غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

ترس از تغییر!

دوشنبه, ۲۸ آبان ۱۳۹۷، ۰۲:۴۰ ب.ظ

نمی دونم چرا؟ ولی وقتی اینجا  آدم ها از حال بدشون میگن؛ حال منم بد میشه :| 


شاید چون می ترسم! مهاجرت آدم ها رو تغییر میده! شاید چون من از تغییر کردن خودم می ترسم! این تغییرات هم اینقدر تدریجی و آروم اتفاق می افته که خودت نمی فهمی از کی و کجا شروع شد!!


البته آدم هایی که میگم تا حالا همیشه بخاطر طرف مقابلشون و تغییرات اون حالشون بد بوده! یعنی بخاطر رابطه ای که در آستانه فروپاشی هست! رابطه ای که اولش یه تجربه ناب بوده! و من همیشه می ترسیدم با کسی از ایران بیام بیرون و جهت و سرعت تغییراتمون با هم همخوانی نداشته باشه!  ولی حالا هم که تنها هستم شنیدن چنین داستان هایی حالم رو بد می کنه! حال منی که تا همین دو ماه پیش روزانه داستانهای اینچنینی زیادی رو می شنیدم!! 


۹۷/۰۸/۲۸

نظرات  (۱۰)

۰۵ آذر ۹۷ ، ۱۲:۴۰ محبوب حبیب
کاش نوشته بودی صبا جون چه چیزی از ماجرای اونها تو رو ترسوند؟ من فکر میکنم ازدواجهایی که بعد از مهاجرت باشه پایداره چون طرف دیگه تغییرش رو کرده و همونی رو که هست رو نشون میده. البته منظورم اوایل مهاجرت نیست که هنوز آدم خودش با خودش درگیری های مختلف داره و نمیدونه در هر حوزه ای موضعش چی باشه. ولی بعدش چون طرف دیگه نیاز به اجرای هیچ شو ای نداره انگار خیال آدم راحت تره.
اینجا خیلی ها خودشون نیستن. همسایه ما اول ازدواج کرد بعد 5 سال زنش رو طلاق داد و مدتهاست که کلاً همش اروپا گردی و ببخشید عیاشی با پول بادآورده پدر رو فقط در برنامه اش داره! قبلش که ازدواج کرده بود انگار با خودش رودربایسی داشت! الان که از قید قضاوتهای دیگران آزاد شده، دیگه خودشه! 
پاسخ:
هیچ کس نمی دونه فردای خودش چه شکلی میشه و این منو می ترسونه تا حدی و البته بیشترین ترسم توی جذب آدمهاست! آدمهایی که نمی دونم تغییرشون رو کردن یا نه هنوز جا واسه فروپاشی ساختار قبلی شون هست!

یه کم زمان لازم هست تا اون رودربایستی از بین بره! و البته رفاه و پول هم لازمه! 
واقعیتش خیلی ها تا چند سال اول بعد از مهاجرت تغییر چندانی نمی کنند چون هنوز تو اون جامعه به درآمد خوبی نرسیدن (یا دانشجو هستند یا شغلشون درآمد اولیه ش چندان نیست) ولی مثلا بعد از ۵ سال که رو دور افتادن کم کم ورق برمی گرده !!  منم ممکنه از این قاعده مستثنی نباشم!
نوشتن دقیقا کار درستیه که انجامش میدی. یه جور مراقبه هست. اینکه یادت بمونه چیا خواستی و چرا و کجا بودی و الان به کجا رسیدی و اگر داری احتمالا اشتباه میری، فوری به خودت بیای و برگردی به راه بهتر و درست تر. همۀ اینها باعث میشه تا کمترین حد به سمت تغییر منفی بری. 
نگرانیت نگرانی قشنگ و درستیه. چیزیه که هرکدوم از ما تو هر مرحله باید داشته باشیمش. چیزی که خیلی سریع آدمو تغییر میده غفلته و این نگرانی از غفلت دورت میکنه. پس نگرانیت خوب و مبارک و عزیزه
پاسخ:
خیلی کار خوبی کردم نوشتم، برای اینکه کامنت های خیلی خوبی گرفتم.

