غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

از تفاوت ها 3!

سه شنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۸، ۰۶:۴۵ ق.ظ

یکی از خانم های هیئت علمی مون هست که خیلی خوش روو و همیشه داره می خنده؛ من باهاش سلام علیک دارم:)

امروز صبح داشتم از این شیر کوچولوها که واسه قهوه هست می ریختم تو لیوانم، اومد که گفت من شیر یادم رفته بیارم و میخوام از اینا بردارم، منم گفتم منم همینطور!

اتاقش همون روبرو هست، رفت شیر رو ریخت تو لیوانش و برگشت دستش رو دراز کرد که بده آشغالهای تو هم ببرم بریزم تو سطل زباله!  من با تعجب نه گفتم  و تشکر کردم! میگه مطمئنی؟!! تو دلم گفتم روم سیاه :)) دیگه چی؟؟!! 


جا داره اینجا یه سلامی هم بکنیم به هیئت علمی های دماغ سربالای مملکتمون :)))

-------------------

یکشنبه قرار بود تولد جفری و اما باشه، صبح هم پسر جنی مسابقه فوتبال داشت و مامان دوستش قرار بود بیاد دنبالش که با اونا بره.  ساعت 11 نشده بود که با دستی آویزان به گردنش برگشت. درد خیلی زیادی داشت. مامانش اما خیلی با آرامش برخورد کرد. اول زنگ زد به دوستش که ارتوپد بود و مشورت کرد و قرار شد یه کم صبر کنند و اگر دردش کم نشد، برن بیمارستان. همه اینها در حالی هست که جنی به سختی می تونه رانندگی کنه. ربع ساعت نگذشته بود که درد بچه خیلی زیاد شد و رفتن بیمارستان. من گفتم به من خبر بدید که چی شده، که دو ساعت بعدش گفتند استخوان مچش شکسته و ما داریم میایم خونه. 

بیشتر از یکساعت طول کشید تا اومدن خونه! من رفتم در را براشون باز کردم؛ دیدم کلی خرید کردن و یکی که پاش مشکل داره، اونم که دستش و سخته بیان تو! خلاصه اومدن تو و برای سولی مچبند آتل دار بسته بودن و هیچ نشانه ای از اینکه اینا بیمارستان بودن دیده نمی شد و بعد هم رفته بودن فروشگاه بغل بیمارستان واسه مراسم تولد خرید کرده بودن!!

جنی هم گفت دکتر گفته این شکستگی تو بچه ها خیلی متداول هست و 6 هفته بعد خوب میشه، خود سولی با اینکه درد داشت رفت چیزای مختلف (دوچرخه، پیانو و ...)  رو امتحان کرد ببین یه دستی می تونه یا نه! 

ساعت 5 هم جاناتان اینا اومدن و انگار نه انگار طوری شده، بچه ها بازی کردن.

سر شام که دوباره بحث های سیاسی کردن (در چنین مواقعی من حس میکنم عقب مونده ذهنی هستم :| ) و البته یه بحث دیگه ی بچه ها این بود که داشتن می گفتن تا حالا آنتی بیوتیک نخوردن!! (با این لحن که مثلا ما بگیم من تا حالا شیمی درمانی نشدم!!) و من به این فکر میکردم که من از 7 سالگی تا 17 سالگی م قوت غالبم پنی سیلین و آنتی بیوتیک بود :( 

سولی قرار بود عصر سه شنبه بره دیدن اجرای یه کنسرت مانندی با دوستش و شب هم خونه دوستش بمونه و با وجود شکستن دستش هیچ کدوم از این برنامه ها تغییر نکرد!! فقط مامانش چند تا بروفن براش گذاشت و گفت در صورتی که لازم داشتی می تونی بخوری. 


من هیچوقت مامان نبودم! ولی مامانای ایرانی در چنین مواردی همینقدر راحت میگیرن آیا؟ 

-----------------

تعطیلات پاییزه مدارس این هفته شروع میشه! تقریبا 10 هفته میرن مدرسه و 2 هفته تعطیلن. یعنی اصلا از مدرسه خسته نمیشن. به عنوان یه بچه مدرسه ای! اینکه بدونی فقط قراره 10 هفته بری و بعدش تعطیلی داری حس خیلی خوشایندی هست.

نظرات  (۱۳)

من فکر می کنم در رفتار با بچه و بیماریش شبیه جنی باشم. البته اعتراف می کنم مشکل جدی تا به حال پیش نیومده و همین افتادن ها و بریدگی ها و بیماری های معمولی مثل تب و سرماخوردگی تا به حال داشتیم .امیدوارم بتونم همین روحیه ام رو حفظظ کنم
پاسخ:
خیلی هم عالی. 

