غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

از تفاوت ها!

سه شنبه, ۲۱ اسفند ۱۳۹۷، ۰۲:۳۶ ب.ظ

من و سولی (پسر جنی) معمولا صبح ها با هم بیدار میشیم و آماده میشیم و معمولا هم سر ایستگاه سرویس مدرسه ش یه دور واسه هم دست تکون میدیم.

دیروز صبح (دوشنبه صبح) من که بیدار شدم هیچ خبری ازش نبود! فهمیدم خواب مونده ولی خب کاری نمی تونستم انجام بدم. امروز مامانش میگه دیروز سولی خواب مونده بود و ... منم گفتم آره من متوجه شدم ولی خب نمیدونستم کاری باید بکنم یا نه!  (تو ذهنم این بود که مامانش بگه از این به بعد اگر خواب موند مثلا برو صداش کن)

بعد مامانش میگه بهتر که بیشتر خوابید! شبش دیر خوابیده بود و خسته بود! منم با اینکه نوبت دکتر داشتم ولی وقت داشتم که برسونمش مدرسه و بعد برم دکتر!!

--------------   

بعضی موقع ها سختمه (مدل حرف زدنم تو نوشتار هم شیرازیه :)  ) از یه سری از وسایل خونه برای اولین بار استفاده کنم. یه جورایی روم نمیشه! یا وقتی جنی نیست میگم شاید دوست نداشته باشه! 

چند وقت پیش یه کوله سفارش داده بودم و وقتی بسته رسیده بود جنی بدون اینکه روش رو بخونه بازش کرده بود و بعد فهمیده بود واسه منه؛ اون شب هم قرار بود خونه نباشند. کوله رو گذاشته بود رو میز آشپزخونه با یه یادداشت با این مضمون که پاکت پستی اشتباها باز شده و وقتی چیزی لازم داری اول بپرس؛ من یه عالمه از این چیزا دارم که لازم نیست تو بخری!!

۹۷/۱۲/۲۱

نظرات  (۱۸)

چه خووووب که اینطور بهت گفت
خداروشکرررر
پاسخ:
خدا رو شکر واقعا :)
وااای چه سوالی راه افتاد.کاملا شخصی بود😘
دوست سین شمانیومد😆 امیدوارم ازدیدارشون خوشحال باشین.
رشته شما چیه😅😅😅 احتمالا یه موج سوالای دیگه دوستان راه میفته🤗🤗
پاسخ:
نفس بانوی گل


اگر سوالی در مورد پروسه مهاجرت تحصیلی و ... دارید، سوال خودتون رو بپرسید من تا جایی که اطلاعات داشته باشم سعی میکنم جواب بدم. 


سین از دوستان خوب من اینجاست. 


البته منم بابام خیلی پایه بود، اگه صبحا بیدار نمیشدم به مامانم میگفت ولش کن بذار بچه بخوابه ( فک کنم تنها کسیه تو خونمون که درک میکنه خواب چقد شیرینه :D )  منم یه چندباری در سالو که خوابم میومو خودمو مجاز میدونستم و نمیرفتم مدرسه. در حد مثلا سه روز غیبت در کل سال. 

ولی بازم سخته پرسیدن. منکه خیلی سختمه. شاید بتونی ولی یه جور غیرمستقیمی ازشون بپرسی که رودرواسی هم نکنی. 
پاسخ:
احسنت به پدر گرامی شما. 


در مورد وسایل شخصی خب معلومه که سخته خیلی. 

ولی خب کلا تو فرهنگ اینجا فکر کتم مشکلی نیست. چون اینا که تعارف ندارن. ولی مغز من هنوز نمی تونه بپذیره اینا تعارف ندارن :)) 


سلام.شاید چون یه کسی رو دارین که پیشتونه مشکلات رو حس نمیکنین.لابد از ایران ازادتر هستید و یه کسی رو دارین که بهش دلبسته یا وابسته بشید.وگرنه ادم که نمیتونه تو دیار غربت اینقدر راحت کنار بیاد؟راستشو میگید؟
پاسخ:
سلام.

اگر منظورتون این هست که تو رابطه هستم که باید بگم خیر.


 اینجور که شما میگید لابد من آدم نیستم که میتونم شرایطم رو مدیریت کنم 🙂

و این جوری که گفتید راستشو میگید که من احساس کردم دلبستگی تو ایران جرم !! بوده و هست و جاهای دیگه دنیا آزاد !! و از من خواستید به جرمم به عنوان یک ایرانی خائن به ارزش هاش اعتراف کنم 😂😁
هر جور راحتین نمیخوام تو زحمت بحثهای اینگونه بیفتین 
خواهش میکنم اتفاقا نزدیک اذان صبح بود از ته دل دعاتون کردم امیدوارم قابل باشیم و دعامون بالا بره 
موفق و موید در پناه حضرت حق 

پاسخ:
همین که به یادم بودین تو اون ساعت و تو اون مکان برام یه دنیا ارزش داره و کلی حالم رو خوب کرد. واقعا ازتون ممنونم.