مثلا من به این کامنت تو خیلی نیاز داشتم ممنونم ازت سمیه جانم :*
۲۹ آبان ۹۷ ، ۲۰:۱۸ مامانی و چهارتا نینی
اینکه هویت فرهنگی و اجتماعی فردی بخوای ارزیابی کنی ب گزینه های زیادی بستگی داره 
ولی ب نظر من کلیدی ترین گزینه اینه ک فرد خودش رو باور داشته باشه اینکه وقتی وارد اجتماعی میشه چ کوچیک چ بزرگ پا روی خودش و عقائد خودش نذاره فقط صرفا برای اینکه شبیه بقیه بشه یا اینکه بخواد از بقیه تایید بگیره 
مثلا همسر من ی پسر مذهبی بود از اول خارج از کشور هم مذهبی موند اون همرنگ بقیه نشد برعکس خیلیا جذب شخصیت و معرفت وجودی اون شدن اینجور ادما تو هرجامعه ای دیگران رو شبیه خودشون میکنن نه اینکه تاثیر بگیرن 
این مذهبی بودن ی مثال بود زدم ابعاد دیگه شخصیت مثل فرهنگ و باورهای فرد و خیلی گزینه های دیگه هست ک هویت فرد رو میساز
پاسخ:
مرسی مامانی که وقت می گذاری و واسم می نویسی، حرفهای همه تون خیلی بهم کمک می کنه که بهتر فکر کنم و تصمیم بگیرم.

۲۹ آبان ۹۷ ، ۱۴:۰۲ دخترمعمولی
راست میگه، راست میگه. یه چیزی تو تو هست که گفتن از مشکلاتو به خودش جذب می کنه!
دیدی که! منم وقتی ازت مشورت میخوام میام سراغت :D
خودت یه مدل حال خوب کنی ای آخه! یه چیزی تو مایه های همون زردی من از تو سرخی تو از من میشه :دی

ولی در کل، به اینم فکر کن که کاملا طبیعیه که آدما آدمای شبیه خودشونو پیدا می کنن. یعنی مثلا وقتی با یکی صحبت می کنی که در آستانه ی جداییه، کاملا طبیعیه که طرف چند نفر دیگه رو هم میشناسه با مشکل مشابه. همون طور که اگه با یه باردار صحبت کنی، مطمئنا بهت یه عده ی دیگه رو معرفی می کنه که باردارن! یا مثلا مجردا یه عالمه آدم مجرد دیگه هم میشناسن که با هم برن پارتی و اینا.
پاسخ:
زردی و سرخی خیلی باحال بود :))

فکر نکنید خودشیفته ام ولی خب وقتی با چند جمله میشه حال کسی رو خوب کرد یا گره کارش رو باز کرد و یا شایدم  گره رو شل کرد؛ خب باید اینکار رو بکنم دیگه:) نباید بی تفاوت باشم خب. 

اما قسمت دوم حرفات درسته کاملا. اون دو تا رو فاکتور می گیرم؛ پس میشه فقط ۳ نفر با من مشکل شون رو مطرح کردن؛ با اینکه ۳ نفر هم زیاده  ولی خب من فقط می تونم ازشون درس بگیرم و آینه عبرت باشن واسم :)


۲۹ آبان ۹۷ ، ۱۴:۰۰ مامانی و چهارتا نینی
من تجربه مهاجرت تو بزرگسالی رو نداشتم اصلا اون موقع ها با اینکه مدرسه اونجا میرفتم ولی بازم فقط بیشتر تو هوای دوستام و مدرسه بودم اصلا تازه داشت شخصیتم شکل میگرفت بعد از ابتدایی امدم ایران برا همین تجربه ای انچنان ندارم 
ولی مامان و بابام و خانواده پدری ام ک سالها قبل انقلاب خارج از کشور بودن و تو جنگ برگشتن و بعضیا هم فقط ١٥ساله ب این نتیجه رسیدن ک دلشون میخواد دیگه ایران باشن و برگشتن فکر نکنم اونا عوض شده باشن 
ب نظرم شاکله اصلی شخصیت برا کسایی ک هویت فرهنگی و اجتماعی خیلی قوی دارن تغییر نکنه. ب نظرم بسته ب خود شخص داره ک چقدر تاثیر بگیره از محیط 
پاسخ:
خب من از کجا بفهمم هویت فرهنگی و اجتماعی قوی دارم یا نه؟

مساله بعدی این هست که علاوه بر اینکه بستگی به فرد داره؛ بستگی به معیار سنجش هم داره! یعنی مثلا من اگر فلان تغییر کنم به نظر خودم خیلی هم خوبه ولی به نظر شما خیلی بده!
یعنی می دونی معیار واحدی وجود نداره برای سنجش میزان تغییر و خوب و بد بودنش!

