غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

اول اگست

يكشنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۹، ۰۱:۰۳ ب.ظ

دیروز یعنی اول اگست رفتم یه هایکینگ ۲۸ کیلومتری و بدین ترتیب بود که بعد از مدت ها رکورد خودم رو که ۲۶ ک. بود شکستم و البته رکورد نصف شب بیدار شدن رو هم شکستم. باید ساعت ۵ صبح از خونه می رفتم بیرون چون محل شروع برنامه نزدیک نیوکسل بود که ۳ ساعتی (با قطار) با سیدنی فاصله داره. پیاده روی هم ترکیبی از جنگل و ساحل و ... بود. یکی دو تا از بچه های گروه رو می شناختم با سه نفر دیگه هم گپ های طولانی داشتم. آخریش یه آقای استرالیایی مسن بود که از بعد از ناهار با هم حرف زدیم تا تو ایستگاه قطار برگشت. وقتی گفتم ایرانی هستم گفت کتاب سَتّاره فرمانفرامایان رو خونده و یکی دو تا دوست ایرانی هم دارم که اسم یکی شون ببک😆😃 (بابک) هست. دیگه خلاصه از اوضاع ایران شروع کردیم حرف زدن و وضعیت درس و تز من و عقاید فلسفی و مذهبی و .... تا آخرش رسید به اینجا که عکس نوه ش رو نشونم داد. خیلی هم خوشش اومده بود ازم هی می گفت میرم به ببک میگم با یه لیدی ایرانی خیلی نایس آشنا شدم!! یه شونصد بار هم اسمم رو تلفظ کرد که خیالش راحت باشه درست میگه. کلی هم برام آرزوی موفقیت کرد. انرژی مثبتش خیلی خوب بود🙂 برای افزایش اعتماد به نفس خیلی خوب بود.

 

=================

پارسال اول اگست اولین ملاقات من با هری بود، چقدر اون موقع ها حالم بد بود، دلشوره داشتم در حد خدا. تصمیم اون موقع من برای عوض کردن سوپروایزرم یه جور قمار بود. حالم دقیقا این بود

خنک آن قماربازی که بباخت آنچه بودش

بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر

 یادمه تو حرفام بهش گفتم آقای لی ریسرچ رو مثل قمار انجام میده و من اصلا با این سبک ریسرچ اوکی نیستم و ... . ولی بازم خواستم که خودم هم قمار کنم.

وقتی از اتاقش اومدم بیرون خیلی خوشحال یودم، انرژی مثبتی که ازش گرفته بودم خیلی زیاد بود.

و حالا بعد از یکسال با اینکه هنوز معلوم نیست آخر تزم چی میشه ولی حس برنده بودن رو دارم تو اون قمار. هری خیلی بهتر از تصورات من هست. همون انرژی مثبت روز اول رو من تو تمام جلساتمون ازش می گیرم و از این بابت واقعا خوشحالم.

نظرات  (۱۳)

اگوست هات پربار و پردیدار دختر😘😘😘

 

پاسخ:
مرسی نفس جان :*

28 کیلومتر! چه زیاد! ایول... قدرتت در گفتگو با آدمها ستایش برانگیزه

چه کار خوبی کردی که یکسال پیش استادت را عوض کردی. من هم ازین استادا دیده ام که یک چیزی یکجا میشنوند و هیجان زده میشوند و به دانشجو میگویند برو در مورد فلان چیز کار کن. خوب شد از دستش فرار کردی :))

پاسخ:
 من خیلی احساس زیاد بودن نکردم :)  خستگیش بیشتر بخاطر این بود که عملا ۶-۷ ساعت رفت و آمد داشت! و نصف شب بیدار شده بودم!

ممنون عزیزم. لطف داری گلم :*

واقعا! خوب کاری کردم فرار کردم :)) خیلی پروسه سختی بود ولی واقعا ارزشش رو داشت. 

