غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

یه خواهش!

پنجشنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۹، ۰۴:۴۴ ب.ظ

من یه مقدار کنجکاو شدم ببینم کیا اینجا رو مرتب می خونند!

 

ممنون میشم اگر تو قسمت نظرات یه معرفی کوتاه از خودتون داشته باشید. هر کسی دوست داره من ندونم کی هست کامنتش رو با نام ناشناس بگذاره.

 

اگر دوست دارید به سوالات زیر جواب بدید. اگر هم دوست ندارید فقط بگید من (ایکس یا ناشناس) اینجا رو میخونم.

سن؟

تحصیلات؟

پدر یا مادر هستید؟

چند وقته اینجا رو می خونید؟

چه ویژگی (هایی) تو این وبلاگ باعث میشه به اینجا سر بزنید و بخونیدش.

 

پیشاپیش از همکاری شما سپاسگزارم🙂

۹۹/۱۰/۲۵
صبا ..

نظرات  (۴۴)

سلام 

بااجازه من دوباره نظر میدارم

۴۳ سال، داروسازی از ایران و بزودی phd از امریکا و‌پست داک. هنوز مامان نشدم، فکر کنم سه سالی باشه که میخونمت، از طریق خودت باهات اشنا شدم، اوایل خیلی تودارمینوشتی، و خوب بدتر از فیلمهای فرهادی تو زمین و هوا ول میشدم.  یکبار هم برام تو کامنتی توضیح داده بودی که دلیلش چیه. خوشحالم که الان بیشتر از خودت و افکارت مینویسی، یک جورهایی مارا هم شریک زندگیت میکنی. کم سر میزنم اما وقتی میام چندساعتی میخونم. 

پاسخ:
سلام آسمانی!

من فکر کنم از قبل از آمریکا رفتنت می خوندمت.

اون موقع ها مطمئن بودم منم قراره برم آمریکا! واسه همین وبلاگت واسم جذاب بود و چون بستگانمون هم نیویورک بودن اصلا حس می کردم یه روز تو خیابون می بینمت به زودی!! و اولین پذیرشم هم واسه یکی از دانشگاههای نیویورک بود!
ولی دست تقدیر خواست برم یه ور دیگه کره زمین!!

فیلم های فرهادی خیلیییی خوووب بود😃😆
چند روز پیش رفتم نوشته های سال ۹۶ رو خوندم. جزو سختترین سالهای زندگی من بود! ولی اینجا همه نوشته ها گل و بلبل😃 قبلا فکر می کردم بازیگر خوبی ام. الان فهمیدم کارگردان خوبی هم می تونم باشم😆

مرسی بابت کامنتت.

 


سلام صبا جان,

منم میخونمت، مرتب وقت نمیکنم بیام اما وقتی میام چندتا پست را باهم میخونم. 

۴۳ سالمه، وای خدای من کی انقدر شدم و چندروز دیگه هم دفاع میکنم :)

موفق و شاد باشی

پاسخ:
سلام عزیزم.
اینجا که گفتی من کی اینقدر شدم خیلییی خوب بود😁😃

ممنونم.

انگار من دیر رسیدم به این پست :-)

من سی سالمه ، مامان یه پسر دو ساله ، کارشناسی حقوق  ، یه زمانی فتوشاپ و حسابداری می کردم الان اما خانه دارم .

از وبلاگ زری عزیز اومدم وبلاگتون که اولین مورد به خاطر شناخت از استرالیا بود چون من خودم از بچگی عاشق مهاجرت بودم که قسمت نشد و بعد خب همون نگاه تحلیلی و موشکافانه ای که دارید .

راستی یاد کارتون مهاجران می افتادم اوایل .

پاسخ:
سلام رویا جان.

خوشبختم از آشنایی تون.

امیدوارم کانون خانوادتون گرم باشه. ممنون که نظر گذاشتید.

تو فامیل مون به من میگن لوسمی😀
۰۵ بهمن ۹۹ ، ۰۹:۴۰ ربولی حسن کور

سلام

یه توصیه

میتونین این پستو به عنوان پست ثابت وبلاگ بگذارین و پست بعدی رو بنویسین

خوشحال میشم اگه یه پست جدید ازتون بخونم

پاسخ:
سلام.

ممنون از توصیه تون.

راستش این پست از روزی که نوشتمش پست ثابت بود ولی خب من وقت نکردم دیگه بعدش بنویسم که ثابتی یا ناثابتیش معلوم بشه.

ایشالله فرصت بشه می نویسم.

سلام ... من 32 سالمه ، مجردم ، تحصیلاتمم ارشد فیزیک ... فکر کنم از وقتی اولین باری از استرالیا نوشتید اینجا رو شروع کردم خیلی اتفاقی ... و از وبلاگ خانم آسمان اینجا رسیدم (My White House) ... دیگه همین ... و فکر کنم کلا هم تالا پیام نزاشتم ... در هر صورت از نوع تجربه هاتون و نگاهتون خوشم میاد ... در هر صورت خوشوقتم از آشناییتون :)

پاسخ:
سلام آرزو جان.

خوشبختم از آشنایی تون.

ممنون که کامنت گذاشتی. من حس میکنم شما نویسنده یکی از وبلاگ هایی هستید که من سالهاست می خونمش. نویسنده اون وبلاگ با اسم wish می نویسه ولی خب من میدونم که اسمش آرزو هست🙂 آیا  شما همونید؟

سلام 

از وبلاگ دختر معمولی باهاتون اشنا شدم...چند سال میخونمتون...اولین باره کامنت میذارم. 

27 سالمه، مجرد، دانشجوی دکتری در آلمان هستم. 