من فقط یه چیزی می دونم و سالهاست از خدا این رو می خوام:
اهدنا صراط المستقیم؛ صراط الذین انعمت علیهم.

ظاهر و سبک زندگی آدمهای اینجا و آرامششون  شبیه همون انعمت علیهم هست! :)




وااای صبا با سه نفر حرف زدی اونوقت در جریان مستقیم سه رابطه ی فروریخته و بطور غیرمستقیم دو رابطه ی دیگه قرار گرفتی؟ خدایی حجم زیادی هست:( 
میدونی الان به چی فکر کردم میگم نکنه توی تو یه چیزی هست که این مسایل را جذب میکنه؟؛) 
یادته همدیگه را دیدیم من شروع کردم به غرغر کردن:( همه اش با خودم‌میگفتم خب چرا اینهمه موضوع برای صحبت بود من باید تو اون وقت اندک همچین موضوعات چیپی را مطرح کنم؟ حالا کلا از گفتنش ناراحت نیستما چون من آدم برونگرایی هستم و تو هم شخصیت فهمیده ای داری اما حیفم اومد که میشد اون یه تیکه را با حرفهای بهتری میگذروندیم!
الان فکر کردم تقصیر من نبوده، اصلا یه چیزی درون تو هست که آدم را مجاب میکنه سریع از مشکلاتش بگه:)))
پاسخ:
😀😉
اتفاقا دیشب فکر می کردم که مرض داری! به طرف میگی هر موقع حالت خوب نبود من هستم :| الان حال خودت خوبه؟؟ 
ولی واقعیت این هست که مورد دیروزی رو یه جاهایی می تونم کمکش کنم و وقتی می تونم دور از انسانیت هست که اینکار رو انجام ندم.

اما در حالت کلی بجز مهرسا بقیه سریع از مشکل شون نگفتن. ولی خب آره من خوب گوش میکنم در حد توانم هم سعی می کنم اگر راه حلی یا تجربه ای دارم ارائه بدم. 

تقصیر من نیست ولی :((((( 
کامنتها و پاسخ ها را خوندم. بهت حق میدم که نگران باشی. نمیدونم چرا حرفم نماد!! :*
پاسخ:
مرسی با اینکه حرفت نمیاد بازم واسم نوشتی عزیزم :*
به نظر من اونجا با تمام خوبیهاش طلاق و جدایی و یک جور بی بندو باری مدرن و زیبا حکم فرماست که هنوز تو ایران کامل شکل نگرفته و داره الگو برداری میشه. اونجا ادب و نزاکت و نوع دوستی و قانون مندی بهتری حکم فرماست به نظرم  می دونی من از سریال پرستاران اینرو فهمیدم.... خخخخ من که نبودم اونجا . تازه بدون سانسورش که چه شود..... بازم نمی دونم شاید اشتباه میکنم . ولی به نظر من 70 درصد افراد تغییر می کنند0 پسرخاله من رفت آمریکا سر یک سال کلا عوض شد طوری که نمی شناختیم همون یا یکی دیگه . هم شاید مسیحی شده نمی دونم هم از خانومش با یک بچه جدا شد الانم داره با همسر جدیدش که 15 سال ازش کوچکتر تو زندگی میکنه و عکس میگیره و ارسال میکنه9 ولی نوع دوستی و مهربونیش کم نشده .. اساتیدی که خارج تحصیل کردن و برگشتن نگاهشون فرق میکرد با بقیه. البته فقط نگاهشون تو عملکردشون خیلی برتری نمی دیدیم   کلا دیدشون به دنیا تغییر میکرد. مذهب رو دوست نداشتن. چیزی به نام حجاب و غیرت رو مسخره می دونستن.یادمه دوستم قرار بود با یک پسر ایرانی مقیم کانادا ازدواج کنه و از اون استاد راهنمایی میخواست. اون استاد محترم داشت از فرهنگ اونجا و روابط بینشون حرف می زد و می دیدم که خیلی دیدش فرق می کرد با بقیه. در کل من زیاد ازش خوشم نمیامد مثل آدمهای سرگردان بود هم دوچرخه سواری میکرد برای سلامتیش هم سیگار می کشید.   البته بودن استادایی که هنوز نماز می خوندن ولی خب شاید از زمان تحصیلشون 30 سالی میگذشت و دوباره برگشته بودن به شرایط جامعه.ولی برام سوال آیا آسیایی ها مثل چینی ها و ژاپنی ها هم تغییر می کنند یا حتی هندی و پاکستانی . ببخشید خوب بلد نیستم بنویسم
پاسخ:
بی بندو باری رو نمی دونم؛ طلاق و جدایی رو هم نمی دونم !! می دونی یه سری چیزا بستگی به فرهنگی که توش بزرگ شدی داره.