همه را ول کن فقط بچسب به اون لیدی نایس :)))) 

 

در مورد همکلام شدن، من خیلی خیلی راحت میتونم سر صحبت را باز کنم :) موضوع هم همیشه زیاد دارم فقط در مورد مسایل مالی طرف هیچوقت سوال نمیپرسم و رابطه های خاص خانوادگی اش :) الان خوندم مثلا طرف شغل بابات را میپرسیده و تو خوشت نمیاومده یهو به خودم اومدم که ای بابا باید این را هم اضافه کنم جز سوالاتی که نباید بپرسم :)) 

چقدر خوشحالم وقتی از رضایتت از بودن با گروه هری مینویسی :)

پاسخ:
گفتم که برای افزایش اعتماد به نفس خیلی خوب بود :) حالمو خیلی خوب کرد :)

منم برای شروع ارتباط مشکلی ندارم ولی من هیچ وقت سوال شخصی از کسی نمی پرسم. بحث هام رو بیشتر حول مسایل فرهنگی و اجتماعی و سیاسی هدایت میکنم.  فقط تنها سوالی که اینجا می پرسم این هست که کجایی هستی و چند وقته اینجایی و گاهی و نه همیشه هم در مورد شغل آدمها می پرسم! خود آدمها اگر بخوان حرف بزنند خیلی چیزها رو میگن و فقط کافیه تو سر صحبت رو باهاشون باز کنی.

از اون طرف وقتی ازم سوال بپرسند گارد نمی گیرم و راحت جواب میدم و همون سوال رو از خود اون فرد هم می پرسم.



مرسی عزیزم :*

آفرین به شجاعتت!! من اصلا دوست ندارم توی یه جاهایی با یه آدم غریبه درگیر صحبت بشم و اون هی سوال بپرسه. راستش توی این شهر جدید که زندگی می کنم خیلی آدمها دروغ می گن. یعنی پیش فرضشون دروغگوییه. بنابراین در این صحبت های کوتاه کلی دروغ تحویلت میدن!! بعدشم عزیز، شروع صحبت با یه همسن بهتر نیست؟! شاید جرقه ای  زده شد....

 

پاسخ:
😄😄😄😄😄

وایییی کلی خندیدم، به جرقه و ...

عزیزم تو همین گروهها بودن کسانی که باهاشونم حرف چندانی هم نزدم و جرقه اونا خورده 😃 ولی خب من نمیخواستم و فعلا هم نمیخوام در این زمینه قدمی بردارم. 

منم تو ایران خیلی بدم اومد کسی ازم سوال بپرسه، آخه ملت فضول بودن واقعا! اطلاعات شخصی من به دردشون نمیخورد! بعد یه جور بدی هم سوال می پرسیدن اکثر اوقات!!

اینجا هم که اومده بودم اولا خیلی کلی حرف میزدم، بعد دیدم خودشون شروع می‌کنند از سه نسل قبل که کی کجا بوده و کی با کی ازدواج کرده تا رسیده به این آدم میگن و از خیلی چیزهای دیگه که به نظر من شخصی بود منم کم کم یاد گرفتم که چیا رو چه جوری بگم.
۱۳ مرداد ۹۹ ، ۱۴:۵۲ محبوب حبیب

ممنون صبا جون :) 

آره بایست به این جنبه اش هم فکر کنم که دیر میشه. 

من خیلی دل گشاد فکر میکنم یک سال وقت دارم :دی یعنی تا آخر ترم چهار. 

 

دیروز با استادم صحبت کردیم و روابط حسنه شد. تا کی حسنه بمونه نمی دونم :دی دو هفته پیش زده بود من رو ترکونده بود :دی 

 

بله میخواد راهنمایی کنه و یه مقدار خشنه فقط :دی مثلا به جای اینکه نقاط مثبتت رو هم بگه، میگرده یه منفی پیدا میکنه.

 

دیروز داشتم واسه یکی تشبیه می کردم میگفتم استاد ارشدم من رو وسط یه بیابون رها کرده بود. بعد هر طرف میرفتم نمی دونستم درسته یا نه. عین هاجر هزاران بار از این کوه به اون کوه هروله کردم :دی 

استاد دکترام هم دقیقا نمی گه کدوم وری برو. ولی از هر طرفی میرم یه پس گردنی میزنه میگه این طرف اشتباهه! ولی نمیگه چی درسته؟

بازم این مدلی رو ترجیح میدم چون زودتر اشتباهاتم رو می فهمم. 

البته امیدوارم تابلو نشده باشه دارم زورکی جنبه های مثبت به استادم اضافه میکنم:دی فعلا تمرکز کردم خوبی هاش رو ببینم بلکه پوستم یه مقدار کلفت بشه. 

دیروز که میگم روابط حسنه شد یعنی اگر من باز یه روحیه حساس داشتم یه عالمه رنجیده بودم و هیچی نگفته بودم!. ولی هر چی گفت من هی پرسیدم چرا این برداشت رو کردین و اینطوری نیست و اینها. اونم قبول کرد.

