غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

نخ نامرئی!

پنجشنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۳:۵۹ ق.ظ

فکر میکنم بی احساس ترین موجود زمین هستم، نه از این جهت که احساساتی نمی شوم؛ البته مسلم است که احساساتی می شوم و انواع احساسات را هم در طول روز تجربه می کنم، شاید درست ترش این باشد که دیگر هیچ اثری از مهربانی در خودم نمی بینم. احساس می کنم بی رحم شده ام و سنگ! دل کندن از همه چیز ، همه کس و همه جا شده است پیشه ام و مثل آب خوردن می ماند برایم و این مرا می ترساند چرا که ترسناک شده ام. 

البته یک جور احساس سِر شدگی هم دارم، هنوز هم فکر میکنم همه چیز موقت است و قرار است اتفاق دیگری بیافتد و شکل بازی (زندگی) تغییر کند. 

نمی توانم عمیق فکر کنم آخر همه افکارم هیچ چیز نیست! چون انگار هیچ کاره ام در زندگی اطرافیانم و خودم ؛ احساس عجز می کنم؛ احساس می کنم یک نخ نامرئی است که مرا به جلو می برد و حس نمی کنم که این منم که دارم زندگی میکنم! زندگی برای خودش دارد می رود! و مرا هم با خودش می برد. نه! احساس نارضایتی ندارم؛ ولی یک چیز(های)ی کم است. 

شاید باید دوباره روحی در من دمیده شود!! 

۹۸/۰۲/۲۶
صبا ..

حرف دل

نظرات  (۹)

حالا نخ هیچی، کجایی اصن؟ دلواپس شدم....
۲۹ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۸:۱۹ ام اسی خوشبخت
سلام
طاعات و عبادات قبول :)
گاهی که کسی چیزی در مورد مرگ، بیماری یا موارد مشابه تعریف میکنه و من واکنش خاصی نشون نمیدم و میبینم بقیه خیلی متاثر میشن، همین حس شما رو دارم، گاهی واقعا حس میکنم سِر شدم اما به نظرم یه حس گذراست و نباید خیلی بهش بها داد و پررنگش کرد چون همیشه موارد نقض وجود دارن.
سلام اتفاقا حال خوبیه اولش ادم فکر میکنه چه بد !ولی کم‌کم یه ازادگی و وارستگی شیرینی باهاشه ...من کلا خیلی احساساتی. و نگران برای هر پیشامدی ولی اخیرا همین‌حالتو دارم و بعد از کنار اومدن باهاش و احساس گناه نکردن یه حالت شیرینی داره مث شنا کردن یا پیاده روی تو هوای بهاری 
سلام صبا جانم
عزیزم این مدت خیلی تغییر و تحولات بزرگی تو زندگی ات بوده و خوب خیلی جاها تو مجبور بودی قاطع تصمیم بگیری و هر تصمیمی برات یه پیامدهایی داشته، یه چیزهایی بدست آوردی و یه چیزهایی را موقتا کنار گذاشتی...... در کنار همه ی اینها اوضاع درب و داغون کشورمون هم شاید مزید بر علت شده اینکه هر روز انگار از همه نظر از دیروز فقیرتر میشویم:( شاید یه جاهایی واقعا ما کاره ای نباشیم و باید وابدهیم به همون نخ نامریی! امیدوارم همه چیز خوب پیش بره..... ببخشید اگر من خیلی درست متوجه ی منظورت نشدم و از ظن خودم برات کامنت گذاشتم 
نمیدونم چرا نظرم را خصوصی ارسال کردم:( دوباره گذاشتم
سلام صبا جان. میفهمم حالت را. من هم نه یک بار، که چند بار تجربه اش کرده ام. فکر کنم به خاطر تصمیمگیری های عقلانی سلسله وار باشد، که در آن احساست را کمی سرکوب کرده ای و در نهان، قلب خودت را کمی شکسته ای!‍‍!‍ نمیدانم! برای من که اینطوری بوده، و البته به دلیل فشار بیش از اندازه.
۲۷ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۲:۴۹ مامانی و چهارتا نینی
روزی ما دوباره کبوترهایمان را پرواز خواهیم داد 
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت 
روزی که معنای هرسخن دوست داشتن است 
روزی که آهنگ هر حرف زندگیست 
روزی که تو بیایی و مهربانی با زیبایی یکسان شود 

۲۷ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۲:۴۲ مامانی و چهارتا نینی
عزیز دلم من فقط یه چیز میدونم اونم اینه که خدا عاشقانه مواظب تو هست ،حواسش به تو هست  
من مطمئنم خدا خیلی دوست داره بعد تمام این روزا خدا برات بهترین هارو رقم میزنه 
من خیلی بهت افتخار میکنم من کاری به معیار افراد ندارم برای مذهبی بودن تفاوت هست بین مذهبی نما و مؤمن ،من واقعا به مؤمن بودنت إیمان دارم خدا کنار مؤمنان واقعی صبا تو بهترین پشتیبان رو داری ک لحظه به لحظه بیشتر عاشقت و أون خداست من به پایان خوش قصه تو إیمان دارم 
به برکت سحری اماده کردن برا پدر بچه ها خوابم رسیده به حداقل 
تو این ماه بعد کار کردن رو پروژه میشینم قران میخوندم و نزدیک ٣ پدر بچه هارو بلند میکنم ک هم قران بخونه هم سحری تو این روزا لحظه ای نبوده ک تو دعاهام نباشی 
عزیز دلم دلت قرص باشه بخند که فقط خنده برازنده تو هست 
خیلی برام دعاکن خیلی دوست دارم 
سلام صبا جونم.
فکر میکنم اکثر کسانی که مهاجرت می کنند یک مرحله اینطوری را تجربه می کنند.
چون مهاجرت خودش به نوعی کندن از تمامی بندهای عاطفی قبلی هستش. کلاً این کندنه آدم رو با خودش غریبه می کنه.
البته منظورم این نیست که دلبستگی ها از بین میره با مهاجرت ولی شکلش خیلی عوض میشه.

فکر کنم بد نباشه با چند نفر که توی این شرایطن یا این شرایط رو رد کردن، در این مورد حرف بزنی. 
سخت نگیر، اتفاق خاصی نیفتاده، خودش درست میشه 
چند وقت دیگه خودتم حس نمی کنی و تمام