من از اینجا تا حالا فقط دانشگاه رو دیدم و خانواده ای که باهاشون زندگی میکنم و چند تا میتاپی که رفتم، اون جلف بازی هایی که تو جمع های مشابه تو ایران میدیدم رو هنوز اینجا ندیدم!! البته احتمالا زوده :))

ولی اینکه آدم ها عوض میشن و بقیه حرفات رو همش رو قبول دارم...  

در مورد اینکه ملیت های دیگه هم عوض میشن؛ نمی دونم واقعا؟! ولی به نظرم همه عوض میشن؛ وقتی تو محیطی باشی که همه آشنان مدام در معرض قضاوت دیگران هستی وقتی اون قضاوت از روی زندگی ت برداشته بشه یه سری چیزای جدید اهمیت پیدا میکنه و این همون عوض شدنه! کل آسیایی ها هم این قضاوت رو تو جامعه شون دارن.


۲۸ آبان ۹۷ ، ۱۵:۵۶ دخترمعمولی
آدما بعد از مهاجرت خیلی تغییر می کنن، خیییلی. اصلا انگاری از یه زاویه ی دیگه به دنیا نگاه می کنن. البته انگاری نیست. واقعیته! چون یه جای دیگه ی دنیا وایستادی.
یه مثال کوچیکشو بگم. به همسر میگفتم با قطار بریم شهرمون، شهر ما ایستگاه نداره. یه جایی قطار نگه میداره مثلا سی کیلومتری شهرمون. گفتم خب از اونجا با اسنپ میریم دیگه. این همه آدم اسنپ می گیرن. می گفت نه مطمئن نیست. گفتم خب الان تو ایران همه دارن استفاده می کنن. میگه نمی دونم،‌شاید تاثیر رسانه است. واقعا اینجا انقدر آدم (فقط) خبرهای بد تجاوز و زورگیری و اینا رو میشنوه از کشورش که واقعا باورش میشه همین جوریه. آدم چه بخواد چه نخواد تحت تاثیر جایی که توش زندگی می کنه قرار می گیره. حالا بعضی تاثیراش خوبه، بعضی تاثیراش بده. اما به نظرم اگه آدم از اول درست انتخاب کرده باشه و احساس کنه که کلیت قضیه همون چیزیه که میخواست، در نهایت تغییرات مثبتش از منفیش بیشتره.

البته یه جاهاییش خیلی سخته تغییر کردن، یعنی همه اش آدم دل به شکه که خب کدوم درسته. ما یه جور دیگه بزرگ شدیم، اینای ه جور دیگه. ولی به نظرم آدم نباید از تغییر بترسه. بخشی از زندگیمونه، مخصوصا اگه مهاجرت کرده باشیم. چون خود مهاجرت خودش یه تغییر بزرگه.

ولی اینکه میگی جهت تغییرات آما با هم یکی نباشه، من که خب میدونی زیاد دوست و آشنا ندارم. اما همه ی اینایی که دیدم جهت های تغییرشون یکی بوده. تا الان هیچ کسو ندیدم که مثلا خودش خیلی مذهبی تر شده باشه، همسرش برعکس.

اما خب اینکه اول بیای اینجا و بعد یه پارتنر پیدا کنی هم اصلا بد نیست به نظرم. چون اینجا آدما بیشتر خود واقعیشونو نشون میدن. تو ایران با توجه به محدودیت هایی که هست، خیلی وقتا آدما دقیق نمی تونن طرفو بشناسن. ولی خب اینجا راحت تره.

این بود انشای من!!
پاسخ:
خب 100% که آدمها عوض میشن مخصوصا برای کسی که تو ایران زندگی کرده، ما تو ایران تقریبا هیچ چیزی رو تجربه نکردیم از یه سوراخ کوچیک به دنیا نگاه می کردیم و حالا اون سوراخ تبدیل شده به یه پنجره. خب قطعا وقتی ورودی هات تا این حد افزایش پیدا میکنه اگر تغییر نکنی و زاویه دیدت بازتر نشه یه ایرادی داری.