به خاطر نوع نگاهتون و این که نقاط اشتراکی که حس میکنم باهاتون دارم و تجربه زندگی در یه کشور دیگه

پاسخ:
سلام نیوشا جان

خوشبختم از آشنایی تون.

مرسی که کامنت گذاشتی. امیدوارم که در همه امور زندگی موفق باشی.
۰۱ بهمن ۹۹ ، ۲۱:۵۱ محبوب حبیب

سلام

منم که همه چیزم معلومه :) 

اینجا رو هم خیلی وقته میخونم. هی فکر کردم چی شد اومدم اینجا. فکر میکنم شروعش با وقتی بوده که کامنت هات رو توی یه وبلاگ دیگه دیدم و از سبک تحلیل مساله ات خیلی خوشم اومد. این دلیلی بود که اومدم و پابند شدم دیگه :)  

پاسخ:
سلام گلم

قربون شفافیت شما عزیزم:*

منم یادم نیست شروع آشنا شدنم با تو از کجا بود دقیقا. ولی اولین کامنت جدی! که برات گذاشتم موقعی بود که باردار بودی و نگران یه سری مسایل و من در مورد اون مسایل (که الان یادم نمیاد چی بودن) با خواهرم حرف زدم بعد اومدم واست کامنت خصوصی گذاشتم. دیگه از اون به بعد باهات صمیمی شدم تو هم لقب خاله صبای نی نی دنیا نیومده رو بهم دادی :))  یه مدت هم وبلاگت یه خواننده دیگه داشت که اسم اونم صبا بود و من با اسم خاله صبا واست کامنت می گذاشتم :)) 
فکر میکنم بیشتر از ۵ سال از اون روزها می گذره!! 

الان که همین جوری دارم فکر می کنم و جواب کامنتت رو مینویسم یه لبخند بزرگ رو لبم هست. 

آدم هایی که بواسطه کار و درس و ... تو زندگی من بودن هیچ کدومشون اونقدر عمق نداشتن که ته دل من بوجودشون گرم باشه. فقط برای خالی نبودن عریضه بودن ولی خب دوستی هایی که بواسطه این وبلاگ شکل گرفت خیلی واسم ارزشمنده و دلم بوجودتون گرمه :) 

اووووووه مااااای گاااااد، عجبببببب دقتی!!!!! اون کامنتای اوایل بارداری بیش از ٧ ساله پیشه یعنی هنوز ایران بودم! عجب دقتی طی این سالها، واقعا واسم جالب بود.هرگز فکر نمیکردم یکی با کامنتام من بشناسه (-؛ خیلی جالب بود. در مورد زندگیمون هم وا... نمیدونم چرا دست از جابجایی برنمیداریم! باورت میشه الانم دوست داریم باز یکجای دیگه بریم!!! نمیدونم داستان "اناربانو چناری" از گلی ترقی خوندی یانه؟ من همیشه فکر میکنم ما مثل بچه های اناربانو هستیم .... 

پاسخ:
اگه بگم چه چیزای دیگه ای هم یادم هست ازم می ترسی!! :)) پس هیچی نمیگم :)  فقط اینکه من یادمه مامانت هم برای زایمان اولت اومده بود پیشت :) 

داستان اناربانوی چناری رو نخوندم. ولی خب سرچ کردم الان در موردش و احتمالا بخونمش. 

من خودم به شخصه مشکلی با جابه جایی ندارم :) البته می دونم اگر از جایی که هستم راضی باشم جابه جایی واسم به این آسونی ها نیست ولی خب وقتی رضایت ندارم جابه جایی هم راحت میشه واسم چون پشتش کلی انگیزه هست. 

ایشالله هر جا هستید موفق و شاد و راضی باشید. 

راستشو بخوای بارها وبارها وبلاگ زدم ناشناس و نوشتم

اما خواندن منو بیشتر طرف خودش کشید

اگرچه نوشتنم خوب بود

پاسخ:
خب خوندن خیلی راحتتره😃😀اونم ناشناس. 

اینو کسی میگه که خودش ناشناس شونصدتا وبلاگ میخونده و البته میخونه😃

چه جالب بود این کار

اولا حس جوان بودن بهم دست داد فکر میکردم بزرگ مجلسم ولی نه خداروشکر😂

کم سن هم یکی دومورد بیشتر نداریم

ولی خب ناشناسم و از وقتی رمز دار مینوشتی😘

من وبلاگهایی رو میخونم که حالمو خوب کنه و وجه اشتراکایی باهاش داشته باشم

وخب شما که جای خود داری مهربان😚😙

پاسخ:
من فکر نمی کردم اینقدر خواننده خاموش اینجا داشته باشه!!
 فکر میکردم همه رو می شناسم🙂
و خب خوبه که کم سن زیاد نداریم، الان یه کم خیالم راحت شد. میشه راحتتر حرف زد.

اون موقع که رمزدار می نوشتم اصلا حال خوب کن نبود حرفام🙈🙊

خب قطعا بین همه آدمهای اینجا یه وجه اشتراک هایی هست و گرنه خب دلیلی برای خوندن هر نوشته ای وجود نداره.

تو همیشه بهم لطف داری عزیزم.😍

مرسی که کامنت گذاشتی.

سلام صبا جان،

غزال هستم، ۳۱ ساله، کارشناسی ارشد. راستش فکر میکردم یک ساله که میخونمتون، ولی وقتی دقیق فکر میکنم احتمالا طولانی تره‌. علت اینکه میخونمتون اینه که طرز فکرتون و نگاهتون به دنیا رو دوست دارم و برام آموزندست. شما رو دختری قوی، مستقل، شاداب و موفق میدونم.

