غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

خودشناسی!

سه شنبه, ۵ دی ۱۳۹۶، ۰۳:۳۸ ب.ظ

همکار خانم رفت مرخصی زایمان! و از موقعی که رفتنش قطعی شد دارم به خیلی چیزها فکر می کنم. به اینکه چرا تو این تقریبا دو سال نتونست هیچ جایی تو قلب من باز کنه و چرا من اگر به ته دلم دقت کنم از رفتنش خوشحالم هستم!!

درسته که من روز اولی که پام رو گذاشتم تو این سازمان سعی کردم حداکثر فاصله را با همه حفظ کنم ولی احساسی که آدمها در من بوجود میارن ربطی به این مساله نداره. 

به این فکر می کنم که من با همکار خانم از نظر عقیدتی نه تنها تضاد نداشتیم که شباهت هم داشتیم که اون برخلاف ۹۵٪ همکارام اهل تفکر و مطالعه و خودشناسی و پیشرفت و خیلی چیزهای مثبت و خوب و ایده آل دیگه بود و مطلقا خاله زنک و اهل غیبت و زیراب زنی و .... هم نبود و من قبلا فکر می کردم اشتراکات اینچنینی مهمترین عامل تداوم و قوت یه رابطه هست ولی حالا...

حالا فهمیدم که نظریات فکری و عقیدتی آدم ها اونقدرا هم مهم نیست؛ فرهنگی که افراد توش بزرگ میشن و البته فرهنگی که برای خودشون انتخاب می کنند خیلی مهمتره.

فهمیدم که آدمی که همه چیز رو محاسبه می کنه؛ نه فقط مال و جاه ؛ که حتی تعداد لبخندها و اشک های خودش و بقیه رو؛ نمی تونه تو قلب من موندگار بشه؛ قبل از این من اصلا نمی دونستم اینقدر محاسبه مسائل مالی می تونه واسم آزاردهنده باشه! نه که خودم گتره ای زندگی کنم و هیچ حساب و کتابی نداشته باشم ولی ...

قبل از این فکر می کردم همه آدم ها؛ درونشون مهر دارند!! واقعیتش اگر کسی تا پارسال به من می گفت مهربون! فکر می کردم تعارف می کنه و خب همه همینجورین؛ تازه از دید خودم بخاطر قاطعیتم تو یه سری مسائل از نظر مهرورزی کم کاری هم دارم ولی حالا می پذیرم که قدرت مهرورزیدن دارم و این جزو ویژگی های مثبتم هست!

فهمیدم منفعت طلبی افراطی و جاه طلبی خط قرمزم هست و خب دلم رو هر چقدر هم اتو کنم صاف نمیشه :)

فهمیدم بترسم از آدم حسود و خوشحالم که شخصیتم درونگراست و کنترل زبانم رو دارم و البته فهمیدم من حاضر جواب؛ اگر بخواهد می تواند سکوت کند و گاهی سکوت چقدر بکار می آید. 

من واقعا از همکار خانوم بخاطر تمام ویژگی های مثبتش و تمام درس هایی که بهم داد متشکرم.

۹۶/۱۰/۰۵
صبا ..

نظرات  (۹)

۱۴ دی ۹۶ ، ۰۰:۵۹ مامانی و سه تا نینی
سلام صبای عزیززززززززم نبینم ناراحت باشی عزیز دلم 
الان ساعت نزدیک ١و من تازه کارم تمام شده
میخوام برات نماز بخونم و فقط امشب رو اختصاص بدم ب شما 
تمام دعاهای نماز شب امشبم برای تو عزیز دلم،همشهری نازمممممم
ب قول پدر بچه ها بر یک شیرازی واجب است ک خوشبخت شود و عدم خوشبختی برای یک شیرازی حرام است ،تو باید خوشبخت بشی و من مطمئنم خوشبخت میشی و من مطمئنم الانم هستی و من بررررررااااااات دعااااااا میکنم 
بخند بانوی شیرازی زیباااااااااا  و مهربان و فهیم و باشعور و دوست داشتنی 
❤️❤️❤️❤️
پاسخ:
سلاااااام مامان خانوووم گل 

من شرمنده لطف و محبتت هستم دوست ندیده ی مهربان و خوش قلبم.
و چقدر خوشبختم که بواسطه این وب با دوستانی آشنا شدم که ندیده باعث دلگرمی هستند و قطعا پیام ها و دعاهاشون گره گشا.

عزیزززم امیدوارم ۱۰۰۰ برابر این انرژی مثبت و دعا برگرده به زندگی خودت.

مواظب خودت و خوبی هات باش مامان خانم گل.💓💗💕💓💗💓💗💗❤
۱۳ دی ۹۶ ، ۱۰:۵۹ محبوب حبیب
سلام صبا جون
این روزها حال من شبیه پست آخر توئه. این جور موقع ها برای درد و دل خیلی وقتها به حافظ مراجعه می کنم. این غزل اومد. یاد تو افتادم...

