غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

شش ماه!

دوشنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۷، ۰۹:۱۵ ق.ظ

شش ماه پیش در چنین روزی نمی دونستم فردا صبح چه چیزی در انتظارم هست. البته الانم نمی دونم! :) 

بله به همین سرعت 6 ماه گذشت از روزی که توی فرودگاه شیراز نشسته بودم و به کامنت های دوستانم جواب میدادم.

--------------

کمتر از 3 روز دیگه مونده که سال 97 تموم بشه. با اینکه هر روزی بالای دفترم تاریخ شمسی و میلادی رو می نویسم ولی برای من بعد از 27 شهریور 97 مفهوم خاصی نداره و یهو شده 19 سپتامبر و نمی تونم تجسم کنم که این منم که 28 شهریور و اول مهر و شب یلدا و ... رو پشت سر گذاشتم. 

---------------

دلم میخواست میتونستم سال 97 رو جمعبندی کنم ولی نمی تونم. ذهنم آروم نیست اصلا. تنها چیزی که به شدت ذهنم رو این روزها مشغول کرده موضوع کارم هست. چالش ها و استرس های خیلی زیادی رو پشت سر گذاشتم و دلم میخواد تا قبل از اینکه 97 تموم بشه من بتونم بفهمم صورت مساله ای که قراره حلش کنم دقیقا چی هست.

---------------

نگران خانواده م هستم و در حین اینکه دلم براشون شدیدا تنگ شده خوشحالم که قرار نیست عید برم ایران!! توان اون همه استرس رو ندارم و هیچ کاری هم هیچ وقت از دست برنمی اومده و نمیاد :|

--------------

دیروز شیرینی درست کردم، هوا هم شدیدا بارونی بود حال و هوای اسفندهای شیراز رو داشت. بعدشم اتاقم رو تکوندم!!  سبزه م هم حسابی بزرگ شده، شنبه که رفتم مغازه ایرانی واسه خرید، آقاهه بهم یه تقویم ایرانی داد کلی ذوق زده شدم. همونجا یه آینه شمعدون فسقلی هم خریدم  واسه هفت سینم. حالا وقتی وارد اتاقم میشم حس میکنم سال داره نو میشه. 

-------------

مریم اکثر روزها عکس دخترش رو واسه من که خاله راه دوری ام! :) می فرسته و من هی ذوق میکنم. دیروز پیام داده :

" انشااله وقتی اومدی محکم محکم بغلش کن.لهش کن🤭. محکم بغلش کنی ،هیچی نمیگه. دوست داره"  

 و من کلی ذوق زده شدم از اینکه می تونم برم یکیو بچلونم.

-------------

دختردایی بابام رو یادتونه؟ داداشش هم با من ارتباط داره. 60 سالی شون هست.  البته ایران هم که بودم به صورت دوره ای خیلی چت می کردیم. ایشونم 30 ساله که ایران زندگی نکردن.

حالا تو چت کردن هی به من گیر میده، نقطه بگذار اینو رعایت کن؛ اونو رعایت کن! چرا ایموجی می گذاری! زشته تو بزرگ شدی!! 

دیگه حالا پس از تلاش های فراوان من توجیه شده که ایموجی اشکالی نداره. ولی واقعا معنی ایموجی ها رو نمی فهمه!! مثلا میگه این اشکش داره میاد ، من نمی فهمم خنده هست یا گریه!!

خلاصه مراسم تفسیر اسمایلی داریم. 

دیروز یه چیزی ازم پرسید.

در جوابش:

من: همسایه طبقه بالایی مون. 

من : مامان حدیث😃

دایی: این ایموجی بغل دس حدیث ینی چی

دایی: ینی حدیث  خله

----------------

سال نو پیشاپیش بر همه دوستان گلم و خواننده های اینجا مبارک باشه. 


برای هم دعا کنیم موقع سال تحویل. 

۹۷/۱۲/۲۷

نظرات  (۸)

برات دعا میکنم موووفق بشی و حسابی سال جدید بترکونی
پاسخ:
قربون دوست مهربون و با معرفتم.

منم امیدوارم به همه خواسته های قشنگت تو سال جدید برسی.
چندبار کامنت گذاشتم پرید😥
سال نوشمسی مبارک
سال میلادی تحقیقات خوب پیش بره.
خانواده ات سلامت باشن.
رشته تون چیه؟بیا بگو موضوع تحقیقت رو ماشاید کمکتون کنیم.🤗
پاسخ:
مرسی که با اینکه پرید بازم ناامید نشدی :*

ممنونم نفس بانو سال نو بر شما هم مبارک باشه و امیدوارم همه اتفاقای خوبی که منتظرش هستین واستون تو سال 98 بیافته.

موضوع تحقیقم کمکی نیست، مشکل خودم هستم. به قول حافظ :  "تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز"
انشاالله...
ممنون صبای مهربان. امیدوارم سال ۹۸ برات سال روشنایی و شادی و  شکوفایی و خوشبختی بیش از پیش باشه
پاسخ:
ممنونم حورای عزیز و دوست داشتنی و گلم.

منم برات بهار تو زندگی ت رو آرزو میکنم. بهاری پر از سلامتی و شادی و نور.
ممنون صبا جان... واقعا کاشکی همدیگه را میدیدیم...
پاسخ:
یه روزی همدیگرو می بینیم به امید خدا.