امیدوارم همیشه موفق باشید.

پاسخ:
سلام غزال جان

خوشبختم از آشنایی تون.

ممنون که کامنت گذاشتی و متشکرم از حسن نظرتون.

شما هم موفق باشید. 


سلام 

سن ۴۴

فوق دیپلم 

مجرد

تازه واردم

مطالبی که در مورد استرالیا یا کتابهایی که میخوانی و ... رو دوست دارم

پاسخ:
سلام سارا جان

خوشبختم از آشنایی تون.

ممنون بابت کامنتی که گذاشتی.

موفق باشید. 

خواهش میکنم

ا من فک کردم آدرسم ثبت شده دفعه پیش، نگو ساین این نبودم تو بیان، ثبت نشده 🙄

به هرحال اگه سعیده خانم اینجا رو دیدن من خیلی خیلی ازشون ممنون میشم اگه یه کامنت تو وبلاگم بذارن و بگن آیا فرصت و علاقه دارن که چنتا سوال رو جواب بدن و راهنمایی کنن یا نه. 

 

+ا چه جالب من نمیدونستم ‌شما هم ممکنه وبلاگ منو خونده باشین :))

البته دیگه من مدتیه که اونجا رو زیاد آپدیت نمیکنم و بیشتر تو کانالم می‌نویسم، اما خوشال شدم گفتین گاهی سر میزدین :) 

پاسخ:
مرسی بابت آدرس وبلاگ.

قبلا هم البته کم می نوشتین اونجا😃 من هر سری می اومدم همون مطلب قبلی بود 😉 دیگه بعدتر هم که خودتون تو کامنت های وبلاگ دختر معمولی گفتید تو کانال می نویسید منم دیگه پیگیر نشدم و عملا گم تون کردم!!

سلام منم از وبلاگ دختر معمولی اومدم

۲۱ سالمه و دانشجو. فک کنم ۲ سالی شاید بشه. نمیدونم. فک کنم از موقع رفتن به استرالیا بود. علت خوندنم گمونم شخصیت و نحوه نگاه شما به مسائله

پاسخ:
سلام.

ممنون که کامنت گذاشتید.

شما رو یه کم می شناسم شبیه ستاره سهیل هر از گاهی رخ می نمایید :) 

امیدوارم در همه امور زندگی موفق باشید. 

آرررره یادمه که از نظراتت تو وبلاگ سیلویا ازت خوشم اومد و اومدم وبلاگت و بعد اینستا و ارسال ایمیل برای سفر شیراز و ... 

در مورد دوستهام و آدرس وبلاگم، من الان تو مرحله ی این هستم که از فامیل خودم و آقای شوهر کسی نمیدونه:) با دوستهام راحت هستم و از این بابت مشکلی نداشتم منظورم اینه اصلا چالش نبود که بهشون بگم، شاید دلیلش اینه تو جمع ها همه چیز را همیشه گفته ام خخخ از بس پر حرفم :))

پاسخ:
از موقعی که دخترت ۳-۴ سالش بود فکر کنم.

جالبی تو این هست که خانواده م تو رو می شناسند ولی مثلا خواهرم فکر می کرد از وبلاگ سیلویا فقط بوده :)  

الان حس اینایی که ارتباطات زیرزمینی دارن و تو شبکه های مخوف هستند بهم دست داد :)) 



من الان فکر نمیکنم یعنی اصلا نمیخوام تصور کنم یه روز اینقدر شفاف بشم برای همه! وحشت برم می داره !!!‌

ولی خب کسی نمی دونه شاید هم یه روز به این نتیجه رسیدم که با این حد از شفافیت هم می تونم زندگی کنم. 


وااای چقد خواننده ناشناس 😆 من وحشت کردم نکنه منم انقد خواننده داشته باشم. 

من اگه نظر نذارم که میترکن حرفا تو دلم. جطوری دلتون میاد نظر نذارید؟ 

 

و منو هم که میشناسی، ولی هرچی فکر کردم یادم نیومد از کجا پیدا کردم وبتو. احتمال میدم داشته‌م وبلاگهای بروز رسانی شده رو می دیده‌م. یادم نیست. شایدم از طریق دختر معمولی. شایدم خودت برام نظر گذاشتی اومدم دیدمت. نمیدانم! فکر میکنم وقتی تو پرشین هم بودی میخوندمت. نه به این منظمی الیته. 

 

ولی اینکه چرا میخونمت. من همه‌ی وبلاگای روزانه نویسی رو دوست دارم. یعنی میدونی، برام شبیه خوندن یه کتاب اتوبیوگرافیه و حتی بین کتابا هم من بیوگرافیا رو خیلی دوست دارم. دلم میخواد بدونم مردم چجوری به دتیا نگاه میکنن. و تو هم ازونایی هستی که نگاهت برام جالب بوده همیشه و تو این سالها هم کلی چیز ازت یاد گرفتم. چیزایی که بعضیاشون اونقدر برام درونی شدن که حتی نمیتونم به راحتی تشخیص بدم تحت تاثیر حرفات بوده، ولی میدونم که اینطور بوده. 

پاسخ:
شما که دختر خودمی :*


من خودم واست کامنت گذاشتم فکر کنم اولین بار. کی رو نمی دونم. ولی از همون اول حس دانشمند کوچولو رو واسم داشتی که می خواستم واسه منم باشی :))

منم عاشق بیوگرافی و اتوبیوگرافی هستم. داستان واقعی. سرگذشت :) 

عزیزدلم. ایشالله که شاهد نامدار شدنت باشم مادر و از دیدن موفقیت هات همین طور قلب و اشک شوق از چشمام بچکه. 