ای هدهد صبا به سبا می‌فرستمت

بنگر که از کجا به کجا می‌فرستمت

 حیف است طایری چو تو در خاکدان غم

زین جا به آشیان وفا می‌فرستمت

 در راه عشق مرحله قرب و بعد نیست

می‌بینمت عیان و دعا می‌فرستمت

 هر صبح و شام قافله‌ای از دعای خیر

در صحبت شمال و صبا می‌فرستمت

تا لشکر غمت نکند ملک دل خراب

جان عزیز خود به نوا می‌فرستمت

 ای غایب از نظر که شدی همنشین دل

می‌گویمت دعا و ثنا می‌فرستمت

 در روی خود تفرج صنع خدای کن

کآیینه خدای نما می‌فرستمت

 تا مطربان ز شوق منت آگهی دهند

قول و غزل به ساز و نوا می‌فرستمت

 ساقی بیا که هاتف غیبم به مژده گفت

با درد صبر کن که دوا می‌فرستمت

 حافظ سرود مجلس ما ذکر خیر توست

 بشتاب هان که اسب و قبا می‌فرستمت                    


 

دوست عزیز نادیده ام.... 
دعایت میکنم هر دم...
پاسخ:
سلاااام محبوب جانم.

چقدر خوبه که من تو این دنیا فرصت آشنایی با تو رو داشتم.

ممنونم از اینکه به یادمی و دعا می کنی. خوب می دونی که متقابله :*

ممنونم بابت غزل زیبای جناب حافظ (یه باغ گل)
دقیقا همین طوره صبا جان. همیشه موقع حرف زدن با هم اتاقیم جانب احتیاط را نگه میدارم. حتی در حضورش با خانواده ام تلفنی صحبت نمیکنم تا حد ممکن. حتی حرفهای معمولی.
یکبار تو محل کار داشتم با همسرم تلفنی صحبت میکردم، در مورد مقاله مشترک من و همسر که در حال ادیت نهایی بودیم. رفت به بقیه همکاران گفت که من کار مشترک خودش و او را به اسم خودم و همسرم چاپ کرده ام!!!!!!! در حالی که من و او کوچکترین کار مشترکی با هم نداریم. یعنی در این حد ناامن است این همکار.
فهمیده بود گرمایی هستم، مداااام سیستم سرمایش اتاق را خاموش میکرد تو فصل گرما. آخرش نتوانستم تحمل کنم و باهاش دعوا کردم.تو تابستون وقتی تو اتاق بود پالتو تنش میکرد!!! هر کس میدیدش میگفت این دیوانه شده؟؟!! در حالی که سرمایش ساختمان در تابستان ضعیف است و همه شاکی هستند. و ماجرای برعکسش را داریم در زمستان. پنجره ها را باز میگذاره که من یخ کنم، تا وقتی که خودش از سرما نمیره البته... خلاصه تا بتونه اعصاب و روان آدم را درگیر میکند...
پاسخ:
عجب همکاری داری :))

ولی خب این رفتارهاش یعنی یه مشکل جدی تو زندگیش داره؛ از یه چیزی رنج می بره بنده ی خدا :| 

کلا برات آرزوی و صبر و آرامش دارم :* قووووی میشی ؛)
۰۸ دی ۹۶ ، ۲۰:۳۱ مامانی و سه تا نینی
عزیزززززززززمی
همه خوبن عزیز دلم خداروشکر🌹🌺🌹
فدای شمااااااااا 
شما خودت خانمی ما از شما یاد میگیریم ❤️❤️❤️❤️
پاسخ:
خدا رو شکر 

🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
۰۷ دی ۹۶ ، ۱۷:۵۵ مامانی و سه تا نینی
سلام عزیزم خوبی ؟؟
من ب شخصه جز آدمایی هستم ک زود ارتباط برقرار میکنم و با همه دوست میشم خیلی زود 
کاری ندارم اونا تو ذهن و دلشون چیه عقیده دارم باید به همه دنیا و مردمانش عشق و محبت و مهربانی نثار کرد چون مطمئنم چندین برابرش رو کائنات به سمت خودم بر میگرده
من اعتقاد دارم همه مردم خوبن و همه دارای نیت های خیر هستن مگر اینکه خلافش ثابت شه
پاسخ:
سلام مامان گل پسرا.
ممنونم. شما و خانواده محترم خوبین؟

شما که یه دونه ای. اصلا دنیا دیگه مثل تو نداره؛ نداره نمی تونه بیاره ‌؛)  :))
جانا سخن از زبان ما میگویی...
دقیقا منم همین قضیه برام پیش آمد ، با رفتن یک همکارم کلی تو دلم ذوق میکردم ، فقط به خاطر شخصیت منفعت طلب و به قول خودش زرنگش ، ولی مم اسم اینو حماقت محض میدونم چون انسان هست و نیاز به محبت واقعی
راستی منم رفتم مرخصی زایمان ، پسرکوچولوی من برخلاف انتظارم خوشگل و خواستنی ، نمیدونم چرا خدا این لطفو به ما کرده ولی موندم نی نی مون چرا خوشگل شده و به کی رفته آیا.ٔ... ٔ
خلاصه برخلاف دردای عجیب و وحشتناک زایمان طبیعی ولی لحظه ای که آخرکاری بچتو تو اتاق زایمان بهت نشون میدن انگار بهشتو بهت دادن _ خدا برا همه خانومها قسمت کنه خیلی زیباست اون لحظه
پاسخ:
مامان ساراااااای گل. امروز داشتم بهت فکر می کردم. قدم گل پسر خوشکل و دوست داشتنی ت مبارک باشه. الهی الهی خوش قدم و سالم و صالح باشه. حالا بگذار بزرگ بشه می فهمی شبیه کیه :)
خودت خوبی حالا؟ خدا قوت بهت بابت زایمان :*

