ناهار دوم!
دیروز به مناسبت پذیرش مقاله یکی از بچه ها تو یه ژورنال خوب و فارغ التحصیلی یکی دیگه شون ناهار با آقای لی و بچه های تیم رفتیم رستوران.
دوباره مثل دفعه قبل رستوران چینی! و دوباره من و ساوا رفتیم واسه خودمون غذا گرفتیم و بعد رفتیم پیش بقیه!
اسم رستورانه مثلا پکن تند (فلفلی) بود، از قبلش هم شوآن از من پرسیده بود که تو غذای تند میخوری و من گفته بودم نمی دونم تند شما چقدره!! می گفت شمال چین معمولا غذاهای خیلی تند می خورن و اون با اینکه غذاهای تند رو دوست داره ولی نه دیگه در اون حد!
اولین ظرفی که سر میز بود یه کاسه بزرگ بود پر از فلفل های قرمز و سبز، مثل سوپ و توش یه سری گوشت بود که اونا رو بر میداشتن میخوردن. بقیه ظرفها هم همینجوری یه عالمه فلفل با مثلا جوجه یا چیزهای دیگه. خودشون که همگی قرمز شده بودن و عرق می ریختن.
منم هی سوال می پرسیدم این چیه و اون چیه و یه سری هم عکس گرفتم. غذا و خوردنش تو فرهنگ چینی خیلی مهمه. یه ظرفی مثل فلاسک هم وسط میز بود که من فکر می کردم توش یخ باشه؛ چون قرار بود این ناهار یه جور جشن باشه و شراب هم سرو بشه، من فکر می کردم یخ واسه اونه :) ولی بعدا فهمیدم توش برنج هست!! خلاصه که من تو 5 دقیقه غذا خوردم و نشستم به غذا خوردن اینا که بیشتر از یک ساعت طول کشید نگاه کردم و سوال پرسیدم! فکر نکنید سرعت غذا خوردنشون یواش هستا! نه! کل این مدت داشتن می خوردن!
ساوا هم قبلش دوباره می گفت خوشحالم که تو اومدی و من تو جمع اینا تنها نیستم ولی موقع ناهار از هم دور نشسته بودیم و به مکالمات چینی دوستان گوش دادیم.
از همه اون غذاها هم من فقط بادام زمینی خوردم و یه تیکه پنکیک (هردوش رو هم با چاپ استیک برداشتم و کلی تشویق شدم بخاطر تلاش و موفقیتم) و چایی گل :)
بجز دو - سه تاشون اسم های بقیه رو نمی تونم یاد بگیرم؛ خیلی سخته واسم! تلفظاشون و آواهاشون با ما فرق داره. مثلا اینکه اسم ساوا یه چیز دیگه هست و روز اول شوآن اینجوری تلفظ کرد ولی بعدا که اسمش رو دیدم؛ فهمیدم که آهان این همون ساوایی هست که شوآن میگه :) یا همین شوآن رو اینجوری Xuan می نویسند به انگلیسی و من 1000 سال نمی تونستم بفهمم ایکس صدای ش بده. البته باید هر از چند روز یه بار با شوآن مرور کنم که کی چی بود شاید یاد گرفتم. هر چی اینا واسه من عجیبند؛ فکر کنم منم واسه شون عجیبم :)
البته احساسم نسبت به ناهار اولی که باهاشون رفتم بیرون خیلی بهتر شده بود:)
خلاصه که اینجا علاوه بر اینکه سیدنی هست، چین هم هست :)) و من علاوه بر تطبیق با فرهنگ استرالیایی باید با فرهنگ چینی هم خودمو وفق بدم !
آخرش بی فرهنگ نشم صلوات :))