غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

تجربه های جدید

يكشنبه, ۱۳ آبان ۱۳۹۷، ۱۱:۴۶ ق.ظ

واسه این آخر هفته یه برنامه خاص داشتم و بنابراین میتاپ نرفتم. طفلک شوآن با ذوق جمعه اومد بهم گفت آخر هفته می خوای بری پیاده روی؟ که گفتم نه :| می خواست بیاد باهام. می گفت دوستام آخر هفته ها فقط می خوان بخوابند و خونه بمونند و من دوست ندارم.


اول از هوای زیبای اینجا کمی براتون بگم. دو هفته پیش بود اینجا هنوز سرد بود، بعد یه کم هوا بهتر شد و ژاکت همه روزها لازم نبود. البته لازم نبود بپوشی و لازم بود ببری :) بارون هم می اومد. تا اینکه یهو دما رسید به 30 و فرداش هم شد 37 با رطوبت بالا. یعنی تو خود قابلمه بودی! یهو هم پوشش کل مردم شهر تغییر کرد! شبش دوباره رعد و برق بارون اومد ، دما دوباره کمتر شد و حالا همینجوری قراره کمتر هم بشه. من شنیده بودم هوای ملبورن رو دیوانه می گفتن ولی خب اینجا هم دست کمی نداره. باید حتما عینک آفتابی و چتر و کرم ضد آفتاب با خودت داشته باشی. آفتابش خیلی خوب برشته می کنه بدون اینکه احساس کنی :)


جمعه شب من رفتم به جنی گفتم واسه شنبه صبح دوچرخه ش رو بهم قرض بده که جاناتان هم بود و گفت برو یه خلیجی همین پشت خونه خودمون و مسیر دوچرخه سواری هم داره. صبح من صبحونه م و میوه و آب رو برداشتم و رفتم همون جایی که جاناتان گفت. سیدنی پر از تپه هست. یعنی همش سربالایی و سرپایینی هست. من این دوچرخه سواری رو رفتم که اگر خوب بود با دوچرخه برم دانشگاه. خوب بودن که خیلی خوووب بود. اونجایی که رفتم حاشیه خلیج مسیر پیاده روی و دوچرخه سواری داشت و همه داشتن می دویدن و ورزش می کردن و ... خیلی هم زیبا بود. ولی با اینکه تا قبل از 10 برگشتم بسیار گرم بود و البته سربالایی ها خیلی سخت بود با دوچرخه بیایی. یه جا دیگه پیاده شدم دوچرخه رو دست گرفتم با هم پیاده اومدیم بالا :) بس که سنگین بود واسم و عضلاتم هم هنوز درگیره :)


و اما برنامه خاص شنبه، کنسرت گوگوش بود. بچه ها تو دانشگاه تو حرفاشون گفته بودن کنسرت گوگوش هست و البته بلیط ها فروخته شده! منم همینجوری رفتم چک کنم که اصلا کی بوده و ... که دیدم هنوز چندتایی جا داره و بسیار ذوق زده منم بلیط گرفتم و دو هفته منتظر بودم تا برم کنسرت. محل کنسرت میشد شمال غرب سیدنی و خیلی خیلی از خونه من دور بود و تازه من متوجه وسعت سیدنی شدم، طبیعت اون منطقه هم فرق می کرد و جنگلی تر بود. 4 تا اتوبوس عوض کردم تا برسم و اتوبوس آخری تقریبا اکثر مسافراش ایرانی بودن و داشتن می رفتن کنسرت. برنامه شون خیلی منظم شروع شد. هم وطنان گرامی توی تیپ زدن هیچ اهمالی نکرده بودن و خودشون رو کشته بودن :) و تقریبا جمعیتی نزدیک 3000 نفر اومده بودن. من که از همون اول استرس برگشتن رو داشتم. یه خانم مهربونم کنارم نشسته بود ازم پرسید تنها اومدی. گفتم آره :) گفت آفرین من برای تنها جایی رفتن خیلی مشکل دارم. دیگه بهش گفتم دوستام هستند و من خیلی وقت نیست اومدم سیدنی و ... گفت برگشتن ما تا یه جایی می رسونیمت. منم یه کم تعارف کردم و گفتم با دوستام یه کاری می کنیم و ...

