از مجموعه افکار!
از دید خودم آدمی نیستم که اهل فخرفروشی و پز دادن و ... باشم.
یعنی تا اونجایی که بشه اگر چیزی دارم که بقیه ندارن و ممکنه باعث حسرتشون بشه رو پنهان میکنم!
ولی اینجا تو وبلاگم تمام سعیم رو کردم خودم باشم! یعنی اگر چیزی خوشحالم میکنه اکثر اوقات می نویسم ولی وقتی ناراحتم نمی نویسم! مگر موارد خاص!
چرا؟
الان دارم فکر میکنم من اینجا هم خودِ خودم نیستم! من از خوشحالی هام می نویسم نه که به بقیه فخر بفروشم! می نویسم چون فکر میکنم ممکنه بهشون ایده بدم! تو اون موارد خاصی هم که از ناراحتی هام می نویسم باز فکر میکنم که رویکرد من به مسایل ممکنه به درد بقیه بخوره! (اومدم قبل از اینکه دکمه انتشار رو بزنم متنم رو بخونم رسیدم به اینجا دیدم خوبم از خودمتشکر هستما 🤪)
البته که یه جاهایی انگار از دستم درمیره و بدون اینکه پشتش هدف خیرخواهی برای دیگران باشه هم یه چیزایی می نویسم! الان یه لحظه واسم سوال پیش اومد که واقعا هدفم خیرخواهی هست؟!! چیزی که ازش مطمئنم این هست که هدفم به اشتراک گذاشتن درس هایی هست که یاد میگیرم! از اینکه از خوشیی بنویسم که توش هیچ نکته ای نداره! یا از ناراحتی بنویسم که هنوز درسش رو بهم نداده حس خوبی نمیگیرم! و اینکه انگار میخوام روی اون درس ها و نکته ها با نوشتنشون واسه خودم تاکید کنم! میخوام ثبتشون کنم تا اثرشون ماندگارتر بشه!
پس میشه نتیجه گرفت من کلا می نویسم که حس خوبی بگیرم! این حس خوب می تونه سبکیی باشه که از زمین گذاشتن بار فکرم بهم دست میده! یعنی شاید مخاطبم هم واسم مهم نیست! ولی هر جور فکر میکنم من نسبت به مخاطبم احساس مسئولیت میکنم و شاید واسه همین هست که به خودم اجازه نمیدم از هر فکر و احساسی که دارم عمومی بنویسم حتی اگر اون افکار به شدت واسم سنگین باشه!!
پی نوشت:
اگر ایرانی باشی این روزها واست روزهای آسونی نیست! هر جای دنیا که باشی هم فرقی نداره!
و خب برهمگان واضح و مبرهن هست که همه ما تو زندگی روزمه مون درگیر مسائل ریز و درشت زیادی هستیم! که خیلی اوقات ما رو به سکوت وا می داره!
خوبه که اینقدر به خودت دید نقادانه داری
همیشه خوندن نوشته های شما برام انگیزه بخش بوده. و هیچ وقت حس فخر فروشی دریافت نکرده ام
امیدوارم عمر ناراحتی هات کوتاه باشه :*