الان دو تا موردی که گفتن شبیه جنی هستند هر دوشون مامان خالص ایرانی نبودن :) نمی دونم بشه ربطش داد به تجربه چند سال زندگی تون تو آلمان یا اینکه به شخصیت درونی خودتون؟!

در هر صورت امیدوارم که اولا بچه ها از بلا دور باشند ثانیا شما هم همچنان با روحیه قوی باشید. 
افرین.چه خوبه که تعطیلات بین ترم دارند.من ترجیح میدادم به جای این تعطیلی زیادی که ما معلما توی تابستون داریم,اخر پاییز یه دوهفته ای رو تعطیل میکردند تا مغزمون و روانمون استراحت کنه.
درجواب محبوب جون:
من با دانش اموزانم خیلی دوستم.یه روز گفتم :ببینید بچه ها ;شما اگه کار بدی بکنید من میفهمم.یکی از پسرام گفت:خانم شما که خر نیستین که نفهمین😄
یعنی این حجم از ظرفیت و جنبه اش تو حلقم!
پاسخ:
اینا هر 10 هفته دو هفته تعطیلی دارند و جالبه الان نگاه کردم که تعطیلات مدرسه همیشه همزمان هست با تعطیلات رسمی کشور. الان تعطیلات عید پاک رو داریم و مثلا سه ماده دیگه یک روز تعطیل رسمی داریم و تعطیلات مدرسه تو همون هفته هست. 


سلام.چه جالب!منکه اگه این اتفاق برای ثنا بیفته خودمو جر میدم از بس خودم رو شماتت میکنم که کاش نفرستاده بودمش ورزش.کاش در کودکی بیشتر بهش شیر میدادم استخوناش محکم بشه.طفلک بچه ام .بمیرم که اینقدر درد داری.کاش دست من میشکست اما مچ تو طوریش نمیشد!تا سه روز دست به سیاه و سفید نمیزنی و جایی نمیری و تو خونه استراحت میکنی و......!!

پاسخ:
سلام مرجان خانم.

من نصف بیشتر مادرهایی که دور و برم هستند مشابه شما هستند، شدتش کمی بیشتر یا کمتر میشه فقط.

فقط یکی از دخترعموهام یه دختر بسیار شیطون داره که سالی حداقل یکی دو بار دستش یا پاش تو گچ هست و اون طفلک دیگه عادت کرده بچه رو بفرسته و مجروح تحویل بگیره!! 
عه همدیگه رو دیده بودیم!!! یادم نبود ولی  فکر کنم روبوسی نکرده بودیم!!!!!
معلومه که همدیگه رو دوست دارن ولی خب وقتی بعد جراحی جنی زندگیشون روال عادیشو داره دیگه دست شکستن براشون دم دستیه دیگه البته این برای خودشون حسن محسوب میشه ولی برای ما عجیبه همون تفاوتهاست خ 
پاسخ:
😀😀😀

میشه از همین تفاوت هامون استفاده کرد برای ساختن رفتارهای بهتر و شاید صحیح تر!
سلام سال نو مبارک البته با تاخیر
تفاوت فرهنگیمون زیاده وقتی مادرجنی(بعد از جراحی) سفرشو میره و جنی تو خونه تنهاست دیگه شکستن دست واسشون چیزی نیست فقط عجیبه که بیمارستان پرستار نمیفرسته توی امریکا (فلوریدا  ) موقع ترخیص اگه مریض بخواد پرستار واسش میفرستن ...شما هم چه خوب شدی عضو خانواده جنی خوش به حال جنی !!!!!
پاسخ:
سلام

بعد از سال نو همدیگرو دیده بودیما :))

ولی با این وجود سال نوی شما هم مبارک باشه :)


فکر کنم اینجا هم اگر بخوای پرستار می فرستن ولی می پرسم.

ولی هیچ کدوم از اینا به این معنی نیست که احساساتشون از ما کمتره؛ اتفاقا گاهی احساساتشون بیشتر هم هست ولی غیرمنطقی نیستند و وابستگی رو نشونه دوست داشتن نمی دونند. 