الان که با شماها حرف زدم بیشتر به این نتیجه رسیدم که همکارم محبت کردن بلد نبود؛ یعنی ندیده بود که یاد بگیره؛ همون فرهنگی که میگم؛ ثروت و پست و مقام تو خانوادشون جایگاه والایی داشت و این باعث میشد تلاشش در جهت کسب ارزش های خانوادگی شون باشه. حتی گاهی از محبت آدم ها تعجب می کرد و فکر می کرد نقشه ای واسش دارن!! در این حد بود که مثلا اصلا بچه دوست نداشت؛ و تا حدودی شرایطش رو هم نداشت چون از پس اداره زندگی فعلیش به سختی برمی اومد! ولی یه بایدی درونش بود که از هر چیزی باید حتما یه نمونه داشته باشه؛ الان یه دختر داره و همه تلاشش رو کرد که یه پسر هم داشته باشه؛ این سومین بارداری همکارم تو این ۲۲ ماه هست؛ جنین قبلی دختر بود؛ باورت نمیشه فردای روزی که سونوگرافی گفت دختره؛ چه حالی داشت؛ من جای خدا دلم شکست :(  و وقتی بهش می گفتم خدا رو شکر که این یکی سالمه و پسر و دختریش فرق نداره؛ می گفت سالم بودن یه اصل تو زندگی هست!  من یه دختر سالم دارم؛ الان مهمترین مساله جنسیتش هست :( و گرنه من بچه نمی خوام.

من هم دوست چند تایی دارم که از نظر عقیده ای به هم نمیپایم اما با هم صمیمی هستیم. ودوستانی که از تظر یه سری ظواهر شبیههم هستیم اما صمیمی نیستیم. آدمیزاد موجود پیچیده ای هست
پاسخ:
اولا که بسیییییار خوشحالم که مامان زری عزیززززز رو اینجا میبینم :) :*


دقیقا همین طوره؛ منم دوستان اینچنینی دارم و البته بعضی از آدم ها از نظر روحی واسه آدم جذابند ولی از اون گذشته به نظرم اخلاق و اصول اخلاقی (صداقت؛ یک رویی؛ فیس و افاده ای نبودن و ... ) نقش مهمتری تو صمیمیت داره تا ظواهر و عقاید.
۰۶ دی ۹۶ ، ۱۰:۳۴ محبوب حبیب
صبا جون 
این همون هم اتاقی ای هست که برای مریضی پدرش اینطور از خودش عاطفه به خرج میداد؟
پاسخ:
محبوب جوون

اون همکار حورای عزیز بود :)


چقدر خوب شناختی، همکارت را.
حالا همکار شما اهل حساب کردن است، هم اتاقی من اهل بازی. دوست داره هر چند وقت یکبار مرا به چالش بکشه. از یک جایی بهم ضربه بزنه و عکس العمل منو بسنجه. یا دروغهای شاخدار تحویل من بده و ببینه چی جواب میدم. کلا صداقت نداره و مدااام باید مواظب باشی که چی جوابش را میدی، کی میای، کی میری، کی در را باز میگذاری و کی میبندی. کی پنجره را باز کنی و کی باز نکنی... خلاصه همشه در حال به کار گرفتم مغز و اعصاب آدم است.
پاسخ:
می دونی حورا جووون

همکار من همه حرفهای ناگفته زندگیش و همه افکارش رو به من می گفت و می گفت اینا رو مثلا به خواهرمم نمیگم ولی به تو میگم چون امن هستی. حالا خودش نقطه مقابل بود و من کلا حتی برای اینکه بگم مثلا سرم درد میکنه؛ یا مثلا مانتوم جدیده احساس ناامنی می کردم چون برخوردهای بعدش عجیب و غریب و اغلب آزاردهنده بود :(


در مورد همکار تو هم؛ دقیقا همینه که آدم ناامنی هست؛ همش باید حواست باشه که بهت ضربه نزنه و ...

کلا من یاد گرفتم که رابطه ای می تونه با دوام باشه که تو توی اون رابطه حس امنیت داشته باشی؛ مهم نیست افکار و عقاید چقدر بهم شبیه و یا از هم دوره و البته محبت هم نقش خیلی زیادی تو نزدیکی و تداوم رابطه داره؛ اغلب ماشین ها و دستگاهها؛ امن؛ صادق و منطقی هستند ولی خب دوستان خوبی نیستند :)