چند روزه دارم به آدم هایی که خارج از ایران زندگی می کردن و برگشته بودن به ایران فکر میکنم. اونایی که فکر می کردن شاخ قول شکستن که مثلا دکتراشون رو از یه دانشگاه خارجی گرفتن و همچین از بالا نگاه می کردن!! الان که من اینجام  خودم رو تو نقطه صفر همه چیز می بینم و قطعا این همه بی تجربگی در مقابل عظمت و تنوع هستی نباید منجر به حس خودبرتر بینی من بشه.

از اون طرف هم من قطعا از تغییر مثبت استفبال هم میکنم. ولی خب معتقدم زندگی یه قماره گاهی اوقات تغییراتی که بخاطر تصمیم های ساده این روزهای من اتفاق می افتاده ممکنه اثری شبیه بهمن در درازمدت داشته باشه. من قطعا همه تلاشم رو میکنم که بهترین تصمیم ممکن رو در لحظه حال بگیرم ولی خب خیلی چیزا دست من نیست. 

اون ترسی که میگم ترس بازدارنده نیست! نگرانی هست. همونی دل به شکی هست که تو میگی. همون اینرسی هست که درون من هست که بخوام از حاشیه امن ذهنیم سر خیلی موضوعات فاصله بگیرم. اینا همش از نظر من طبیعی هستا، آدمیزاد اگر این احساسات رو نداشته باشه که رباته. 

اما شاید بخاطر همون نگرانی و شاید بخاطر اینکه بعدا میخوام خودم رو رصد کنم و ببینم از کجا به کجا رسیدم یه حسی به من میگه بنویسشون. و البته فکر میکنم یکی از تغییراتی که تو این ماه اتفاق افتاده این هست که من راحتتر از احساسات منفیم با آدم ها حرف می زنم و برون ریزیم بیشتر شده!

به نظر من خیلی خوبه که آدم با طرفش اینجا آشنا بشه به همون دلایلی که تو گفتی ولی تجربه آدم هایی که تا الان شنیدم این هست که آدمها در نهایت اون ضعفهای شخصیتی شون اینجا کار دستشون میده. یعنی اون پوسته موفقیتی که اینجا براشون فراهم می کنه نمی تونه مثلا منفعل بودنشون، غرور کاذب و ... خیلی چیزای دیگه رو تغییر بده و در مورد من هم همینطوره مگر خودم بخوام. و من باید حواسم به گذشته آدم ها باشه. 

آخرش میرسم به همون حرف تو که انتخاب اولیه خیلی باید دقت کرد.

مرسی که واسم نوشتی :*
خب صبا جون تو ایران تو محیط کاری در جریانشون قرار میگرفتی اما اونجا احتمالا کسانی باهات مطرح میکنند که یا احساس صمیمیت باهات میکنند و یا بدلیل تنهایی و نیازشون به مطرح کردن مشکلشون هست به هرحال از اون حالت کاری خارج شده. کلا آدم تو جریان بهم خوردن رابطه ی کسی قرار میگیره حس بدی داره مخصوصا اگر طرف تازه تو بحران باشه خب اونهایی که اونجا هستند احتمالا مشکلات دیگه ای را هم همرمان باهاش مواجه میشوند. اما خب تغییر که ترس نداره مخصوصا تو شرایطی که تو هستی و تعهدی به کسی نداری؛)) 
پاسخ:
حرفت کاملا درسته عزیزم. من با این آدم ها مدتی هست که هستم و بعد شنیدن شکست تو زندگی شون واسم سنگینه. 

مساله بعد من تو ایران قرار نبود کسی رو آروم کنم یا واکنش خاصی نشون بدم فقط می شنیدم و حالا که فکر میکنم اون موقع هم حالم بد می شد ولی از بس موضوع رو موضوع می اومد راحتتر فراموش می کردم و البته انرژی هم لازم نبود بگذارم تو کمک به طرف مقابل.

و مساله بعدی این هست که مگه من تو این دو ماه با چند نفر اینجا صمیمی شدم؟! 3 نفر مستقیم از 3 تا شکست سنگین که در واقع فروپاشی زندگی شون بوده حرف زدن و تو حرفاشون به 2 نفر دیگه هم با شرایط مشابه رفرنس دادن. خب آمار خیلی سنگینی هست و بخشی از ترسم بخاطر این موضوع هست :(


ادامه حرفام رو تو کامنت دختر معمولی بخون لطفا. 

مرسی که مثل همیشه همراهمی :*