غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

ناهار دوم!

جمعه, ۲ آذر ۱۳۹۷، ۰۳:۲۲ ق.ظ

دیروز به مناسبت پذیرش مقاله یکی از بچه ها تو یه ژورنال خوب و فارغ التحصیلی یکی دیگه شون ناهار با آقای لی و بچه های تیم رفتیم رستوران.

دوباره مثل دفعه قبل رستوران چینی! و دوباره من و ساوا رفتیم واسه خودمون غذا گرفتیم و بعد رفتیم پیش بقیه!


اسم رستورانه مثلا پکن تند (فلفلی) بود، از قبلش هم شوآن از من پرسیده بود که تو غذای تند میخوری و من گفته بودم نمی دونم تند شما چقدره!! می گفت شمال چین معمولا غذاهای خیلی تند می خورن و اون با اینکه غذاهای تند رو دوست داره ولی نه دیگه در اون حد!


اولین ظرفی که سر میز بود یه کاسه بزرگ بود پر از فلفل های قرمز و سبز، مثل سوپ و توش یه سری گوشت بود که اونا رو بر میداشتن میخوردن. بقیه ظرفها هم همینجوری یه عالمه فلفل با مثلا جوجه یا چیزهای دیگه. خودشون که همگی قرمز شده بودن و عرق می ریختن. 


منم هی سوال می پرسیدم این چیه و اون چیه و یه سری هم عکس گرفتم. غذا و خوردنش تو فرهنگ چینی خیلی مهمه. یه ظرفی مثل فلاسک هم وسط میز بود که من فکر می کردم توش یخ باشه؛ چون قرار بود این ناهار یه جور جشن باشه و شراب هم سرو بشه، من فکر می کردم یخ واسه اونه :) ولی بعدا فهمیدم توش برنج هست!! خلاصه که من تو 5 دقیقه غذا خوردم و نشستم به غذا خوردن اینا که بیشتر از یک ساعت طول کشید نگاه کردم و سوال پرسیدم! فکر نکنید سرعت غذا خوردنشون یواش هستا! نه! کل این مدت داشتن می خوردن! 


ساوا هم قبلش دوباره می گفت خوشحالم که تو اومدی و من تو جمع اینا تنها نیستم ولی موقع ناهار از هم دور نشسته بودیم و به مکالمات چینی دوستان گوش دادیم. 


از همه اون غذاها هم من فقط بادام زمینی خوردم و یه تیکه پنکیک  (هردوش رو هم با چاپ استیک برداشتم و کلی تشویق شدم بخاطر تلاش و موفقیتم) و چایی گل :) 


بجز دو - سه تاشون اسم های بقیه رو نمی تونم یاد بگیرم؛ خیلی سخته واسم! تلفظاشون و آواهاشون با ما فرق داره. مثلا اینکه اسم ساوا یه چیز دیگه هست و روز اول شوآن اینجوری تلفظ کرد ولی بعدا که اسمش رو دیدم؛ فهمیدم که آهان این همون ساوایی هست که شوآن میگه :) یا همین شوآن رو اینجوری Xuan  می نویسند به انگلیسی و من 1000 سال نمی تونستم بفهمم ایکس صدای ش بده. البته باید هر از چند روز یه بار با شوآن مرور کنم که کی چی بود شاید یاد گرفتم. هر چی اینا واسه من عجیبند؛ فکر کنم منم واسه شون عجیبم :)

البته احساسم نسبت به ناهار اولی که باهاشون رفتم بیرون خیلی بهتر شده بود:)


خلاصه که اینجا علاوه بر اینکه سیدنی هست، چین هم هست :)) و من علاوه بر تطبیق با فرهنگ استرالیایی باید با فرهنگ چینی هم خودمو وفق بدم !

