غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

وقتی منتظر چند تا نموداری :)

سه شنبه, ۵ فروردين ۱۳۹۹، ۰۹:۵۶ ق.ظ

سگو دیشب کلی پارس کرد و دو بار نصف شب بیدارم کرد. این اولین بارش بود. ظهر دلیلش رو فهمیدم. مامانش دیشب صدای گریه ش می اومد. صبح هم دیر بیدار شد و چند باری با تلفن حرف می زد و گریه می کرد. سگو هم غمگین کز (شما هم میگید این اصطلاحو؟ ) کرده بود پشت در ورودی و حتی نمی رفت تو اتاق مامانش :|  آخه لعنتی تو چرا اینقدر احساساتی هستی؟‌:(

 

 

 

شب قبل از سال تحویل من تنها خونه بودم. جنی بهم گفته بود یکی از دوستاش گفته من اون شب تا دیروقت جلسه دارم صبح هم باز باید برم جلسه میشه بیام خونه شما بخوابم که نزدیک هست به محل جلسه؟ جنی هم گفته بود باشه.

اسمش لیدیا بود و روسی هست و ۷-۸ سالی هست با شوهر و بچه هاش اومدن استرالیا و دخترش همکلاسی پسر جنی بوده و اون موقع ها خیلی رفت و آمد داشتند. 

ساعت نزدیکای ۱۰ در زد و من رفتم در رو باز کردم و خودش رو معرفی کرد و همون تو راهرو کفش رو درآورد و همونجا گفت میشه یه لیوان چایی بهم بدی. من :| 

دیگه رفتیم با هم تو آشپزخونه براش چایی درست کردم. گفت شیر هم داری؟ بهش دادم. گفتم گشنه نیستی؟ بیسکوییت می خوری؟  کلی تشکر کرد و گفت آره. بعد دیگه یه کم حرف زدیم و گفتم صبح فلان موقع میرم و ازش پرسیدم صبحانه اینجا می خوری؟ گفت با جنی در موردش حرف نزدم ولی اگر بخورم می تونم پولش رو بگذارم. من :|

دیگه گفتم عزیزم من ایرانی هستما. امشب هم شب عیدمون هست و خوبه ما مهمون داشته باشیم و ... گفت آره می دونم شماها خیلی مهمون نواز هستید و ... خلاصه باز حرف زدیم و هی من :| 

یه جا تو حرفاش می گفت اینجاهایی خیلی فردگرا هستند و ما خیلی گروه محور و اجتماع محوریم و ... من اصلا اینا رو درک نمیکنم و ... من هم :| 

یه جا رفته عکس های روی یخچال رو دید و اشاره کرد به لی لی که خیلی چاقه؟ من :|   خلاصه کمتر از نیم ساعت بعدش خوابید. 

بعد صبح که پاشد گفتم دیشب خوب خوابیدی؟ گفت نه بخاطر چایی که بهم دادی نتونستم بخوابم :|

دیگه بازم حرف زدیم در مورد وضعیت ایران و ... گفت می تونم درک کنم وضعیت روسیه و مشکلات هم مشابه هست و ... گفت من اگر میتونستم شوهرم رو راضی کنم حتما برمی گشتم. اونجا رو با همه مشکلاتش به زندگی بهتر اینجا ترجیح میدم و دیگه دیرش شد رفت. من :|

 

 

بعدش جنی ازم پرسید خب از لیدیا بگو. گفتم وای چقدر سافتقیم بود این. من کلا ۲۰ دقیقه باهاش حرف زدم در مورد خیلی چیزا نظر داد. کلی هم غر زد :)  جنی گفت اون اولا که اومده بود خیلی می اومد خونه ما ولی روابط یک طرفه بود و هر چی لطف می کردی هیچی نمی دیدی. بعدش هم اون موقع ها من تازه از بابای بچه ها جدا شده بودم انرژی کافی نداشتم که مدیریت کنم و بعد همونطور که گفتی اینم کلا داره غر می زنه که انرژی رو می گرفت. دیگه وقتی رفت خونه جدیدش من رفتم واسش یخچالش رو تمیز کردم و کمکی که از دستم برمی اومد رو انجام دادم و دیگه تقریبا همو ندیدیم و تکستی در ارتباطیم فقط گاهی.  

 

 

هنوز نموداره  تموم نشده :)

۹۹/۰۱/۰۵

نظرات  (۸)

وااااااای صباییی

منم تو اصطلاحاتم سافتقیم دارم😂😂😂😂😂😂

به کل خاندان شوهر هم انتقال دادم😅😅😅

بیچاره سگو

 

پاسخ:
 چه خوب :)
همینجوری کلمه های جدید وارد زبان میشه :)) از عروسی به خاندان شوهر😅

وای خدا سگو :)) شیرازی نوشتی :)) صافتقیم را زور زدم را فهمیدم، گفتم شاید غلط تایپی است :))

چقدر جنی خوبه...