پاسخ:
عزیزم🙂

چوب معلم گله، هر کی نخورده خله😃😃😃😃

این بچسبون یه جایی جلو چشمت باشه، هر وقت با استادت جلسه داشتی و تموم شد گل ها رو بشمار.

ایشالله که همه چیز خوب پیش بره واسه همه دانشجوهای این جمع و همه جویندگان علم.

سلاااام!

 

نمیدونم کامنت قبلیم ثبت شد یا نه!

ببک خیلی خوب بود :)))) خیلی خندیدم بهش!

 

هایم ۲۸ کیلومتری به نظر خیلی هیجان انگیز میاد! دمت گرم. قدر روزای خنک پاییز و زمستونتونو بدونین. اینجا من پامو از خونه میذارم بیرون از قصد پیاده روی پشیمون میشم :)))

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
you used 0/500 translations
 
 
Don't translate on double-click
 
Don't show floating button
 
 
No Internet Connection
 
پاسخ:
سلام مهسایی.

این اولین کامنت ثبت شده ت واسه این پست هست.

 تازه یکی دیگه شون به ایمان میگفت ایمَن😃

شنبه خدا رو شکر هوا کاملا بهاری بود. اینجا بعضی روزها سرد میشه خیلی، اکثر روزها هوا معتدل هست.

روزهای خنک شما هم چند روز دیگه می رسه انشالله.
۱۳ مرداد ۹۹ ، ۱۲:۱۵ محبوب حبیب

راستی پیشنهاد چک لیست خیلی خوب بود. نمی دونم چرا اصلا به ذهنم نرسیده بود. ممنون

اینجا شد عین چت دو نفره :دی 

ببخشید . آیکن خجالت زده بودن!!

پاسخ:
من اصلا لیست می بینم یاد تو می افتم😄😃😀 الهه لیست هستی از نظر من😍

اقا مگه اینجا گروه تلگرام هست که نگران چت دو نفره ای😆🤣
 وبلاگ خودمه میخوام با دوستم توش چت کنم😊🙃
۱۳ مرداد ۹۹ ، ۱۱:۳۹ محبوب حبیب

ببخشید اشتباه گفتم. در خصوص اون سال بالایی اصلاح کنم ترم ۵ پروپزال داده و ترم ۴ موقع ددلاین متوجه شده نه اینهمه مدت اشتباه کرده بودم نمیشه. 

ترم ۵ با تاخیر پروپزال داده. 

پاسخ:
اشتباهت قابل بخشش نیست😅 سعی کن تکرار نکنی.
۱۳ مرداد ۹۹ ، ۱۱:۳۷ محبوب حبیب

یه توضیحی بدم اول منظورم از جای کار داشتن اینه که مساله اش هنوز به طور کامل حل شده نباشه. که خوب هزاران مساله حل نشده هست. فعلا به اینکه براش راه حل دارم یا ... هیچ فکری نمی کنم.  فقط اینکه آخرین کارها در این حوزه باعث شدن این حوزه بسته بشه یا نه. 

یه بدی ایران خوندن همینه. تو بایست مساله بدی و خودت هم حل رو بدی! هر دو هم انتزاعی. دوست داشتم یه مساله واقعی تعریف میشد که حل من هم قرار بود واقعا براش استفاده بشه. نه صرفا بشه پیپر. اونطوری این فاز دنبال مساله گشتن برای حل رو هم اصلا نداشتیم. 

منظورم از پریدن داخلش هم این نیست که صددرصد همون میشه موضوع تزم. اون وقت بایست یه شش ماهی حداقل برم داخلش ببینم میتونم کاری کنم و بهبودی بدم یا نه؟ اگر فکر کردم بله ممکنه بشه با فلان ایده ها بعد این میشه موضوع تز. بعد میریم توش و انجامش میدیم. اگرم نتونم حلی پیدا کنم بایست برم سراغ یه موضوع دیگه.

من چون این پروسه برسی امکان پیدا کردن راه حل برام طول میکشه سعی میکنم چندین بار اتفاق نیفته (برای همه طول میکشه البته. مثلا همین سال بالایی مون از شروع دکتری اش تا پایان ترم ۳ روی یه موضوع کار کرده بعد فهمیده نمیشه و رها کرده. ترم چهار رو با استرس تمام یه موضوع دیگه پیدا کرده (با راه حل احتمالی اش در نگاه کلان) و آخر ترم چهار پروپزال داده. 