دیگه رسید به استراحت وسطش. من تا اینجا خیلی جو کنسرت نگرفته بودم و واسم یه رویداد عادی بود که مثلا انگار داری از تلویزیون می بینی. تو استراحت رفتم پیش بچه ها. اون خانمه و شوهرش هم از همون اول رفتن یه جای دیگه پیش آشناهاشون وایسادن، دیگه من ندیدمشون. نیمه دوم کنسرت بسیار پرشور و هیجان برگزار شد و یه کم حس کردم رفتم کنسرت و آهنگایی که منم دوستشون داشتم رو خوند و خلاصه لذت بردم. دیگه کنسرت تموم شد قرار شد نون بهم خبر بده که اگر کسی از بچه ها مسیرش به من میخوره باهاشون برم. که دوباره خانم مهربونه صدام کرد که بیا با ما بریم تا ایستگاه قطار نزدیک ما. اینم بگم به دلیل بعد مسافت و البته دیروقت بودن تاکسی اوبر بالای 100 دلار بود. منم به نون خبر دادم که با اینا می رم و باهاشون مثل خوشحالا رفتم خیلی خوش برخورد و دوست داشتنی بودن. شماره شون هم بهم دادن همون تعارف های ایرانیا و ... دیگه با یه اتوبوس (قطارها رو کنسل کرده بودن واسه تعمیر خط) اومدم سیتی (مرکز شهر). ساعت از 11 گذشته بود و اولش می ترسیدم، ولی اتوبوسه پر از دختر و پسرایی که همگی موجه بودن بود. دیگه از اونجا هم با یه اتوبوس دیگه باید می اومدم خونه ولی ساعت حرکتش 12:15 بود و آخرین سرویس هم بود، منم می ترسیدم یه قدمم پیاده برم. تو سیتی به نسبت شلوغ بود و هنوز خیابونا پر از آدم بود، دیگه همونجا اوبر گرفتم برای خونه ؛ قیمتش مناسب شد و صحیح و سلامت رسیدم خونه. اینم تجربه اولین کنسرت من در سیدنی. 


دختر ایرانی میتاپ هفته پیش هم پیام داد که امروز عصر (یکشنبه) بریم پیاده روی ولی من واقعا دیگه توانش رو نداشتم. کنسرت دیشب خودش یه مسافرتی بود واسم و البته از معرفتش خوش اومد :)

۹۷/۰۸/۱۳

نظرات  (۷)

۱۴ آبان ۹۷ ، ۱۸:۴۱ مامانی و چهارتا نینی
سلام عزیزم❤️
واااای دوچرخه سواری رو خیلی دوس دارم ❤️❤️خیلی لذت بخش
پاسخ:
سلام مامان جان. 

دوچرخه سواری خیلی خوبه. ان شاالله بچه ها بزرگتر بشن با هم یه تیم راه بندازین و لذتش رو بیشتر ببرید. 
وااای صبا شکیلا! من هنوز هم دوستش دارم چقدر حیفه نمیروی:( 
موافقم باهات که آدم تجربه های حدید داشته باشم مخصوصا تو که مجرد هستی بیشتر منظورم بچه است که وقتت را بگیره و خب کلی میتونی برنامه های جدید داشته باشی اصلا به قول همشهریتون شیخ اجل حضرت سعدی دنیا دیده به از دنیا خورده؛))
آره من هم دوست دارم کلاب رفتن را تجربه کنم، اما خوشم اومد گفتی یکی باشه روت بشه ازش سؤالاتت را در موردش بپرسی آره خب به هر حال آدم نمیدونم آدابش چه جوری؟ فکر کنم پیش بیاد که جمع های دانشجویی قرار با هم بذارید
تاکسی سرویس بانوان! مگه صبا جان اگر راننده تاکسی مرد باشه مشکلی امکان داره پیش بیاد؟ منظورم اینه به هر حال تاکسی است و حتما سامانه داره؟
پاسخ:
ترغیبم نکن زری برای کنسرت شکیلا 😆 من در این زمینه ها سست عنصرم😀

بله بله من با همشهری مون خیلی موافقم. تجربیات جدید کمک میکنه آدم زاویه دید بازتری داشته باشه در زندگی.