سلام 

من از وبلاگ بهشت دل باهاتون اشنا شدم اون روزا فضا دلپذیر تر بود و این همه ناامید نبودم هم دکتر فخارزاده هم شما یه جور دیگه مینوشتین .

اگر چه شیرازی هستین‌ولی نکته سنجی و دقت و مبادی اداب  بودنتون اون راحتی زندگی شیرازیها رو نداره یعنی اون زیست راحت و بی دغدغه رو ...اگر چه من این مدل تقید و دقتتون را دوست‌دارم و به نظرم خیلی بهتره 

میدونین که پزشکم و متاهل همیشه میخونمتون ولی خب همیشه نیاز به کامنت نیست اِغلب با نوشته هاتون موافقم منمعمولا برای توضیح یا تاکید بیشتر کامنت میزارم  ...موفق باشین و استرالیا خوش بگذره که خدارو شکر خوش میگذره🌹

پاسخ:
سلام مهتاب خانم.

کامنتتون باعث شد من یه مروری بر همه زندگیم داشته باشم!!

من اسفند ۹۱ وبلاگ بهشت دل رو با سرچ یه شعر پیدا کردم و دقیقا حسم حس همون عابر ناشناسی بود که جناب فخارزاده سر در وبلاگشون نوشته بودن. 

اولین پست این وبلاگ واسه سال ۸۸ هست من اون موقع تصمیم گرفته بودم تمرین برونگرایی کنم. ولی خب میزان درونگرایی و سردرگمی م  در حدی بود که قدرت نوشتن در فضای عمومی رو نداشتم. 
ولی از سال ۸۸ مرتب واسه خودم تو دفترم می نوشتم البته قبلترش هم مینوشتم ولی یه گپ دو-سه ساله سکوت نوشتاری هم داشتم.  اون شبی که وبلاگ بهشت دل رو دیدم انگار جرقه و انگیزه ای بود واسم که منم می تونم عمومی بنویسم. 

یادم نیست چه کامنت هایی تو وبلاگ بهشت دل میگذاشتم ولی همیشه اونجا کامنت می گذاشتم :) و خب کاری بود خارج از عرف واسه من :) من شاید نزدیک ۱۰۰ تا وبلاگ رو می خوندم اون روزها ولی بجز ۲-۳ جا یا کامنت نمی گذاشتم یا هر دفعه با یه اسمی می گذاشتم و معمولا هم آدرس وبلاگم رو نمی گذاشتم. اینجا غارتنهایی من بود و شدیدا میخواستم حریمم حفظ بشه :) 

الان می بینم چقدر از سال ۸۸ طول کشیده واسه من که تمرین برونگرایی کنم. 

مرسی که کامنت گذاشتید.

شما همیشه به من لطف داشتید. حسی که دخترعمه هام بهم دارند رو برام تداعی میکنید. 

امیدوارم شما و خانواده هم سلامت و شاد و موفق باشید. 

سلام من بار اوله کامنت میذارم و جالبه کامنتا خوندم دیدم اکثرا مثل من از وبلاگ دختر مهربون (دختر معمولی) اینجا اومدن، منم به همیچنین (-؛

من مهسام، دکترا دارم، ایران هیات علمی دانشگاه بودم، بعد یکهو زیر موقعیت اجتماعی و درامد خوب و غیره زدیم و با همسرم المان رفتیم ٦ سالی المان بودیم دو تا بچه هام اونجا بدنیا اومدن اولا المان ریسرچر بودم بعد خونه با بچه ها.دوباره مهاجرت نمودیم! الانم کانادا هستیم و من شدیدا مشتاق دوباره وارد اجتماع و زمینه تخصصی ام شدن هستم و البته بچه ها هم بزرگ شدن و واقعا هم وقتشه. وبلاگ شما رو شانسی اول از لینک دوستان دختر معمولی وارد شدم در وهله اول جالب بود از زندگی در استرالیا بدونم ولی بعد دیدتون به زندکی، اینکه در تلاش برای رشد درونی و بیرونی هستین، تحلیلهاتون، نحوه برقراری ارتباطات و ارتباطات گیری با ایرانی و غیر ایرانی مرد و زن سن بالا و سن پایین و از همه مهمتر مثل خودم امبی ورت هستین! من همیشهههه قکر میکردم ادم متضادی ام هم اینوری هستم هم انوری و نه اینوری ام نه اونوری احساس رفیق دزد و همراه غافله داشتم!!!! از این قضیه سردرگمی شخصیتی ام ناراحت بودم به لطف وبلاگ شما اسم درست و معنادار شخصیتم شناختم، امبی ورت، عالی بود و الان حس خوبی بهش دارم، واقعا ممنون. من کلا ادمهایی با ویژگیهای خاص روانشناسی یا ادمایی که ازشون چیز یادبگیرم واسم جالبن. و جالبه دیدگاه کلی ات به زندگی خیلی شبیه دختر معمولی هست و بنظرم واسه همین اونم تورو تو لینک دوستان داره. در کل ممنون که مینویسی من فرامفهوم نوشته هات دوست دارم و بهشىن فکر میکنم. 

پاسخ:
سلام مهسا جان.

خوشبختم از آشنایی تون. 

البته من از وبلاگ دختر معولی شما رو میشناختم. یادمه موقعی که میخواستید برید آلمان باردار بودین :) 

و یه بار دیگه اونجا خوندم یه بچه دیگه هم دارید و یه بار دیگه گفتید رفتید کانادا. زندگی تون واسم جالب بود :) 

مرسی که کامنت گذاشتید.