منم همین کارو کردم در ارشد. یک سال یه کاری رو رفتم در عمق اش و هی سعی و خطا کردم و آخرش دیدم به 5 الی 10 نفر نیروی کمکی برای پیاده سازیش احتیاج دارم!! رها کردم. بعد یک سال بعدی یه موضوع دیگه. خیلی سخت بود واسم. البته اون موقع اینکه استادمم هیچ نقشی نداشت مرتبط بود.

خلاصه همه تلاشم اینه که نرم چندین بار توی عمق یه چیزی و بعد به یه دلیلی نشه. همین اول این چیزها رو چک میکنم. 

الان یه مقدار به فکر رفتم با حرفهات ولی با عرض معذرت هنوز کامل نفهمیدم چی گفتی.

پاسخ:
مشکل دانشگاههای ایران رو میدونم عزیزم.

من باشم میرم سراغ موضوعی که از همه بیشتر دوستش دارم. 

یادت باشه وسواست واسه پرهیز از دوباره کاری منجر به این نشه که یه سری فرصت های خوب رو از دست بدی.

و اینکه از حرفات اینطور برداشت کردم که استادت قصد راهنمایی کردن هم داره، یه موضوع رو که دوست داری با مشورت اون استارتش رو بزن. هر چقدر بیشتر تعلل کنی و بترسی دیرتر نتیجه میگیری.
البته که بررسی های اولیه رو خودت انجام میدی و همین جوری بی محابا هم جلو نمیری.

یه عالمه آرزوی خوب واسه خودت و خانواده ت و کارت و ....
۱۳ مرداد ۹۹ ، ۱۰:۲۵ محبوب حبیب

ممنون بابت توضیحات خیلی خوبت.

اوه آقای لی که دیگه خیلی پیپرجنیریتور بوده رسما. یعنی مساله رو نشناخته و درک نکرده میخواسته بره توی اون وادی. ریسک پذیری صد درصد!

خوشحالم هری اینقدر استاد راهنمای خوبیه :) 

منظور من از ریسک نکردن اینه که وقتی یه موضوع تا حدی برام روشن شد که جای کار داره (یعنی مثلا یکی دو هفته روی اون موضوع مطالعه کردم) قبل اینکه برم عمیق تر بشم و ته و توی یه مطلب رو در بیارم تا بتونم تز رو تعریف کنم روی اون موضوع، میرم حواشی اش رو در میارم. مثلا اینکه دیتا هست واسش یا نه، ابزارهاش واسه ما ایرانیها در دسترس هست یا نه، چه میدونم اگر پیاده سازی نیاز پیدا کنه چند نفر نیازه؟ (بر اساس پروژه هایی که الان پیپرشون چاپ شده) یا به چه دانش‌هایی نیازه و من چقدرش رو دارم؟ عموما پروژه‌های اینها چند ساله است؟ بعد اگر هر کدوم اینها ترسناک بود :دی دیگه اون موضوع رو می بوسم میزارم کنار. 

{من یک بار اینها رو چک نکردم و توی تز ارشد خیلیییی اذیت شدم. الان عین مارگزیده ها اول اینها رو چک میکنم}

خلاصه من تلاشم اینه ریسک ریسرچ رو کم کنم. طبیعتا هیچ وقت صفر نمیشه چون ذاتش ریسک داره. ولی استادم روشش کاملا رو به جلو و بدون در نظر گرفتن این جوانب کاره. 

دانشجوی موفق قبلی هم 1.5 سال به قول خودش روی یه موضوع کار کرد و بعد رها کرد دید شدنی نیست (به لحاظ همین دلایل بالا) و الان روی موضوع دیگری هست که موفقه. استادم میگه تو هم ناگزیر مسیرت همینه. هی نخواه راه بهتری پیدا کنی. چون الان هی داری دست دست می کنی  و موضوع انتخاب نمی کنی. 

چون تا حالا چندین مساله رو به همین دلایل رد کردم و رفتم سراغ یه تعریف مساله در یک حوزه دیگه. 

میگه تو کامل وارد آب نشدی که!! ولی گفتی نه اینجا واسه شنا کردن و ماهی گرفتن خوب نبود! تو می پریدی حداقل یه شش ماهی شنا می کردی توش، شاید ماهی می گرفتی. تا نپری معلوم نمیشه.