آخرش بی فرهنگ نشم صلوات :))

۹۷/۰۹/۰۲

نظرات  (۹)

۰۵ آذر ۹۷ ، ۱۴:۳۴ آوای درون
کامنت من گویا ثبت نشده، دقیق یادم نمیاد چی گفته بودم. اما اینو بگم که من هیچ وقت دلم نخواسته به هند و چین و ژاپن بروم یک دلیل اش غذاهاشون است :)))
راستی چرا بازم رستوران چینی؟
خدا نکنه.. صلوات... :))
پاسخ:
آخی سابقه نداشت بلاگ کامنت ثبت نکنه :)

من با غذای همه جا مشکل دارم اصولا :) مگر خلافش ثابت بشه. تو این چند مدتی که اینجا هستم کلا ۵ بار بیرون غذا خوردم! که دوبارش هم همین رستوران رفتن با اینا بوده!!

چون فکر کنم فقط غذای چینی می خورن!


:))
۰۵ آذر ۹۷ ، ۱۲:۳۵ محبوب حبیب
سلام صبا جون
خوب هیچکی صلوات نفرستاد من ولی میفرستم :دی
پس م.شوهرم اینا یه رگه چینی دارن! آخه همچییین فلفل میریزن توی غذا که من نابود میشم بعد خودشون میگن این که اصلا تند نشده! و کلاً فلفل خور حرفه ای هستن در انواع و اقسام شکل هاش. درسته توی غذا، به عنوان ادویه، ترشی فلفل و ...! 
من که هنوز آداپته نشدم باهاشون :دی
پاسخ:
سلام عزیز دلم.

خوب کاری کردی صلوات فرستادی. و الا دو روز دیگه بی فرهنگ میشم:))

من هیچ وقت فکر نمی کردم شرقی ها غذای تند بخورن!! ولی الان دیدم عه اینام که مثل هندی ها و مکزیکی ها و ... خیلی تند می خورن!

فلفل زیاد خوب نیست آخه! من که منع پزشکی دارم!
سلام.یه سوال داشتم.شما باحجابی یا بی حجاب؟و اینکه اونا با پوشش شما کار ندارن؟
پاسخ:
سلام.

اینجا کسی با کسی کلا کار نداره!! چه 20 سانت پارچه برای پوشش کل بدنت استفاده کنی و چه روبنده (پوشیه) بزنی و حتی چشمات هم معلوم نباشه !!
۰۴ آذر ۹۷ ، ۰۲:۵۹ مامانی و چهارتا نینی
من سال ٩١ ده ماه رفتم فرصت مطالعاتی اون موقع دانشگاه منو فرستاد 
تو اون کشور تا دلت بخواد چینی و هندی دیدم ،بیشترین مهاجران انگار چینی ها و هندی ها هستن ،من اصلا حس مثبتی ب همکارای چینی ام نداشتم با اینکه بی آزار بودن اصلا یجوری بودن ،ولی بر عکس هندی ها خیلی خوب بودن و یجورایی فرهنگشون بیشتر ب ما میخورد شاید. برا همین من دوسشون داشتم ،خواستگار هندی هم داشتم 😅😅😅
ولی در کل اگه بخوام احساسم رو بگم من شهروندان اون کشور با تمام ویژگی ها و غروری ک داشتن رو ب هندی ها و چینی ها ترجیح میدادم 
پاسخ:
همه جای دنیا تعداد مهاجرای هندی و چینی زیاد هست چون جمعیتشون خیلی زیاده !!

من حقیقتش خیلی وقته دارم رو خودم کار می کنم که احساس خاصی نسبت به ملیت خاصی نداشته باشم. چون خودم اذیت میشم. تا الان تونستم تا حدودی بی قضاوت و غیر احساسی پیش برم. از اینجا به بعد نمی دونم چطور پیش بره! 

هندی ها انگار کلا فیلم هندی هستند :)) 

دور و اطراف من خیلی هندی نیست و تجربه چندانی از تعامل باهاشون ندارم.