شما هم موفق و شاد و سلامت باشید. 
منظورم زحمت در پاسخ دادن به سوالم بود عزیز جان 
پاسخ:
:)
اومدم مشهد و بیخواب شدم ووقت شما رو میگیرم البته قابل باشم دعاتون‌کردم اونم شب ارزوها 
 اگه اشکالی نداره دلایلتون برای روسری نپوشیدنو بفرمایید البته امیدوارم به دلیل رفتارهای حکومتی توی ایران نباشه  و زحمتتون هم‌نشه 
ممنون از سعه صدرتون 
پاسخ:
هیچ ربطی به حکومت ایران نداره دوست عزیز. 

من ایران که بودم جزو اون دسته از آدمهایی نبودم که از حجاب اجباری رنج ببرم. مهاجرت هم نکردم که روسری م رو بردارم. یا اصلا این مساله رو از نکات مثبت مهاجرت خودم نمی دونم. البته اینکه اینجا آدمها آزاد هستند خودشون باشند برام بسیار ارزشمند هست.

من همونقدری که دوست ندارم اینجا بحث سیاسی کنم همونقدر هم دوست ندارم بحث اعتقادی کنم. این مسائل واقعا شخصی هستند و به ساختار فکری هر کس ؛ تجربیاتش تو زندگی ، جهان بینی ش ، هدف کلی ش از اعتقاداتش و هزار فاکتور دیگه بستگی داره که از حوصله و توان من خارج هست که بخوام در قالب نوشتار بیانش کنم.

زیارتتون قبول باشه. انشااله به بهترین شکل حاجت روا بشید. و واقعا لطف میکنید اگر برام دعا کنید. خیلی این روزها به دعا نیاز دارم. 

میدونی مهربونی دوسر داره جنی خانوم مهربون وخوبیه ولی خب شما هم خیلی منعطف و خوب باید باشی وگرنه ادم حتی منزل خواهر یا مادرش هم معذبه و گاهی از کوره در میره ولی شما ظرفیت روحی بالایی داری که به طور مشترک و اروم داری باهاشون زندگی میکنی خودتو دست کم نگیر  
پاسخ:
ممنونم از حسن نظرتون و لطفی که به من دارید. من کلا آدم بی آزاری هستم و خب ساعات خونه بودنم هم بسیار کمه. 

راستش من اینجا تنها کسی نیستم که دارم تو خونه مشترک زندگی میکنم و اینجا این مساله تو فرهنگشون کاملا جا افتاده و یه چیز روتین هست واسشون. 

و من هم تنها کسی نیستم که از همخونه ام راضی ام. دوستان من هم تجربه های مشابهی دارند. 

قطعا یه مقدار انعطاف لازم هست برای هر زندگی مشترکی ولی خب اینقدر که قسمت مثبت ماجرا پررنگ هست حداقل برای من، که اون انعطاف زیاد به چشمم نمیاد. 


سوالم خصوصیه 
شما که خیلی مذهبی هستین روسری نمیپوشین یعنی شال یا حجاب کشورای دیگه رو دارین چون باورنکردنیه که بی حجاب باشین البته اگه دوست دارین  جواب بدین  میدونم خیلی خصوصیه عزیزم
پاسخ:
دوست عزیز من برای تمام کارهایی که انجام میدم یا انجام نمیدم برای خودم دلیل و منطق دارم و البته به خودم و همه آدمها حق می دادم که در طول زندگی شون بخوان تغییر مسیر بدن یا بخوان یه چیزایی رو چه در باورها و اعتقاداشون و چه در عادتها و سبک زندگی شون تغییر بدن. به نظر من مهم این هست که آدم سعی کنه در مجموع خودش رو ارتقا بده.

البته من فعلا تغییر مسیر خاصی ندادم و فقط روسری نمی پوشم. و البته منظورم این نیست که روسری پوشیدن یا نپوشیدن باعث ارتقا زندگیم میشه یا نمیشه. این مساله کاملا یه تصمیم شخصی هست.

و اینکه اون اولا که اومده بودم اینجا و رفتم کنسرت گوگوش یکی از خواننده های اینجا اومد گفت شما که مذهبی هستین .... و من اون موقع بهش گفتم من خودمو با توجه به معیارهای ایران مذهبی نمی دونم. ولی الان بعد از گذشت چند ماه ، همه جا اعلام میکنم که من آدم مذهبی هستم (چون معیارهای جهانی رو دیدم) ولی همون جوری که گفتم برای همه کارهام دلیل و منطق دارم و اگر یه روزی با دلایلم نتونم خودم رو قانع کنم دست از اون کار میکشم.
یه خواننده خاموش بودم از وبلگ دخترمعمولی بهتون رسیدم.
ممنون
موفق باشید.
اینستا رو صرفا بخاطر مناظر استرالیا میخواستم.
پاسخ:
خوش آمدید و خوشحالم که از خاموشی دراومدید🌹

اینستام اونقدرا فعال نیست.

