنیم :*


۰۸ آبان ۹۷ ، ۰۷:۱۴ محبوب حبیب
سلام صبا جون
اینکه تو متفاوتی کاملا درسته. ولی نه به طرز بدی. صبایی که من شناختم، به واسطه تعاملش با دوستان مجازی، خیلی خیلی پخته تر از سنشه و همیشه بهترین ها رو می بینه. بی نهایت مثبت نگره و بی نهایت تلاش در اداپته شدن داره‌. تو الان همه فکر و انرژیت روو گذاشته روی اداپته شدن. 
شوقی که تو واسه اومدن داشتی رو اونها نداشتن، با اون شتابی که تو پرتاب شدی معلومه که هنوز واسه سرعت کم کردن و واسه عقب دلتنگ شدن خیلی خیلی زوده. اونها بک گراند تو مثل کارت و ... رو نداشتن. با این روحیه مسلما تو موفق تر خواهی بود. تمرکزت روی پژوهش ات هست و این خیلی خیلی عالیه. خوبی های اینجا رو می بینی و بهت انگیزه میده. تو با آگاهی بیشتری چیزهایی رو گذاشتی پشت سرت. دوران ناراحتی قبل از اومدنت همین بود. ولی یه سریها اینقدر پخته نیستند که قبول کنند خیلی وقتها توی زندگی نمیشه خدا و خرما رو با هم داشت. 
پاسخ:
سلام عزیزم

مرسی بخاطر همه لطفی که به من داری.
من واقعا مثبت نگرم :) و اینکه آدم ها با حرفاشون توجهم رو به نکات منفی جلب میکنن باعث میشه ازشون زده بشم :|  می دونی ممکنه منم به اون نکته منفی برسم ولی خیلی طول میکشه واسه من. شایدم هیچ وقت نرسم.

الانم اومدم این یادداشت رو حذف کنم چون دوست نداشتم انرژی منفی که صبح داشتم رو پایدار کنم ولی خب حرفهای تو حالم رو بهتر کرد. 

مرسی که دوستمی :*