غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

بی عملی و سکوت!

دوشنبه, ۴ مرداد ۱۴۰۰، ۰۳:۴۹ ق.ظ

"جهان بیش از آنکه از اعمال آدم بدها آسیب دیده باشد از بی عملی و سکوت آدم خوب ها آسیب دیده!"

 

خیلی زیاد با این جمله موافقم! 

انگیزه تمام نظر دادن هام تو موقعیت های مختلف دقیقا همین بوده!

ترس من از انفعال خیلی بیشتر از ترسم از انجام فعل غلط هست. در واقع انجام خیلی از کارها برای من ترس داره ولی اینکه انجامشون میدم به خاطر شجاعتم نیست! بخاطر این هست که سکوت و بی عملی از نظر من خیلی ترسناک تر  هست.

 

اگر بخوام دیدگاه دینی و اخروی داشته باشم هم تفسیرم برای این دیدگاهم این هست که اون دنیا ازت پرسیده میشه که وقتی از دستت کاری برمی آمد چرا انجام ندادی؟!! و اونجایی که دقیقا انسان در قیامت التماس میگه که یک لحظه به دنیا برم گردانید تا جبران کنم! منظورش همین لحظاتی هست که درگیر سکوت و بی عملی بوده! 

 

این سکوت و بی عملی همیشه در مورد دیگران نیست و خیلی موقع هاش برای خودمون هست!

 

این رو هم بگم یه مرز ظریفی هست بین عدم سکوت و دخالت! بین بیان نظر و توقع داشتن اینکه دیگران تابع نظر تو باشند یا نظرت رو بپذیرند یا بهش عمل کنند. 

تو فقط چراغ خود برافروز!  دیگران وقتی نور رو ببینند اگر بخوان ازش استفاده میکنند!

 

 

پ.ن: مخاطب این نوشته خودم هستم.

حرف خاصی برای گفتن نداشتم گفتم یه وقت وبلاگم دچار سکوت نشه و بشم زنبور بی عسل :))  

 

پ.ن۲: من همیشه نمی تونم به تمام ترس هام غلبه کنم و یه جاهایی درگیر انفعال میشم ولی خب دارم سعی میکنم که ترس هام رو بشناسم. یه جاهایی دلیل تنبلی و بی حوصلگی ها و بی علاقگی ها ترس هست و قدرت این ترس اینقدر زیاد هست که صدای انگیزه رو خاموش میکنه!!

 

پ.ن۳: البته از این نکته هم غافل نشم که یه وقتایی سکوت و انفعال هنر محسوب میشه! چقدر سخته آدم این مرزها رو تشخیص بده :|  

۰۰/۰۵/۰۴

نظرات  (۱۱)

۰۵ مرداد ۰۰ ، ۱۵:۴۶ مامانی و چهارتا دسته گل

عزیزم مرسی از دعای قشنگت🌺🌺🌺🌺

پاسخ:
خواهش میکنم گلم.

امیدوارم زود زود بیایی خبرای بیشتری از آرامشت اینجا بهم بدی💐💐

ولی نباید دخالت کنیم جایی که ازمون نظر خواسته نشده. 

چون که اصلا شاید چیزی که از دید ما چاهه، از دید گیری راه باشه.

 

پاسخ:
فکر کنم داریم به دو تا مساله متفاوت نگاه می‌کنیم!!