چه ادم نچسپی بوده :(

پاسخ:
سگو خیلی با نمکه :) دیروز صبح با من اومد تو حیاط من که برگشتم در را بستم. خودش گیت کوچولو داره از اون رفت و آمد میکنه. بعد من رفتم دستشویی که یه پنجره بزرگ داره و معمولا یه ذره ش بازه. دیدم اومده از اونجا هی سرک میکشه. هی میره و میاد.
بعد دیدم دوباره پشت در وایساده! نگو گیتش قفل بود نمی تونست بیاد تو :) اومده بود دنبالم که بیا در رو برام باز کن من بیام تو :))

جنی خیلی ماهه :)

برخوردش دوستانه بودا. من اولش گفتم وای چقدر گرمه ولی حرفاش هی پرتت می کرد عقب :|

من هی گفتم این مامان سگو کیه که گریه میکرده؟ چرا صبا نمیگه اسم طرف رو :دی خلاصه چندبار اون پاراگراف رو خوندم :دی 

 

پاسخ:
:)))

سگو رو اینجا و تو کامنتاش معرفی کرده بودم :) 

کلی خندیدم به حسی که موقع خوندن پاراگراف بهت دست داده :) بانمک بود.

والله بعدش بهش میگفتی حالا درسته شب عیدمونه و ما دوست داریم مهمون داشته باشیم اما تو‌هم رعایت کن یه ذررره!!! تازه بهش میگفتی یه ضرب المثل هم داریم که میگه در دیزی بازه حیای گربه کجاست! والله خوب کردی بهش صبحونه تعارف نکردی :))) 

آخی سگو طفلک؛(

نمودار هم که دیگه انشاالله تا الان انجام شده خخخخ

پاسخ:
تجربه جالب و عجیبی بود کلا :))

سگو خیلی گناه داره :|

نموداره هنوز (الان فردا صبحه دیروزه) تموم نشده اجراش :| 

هر چقدر میخونم بیشتر می بینم جنی کلا خیلی آدم خوبیه. 

بیشتر از اینکه به این خانمه فکر کنم به جنی و ارتباطش با چنین کسی فکر کردم. آدمها رو هم از زندگیش یه جوری حذف کرده خود طرف نفهمیده به خاطر عملکرد و رفتارش بوده. کلا فکر کنم تلاشش اینه کسی رو ناراحت نکنه. درسته؟

البته آدمهای مثل جنی اینجا مورد سوء استفاده ابزاری دیگرانند. اونجا رو نمی دونم

پاسخ:
دقیقا، درسته :)

همه چیز مودبانه و محترمانه. حرف زدنش با بچه هاش رو باید ببینی، مثلا به پسرش میگه من معذرت میخوام که حواسم به فلان چیز نبوده و زودتر هماهنگ نکردم و تو الان بخاطرش استرس داری!

اینجا هم تا حدودی:) آدم که دیگه نباید اینقدر مهربون باشه😃 

سلام صبا جون

من چند بار خوندم این پاراگراف اول رو.  سگو و مامانش رو اصلا یادم نمیاد قبلا معرفی کرده باشی. هی گفتم مامانش که انسانه توی این جمله. سگو هم حیوونه. اون وقت مامانش کیه یعنی؟ :دی

پاسخ:
سلام عزیزم.
سگو خب سگه😃 مامانش هم آدمه.
دختر جنی مامان سگو هست. اینجا سگ در حد فرزنده!  تازه منم خاله ش هستم😆🤣

امروز باز چشماش خیلی غمگین بود سگو.

وای وای :)))) چه آدم غیرقابل تحملی!

منم تجربه‌م با روس ها عجیب و غریب بوده. :))

پاسخ:
:)) 
جنی می گفت یه دختر ۴-۵ ساله داره وقتی از در وارد میشه انگار میخواد رژه بره، محکم راه میره میاد تو آشپزخونه مستقیم یه سیب برمیداره میره، دیگه من نگفتم خب مامانش همینجوری بود دقیقا😗

 همیشه جنی برام مثال میزد که از دیدگاه دوست روسش (یعنی همین خانم) استرالیایی ها خیلی رک هستند!!  بعد اون شب هی کتاب کالچر مپ رو تو ذهنم ورق میزدم😀 

فقط اونجاش که میگه بخاطر چایی که بهم "دادی" نتونستم بخوابم :))))  

 

سافتقیم چیه؟ 

پاسخ:
منم اصلا واسه صبحونه بهش تعارف نکردم :/  فقط دوباره بهش بیسکوییت دادم😏

صاف و مستقیم باهم میشه سافتقیم از تولیدات خودمه🙃