رابطه دو طرفه هست! همونقدر که خوش به حال جنی هست، خوش به حال منم هست :)
چقدر این جنی آدم جالبیه :)
پاسخ:
خیـــــــلی بالغه :) 
۲۰ فروردين ۹۸ ، ۲۳:۵۹ مامانی و چهارتا نینی
اشتباه شد امروز تولد امام حسین بود و فردا تولد حضرت ابوالفضل ❤️

پاسخ:
(گل)
۲۰ فروردين ۹۸ ، ۲۳:۵۶ مامانی و چهارتا نینی
چقدر خوب جنی شرایط رو مدیریت میکنه ،واقعا خیلی دلم میخواد بتونم ٣٠در صد حداقل  این طور مدیریت کنم بحران مربوط ب بچه هارو ،نمیگم ب طور کامل ولی حداقل ٣٠درصد 
ولی فعلا چنین توانایی ندارم .سر بیماری آیشین تو بیمارستان به شدت غربتی بازی دراوردم 
آیشین رو بیمارستان بابای بچه ها بستری کردیم برای اینکه بهتر رسیدگی بشه من رفتارم واقعا خوب نبود طوری بی تأبی کردم ک هنوز که هنوز خودم خجالت میکشم، استرس بالا اصلا اون موقع نمیذاشت فکر کنم خیلی بی اعتماد شده بودم ب پزشک ایشین و بقیه حتی به پدر بچه ها ،احساس میکردم به من راستش نمی گن راجع به بیماری آیشین 
خلاصه ک رفتار مناسبی نداشتم اصلا 
راستی امروز عید بود و فرداهم تولد امام حسین هست بهت این روزای عزیز تبریک میگم انشالله همیشه زیر سایه لطف و مهربانی های این امام عزیز  باشی صبای عزیزم ❤️
پاسخ:
عزیزممم. می فهم چی میگی. 

واقعیتش این هست که تو فرهنگ ما اگر صبور باشی و بروز ندی یه جور دیگه متهم میشی و بخاطر همین اکثر مادرها بخاطر نگرانی هاشون تجلیل میشن!! و بدتر اینکه مامان مهربون تو فرهنگ ما همون مامان نگران و همیشه مراقب هست :( 

ولی خب شور زدن و ابراز نگرانی کردن افراطی نه تنها هم کاری از پیش نمی بره که اوضاع رو بدتر میکنه.

باشد که ما هم صبور و مدیر شویم. 

عید شما هم مبارک مامان خانم. همچنین شما عزیزم :*
روم سیاه :) دیگه چی؟ 
آخی صبا خیلی ناز گفتی. آفرین به این خانم هیات علمی. اینجا کافیه با دانشجوها اینجوری برخورد کنی، دیگه شورش رو در میارن! دور از جون ولی جنبه ندارن بعضی ها. یه همکارم بعد ده سال اینجا هیات علمی بودن، یکساله رفته چین بازم بعنوان هیات علمی. یکی از تفاوت ها رو همین میگفت. میگفت خیلی میتونم با دانشجوها صمیمی باشم بدون اینکه مرز استاد شاگردی از بین بره. اینجا چنین کاری رو هر وقت کردم، خیلی پشیمون شدم و دانشجو حتی بیشتر پیچونده، کمتر شان من رو رعایت کرده، بی حرمتی بیشتر کرده و ..! 

---
اوه از پنی سیلین نگو که من بچگی، کل پاییز تا بهار رو هی دوره های ده روزه  متناوب، تزریق داشتم مرتب هاااا!! یادم به بچگی ام میافته اشکم در میاد. تشخیص اشتباه حساسیت با سرماخوردگی و مرتب پنی سیلین پشت پنی سیلین
---
ما مامانای پر از استرس ایم. نمی تونیم راحت بگیریم :دی. شخصاً خود من عمراً بزارم نشابه این روند برای حسنا اتفاق بیفته! امیدوارم بعداً مادرگریز نشه! :دی

پاسخ:
باهات موافقم که اکثر بچه های الان بی جنبه !! هستند ولی اونا بچه های لیسانس هستند که هنوز نوجوان و حتی کودکن :))  ولی ما اینجا استاد ایرانی هم داریم که نصف بیشتر دانشجوهاش ایرانی هستند و مشهور به بی اخلاقی و عدم ارتباط دوستانه با دانشجوهای دکتراش هست :|  

تو جواب حسنا هم مثالهای دیگه رو زدم. 

البته یکی دو تا مورد استاد خوب ایرانی هم اینجا داریم ولی اونها هم هیچوقت به فروتنی این خانم نمی رسند. و البته اینا هم همه شون اینطوری نیستند. این خانم یه مقدار خاص هستند. 

و این مسائل ریشه در فرهنگ ما داره، تقصیر یه نسل نیست. 