اتفاقا یه سری حرف دیگه سر همین حس متضاد بودن دارم که یه روزی به همین زودی ها می نویسم :) 

خوشحالم که حرفام گاهی مفید بوده.

آره دیگه درسته که از دید شخصیتی با دختر معمولی متفاوت هستیم ولی خب فکرکنم سر یه کلیاتی با هم تفاهم داریم که دوست موندیم :) 

امیدوارم شما هم تو زندگی در کانادا و زندگی کاری و ... موفق باشید. 

سلام

من فک کنم اولین بارم اینجا کامنت میذارم اما منم از وبلاگ دختر معمولی اینجا رو پیدا کردم و چون از استرالیا خوشم میاد و دوس دارم بتونم مهاجرت کنم بهش، مطالب شما هم برام جالبه و فک کنم یه سری حتا رفتم آرشیو رو هم تا حدی خوندم :))

و کلن از نوع نگاه و شخصیتی که دارین خوشم میاد و البته شیرازی بودنتون هم بی تأثیر نیست :))

 

من ٣١ سالمه و لیسانس گرافیک دارم و شغلمم فریلنس طراح گرافیک یا عکاسه. 

 

کاش اون خانم سعیده که الان در آلمانن و فاین آرت میخونن یه راه دسترسی داشتن و من میتونستم ازشون یه سوالاتی بپرسم :((

پاسخ:
سلام نازنین جان.

خوشبختم از آشنایی تون. 

مرسی که کامنت گذاشتی.

امیدوارم تو کارت و تمام امور زندگی موفق باشی.

اگر آدرس وبلاگی دارید کاش میگذاشتید که سعیده عزیز اگر تمایل داشته باشه یه راهی برای ارتباط با شما داشته باشه.

چون من اگر اشتباه نکنم هر از گاهی به وبلاگتون سر می زدم. ولی الان آدرس تون رو ندارم. 
۲۷ دی ۹۹ ، ۱۵:۴۶ مامان فرشته ها

راستی یادم رفت یکسالی هست میخونمتون از وقتیوبلاگ  دختر معمولی رو میخونم عاشق شیرازی هام استان همجوارتون هستیم

پاسخ:
لطف دارید به شیرازی ها :) 
۲۷ دی ۹۹ ، ۱۵:۳۷ مامان فرشته ها

سلام سن ۴۴کارشناس پرستاری مامان سه دختر تجربیات زندگی خارج از ایران واسم جالبه

پاسخ:
سلام مامان فرشته ها.

خوشبختم از آشنایی تون. 

ممنون که کامنت گذاشتید.

من یکی از فانتزی هام اینه که یه عالمه دختر داشته باشم :))  و الان که شما سه تا دختر دارید یه جورایی فانتزی محسوب میشید واسه من :) خدا برای هم حفظ تون کنه. 

سلام. من ۴۷ سالمه. دکترا دارم و استاد دانشگاهم. یه دختر و یه پسر و داماد و یه نوه کوچولو دارم. نوشته ها و تفکراتتون برام جالبه. فکر کنم زمینه کاریمون هم مشابهه.  از چند ماه قبل مهاجرت میخونمتون. فکر روشن و بازی دارید. موفق باشید. 

پاسخ:
سلام بانو ف جان. 

خوشبختم از آشنایی تون. 

ممنون که کامنت گذاشتید.

آفرین چه مامان بزرگ جوان و فرهیخته ای. خدا برای هم حفظ تون کنه.

ممنونم. شما هم در همه امور موفق باشید. 
۲۷ دی ۹۹ ، ۱۲:۱۰ آوای درون

سلام صبا جان، از نگاه ات به مسائل و تحلیل آنها و مثبت اندیشی ات و رو به رشد بودن همیشگی ات خوشم میاد. بقیه اش را خودت میدونی :)

پاسخ:
سلام عزیزم.

ممنون که کامنت گذاشتی و همیشه لطف داری بهم :) 

موفق و شاد باشی دوستم:*‌

یه چیز دیگه هم اضافه کنم، پریروز دو تا از دوستانم مهمانم بودند، بهشون گفتم بچه ها من وبلاگ دارم:) اسم وبلاگم را پرسیدند؛ گفتم "یه مامان که نمیخواد فقط مامان باشه" دوستهام گفتند وااااقعا خودت هستی :))) 

الان هم فکر کردم شاید در معرفی خودم بد نباشه باز به این تاکید کنم :))

پاسخ:
عزیزم چقدر خوب که دوستات اینقدر خوبند که بهشون از وبلاگت گفتی.

امیدوارم یه روزی من بیام بگم آدرس وبلاگم رو به یکی از دوستام دادم. از سری هدف های یک سانسورچی :))


چقدر این پستت خوبه! تو که من رو میشناسی، من هم بقیه را میشناسم :)))

پاسخ:
نه! به جا نمیارم. شما؟ :))



البته که شما عزیزدل من هستید :) یادت میاد از کی همو میشناسیم؟ 
۲۶ دی ۹۹ ، ۲۰:۴۰ ربولی حسن کور

سلام

یه لحظه اومدم بنویسم با عرض سلام شهبالم 

امشب مهمونم و خیلی خوشحالم 😁

ربولی حسن کور هستم

۴۵ ساله

پزشک عمومی اهل و ساکن ولایت از ایران

دارای یک فروند همسر یک فروند پسر و یک فروند دختر

یکی از خیل دوستانی که از وبلاگ دختر معمولی اومدن اینجا

از نیمه اول امسال اینجا رو میخونم

دلیلش هم علاقه به آشنایی با کشور استرالیا (اون کامنت خصوصی که یادتونه؟!)