به بچه ها بگم ببینم تجربه ش رو دارن؛ اگر چندتایی هم بریم بازم خوبه. البته اصولا در همه ی این تجربیات باید حواست به جیبت باشه :)) و البته من فقط میخوام برم ببینم وهمراهام باید این مساله رو درک کنند و بپذیرند.

منم تعجب کردم که مگر موردی بوده؟ گفتم تو کشور ما اینها تحت نظارت هستند و ... ولی بازم گفت اونا امن ترن. البته مثلا برای دختر خودش که نوجوانه یا شاید برای خانم های مست! 

۱۴ آبان ۹۷ ، ۱۰:۳۳ دخترمعمولی
به به! من که هیچ وقت از صدای گوگوش خوشم نیومد ولی خب امیدوارم واسه تو که دوست داشتی خوش گذشته باشه :) 
ما سال هاست دلمون می خواد یه کنسرت بریم ولی قسمت نمیشه!! کنسرت هایی هم که دوست داریم وقتی تموم میشه میشنویم :/

پاسخ:
:)
خوووب بود:)
هفته دیگه کنسرت شکیلا هست؛ من در ایام جوانی ازش خیلییییی خوشم می اومد و خب من کلا یا سنتی پسندم یا دیگه خیلی شااااد‌!  ولی خب هر چی به جیبم نگاه میکنم می بینم خیلی هم خوشم نمیاد ازش😉
اینجا کنسرت ابی خیلی زوود تموم شده بود که منم اصلا دوست نداشتم برم برخلاف نظر اکثر افراد😊 
حالا ان شالله قسمت شما هم بشه کنسرتی که دوست دارید 😘
سلام خوش بگذره من اهل کامنت نیستم ولی این دفعه واسم جالب شد فکر میکردم شما  از اون جدل مذهبیایی هستین که کنسرت کسی مث گوگوشو نمیرن ....بعد تو اون‌جمع با توجه به محجبه بودنتون‌  اذیت نشدین  نه اینکه کسی رفتاری بکنه نه خودتون راحت نباشین چون اونجا ازاده هوا هم گرم دیگه لباسا خیلی باز و اینا
پاسخ:
سلام.

ممنونم.

من که کلا خودم رو آدم مذهبی نمی دونم. یعنی در واقع با معیارهایی که تو ایران به آدم ها میگن مذهبی، من حد نصاب رو نمیارم :)) 

یه اعتقاداتی واسه خودم دارم که پایه مذهبی داره و البته هر روز هم بالا و پایین میشه یه چیزهایی بهش کم و زیاد میشه و کلا با خودم چالش اعتقادی زیاد داشتم از ابتدای کودکی تا الان.

در مورد کنسرت هم نه اذیت نمیشم. تازه بدم نمیاد برم محیط کلاب و... رو هم ببینم به عنوان تجربه ولی خب تنهایی می ترسم واقعا و باید با یکی برم که آداب اینجاها رو بلد باشه و البته منم روم بشه سوال بپرسم :)
در مورد جامعه اینجا هم اذیت نمیشم. اتفاقا جاناتان روزهای اول این سوال رو ازم پرسید، چون یه خانم ایرانی که یه جورایی دوستشون بوده بهش گفته بود که خیلی اذیت میشه مردم اینجا اینقدر آزاد می گردن و ... ولی من اصلا واسه جلب توجه کننده نیست که بخوام اذیت بشم.  بیشتر از اینکه درگیر تجملات نیستند خوشم میاد. خودشون هستند بی هیچ ریایی. 

