سه ماه!
امروز صبح 3 ماه شد که وارد سیدنی شدم.
هنوزم باورم نمیشه اینجا ایران نیست و خیلی خیلی دورتر از ایرانه!
هنوز باورم نمیشه همه چیزم تغییر کرده، آب و هوام، فصل و روز و شبم. تعطیلاتم، نحوه معاشرتم و کلماتی که باید بهشون فکر کنم تا بتونم باهاشون صحبت کنم و گاهی حتی ناتوانم از صحبت کردن چون بلد نیستم منظورم رو همون جوری که میخوام برسونم ویا اصلا نمیدونم اون چیزی که شنیدم درست بوده!
اینجا غارتنهایی من بوده و هست درسته که اینجا هم خودم رو سانسور کردم ولی الان می خوام بعد از سه ماه بنویسم که این همه تغییر اصلا واسه من سنگین نبود، شاید چون هنوز باور نکردم که اینجا دارم زندگی میکنم.
گاهی فکر میکنم شاید اصلا خواب هستم و خب تو خواب هست که مدیریت این همه تغییر سختی نداره ولی واقعیت اینه که من بیدارم ولی یه جوری سِر و بی حس هستم. همش منتظرم شروع بشه و فکر میکنم هنوز روزهای واقعی شروع نشده!!
واقعیت دیگه اینه که فکر میکنم اصلا این 3 ماه هیچ کاری نکردم، رفتم دانشگاه و اومدم چیزهای جدیدی یاد گرفتم ولی معلوم نیست تلاش های این سه ماهه م اصلا نتیجه ای داشته باشه! بجز یه کتاب کوچولو دیگه هیچی نخوندم! بجز یکی دو تا فیلم و سریال دیگه هیچ فیلمی ندیدم. واقعا نمی دونم چرا به نظرم میاد شروع یه مقطع تحصیلی تو یه کشور دیگه اصلا کاری نبوده و من باید چیکار می کردم که امروز می تونستم به خودم بگم آفرین!
و من همچنان منتظرم که شروع بشه که منم یه کاری کنم و بتونم به خودم آفرین!
همین طوری بدون مقدمه خواستم بهت بگم دوستت دارم