تولد زودهنگام :)
از یک ماه پیش زهرا مدام ازم می پرسید برای تولد امسالت بیا یه کار خاص بکنیم! برنامه ت چیه؟ بیا این کار رو بکنیم و ... . در نهایت قرار شد ما یه پیک نیک بریم و به کسی نگیم تولد هست و بعدا یه کیک رو کنیم و ملت رو به مناسب تولدم سورپرایز کنیم :))
از اون طرف هم از قبل از کرونا ما با دو تا از دوستامون که یه زوجی هستند که روحیه ی بسیار نزدیکی بهم داریم قرار بود بریم سفر و ریز برنامه رو هم ریخته بودیم که کرونا کاسه و کوزه هامون رو بهم ریخت.
تقریبا دو هفته پیش تو گروه مون من از بچه ها پرسیدم که کی میتونید یه سفر دو روزه همین اطراف بریم که اونا هم گفتن بهترین زمان واسه ما ۴-۵ جولای هست. یعنی آخر هفته قبل از تولد من و ما هم اگر پیک نیک میخواستیم بریم همون آخر هفته بود. که من بسیار از این مساله استقبال کردم و گفتم پس برنامه رو بچینیم. اول قرار بود این دوستامون هم در جریان تولد نباشند ولی خودشون هفته قبلش در مورد تولدم پرسیدن و ... که دیگه من گفتم قرار بود ما با کیک سورپرایزتون کنیم که نگذاشتین دیگه :))
خلاصه ش این شد که ما شنبه صبح راه افتادیم و یه مسیر دو ساعته از سیدنی رو تو ۱۰ ساعت رفتیم و دیگه شب که رسیدیم به محل اقامتون حسابی خسته بودیم. البته رفتیم از فروشگاه همونجا کیک گرفتیم و بعدش کمی بازی کردیم که سرحال بشیم تا تولد بازی کنیم. حالا مگه من حس تولدم می اومد !! هی میگفتم بچه ها حالا زوده! اصلا فردا و ... خلاصه که کیک و شمع رو آوردیم و یه تولد بازی رو برسرانجام رسوندیم. اومدیم کیک بخوریم که من دیدم اصلا قابل خوردن نیست. اصلا کیک چیزی به اسم آرد و اینا توش نبود. انگار کف فشرده بود. دیگه تزییانت روش (توت فرنگی و... ) رو خوردیم و بقیه ش هم ریختیم دور!!
بعدشم نشستیم بازی کردن که تا ساعت ۱۱ طول کشید. دیگه صبح هم با یک ساعت رانندگی رفتیم port stephens که اونجا طبیعت بی نظیری داشت و واقعا لذت بردیم.
وقتی با این دوستامون هستیم تمام مدت یا داریم بازی میکنیم یا بحث های شخصیتی و روانشناسی و تو ماشین مخصوصا خیلی بهمون خوش می گذره. مثلا این دفعه مسابقه کِل زدن برگزار کردیم و حسابی خندیدیم.
اینم از تولد امسالم که ازش می ترسیدم :) و جلوجلو رفتم تو دلش :)
=================
جمعه ارایه پایان دوره دکتری دنی بود. من خیلی هیجان زده بودم واسش. دانشجوی دکتری بعدی هری من هستم! و هی خودم رو میگذاشتم جای دنی و هم خوشحال بودم و هم مضطرب.
بعدش هم با بچه ها رفتیم یه پاب یه جشن کوچولو به مناسبت اتمام کارهای دنی گرفته بشه و اونم خوش گذشت.
۱۶ تیر ماه ۱۳۹۹ - ساعت ۱۶ به وقت سیدنی.
هرچی کامنت گذاشتم برا این پست پرید😥😥
تولدت مبارک صبااااااجونی
الهی قبل از تولد سال دیگه با ارزو گوشه قلبت رفته باشی دور دنیا😘😘
چقدرررر از این مدل دوستا اطرافمون داریم و هرچی فاصله میگیریم اونا پرروتر میشن و فقط وقت کار داشتن خودشون حضور دارن و بعد انگار نه انگار بودن.
چقدر دلم نمیخواد باشن😂
باورت میشه صبا هرچی ام بگی نه بازم هستن😅😅
دلت شاد
مگه داریم تیرماهی باشی و تو زمستون تولدبگیری😍😍😍
عااااااالیه