من چی؟ 

من اول ارزیابی میکنم و تا جای ممکن نمی پرم. میخوام فقط یه بار بپرم :دی 

حالا به نظرت من زیادی محتاطم؟

پاسخ:
اصلا یه سری از اساتید هستند در کل دنیا که ریسرچ رو با تولید پیپر یکسان می دونند و البته دریغ از ذره ای دانش بنیادین.

من نظرم این هست که آدم ۱۰ تا مقاله داشته باشه در کل ولی سایتیشن اون مقاله ها بالا باشه. خدا رو شکر هری همین مدلی هست.

به نظر من رویکرد تو غلط نیست ولی می دونی تو تا زمانیکه خودت رو متعلق به یه موضوعی ندونی( و البته اون موضوع رو متعلق به خودت) نمی تونی درست اون موضوع رو ارزیابی کنی.  یعنی با یک هفته  و ۱۰ روز وقت گذاشتن نمیشه گفت این جای کار نداره یا نیاز به یه تیم داره یا داده هاش قابل دستیابی نیستند و ... . حداقل یه سه ماهی وقت می خواد تا با موضوع به صورت جوندار ارتباط برقرار کنی. اونم بسته به پیش زمینه ات در مورد اون تاپیک داره. تازه می فهمی اون تاپیک داره چی میگه. بعدشم خب یه سری چالش ها وسط کار پیش میاد. یعنی تا دست به آچار نشی یه سری چیزا نمی زنه بیرون اصلا.

یه چک لیست برای خودت درست کنه و اگر فکر میکنی یه موضوعی رو دوست داری و ۵۰٪ چک لیستت رو دربرمیگیره وسواس به خرج نده و برو توش. هم اون تو چیزای جدید یاد میگیری و هم اینکه به هر حال با چرخیدن این مدلی نمی تونی بفهمی چی دقیقا چالش لاینحل داره. بعدش هم وقتی یه کاری رو برای خودت بدونی سعی میکنی مساله رو بچرخونی از جنبه های مختلف و معمولا بالاخره میشی یه چیزی از توش درآورد و یا لینکش کرد به چیزهای مرتبط و ... وسط کار هست که تازه صورت مساله اصلی هویدا میشه.

برات یه عالمه آرزوی موفقیت دارم عزیزم :*

۱۲ مرداد ۹۹ ، ۱۷:۲۹ محبوب حبیب

 خدا رو شکر بابت این همه انرژی مثبت :)

 

راستی منظورت از ریسرچ به سبک قمار چیه؟ میشه بیشتر توضیح بدی.

 

اخه یه تعبیری استادم این روزها به کار میبره و من دقیقا نمی دونم کدوم مون درست میگیم. میگه ریسرچ ریسکه. تو ممکنه یک سال انجام بدی بعد بفهمی اشتباه کردی و بری سراغ یه چیز دیگه. ولی تو حاضر به ریسک نیستی. هی دور موضوع می چرخی که بدون اینکه بپری وسط آب بفهمی میتونی شنا کنی توی این آب یا نه. از اول میری یه سری چیزهایی رو استخراج می کنی که من بهش میگم جزییات آخر مثل اینکه دیتا هست واسش یا نه.

من روش استادم رو جرات ندارم استفاده کنم، اون روش من رو بی نهایت محافظه کارانه میدونه. و خوب معلومه کی باید تغییر کنه دیگه! بالاجبار من

پاسخ:
واقعا خدا رو شکر :)

ببین آقای لی سبک ریسرچش این بود که مثلا می رفت تو یه کنفرانسی یه چیزی می شنید می اومد می گفت خب اینو انجام بده خیلی کار توپی در میاد.  دقیقا انگار یکی که شنیده اگر بری کازینو و مثلا ۱۰ دلار داشته باشی می تونی تا آخر روز ۱۰۰۰ دلار برنده بشی بدون اینکه اصلا بدونی اصول کازینو چی هست و ممکنه تو ۱۰۰۰۰ دلار هم ببازی و بدبخت بشی. کاملا بی پایه و اساس. بدون تحقیقات میدانی. بدون دانش پیش زمینه ای. 