اگر خواستید میتونم چند تا پیج طبیعت استرالیا بهتون معرفی کنم.
یه یاداوری بکنم😅
اون شعر سعیده خانم در پست شمارش بود دفعه اول.
که از افغان بود.😘

پاسخ:
:)

قشنگ معلومه که خوب خوندی :) 
۲۳ اسفند ۹۷ ، ۰۱:۰۲ مامانی و چهارتا نینی
نه من سراغ شعر میرم 
نه شعر از من ساده سراغی گرفته است 
تنها در تو به شادمانی می نگرم ریرا 
هرگز تا بدین پایه عاشق نبوده ام 
پس اگر این سکوت تکوین خوانا ترین ترانه من است 
تنها مرا زمزمه کن ای ساده ای صبور 
پاسخ:
بسیار زیبا سعیده جان.

خیلی ممنونم. 
یه چیز دیگه صبا جان.
اندرحکایات ماجراهای کاری وهمکارتون.
تقریبا بیشتر وبلاگتون روخوندم😎😎😎😎
یه همکارپیداکردم نمونه ای ازهمکارحسودت😥😥😥
دارم روانی میشم.
نمونه اش: مریض شدم کمردرد شدیدوووو....
رفتم اداره،میگه چت بود؟خلاصه گفتم افت فشارشدیدوکمردرد.میگه منم همینطورشدم.ولی میام تاساعت نه شب اداره.اره خودمم همینطورم.نا ندارم راه برم...........
ویه مثنوی تحویلم داد.
وغرهای دیگه که جاش نیس. وصدالبته زیراب زنی.
میشه برام دعا کنی زودتر از این بخش خلاص بشم؟
پاسخ:
خدا بهت صبر بده نفس بانو.

سعی کن خودت رو قوی تر کنی. آدم حسود همه جا هست. چه تو این بخش چه تو بخش های دیگه !
همش میخوام بیام بگم (چه جمله پرفعلی😂)بابا به منم ایدی اینستابدین خوب😘😘😘😘 ولی یادم میره.
پاسخ:
شرمنده عزیزم. من هیچ شناختی از شما ندارم و اکانت اینستام هم با اینکه چیز خاصی توش نیست ولی مخصوص نزدیکانم هست. 

بعدشم من اولین باره دارم از شما کامنت می گیرم، چطوری یادتون می رفته که بگید!!  :D  
ایول بابا.چقدرررررررخوب.خداروشکرکه صابخونه مهربون گیرت اومده.
میگم شما اونجا فقط اتاق دارین؟یعنی مثله اروپا همه چیز مشترکه؟سرویسها واشپزخونه و....
یه سوال خصوصی::::: شماحجاب میزنین؟
پاسخ:
بله خدا رو شکر.

بله فقط اتاق دارم. والا من تا حالا اروپا نبودم . ولی اینجا آشپزخونه و سرویس ها مشترکه.

روسری نمی پوشم.
وای صبا چه عاقلانه رفتار کردی، من بودم فکر میکردم وای بچه خواب مونده، زودی میرفتم صداش میکردم
چه خوب حتی وسایل مصرفی شخصی را هم بهت کفته بهم بگو دستش درد نکنه
پاسخ:
عزیزم چیزی که من اینجا یاد گرفتم این هست که تا زمانی که افراد ازت درخواستی ندارن تو نباید بهشون نزدیک بشی برای کمک. اینجا حریم شخصی آدمها و علی الخصوص بچه ها خیلی خیلی محکم هست. 

شاید باورت نشه من تا حالا دستم به بچه های جنی نخورده! بجز یکبار که پسر جنی تو یه مسابقه مقام آورده بود و مامانش داشت گزارشش رو نشونم می داد، منم زدم به شونه سولی که آفرین تو قهرمانی و ... . دیدم بچه انگار برقش گرفت!! یعنی این حد از تماس هم واسشون آشنا نیست. دیگه فکر کن من پاشم برم تو اتاق بچه بیدارش کنم. خانوادگی سکته می کردن :))

آره، اصلا انتظار نداشتم. واقعا دستش درد نکنه. 
وسایل شیرینی پزیییی.... به به.... عالیه
پاسخ:
آره خیلی خوبه :)
چه مهربون! هر چی خواستی بهش بگو :)
پاسخ:
دیشب گفتم ترازو داریم؟ 

با دنیایی از وسائل شیرینی پزی آشنام کرد. اینقدر خوشحال شدم :)  دوباره گفت وقتی چیزی می خوایی بپرس تا بهت نشون بدم چی کجاست. 

حالا باید بیشتر رو خودم کار کنم که بهش بگم :)