روزهای خیلی بارونی!!
وضعیت پنجره اتاقم اینجوری هست که انگار شیلنگ آب از بالا باز کردن! دارن میشورن جهت عید نوروز!! :) اگر بخوام به اندازه ۵ میلیمتر پنجره رو باز کنم باد و بارونی میاد تو که آدم حس میکنه تو کارتون آلیس در سرزمین عجایب هست و الان باد کلبه ش رو می بره یه جای دور!
البته خدا رو شکر که خونه ما آپارتمانی هست و نزدیک هیچ رودی نیست. سیل همه جای سیدنی رو برداشته!
بعد حالا تو همچین روزی که داره سیل از زمین و آسمون میاد آنیتا و مامانش و دوست پسرش رفتند که حلقه نامزدی بخرند! :))
تاریخ عروسی هم سال بعد هست! یعنی ۲۰۲۳!
الان دارم فکر میکنم کاش باد اتاق من رو می برد یه جایی برای چند روز! یه جایی که شاید اسمش شیراز هست! یه جایی که یه خونه ی آروم وشاد هست که طعم خانواده میده! که چند روز لب تاپ رو خاموش میکردم و به هیچ آینده ای فکر نمی کردم! حتی به دو ساعت دیگه!
دیگه حتی فکر اینکه مشکلات پروژه حل بشه هم خوشحالم نمیکنه! شدیدا نیاز دارم یه دور همه چیز تموم بشه و دوباره از اول شروع بشه دنیا :)
احتمالا دچار هذیان روزهای خیلی بارونی شدم! شما جدی نگیرید :)
اینهمه بارون! من اگه جای تو بودم حسی خیلی بدتر داشتم با این همه بارون.
برای آنیتا همه این روزها خاطره میشه. امیدوارم که همیشه به خوبی ازش یاد کنه.
احساست رو درک می کنم. وقتی که تازه از شهرم اومده بودم این شهر، بعد از چند ماه اینقدر دلم تنگ شده بود که وقتی همسر برادرم میخواست از اون جا بیاد اینجا و گفت چی میخوای برات بیارم، خواستم در جوابش بگم ذره ای از خاک اونجا رو برام بیار!!!! (الان البته برام خیلی عجیبه که چنین چیزی رو خواستم! اما خیییلییی دلم تنگ شده بود و غریب بودم)
----
در جواب همه چی عالیه: فقط با این همه متغیرهای تکراری و شبیه به هم چرا ماهیت وقایع تکراری نمیشه برامون!!!
اجازه میخوام نظر خودم رو بگم که تا وقتی متغیرها تغییر می کنن مثلا ازدواج می کنیم و بچه دار میشیم و بچه ها سنشون تغییر می کنه و رفتارشون هم، تکراری نیست. وقتی که دیگه سن بالاتر میره و مخصوصا بچه ها ازدواج می کنن و اونها هستند که دیگه بچه دار میشن و متغیرهایی از class دیگه هستند، خیلی چیزها تکراری میشه. اتفاقی که میافته اینه که در اون سن آدم کم کم میفهمه که دیگه زیاد توی این دنیا نمی مونه. بنابراین جذابیت های دیگه ای براش پیدا می شن. دیدن آسمون و خورشید و کوه و لذت های زندگی معنی دارتر میشن، در حالی که ترس هر لحظه رفتن به جهان ناشناخته دیگری در وجود آدم هست.