 یه سری چیزا بستگی به زاویه دید آدم داره. 
۱۳ آبان ۹۷ ، ۲۲:۲۲ محبوب حبیب
ا وااا. چرا نظرم خصوصی شد! 
پاسخ:
سلام عزیزم 

جالبه نمیشه نظرت رو از خصوصی در آورد.

شوآن رو که گفتم چرا نبردم ولی خب اگر می دونستم هم با یک دوچرخه که نمیشد اون باهام بیاد! اونم دوچرخه قرضی :)

من خودمم گوگوش گوش نمیدم، صداش رو دوست دارم و آهنگاش هم دوست دارم ولی خب با مود من خیلی سازگار نیست، ولی دوست داشتم کنسرتش رو برم؛ یعنی در واقع دوست داشتم یه کنسرت برم اینجا و تجربه کنم.

ولی خب دیگه ترسم واسه نصف شب برگشتن هم کمی ریخت . فرداش که به جنی گفتم یه اپلیکیشن دیگه بهم معرفی کرد که همه راننده های تاکسیاش زن هستند :) حالا اگر دفعه بعد شب مجبور شدم از تاکسی استفاده کنم اول اون رو تست می کنم البته گفت سرویساش کم هستند.
به به چه خووووووب 
عالیه هم کنسرت و هم دوچرخه سواری، خب شوآن طفلک را هم میبردی دوچرخه سواری؟
چه خوب که کنسرت را رفتی. بلیطاش چند بود؟
همین کارها را میکنید که همه فکر میکنند هرکس میره خارج فقط دنبال تفریح کردنه؛))
پاسخ:
مرسی عزیزم.

من اصلا اون موقع برنامه دوچرخه سواری نداشتم و یهو به ذهنم رسید. بعدشم من میخواستم برم همین نزدیکی ها, خونه شوآن نمی دونم کجاست دقیقا ولی از من دوره.

بلیطاش از 90 دلار فکر کنم شروع می شد اون ردیف جلو جلوی هم 750 تا بود :|

اینجا اگر واسه آخر هفته برنامه ای نداشته باشی؛ باید بشینی تو خونه دیوارا رو نگاه کنی، چون کسی هم نیست که باهاش حرف بزنی و در نتیجه زود خل میشی :)) مساله بعدی هم اینکه اینجا تو طول هفته برنامه ها خیلی فشرده هست و واقعا آخر هفته رو لازم داری که تنوع داشته باشی تا واسه هفته جدید انرژی داشته باشی و از همش مهمتر اینکه وقتی میشه چیزهای جدید رو تجربه کرد، بهترین کار این هست که تجربه کنی دیگه :)
سلام. چه خوب.. هم در دوچرخه سواری راه افتادی، هم در تفریح، و هم چندتا دوست پیدا کردی :)
مواظب پوستت باش. فکر کنم اونجا تابش خورشید یو وی بالایی داره. از ژاکت بردن خیلی بدم میاد :))) الان یک ژاکت سر کار دارم که معمولا هیچ وقت نمی پوشمش :))
پاسخ:
سلام عزیزم

خیلی رو دوستی ها و آشنایی های این مدلی نمیشه حساب باز کرد. ازشون واقعا ممنوم که بهم کمک کردن ولی خب احتمالا دیگه نمی بینمشون ! البته شایدم دیدمشون؛ از برخوردشون خوشم اومد از این فیس و افاده ای ها نبودن! :) ولی خب کسی که بچه داره و ... سیستم تفریحاتش یه کم متفاوته :)

آره اینجا باید خیلی مواظب پوست باشیم البته خودشون که سرطان پوست می گیرن واسه این هست که عملا لخت می گردن. 

منم از اینکه همیشه چتر و ژاکت باهام باشه خوشم نمیاد ولی خب چاره ای هم نیست :)