امیدوارم سال 98 یکی از بهترین سالهای زندگیت ت باشه. 
سال نو پیشاپیش مبارکت باشه صبا جان، امیدوارم به زودی وضعیت پیش ذوی پژوهشی ات برات کاملا روشن بشه و با اطمینان و توان مضاعف پیش بری
احتمالا پنجم تا هفتم فروردین میریم شیراااااز، برای اولین بار. هیجان زده ام.
شیرینی پختی؟ وااووو عاااالیه... من هنوز کلللی از خونه تکونی ام مونده،... سبزه ام کچله... هفت سین ندارم.. :)))
پاسخ:
حورا جونم مرسی از دعای شما ان شاالله :)

یوهوووو دارین میرین شیراز. خیلی عالیه. خیلی. خوش بگذرهههه هوارتا.

یه هفت سینی چیدم :) میام تعریف میکنم :)

شیرینی هام نصف بیشترش در منزل خورده شد:| 

ولی اگه منم شیراز بودم همدیگرو میدیدم 😍
این سالها هم میگذره. انشالله که دلتون بهاری باشه. 

حالا واقعا اسمایلی 😃 یعنی حدیث خله؟ :))))))

من خودمم با این علامتا بیشتر از ایموجیا ارتباط برقرار میکنم. حس نوستالژی داره برام. 
پاسخ:
همه سالها می گذره :)

اتفاقا حدیث خیلی دختر عاقلی هست با توجه به سن کمش :)

استفاده از کلمه نوستالژی هنوز واسه سن حسنا خانم ما زود هستا  :) 
۲۷ اسفند ۹۷ ، ۱۳:۴۲ مامانی و چهارتا نینی
مرا بی تو سببی نیست براستی صلت کدام قصیده ای ای غزل؟
ستاره باران کدام سلامی به آفتاب از دریچه تاریک؟
کلام از نگاه تو شکل می بندد،نگاه از صدای تو ایمن می شود 
چه مومنانه نام مرا آواز میکنی و دلت کبوتر آشتی ست ،چه بالا بلند پرواز میکنی 
..........
سلام عشقم نگران خانواده نباش خدا مواظب اونا هست و خیلی خوب مراقبشون هست تو فقط براشون از خدا بهترین هارو. بخواه،با قدرت تو مسیری ک انتخاب کردی قدم بگذار عزیز دلم که قطعا موفقیت از آن شماست❤️ تو خیلی فهیم و صبوری چیزی که این سالها با تمام وجودم احساس کردم ،و این خیلی ارزشمند صبا ،همه اینطور نیستن،من خیلی سعی کردم صبور باشم  
و واقعا تلاشم رو کردن ولی سر بیماری آیشین فهمیدم ظرفیتم زیاد هم بالا نیست و بارها درجا زدم 
راستی صبا خواهر شوهر شدم روز پدر تولد امیرالمومنین عقدشون هست و تو عید میخوان جشن برگزار کنن تو همین دوماه اینقدر عجله ای و من خیلی نگران این تصمیم برادرم هستم ،به هیچ وجه نمیخواد صبر کنه و سر فرصت ،از خدا میخوام این کشش زیاد بعد ها ب بی علاقگی منجر نشه صبا براش خیلی دعاکن من واقعا نگرانم براش و دلم میخواد خوشبخت شه خیلی جوون و بی تجربه 
.....
١٦ اردیبهشت ماه رمضان هست و بعد اتمام ماه مبارک فکر کنم اگر شرایط پروژه ام اکی باشه  بتونیم باهم دیداری داشته باشیم عزیزم امیدوارم دیدار خوبی بشه ❤️
.....
راستی از این ب بعد حتی اگر کامنت نذارم  ولی ب یاد گذشته ها أشعاری ک حفظ هستم رو برات میذارم به یاد سالهای قشنگی ک گذشتن و دوست خوبی مثل تورو ب من هدیه دادن 
سال نو پیشاپیش مبارک عشقم 
پاسخ:
سلام سعیده گلی.

ممنونم که با وجود مشغله بازم برام کامنت می گذاری.

شعرهایی که می گذاری رو خیلی دوست دارم. مرسی عزیزم.

خواهرشوهر شدنت مبارک باشه عزیزم. ان شالله که خوشبخت باشند. 

خدا آیشین عزیز و همه بچه ها رو از بیماری دور نگه داره و خودش حافظشون باشه.

اتفاقات زندگی محکی هستند برای شناخت نقاط ضعف و قوت ما. قرار نبوده که از اول تا آخرین حد ممکن صبور باشیم، همه مون داریم کم کم رشد میکنیم و بزرگ میشیم. مهم این هست که هیچ وقت دست از تلاش برنداشتیم.

در پناه خدا باشی عزیزم. امیدوارم کارهات به خوبی پیش بره و امکان دیدار هم فراهم بشه. 
صبا جان یه سوال برام پیش اومد شما موضوع پایان نامه ات تو ایران مرتبط با بیوانفورماتیک بود؟ اونوقت مباحث زیستی را قبلا مطالعه کرده بودی یا الان اونجا داری اونها را میخونی ؟ 
اسمایلی ها برای خودشون عالمی دارند
سال نو تو هم مبارک باشه پیشاییشر 
بووووووووس
پاسخ:
زری جون بیس ایران من از اینجا خیلی فاصله داره و البته قضیه فقط بیس نیست من اینجا هی مسیرهای اشتباهی رفتم و چیزهای به شدت سخت و بی ربط خوندم و هی برگشتم و هی گیج و گیج تر شدم :|


بوس به روی ماه شما و سه دسته گل نازت :*