غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

بی ربط !!

پنجشنبه, ۹ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۴:۴۸ ق.ظ

دیروز صبح یه ایمیلی رو تو رختخواب خوندم که باورم نمیشد مربوط به من باشه!

 

ادیتور یکی از ژورنال هایی که واسه شون مقاله ریویو میکنم ایمیل زده بود که کامنت هایی که گذاشته بودی واسه فلان مقاله بهش ربط نداره و لطفا کامنت های مرتبط رو بفرست! 

من که اولش ایمیل رو خوندم نفهمیدم چی میگه! یعنی چی ربط نداره!!؟؟ چرا چرت و پرت میگی!!

بعد اومدم دانشگاه چک کردم دیدم بله من یه مقاله دیگه را دانلود کرده بودم قبلا و اون روزی که میخواستم ریویو کنم رفتم تو دانلودهام و اولین مقاله ای که واسه این ژورناله بوده رو خوندم ریویو کردم و  خیلی هم شیک و مجلسی major revision  زدم و فرستادم. باورم نمیشد !! 

بعد خودم رو گذاشتم جای نویسنده های مقاله که وقتی چنین کامنت هایی گرفتن چه حسی پیدا کردن!! یعنی خودم بودم که هر چی فحش بلد بودم نثار اون ریویور می کردم و حالا من خودم اونی بودم که لایق فحش ها بودم. وای خیلی حالم بد شد. کارهای خودم هم هزار تا گیر توش هست ولی این اصلا یه چیز عجیب بود!!  یعنی هی فکر میکردم مثلا من بعد از این همه روزهای سخت بخوام مقاله م رو سابمیت کنم یه جایی و یه ریویور اینجوری کامنت بده! چقدر بهم بر میخوره!!! 

ایمیل زدم به ادیتور معذرت خواهی کردم و گفتم تا کی میتونم کامنت بدم. امروز صبح ایمیل زده بود متشکریم بخاطر معذرت خواهیت و ببخشید که دیر بهت اطلاع دادیم و الان اگر هنوز ریویو نکردی دیگه نمیخواد کامنت بدی. یعنی اون قسمتی که گفته بود 

Apologies we did not contact you earlier over this miscommunication.

خیلی حالمو خوب کرد که من گند زدم اون هم برای اینکه احتمالا متوجه شده چقدر حس بدی من دارم اینجوری گفت یا اصلا هر چی.

 

ولی دارم به این فکر میکنم چقدر من هنوز کار دارم تو این دنیا!! یعنی همه اون چیزهایی که در موردشون مطمئن هستم هم دارن زیر سوال میرن!  

تز من حول عدم قطعیت هست و احتمال و ... . اون اولا هری بهم میگفت من درکت میکنم تو از دنیای مهندسی و قطعیت اومدی و برات سخته یه چیزی جواب قطعی نداشته باشه و بتونی با کلی خطا بپذیریش ولی خب تو پدیده های زیستی قطعیتی وجود نداره. 

و من هر روز دردم میاد برای این عدم قطعیت تو همه چیز. حتی تو رفتارهای خودم. نه که نخوام بپذیرم ها!!  اتفاقا میخوام ولی هنوز ظرفیت کافی ندارم و واسه اینکه ظرفیتم داره بیشتر میشه هی کش میام و دردم می گیره!! 

 

دیشب که رفتم خونه به نسبت هر روز دیرتر بود. گفتم من فقط گریه م میاد و خسته ام. استرس ۱۰۰ تا چیزو دارم. دلم تنگ شده! 

صبح مامان آنیتا وقتی داشتم صبحونه میخوردم اومد گفت میخوایی برات تخم مرغ درست کنم گفتم نه! مرسی. گفت قهوه هم نمی خوری. گفتم نه! می دونه قهوه م رو تو دانشگاه میخورم. قهوه ساز خونه کند هست خیلی و قرتی بازی داره! گفت من برات درست کنم؟ گفتم آره مرسی. برام قهوه درست کرد. شیر مخصوص خودم رو هم باهاش آورد برام. گفت استرس نداشته باش و... . این کمترین کاری هست که میتونم برات انجام بدم!! smiley

 

پ.ن: بیایید کمتر به ریویورهای مقالات فحش بدیم laughwink

۰۰/۰۲/۰۹

نظرات  (۶)

۲۲ ارديبهشت ۰۰ ، ۲۰:۳۴ ربولی حسن کور

سلام

کجایین؟

کم کم دارم نگران میشم 

پاسخ:
سلام.

همین جا هستم. نگران نباشید، فعلا در استراحت از همه چیز حتی نوشتن به سر می برم.

ممنون از پیامتون.

یکی از جنبه های حرفه ای بودن در شغل، درک کردن و بخشیدن اشتباهات است، وظیفه اش بوده ببخشه، کار عجیبی نکرده :))

خودت را هم ناراحت نکن، همه ممکنه از این دست اشتباهات انجام بدن ;)

پاسخ:
آره دقیقا درست میگی.

اون روز من یه مقدار به خاطر کارهای خودم و هم با این ایمیل اول صبحی شوکه شده بودم. بعدش که فکر کردم دیدم خب وظیفه ادیتور همین هست دیگه. که من اگر اشتباه کردم بهم بگه! بعدشم من که پول نمی گیرم واسه مقاله ریویو کردن. دستم هم درد نکنه که وقت می گذارم :))  و اتفاقا راست گفته بود که معذرت خواهی کرده بود برای دیر اطلاع دادن اشتباهم به من :)) 

والبته بعدتر هم فهمیدم که کامنت های گهربار منو :))  نفرستاده بودن واسه نویسندگان مقاله و احتمالا خیلی فحش نخوردم :)) 

بعدش هم حالا من اشتباه کردم ادیتور باید عاقل باشه :)) 


خلاصه من خودمو بخشیدم :) 

ولی خب یاد گرفتم وقتی تو اشتباه میکنی در این حد! و اصلا هم نمی فهمی بقیه هم همینند و حرص نخورم پیش میاد واسه همه. 