ممنونم از لطفتون 
میگن غذاهای چینی بوی بدی دارن خودشونم خیلی تمیز نیستن اینا چطوری بودن ...منم شنیدم زبان چینی به دلیل اینکه نحوه بیان اوا هم در معنی واژه موثره زبان سختیه ولی اگه بخواین اونجا بمونین شاید بد نباشه یادگیریش 
پاسخ:
خیلی کلم و سیر و از این جور چیزا می خورن! ولی همه غذاهاشون این چیزا نیست و همیشه هم بدبو نیست. 

اون تمیزی که مدنظر ماست تو زندگی باهاشون مشخص میشه و گرنه فکر نکنم تو برخوردهای اینجوری بشه فهمید چقدر تمیزن! ظرفاشون رو که مثل ما میشورن و خودشون هم بوی خاصی نمی دن!! لباس پوشیدنشون مرتبه؛ حالا نمی دونم من توقعم پایینه یا چی ؟ ولی کلا معمولی تر از اونی هستند که من فکر می کردم. 
در مورد تمیزی هم من یکی دوبار به شوآن بیسکوئیت تعارف کردم با دستمال برداشته؛ همشون قطعا اینجوری نیستند ولی خب تو جمعیت زیاد هر پدیده ای ممکنه وجود داشته باشه :))

البته یادگیری چینی فقط جنبه تفریحی داره! من فعلا باید انگلیسی م رو بهتر کنم.  
فراموش کردم بگم مه همون مریم اصفهانی هستم همیشه میخونمتون 
پاسخ:
ممنونم که بهم سرزدین مریم خانم (گل)
سلام صبا جان عزیز مدتی شدیدا گرفتار بودم بعد مدتها یه روز بهتون سر زدم دیدم حاجی حاجی مکه دیگه خیلی ازمون دور شدین یه کامنت پر از احساس گذاشتم که پرید امیدوارم این یکی نپره برسه سیدنی 
خیلی براتون خوشحالم خوب کردین رفتین شما یه دختر عاقل و فهمیده  و از سن خودتون پخته تر هستین باوجودی که مجردین  کامنتهای دقیقی برای متاهلا میزارین حتی در مورد تچه داری و خانه داری ...اینکه دیگران مشکلاتشونو به شما میگن بخاطر فهم و درایت شماست البته چون توی غربت هستین کمی سخت میگذره چون انرژی مثبت ادم به مصرف بقیه میرسه !!!!باید صرفه جویی کرد !!
به نظر من از دکتر فخارزاده مدیر وبلاگ بهشت دل کمک بگیرین چون ایشونم چند سال با تجرد در تورنتو زندگی میکردن و مثل خودتون متدین بودن این دوگانگی ها در ابتدای مهاجرت شاید کمی ازاردهنده باشه ولی به مرور خیلی خوب اداپته میشین ادرس اینستای یک ایرانی در ژاپن که تازه باهاشون اشنا شدمو شاید دغدغه های مشترک داشته باشین براتون میزارم امیدوارم به دردتون بخوره bahrami_zeinab
اگرچه شما خیلی خوب با مهاجرت کنار اومدین قربان شما عزیز دل نادیده و دوست داشتنی 

پاسخ:
سلام مریم خانم.
ممنونم از لطف و محبت همیشگی شما. امیدوارم لایق این همه خوش بینی شما باشم.

والا سنم که همچینم کم نیست :) ولی خب باید بیشتر حواسم به سطح انرژیم باشه اینجا،  به قول شما باید صرفه جویی کنم. البته به قول یه بنده خدایی در مورد مسائل مالی؛ می گفت بجای فکر کردن به صرفه جویی به فکر افزایش درآمد باشید. منم باید راههای افزایش انرژی خودم رو بیشتر کنم و از خرج انرژی م نترسم. این روزها دغدغه م اینه !