---------
منم مثل تو، من سینوزیت داشتم و خیلی بد بود :|

--------
تمرین کن مادر راحتتر بگیری. ببین الان این بچه هیچی ش نشد. زندگی ش هم روال عادی رو داره. تقصیر خودش هم که نبوده که چنین چیزی پیش اومده پس واقعا نباید بزرگش کرد. 
چقدر خوبه کسی که مریضه خودش را تو بستر نندازه، واقعا یه قابلیته، من برادرم خیلی فیلمه وقتی مریضه الان هم پسرم وقتی به قول خودش اوف میشه کلی فیلم بازی میکنه ؛))) واقعا نمیدونم از دایی اش ارث برده ها ها ها 
اما من خودم، واقعا همیشه سعی کرده ام کارهای روزمره را داشته باشیم و نذارم مریضی ها روند را تغییر بده
خب آخه وقتی بچه سرمامیخوره و دکتر میگه آنتی بیوتیک لازمه و عفونت داره باید چکار کرد؟
 واقعا آدم یا درس نخونه یا حای درست حسابی باشه؛) 
پاسخ:
آخی پسر کوچولوی 2 ساله مون :*

فسقلی تو خونش هست :))

اینجا آنتی بیوتیک نمیدن! اینجا کلا بری دکتر فقط میگه آب بنوش و استراحت کن خوب میشی :)  ته تهش ویتامین سی می نویسه واست :) واسه همین همه ایرانی ها معتقدن دکترای اینجا بی سوادن :)  البته در مقایسه با دکترای ایران واقعا تجربه شون کمه. 

هیئت علمیا حس میکنم جوون تراشون بهترن، حداقل اونایی که من دیدم. ولی دیگه در این حد نه خدایی D: 

منم مامان نبودم ولی نه واقعا فک نکنم انقد بدون استرس برخورد کنم. با اینکه اصولاً آدم بیخیالی‌ام و کمتر چیزی نگرانم میکنه. 

خوشبحالشون که انتی بیوتیک نخوردن! منم خیلی وقته نخوردم ولی مطمئنم تو بچگیم بهم دادن. فقط پنی‌سیلینو مطمئنم نزدم، که اونم میگن دیگه کلا از رده خارجه تو ایران؛ زدن و نزدنش فرقی نداره. و مسئله هم فقط خودمون نیستیم، وقتی به دام آنتی بیوتیک میزنن تو بدن ما هم میاد دیگه :( 

اقا ده هفته هم کم نیست ها D: ما که در آرزوی تعطیلی موندیم و هرگز فک نکنم به این ارزو برسم. داتشگامون اگه بعد از دو قرن تموم شه باز لابد قراره استاد شیم :(((( 


پاسخ:
ما اینجا lecturer و نه هیات علمی ایرانی داریم که سنی هم ندارن! پناه بر خدا یه موجوداتی هستند :|

تازه همین دانشجوهای دکتری خودمون بعضی هاشون .... استغفراله :|

و البته اینجایی ها هم همه شون اینطوری نیستند. موردهایی هم هستند که شبیه دوستان ایرانی هستند ولی اون موردها استثنا هستند. 

آنتی بیوتیک چیز خوبه بوده که ما خوردیم! دور از جون الان تو ایران داریم مستقیم کود و سم می خوریم. پنی سیلین و آنتی بیوتیک که واسه آدمه :(( و اکثرا هم پلاسیبو هستند. 



حسنا گلی 20 فروردین فقط 3 روز از 17 فروردین فاصله داره! یعنی 3 روزه که از یه تعطیلات حداقل سه هفته ای برگشتینا :))  
اون تیکه که سولی خودش رفت ببینه یه دستی می تونه یا نه عالی بود.
من به عنوان یه مادر ایرانی خیلی آسون می گیرم و سعی می کنم طوری رفتار کنم که هیچی نشده. وقتی پسرمون مریضه، سعی می کنم باهاش خوب بازی کنم یا حتی ببرمش بیرون که زندگیش عادی باشه و زودتر بهتر بشه ولی هر لحظه تو دلم آٰزو می کنم کاش من جای تو مریض بودم.
پاسخ:
حتی شنا هم زد رو زمین!! اینجا رو دیگه مامانش واکنش نشون داد :)

تو مامان ایرانی خالص محسوب نمیشی :)) 

ولی آفرین بهت، کار خوبی میکنی. 
به به چه هیات علمی های فروتنی :)
خیر اصلا! من به عنوان مادر ایرانی اصلا راحت نمیگیرم :))
برای دانش آموزان خوشایند است. برای والدینشون چی؟ از کار و زندگی نمی افتند؟
پاسخ:
:) البته همه شون اینطوری نیستند! این خانمه کلا خیلی خوش اخلاقه و همیشه داره میخنده. 

می دونی جالبیش چی بود؟  عصر که شده جنی میگه روز خوبی بود:) خب قطعا خیلی بهش فشار اومده بود ولی شکایت نکرد :) 
مدیریتش خیلی خوب بود.


والا جنی رو که گفتم شرایطش چطوریه، بقیه رو نمی دونم! ولی خب اگر مشکل حادی ایجاد میشد حتما یه راهکار دیگه ارائه میدادن. چون اینا دست به شکایت و اعتراضشون خوب هست.