من وقتی با هری شروع کردم بهم گفت کسی دقیق نمی دونه نتیجه ریسرچ چی درمیاد و اگر میدونستیم که دیگه اسمش ریسرچ نبود! خب تا اینجا رو من هم قبول داشتم و دارم. ولی هری و متیو سالها تو این موضوع کار کردند و بالا و پایین موضوع رو می دونند! یه جاهایی که من کم میارم کاملا کنارم هستند. میگن ما جواب سوالاتت رو نمی دونیم ولی هنوز میشه فلان چیزا رو بررسی کرد. باهام فکر میکنند. یه موقع هایی هری اینقدر از من سوال می پرسه من حس میکنم الانه که خل بشم ولی فرداش میاد میگه من دیشب کلی فکر کردم و فلان چیز به ذهنم رسید اینو تست کن.  همیشه هم میگه معلوم نیست این جواب بده و بارها شده که جواب نده ولی خب من تو همین نشدن ها دارم چیزهای جدید یاد می گیرم. 

البته من هم تو یه سری چیزها راحت بهش اعتماد نمیکنم و البته آخرش میرسم به حرف اون :)) ولی خب این وسط چیزهای جدید یاد می گیرم و البته اون هم  این سرتق بودن من رو ویژگی مثبت می دونه و نه منفی!  

 دیگه آخرش چی بشه رو خدا می دونه فقط! ولی خب من دارم از مسیری که در حال پیمودنش هستم لذت می برم و خب این برای من خیلی مهم بوده و هست. 


۱۲ مرداد ۹۹ ، ۱۶:۴۳ دخترمعمولی

خیلی خوبه که انقد راحت میتونی ارتباط برقرار کنی با آدما.

من کلی با خودم کلنجار میرم اگه بخوام با کسی یه گفتگویی رو شروع کنم. بعد چون قبلش تو ذهنم تمرین کرده ام که چی بگم، جواب یکی دو تا سوال اولو که طرف میده، من دیگه ساکت میشم، چون فقط تا همین جاشو تمرین کرده ام :D. بعدش دیگه نمیدونم چی باید بگم :D.

خدا رو شکر که از جایی که الان هستی و تصمیمی که گرفتی راضی ای :)

پاسخ:
خب می دونی این میتاپ ها یه جور تمرین هست دیگه! من هم از روز اول اینقدر راحت که حرف نمی زدم. 

مثلا با آدمهای مسن که حرف می زنی همه چی ازت می پرسند حتی اینکه مامان و بابات چیکاره هستند! من اولین بار که یکی ازم پرسید اصلا خوشم نیومد که خب اصلا به تو چه! بعد که چند بار دیگه برام پیش اومد دیدم خب انگار عادی هست. این آدم تو سن پدر و مادر من هست و یه جوری میخواد فضای خانواده ایران رو با فضای خانواده خودش مقایسه کنه و به این خاطر سوال می پرسه و البته خودشون هم راحت حرف می زنند و این باعث میشه تو احساس نکنی داری تخلیه اطلاعاتی میشی.

آره واقعا خدا رو شکر :)  

😆😆 شایدم واقعا اسمش ببک بوده

چقد دلنشینه اینجور صحبتا 😍 من متاسفانه اصلاً بلد نیستم با یه غریبه وارد صحبت بشم، ولی وقتی صحبتای بقیه رو هم گوش میدم کیف میکنم

 

ایشالله یک اگوست سال بعد هم به همین خوبی باشه برات ^-^

پاسخ:
:))

ببین بستگی به آدمش داره. یکی هست دل میده به بحث و تو رو تشویق میکنه به ادامه بحث. یکی هم ازش که یه سوال می پرسی یه جواب کوتاه میده و اون هیچ تلاشی برای ادامه گفتگو نمیکنه! خب با آدم دوم نمیشه طولانی ادامه داد. 

من خودم وقتی یکی ازم می پرسه کجایی هستم مستقیم نمی گم ایرانی! میگم باید حدس بزنی و همون اول یه بازی راه می اندازم و سعی میکنم یخ رو بشکونم. بعد خب اونا از من سوال می پرسند در مورد وضعیت ایران! چرا اینجام! کی اومدم و چی میخونم و ... من هم جواب میدم و البته متقابلا سوال می پرسم و البته جواب سوالاشون رو همراه با بیان عقاید خودم میگم.  اینجوری میشه که یکی مثل این آقا همون اول میگه من یه چند تا سوال دارم و وقتی می بینه من گاردی برای جواب دادن ندارم و با ذکر مثال توضیح میدم  اون هم خودش در مورد خودش خیلی چیزا رو میگه!

انشالله که برای همه مون بهتر از الانمون هست :)