استفاده از تجربه دیگران تا یه جایی کاربردیه؛ من همین الانم خیلی چیزها رو براساس مطالبی که از وبلاگ خوندن های گذشته م دارم پیش بردم ولی خب از یه جایی به بعد شرایط آدمها منحصربه فرد میشه و راههای بقیه واست جواب نمیده باید فرمول زندگی خودت رو دربیاری.
ازتون ممنونم که پیشنهادهای خوب واسم داشتین.

خوشحال شدم از پیامتون:*

سلام وااای یکساعت همه اش هم داشتند میخوردند؟ اینها که خیلی لاغر هستند! ما تو خوابگاه زیاد چینی داشتیم و یادمه صحبت می‌کردند یعالمه آ و او کشیده میشنیدیم! اما جالبه صبا جان یادمه یکبار تو بی بی سی یه برنامه بود با استاد زبان صحبت می‌کرد و گفت چه زبانی را برای آموختن پیشنهاد میدهید و گفت چینی! گفت زبان تجارت و‌کار است تقریبا ده سال پیش این برنامه را دیدم و گفت اتفاقا زبان آسونی است برای یادگیری چون زمان نداره! خالا من نمیدونم چطور زمان‌ها را میفهمونند. 
اونوقت چینی صحبت می‌کردند سر میز یا انگلیسی؟
خخخ چرا نظرم را خصوصی فرستاده بودم؟؟؟ حالا خوبه کپی داشتم ازش ها ها ها
پاسخ:
سلام عزیزم.
شایدم بیشتر از یکساعت حتی!!
کلا خیلی میخورن. یه بار من ناهار ماکارونی داشتم ، نصف ظرف پر شده بود (من کلا غذام کمه ولی اون روز زیادتر از همیشه بود) بعد همون موقع آقای لی هم بود میگه این خیلی کمه!!! باید این ظرف پر باشه و ... بعد من گفتم واسه من همینم زیاده :) بعد ازم می پرسه عصرانه چایی و بیسکوییت و ... میخوری؟ گفتم آره! بعد انگار خیالش راحت شد از گشنگی نمی میرم رفت :)
حجم غذایی که میخورن چند برابر ماست.
بله اگه چینی بلد باشی هیچ جای دنیا احساس تنهایی نمی کنی :))  چون همه جا به تعداد زیاد هستند. ۱/۵ جمعیت دنیان دیگه :)
اگر یاد گرفتم میام اینجا بهتون میگم آسونه یا نه:)
همش چینی حرف می زدن! فقط یه سخنرانی انگلیسی واسه مون کرد و در جواب سوالهای من انگلیسی حرف زدن.

آفرین به کپی برداریت، من همیشه سعی میکنم کپی کنم.
۰۲ آذر ۹۷ ، ۱۰:۵۳ دخترمعمولی
چینی یه زبون آهنگینه. واسه ماها یادگرفتنش سخته. چون یه کلمه رو با آهنگ افتان تلفظ میکنن یه معنی میده، با آهنگ خیزان یه معنی، با الگوی افتان-خیزان-افتان یا خیزان-افتان-خیزان یه معنی دیگه! بعد فکر هم نکنی حتما کلمه خیلی طولانیه که میتونن سه تا آهنگ رو روش پیاده کنن ها. یادمه اون مثالی که من تو کتاب دیده بودم "ما" بود!! حالا ببین چقدر باید اون آ رو کش بدی که سه تا الگوی آهنگ روش اجرا بشه!!! ولی خب تو میتونی. سعیتو بکن :)
پاسخ:
فکر کنم اون سختی که تو میگی زمانی بیشتر بشه که بخوای خوندن و نوشتن رو هم یاد بگیری.
یعنی مثلا دو تا کاراکتر رو ببینی احتمالا به انگلیسی بعد بخوای بگی مثلا ما هست یا چی و چی ... 
ولی من فعلا فقط میخوام کلمات مقدماتی رو یاد بگیرم. حالا یه تلاشی می کنم اگر نتیجه داد بهتون می گم.