پاسخ:
سلام.

ممنون که کامنت گذاشتید. 

من فکر کنم بیشتر از ۵-۶ ساله وبلاگ شما رو میخونم و می شناسمتون ولی درعوض  همه وبلاگ هایی که میخوندم تو وبلاگ دختر معمولی کامنت می گذاشتم :)) 

امیدوارم همیشه مهمون و خوشحال باشید :) 

فکر کنم جواب اکثر سوالهات رو در مورد من بدونی. حالا یه مروری می کنیم چیزی جا نیافته :دی 

متولد 66 هستم، استان کبک کانادا فعلا زندگی می کنم، اسما مدرک دکترا دارم، راستش نمی دونم از کِی وبلاگت رو می خونم، اما خیلی وقته. کم کامنت میگذارم و اکثر وقتهایی که کامنت نمیگذارم، دلیلش اینه که از بس که با نویسنده موافق هستم! (بله، بیشتر وقتها اگر موافق نباشم کامنت می گذارم :)) ) 

پاسخ:
مرسی سمانه جان که نوشتی. 

من خیلی سال هست وبلاگت رو میخونم البته اگر چیزی بنویسی :)) 


چه جالب که وقتی نظر متفاوتی داری کامنت می گذاری والبته که کار خیلی خوبی میکنی عزیزم.

موفق باشی در همه امور زندگی :) 

سلام صبا

سعیده هستم، از روزی که مهاجرت کردی اینجارو میخونم، چون همون موقع من هم مهاجرت کردم اما بسیار پر فراز و نشیب، برگشتم ایران و الان 3 ماهه که آلمانم، متاهلم، 31 سالمه و اینجا دانشجوی مستر fine Art هستم. تصویرگری کتاب کودک هم شغلمه. 

چرا اینجارو میخونم؟ از خوندن تجربیات آدما که توی مسیر ( تقریبا) یکسانی هستیم لذت میبرم. 

پاسخ:
سلام سعیده جان.

خوشبختم از آشنایی تون. 

مرسی که کامنت گذاشتی.

امیدوارم که مسیر مهاجرتت روز به روز هموارتر بشه و موفق باشی در همه امور زندگی :) 

سلام

من بیست و نه سالمه و مادر هستم. یه پسر و یه دختر دارم. شیمی آلی خوندم.  منم ایضا از وبلاگ دخترمعمولی باشما آشنا شدم. حدود یه ساله اینجا رو میخونم. دلیل اصلیش آشنایی با استرالیا و زندگی اونجاس. 

 

پاسخ:
سلام مهدیه جان.

خوشبختم از آشنایی تون. 

مرسی که کامنت گذاشتی مادر جوان :) 

سلام صبا جان 

من فک کنم حدود ۶ساله میخونمت.

۳۳سالمه

مجردم 

ارشد دارم وبیکار😁

بنظرم یکم به هم شبیه هستیم البته منظورم از نظر خصوصیات اخلاقیه.

یه چیز دیگه من شیرازیارو خیلی دوست دارم،🤗

بنظرم دلسوز هستی و نگاه مثبتی به زندگی داری چیزی که من خودمو چند ساله هلاک کردم بهش نرسیدم بس که اطرافیان انرژی منفی میدن 

پاسخ:
سلام شبنم جان.

خوشبختم از آشنایی تون.

واقعا ۶ ساله اینجا رو میخونید؟!‌ 
چه جالب. خوب شد ازتون خواهش کردم کامنت بگذارید. فکر نمی کردم بجز چند تا دوستی که میشناسمشون کسی باشه که این همه سال اینجا رو میخونده. 

شیرازی بودن یه فرهنگ هست. همه می تونند شیرازی باشند :) و من به نمایندگی از مردم شیراز میگم که باعث افتخارمون هم هست که این فرهنگ فراگیر بشه :) 

مرسی از لطفی که بهم داری و ممنون که کامنت گذاشتی. امیدوارم موفق باشی. 

الان یادم اومد که دیروز سنم رو نگفتم:))))

من 23 ساله ام:)

پاسخ:
عزیزم. مرسی که اینقدر دقیق به همه سوالها جواب دادی :) 

چه جالب که عده ای از خوانندگان وبلاگ مثل من از وبلاگ دخترمعمولی به اینجا رسیدن

من از وقتی از اساتید اول و دوم مکاتبه و تبادل داشتی به قطار سخنت پیوستم.

مهندس کامپیوترم و در اواخر دهه چهل زندگی مادر دو پسر و در خانه هستم.

از تحلیل خودت و نگاهت به اطراف و ارتباطت با ماورا! و مرور فرهنگ جدیدی که توش هستی استقبال می کنم

پاسخ:
مرسی لیلی جان که کامنت گذاشتی.

منم از اون موقع ها که شما مرتب می نوشتید و آلمان بودین می خوندمتون خیلی قبلتر از پسر اول تون. 

البته فکر کنم اواخر دهه چهار هستید که میشه دهه سی سالگی. درسته؟ 

متشکرم از استقبال تون :) 

۲۵ دی ۹۹ ، ۲۳:۱۶ شارمین امیریان

من (شارمین امیریان) اینجا رو میخونم.

سن؟ دهه شصتی!

تحصیلات؟ دکتری

پدر یا مادر هستید؟ خیر

چند وقته اینجا رو می خونید؟ دقیق نمیدونم! 🤦‍♀️

چه ویژگی (هایی) تو این وبلاگ باعث میشه به اینجا سر بزنید و بخونیدش:

آرامشی که داری... جالب بودن شکل زندگیت... کلا حس خوبی بهت دارم. انرژی منفی نداری. خوبی :)

پاسخ:
مرسی شارمین جان که کامنت گذاشتی :)

و ممنونم از لطف و محبتی که بهم داری.

