کتاب باز و مجتبی شکوری و ...
معمولا شب ها قبل خواب پادکست گوش میکنم و الان یه مدت هست که گیر دادم به مجتبی شکوری. حس میکنم بعضی موقع ها من رو گذاشته جلوش و داره در مورد فراز و فرودهای من و تجربه های من حرف می زنه.
دیشب هم گیج خواب بودم گفتم بگذار تا خوابم می بره یه چیزی گوش کنم. نوبت پادکست فصل ۵ قسمت ۱۲ کتاب باز بود. "۲۱ کار مهم در میانه ی زندگی."
یعنی حرفهای دو تا پست قبل تر من و حرف هایی که آماده کرده بودم تو پست بعدیم رو بنویسم داشتم از زبان مجتبی شکوری و اون کتاب می شنیدم!! خواب به معنای واقعی کلمه از سرم پرید. تعجبم بیشترم هم واسه این بود که من چند روز پیش همین حرفها رو داشتم با خودم مرور میکردم و حتی چند دقیقه قبل!!
حس خیلی خوبی هست وقتی تو یه کارایی رو غریزی و با کلی آزمون و خطا انجام میدی و وقتی یه کتابی رو میخونی می بینی عه این که راهکارهای منه!
یه بار دیگه هم وقتی داشتم اپیزود فرضیه خوشبختی از بی پلاس رو گوش میدادم این حس رو داشتم. اون موقع هم از خوشحالی اشک تو چشمام جمع میشد که اینا جمله های منه که!
====================
فردا سالگرد شلیک به هواپیمای به مقصد اوکراین هست. دردش هنوز کم نشده :( هر روز هم بیشتر میشه :( واقعا خانواده هاشون چی کشیدن تو این یکسال! من هنوز این همه وقاحت و جنایت رو نمی تونم باور کنم.
تو تمام این یکسال هر موقع اتفاق خوب و بدی افتاد من به مسافرهای اون پرواز فکر کردم و دوباره آتیش گرفتم :(
پ.ن: تو پست قبلی دو تا عکس جدید آپلود کردم. امیدوارم واسه همه تون باز بشه.
ممنون صبا:)
واقعا خوشحالم کردی که این رو بهم گفتی:)
(دسته گل)