این عدم قطعیت واسه من هم خیلی خیلی سخته. رشته کامپیوتر که همه چیز برای من باید الگوریتم داشته باشه به دقت یک الگوریتم کامپیوتری.... اشتباه پیش میاد دیگه. درست میگی. ما از اشتباهات دیگران راحت نمی گذریم اما خودمون اشتباه می کنیم و بعضا انتظار داریم به راحتی بخشیده بشه.

پاسخ:
خب همه چیز الگوریتم داره، یعنی کلا تمام پدیده های دنیا الگوریتم دارن از دید من! ولی وقتی ابعاد مساله اونقدر بزرگه که تو نمی تونی همه جاش رو کاور کنی، مجبوری به همون جواب هایی که میگیری و می دونی هم بهترین نیست رضایت بدی.
دقیقا مثل زندگی و تلاش هامون. باید پذیرفت که حتی بهترین تلاش های ما هم خطا داره.

 باید رضایت بدی و گرنه هیچ وقت نمی تونی از همین جواب هات هم استفاده کنی. این فلسفه عدم قطعیت هست تو تز من و زندگیم :) 

سلام، صبا یاد اون روزی افتادم که در مورد اون مسأله که باهاش درگیر بودم، داشتم باهات صحبت میکردم و تو نظر خودتت و رویکردت در شرایط احتمالی مشابه را گفتی، با خودم گفتم این قطعیت چقدر شبیه چند سال پیش منه، اما من الان تو جایگاهی هستم که میدونم هیچ قطعیتی وجود نداره. میدونم میخوام بگم اصلا کار راحتی نیست که ما به این عدم قطعیت برسیم، اصلا کار راحتی نیست . بنظرم خیلی از مردم تا روز آخر عمرشون باز هم با قطعیت حرف میزنند پس این را یه پیشرفت شخصیتی برای خودمون بدونیم. (شاید خیلی شرایط مد نظر من با این پست تو خیلی تطابق نداشت، اما خب تو اون کلمه ی عدم قطعیت گیر کردم :) )

 

پاسخ:
سلام عزیزم.
من در مورد اون مسائل اتفاقا اصلا قطعیت ندارم. 

یعنی میدونی بخاطر محیط کارم تو ایران من خیلی دیدگاهم غیرقطعی تر شده بود و برای هر چیزی یه درصد احتمالی رو هم در نظر می گیرم. ولی هنوز کمه!
هنوز که بعضی چیزا می خوره تو ذوقم می فهمم از زاویه قطعیت نگاه کردم. 

تو مسائل علمی ولی هنوز دوست دارم جواب قطعی داشته باشیم ولی خب اصلا نمیشه! یعنی اینقدری که تزم فلسفه زندگی به من درس داده و دیدگاه منو به زندگی به چالش کشونده هیچ کتاب فلسفه ای واسم این کار رو نکرده! 

سلام صبا جان،

چه جالب، چه اتفاق ساده ای بودا. یه اشتباه خیلی کوچیک. ولی همین که عذرخواهی کرده و اونطرف هم بخاطر اینکه خودش دقت نکرده عذرخواهی کرده خیلی حرکت خوبی بود. 

راست میگیا. این عدم قطعیت برای جامعه ی مهندسین بدن-درد میاره.:)) چقدر موضوع تزت باید جالب باشه. کلی از کامفورت-زُنت خارجت میکنه.

یاد این افتادم که من وقتی ریسرچ ها در حوزه ی اجتماعی و گاهی بیولوژی رو میخونم خیلی ارتباط خوبی برقرار نمیکنم باهاشون. این خاکستری بودن و نبود فرمولهای ریاضی اذیتم میکنه. :دی تازه من خیر سرم توی حوزه ی کنترلم. :))

 

:)) چشم

پاسخ:
سلام عزیزم.

اشتباه ساده بود از سمت من ولی خیلی زشت بود! :( البته درسش رو گرفتم دیگه :)

ریسرچ ما همچنان پر فرمول ریاضی هست. تازه من خیلی وارد قسمت ریاضیش نشدم و گاهی از حجم اون همه ریاضی تو بعضی کارها وحشت میکنم. 

موضوع تزم عشق هست واقعا :)) 

امیدوارم دچار شکست عشقی نشم در نهایت :)) 


چشمت بی بلا غزال گلی :*
۰۹ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۷:۲۳ ربولی حسن کور

سلام

یه اتفاقی افتاده که برای هرکسی ممکن بود پیش بیاد خودتونو بیخود ناراحت نکنین

توی این مملکت که از هیچ چیزی نمیشه مطمئن بود

راستی آنیتا دوباره خودکشی نکرده هنوز؟

پاسخ:
 سلام

می دونید بحث ناراحتی نیست. بحث این هست که وقتی یه نفر در حق من اشتباه میکنه من خیلی راحت درکش نمیکنم! دوست دارم هزار جور برچسب به طرف بچسبونم که بی مسئولیت هست یا ال یا بل و ... . ولی خب چقدر راحت خودم اشتباه کردم و البته چقدر اون ادیتور قشنگ با اشتباه من برخورد کرد. 

لازم هست در برخورد با اشتباهات دیگران راحتتر برخورد کنم. منظورم این هست که کمتر حرص بخورم. 

ایران که نمونه اصلی عدم قطعیت هست. 

:))