روزگارت پر از آرامش باد :) 
۲۵ دی ۹۹ ، ۲۳:۰۰ همه چی عالیه

کلا آدم های پویا رو دوست دارم

 

منظورم از پویا این هست که دوست دارن بهتر بشن،یعنی به هر روزشون به دید یک چالش جدید نگاه می کنند.

 

 

هر آدمی که می بینند بعنوان یک فرصت بعنوان بهتر شدن خودشون نگاه می کنند.

 

 

یکسری ویژگی های منفی دارید که چون خودم هم دارم و هی باهاشون سر و کله می زنم ، اینجا رو می خونم ببینم آیا راه حلی در پیش می گیرید که به درد من هم بخوره....

 

یکی از اون ویژگی ها فکر کنم ملاحظه کار بودن هست که موجب خودسانسوری میشه.....برای همین پست هایی که روون تر و بی پرده تر هست رو بسیار دوست می دارم.

 

 

هر ماه ، سر می زنم، و راستش بعضی از پست ها را نخوانده رد می کنم.

 

با گوشی تایپ می کنم و احتمالا اشتباه گرامری و جمله بندی داشته باشم. بابت این پوزش می خوام.

 

براتون بهترین ها رو آرزومندم همواره.

پاسخ:
خوشبختم از آشنایی تون.

مرسی که کامنت گذاشتید و ممنون از لطفی که بهم دارید.

کاش ایرادهای دیگه رو هم می گفتید.

بعضی موقع ها پست های قدیمیم رو می خونم مغزم سوت می کشه از این همه سانسور کردن و سربسته بودن و نامفهوم بود (البته خودم می فهمم چم بوده ها).

و اینکه من سخت ترین روزهای زندگیم رو با این وبلاگ گذروندم و هیچ اشاره ای به هیچی نمی کردم.  برای خودم هم اون حجم از تودار بودن عجیبه :)) 

امیدوارم شما هم موفق باشید و البته خوشحال میشم اگرتو مسایل مشابه تجربه ای دارید برام تو شرایط مشابه کامنت بگذارید. 

سلام. من صبام. XD

پاسخ:
سلام.

خوشبختم صبا جان.

مرسی که نظر گذاشتی. 

من ناشناسم :)

پاسخ:
والا خانم اون قسمت هایی از من رو که خودم هم نمی شناسم شما می شناسی :)) 

مرسی نظر گذاشتی سمیه دوست داشتنیم :* 

سلام. از وبلاگ دختر معمولی با  وبلاگتون آشنا شدم. طرز فکرتون رو خیلی دوست دارم. استرالیا نبودین و ایران بودین باز هم حتما میخوندمتون. مادر یک دختر ۷ سال هستم. من بخونم حتما نظر میدم مگه به دلایلی از نویسنده ناراحت باشم!! بنابراین از اولین نظری که دادم که یادم نیست وبلاگ شما رو خوندم.  دوست دارم فرصت بشه و نوشته های گذشته رو هم بخونم.

پاسخ:
سلام خانم.

شما لطف داری عزیزم.

فکر میکنم بیشتر از یکسال هست که می خونی. 

هیچ کس به اندازه ی خودم نوشته های گذشته این وبلاگ واسش جالب نیست :) خوشحالم از اینکه این سالها نوشتم. یه جاهایی فقط یه درد بوده و حالا درمان اون درد رو تو خودم می بینم. 


مرسی که نظر گذاشتی و مجددا هم میگم خوشحالم از آشنایی باهات :* 


سلام 

صبا خانم من شش هفت ساله دختر معمولی رو میخوندم از اونجا اومدم به وبلاگ شما و از اوایل مهاجرتتون می خوندمتون .و روند تغییرات تزتون و زندگی با جنی اینا برام جالب بود ..همچنین کامنت ااتوت به خانم حسنا خیلی شخصیتتون رو برام جالب کرد . راستی نزدیک چهلم 

پاسخ:
سلام هانیه جان.

خوشبختم از آشنایی تون. 

مرسی که کامنت گذاشتی. 

حسنا که دختر گلمه :) 

موفق باشید در همه امور زندگی.

سلام من پریسام اولین باره براتون کامنت میذارم.

27 سالمه، مدرکم تحصیلیم کارشناسی، فرزندی ندارم و فکر کنم از اوایل تابستان از وبلاگ دختر معمولی شمارو پیدا کردم و اینجارو می خونم. 

من شیوه نگارش و دیدگاه تون به زندگی رو دوست دارم بخاطر همین میخونمتون. 

پاسخ:
سلام پریسا جان.

خوشبختم از آشنایی تون. 

لطف داری خانم. مرسی که نظر گذاشتی. 

موفق باشی در همه امورات زندگی
۲۵ دی ۹۹ ، ۱۹:۰۶ دخترمعمولی

منو که میشناسی :).

33 سالمه، سواد درست و حسابی ای ندارم، هرچند که اسما یه مدرکچه ای دارم،  مادر هستم و یک فقره فرزند پسر دارم، فکر کنم از وقتی خودم وبلاگ زدم، وبلاگت تو رو هم خونده ام، ما دوستای قدیمیم دیگه، دلیل لازم ندارم واسه اینجا رو خوندن :) و حتی یادم نمیاد اولین بارها چرا خونده باشمت.

البته؛ من کلا اونایی رو که نگاهشون به زندگی قشنگ باشه دوست دارم و می خونمشون :).

