غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

نکته

شنبه, ۴ شهریور ۱۳۹۶، ۰۷:۰۴ ب.ظ

عالِم طالب باید:

چیزهایی را که نمی‌داند بیاموزد

و چیزهایی را که می‌داند بیاموزاند

و با کم‌هوشان با ملایمت رفتار کند

و از کودنی کودنان به خودپسندی نیفتد

و با کندفهمان تُندی نکند،

((شما نیز پیش از این چنین بودید و خدا بر شما منت نهاد)).


بخشی از مقدمه دفتر سوم مثنوی

۹۶/۰۶/۰۴

نظرات  (۳)

خداکنه که بشه اینطور بود! ولی خب کلا یه خورده بی خیالی و صبر به آدم آرامش میده.
پاسخ:
بله.

فرمایش شما کاملا متینه :)
صبا جانم میخوام یه سوال دوستانه بپرسم
اگه اینقدر سر کارت آزارت میده چرا به استعفا ازش فکر نمی‌کنی. البته خب متوجه هستم که تو این سن و سال و با وضعیت تجرد امثال ما، قطعا ضروریه که ما دستمون تو جیب خودمون باشه. ولی آیا دنبال کار دیگه نرفتی؟
من سه سال و نیم کارمند دانشگاه علمی کاربردی بودم. مدیر روابط عمومیش. از اولش هم نمیخواستم برم ولی بنا به زور و اجبارهایی مجبور شدم تن به کار بدم. بعد از اون هم هر بار میخواستم از کارم استعفا بدم، نگران هزینه ها و بیکاری و کلی مسائل دیگه میشدم. اما بعد از سه سال و نیم یک کلام گفتم من میخوام بیام بیرون. خیلی حرف شنیدم، خیلی روم فشار اومد، خیلی باهام مخالفت شد ولی استعفا دادم و اومدم بیرون. آرامشی که بعد از بیرون رفتن از اونجا داشتم وصف‌ناپذیر بود. یه مدت مسائل مالی اذیتم میکرد. ولی از پس اندازم استفاده می‌کردم و جسته و گریخته این طرف و اون طرف کار می‌کردم. بعد از یک سال هم اومدم جایی که الان کار می‌کنم و خیلی هم به لطف خدا راضی هستم.
پاسخ:
سمیه جان من از قبل از شروع به کارم به استعفا فکر می کردم و خوشبختانه همچنان هر روز و هر لحظه هم فکر می کنم. 
اما همیشه برنامه های آدم به اون شکلی که دلش می خواد پیش نمیره. باید کمی عاقلانه گام بر دارم تا از چاله به چاه نیافتم. این روزها اتفاقا به پلن های مختلفی فکر می کنم تا این دوره انتظار رو هر چه کمتر کنم.
خوشحالم که از استعفات و وضعیت فعلی راضی هستی.من ید طولایی در استعفا دادن دارم. اولین استعفام مربوط به ۲۴ سالگیم هست. ولی خب الان باید بیشتر تامل کنم :) نه در مورد موندن در شرایط فعلی. در مورد جایگاه بعدی.
صبا جون این دعوت به خویشتن داری در برخوردها الان اندر باب مراوده با همکارانه؟ ;)
کم هوشان و کند فهمان :دی
نون بعضی ها در همینه. ما هم خیلی داریم دور و برمون. و جالبه روزگارشون خیلی خوشه تازه! 
پاسخ:
می دونی محبوب جوون من خیلی رو خودم کار کردم که آدم صبوری بشم و خب یه پیشرفتهایی هم داشتم ولی یه چیزی که هنوز خیلی منو به هم میریزه همین تمارض!! به کندذهنی و کم هوشیه.

یادته! اون موقعها که درس می دادم؟ خنگی شاگردام منو از تدریس فراری داد :(

و چیزی که تو همکارام و شاگردام و ... بارزه این هست که خنگی :)) صفتشونه!! یعنی همون که میگی نفعشون در خنگیه ولی خب آدم تمرین هر چیزی رو بکنه بعد از مدتی میشه ویژگی ش و همکاران گرامم الان ویژگی شون کندذهنی شده بس که ممارست ورزیدن بر این صفت.

یعنی اووووف فقط :))