پاسخ:
شما؟ :)) 

من فقط یه خاطرات محوی از شما تو ذهنم هست :))

داشتم نظرات بقیه رو میخوندم که اکثرا از وبلاگ تو اومدن اینجا و خب دلیلش هم این هست که فکر کنم اول من تو یه فضای خالی برای تو نظر می گذاشتم :)) بعد تو اومدی اونجا وبلاگ زدی گفتی این دلش نشکنه یه جایی داشته باشه کامنت بگذاره :)) 


یه بار دیگه هم فکر کنم تو وبلاگ خودت گفتم من اینقدری که تو وبلاگ تو حرف می زنم هنوز اونقدر تو وبلاگ خودم حرف نمی زنم :)) 

دوستیمون مستدام باد :)

مرسی که نظر گذاشتی دختر غیرمعمولی :) 


سلام :) 

من AEام و گهگداری با این اسم براتون کامنت گذاشتم چند بار ، نمیدونم منو می شناسید یا یادتون هست یا نه ولی از وبلاگ خانم معمولی شما رو پیدا کردم و اولین باری که وبلاگتون رو میخوندم هنوز شیراز بودید :) 

 

کلا یه سری وبلاگ ها رو من خیلی بهشون سر میزنم حتی اگه کم کامنت بذارم ، یکی از وبلاگ هایی هم که زیاد میخونم وبلاگ شماست. نمیتونم دلیل خاصی بگم چرا یه وبلاگ رو میخونم، ولی به طور خاص اگه یه ویژگی باشه ، وبلاگ ها یا وبلاگ های سفرنامه نویسی هستن! ( :) ) یا یه سری شباهت با ویژگی های خودم دیدم که پیگیرشون شدم :)))

به طور خاص الان من خیلی دوست دارم ببینم اون سمت دنیا چه شکلیه ، استرالیا و نیوزلند  برام مثل یه منطقه قفل شده اس که از نوشته های شما یه کمی ازش یه سری تصورات پیدا میکنم تا اینکه ان شاءالله شاید روزی فرصت پیش بیاد از نزدیک بتونم به اون منطقه خودم سفر کنم و ببینم چه خبره اونجا :) 

فعلا متاسفانه نه پولش هست نه وقتی برای سفر و نه اعصابی برای گرفتن ویزاشون:)))

پاسخ:
سلام.

بله بله شما رو می شناسم. 

مرسی که نظر گذاشتید. 

امیدوارم در یه زمان مناسب بتونید به هر جا که دوست دارید سفر کنید و ببینید و در سایر امور زندگی هم موفق باشید. 

سلام:)

 

سن و تحصیلاتم رو گفتم دیروز:) در دبیرستان هم رشته م تجربی بود.

 

مادر نیستم و در واقع مجرد هستم.

 

از تابستان امسال با وبلاگت آشنا شدم.

 

چه چیزهایی در نوشته ها و خودتون باعث شد اینجا رو بخونم؟

 

نوشته هاتون،

 

دیدگاه های عمیق بهم میده  

 

من رو به فکر فرو می بره  

 

برام سوال های خوبی ایجاد می کنه. 

 

خودتون،

 

نگاه زیبایی به زندگی دارید

 

مهربان هستید

 

تلاشگر هستید

 

تفکرات عمیقی دارید


با مخاطبین خوش برخورد هستید و کامنت ها رو خیلی خوب جواب می دید. 


طوری که موقع کامنت گذاشتن و خوندن پاسخش حس می کنم روبروتون 


نشستم و داریم چای می نوشیم و گفت و گو می کنیم:)

 

زندگی رو آنطور که فکر می کنید درسته پیش می برید و نگذاشتید بقیه براتون

 

تصمیم بگیرند.

 

 

 

من کامنتم رو با فاصله گذاشتم چون حس کردم ممکنه خط های نزدیک به هم اذیتتون کنه.

پاسخ:
سلام راحیل جان.

اول بگم که نظر خصوصی تو باعث شد من کنجکاو بشم که دیگه کیا اینجا رو میخونند و به چه منظوری. 

مرسی که سبب خیر شدی.

ممنون از این همه لطفی که بهم داری.

خدا رو شکر که حس خوبی از جواب کامنت ها گرفتی.

موفق باشی دختر خوب. 
۲۵ دی ۹۹ ، ۱۶:۵۹ ساجده طالبی

سلام. :)

بیست سالمه، دانشجوی کارشناسی علوم کامپیوترم. مجردم. فکر کنم ۵-۶ ماهی هست که اینجا رو می‌خونم.

چیز جذاب هم فکر می‌کنم بعضا نوع دقت و نگاهتون توی یه سری چیزها مثل اختلافات فرهنگی و اینایی که هست، 

و دیگه این مدل خاطره‌نوشتن با جزئیات رو دوست دارم.

پاسخ:
سلام ساجده جان.

خوشبختم از آشنایی تون. 

مرسی که نظر گذاشتی.

امیدوارم موفق باشی.

سلام صبا جان.منو فک کنم یه کمی از رو نوشته هام بشناسی.

متاهل و مامان دوتا دخملم.۳۳ساله و لیسانس حسابداری دارم.

اینجا رو فک کنم از قبل گهگاهی میخوندم ولی از چند ماه پبش که کامنت گذاشتی برام دیگه مستمر میخونم.

زندگی در استرالیا.فک کنم همین دو کلمه آدم رو کنجکاو کنه به خوندن وبلاگت.

و اینکه به نظرم متواضع و مهربون میای (:

پاسخ:
سلام ریحانه جان.

بله من شما رو بیشتر از ۳-۴ سال هست که میخونم.

لطف داری عزیزم. مرسی که نظر گذاشتی.