من حرفم اینه که جایی اگر سیستمی مشکل داره، یا اصلا خوبه و ما خیلی راضی هستیم ساکت از کنارش نگذریم! جایی اگر پیشنهادی داریم یه راه پیدا کنیم و پیشنهادمون مطرح کنیم! پیشنهاد با دخالت فرق داره! ولی میشه پیشنهاد رو اینقدر بد گفت که طرف مقابلت گارد بگیره!! اینجاها باید ظریف بودن رو یاد بگیریم!
اگر یه جایی یه چیزی بده نگیم حالا حرف و نظر من چه تاثیری داره؟ نظرمون رو بگیم. 
 و خیلی مثال‌های دیگه ...
سلااام.
آفرین دقیقا همینطوره....بی‌عملی خیلی وحشتناکه.
مرز فهمیدن اینکه کجا دخالته و کجا جای درست سخن هم سخته. این رو خودت هم گفتی و من فقط برای تاکید بیشتر میگم. مثلا من خیلی خیلی ناراحت میشم از دخالت و دوست ندارم کسی تا پیش از اینکه نظرش رو بپرسم نظر بده در مورد چیزی مرتبط با من یا در مورد تصمیماتم. به خاطر حساسیت شخصی خودم خیلی هم محتاطانه برخورد میکنم در نظر دادن در مورد کارهای دیگران حتی اگر فکر کنم خیلیییی اشتباه میکنن. دوستم تا زمانی که ازم نپرسه بهش نمیگم داری میفتی تو چاه جتی اگر به وضوح چاه رو ببینم. به جاش کنارش راه میرم تا لبه‌ی چاه تا اگر خواست بیفته بغلش کنم و نذارم. و اگر افتاد و برگشت پیشم برای درمان زخماش و مرهم گذاشتنشون کنارش میمونم...

پاسخ:
سلام عزیزم.

ولی میدونی نمیشه کنار همه آدمها راه رفت و وقتی افتادن  بغلشون کرد.

باید یاد بگیریم چراغ رو به موقع و بجا برافروزیم که حتی آدمهایی که ازمون دور هستند هم بتونند چاه رو ببینند اگر بخوان!
۰۵ مرداد ۰۰ ، ۰۳:۵۷ مامانی و چهار تا دسته گل

عزیزم آیشین خداروشکر خیلی بهتره و میشه گفت بهبود پیدا کرده ، میدونی صبا من از چی دلم میسوزه ، از اینکه چند تا تشخیص نادرست خیلی ایشین رو اذیت کرد، مشکل ایشین یک مساله کاملا نادر بود برای همین چندین مرتبه تشخیص غلط دادن و ما درمان غلط رو داشتیم ادامه میدادیم و بچم بدتر می‌شد ، صبا ۸ عمل روی بچم انجام دادن ک با هر عمل من واقعا مردم ، از این خیلی دلم سوخت ک آیشین بچم خیلی عذاب کشید ،تو سال ۹۷ مشکل ایشین شروع شد بعد ی مدتی ما فکر کردیم بچم خوب شده ، اواسط ۹۸ علائم قبلی برگشت و استرس و اضطراب من شروع شد ولی بازم فکر نمیکردم بیماری ایشین مورد سختی باشه  تا اینکه اواخر ۹۸ دیگه اوج گرفت بیماری و من دیگه خودمو نمیشناختم چون فهمیدم مساله چیز دیگه ای هست و قشنگ ۸ ماه عذابش طول کشید  ، فقط یک هدف تو زندگیم داشت اینکه ایشین خوب بشه من تقریبا اواخر ۹۹ به زندگی نرمال برگشتم ، صبا بیماری ایشین برای من خیلی عوارض داشت ، ب شدت خوابم کم شده اکثرا شب ها بیدارم و فقط سه ساعت میخوابم البته خداروشکر آرامش داره این خواب و با کیفیت خواب من تو سال ۹۹ خیلی متفاوت ، از عوارض دیگه بیماری ایشین برای من این هست ک اسم بیماری مریضی و هرچیزی شبیه بهش بیاد یا بشنوم ب شدت حالم بد میشه و انگار تمام تجربیات بیماری ایشین از جلو چشمام رد میشه باید خیلی روی آرامش خودم کار کنم آرامشی ک از دست رفت تقریبا تو سال گذشته 

پاسخ:
عزیزم چقدر همه تون اذیت شدید. خیلی متاسفم از شنیدن چیزهایی :(

و البته خوشحالم که الان حال دختر کوچولومون بهتر شده و مامانش هم کم کم داره به زندگی عادی برمی گرده :) 

می فهمم چقدر حساس شدی عزیزم. حق داری واقعا! ۸ تا عمل برای بزرگسال هم سخته! چه برسه به اون طفل معصوم. فشار روانیش هم دیوانه کننده هست. 
پشت در اتاق عمل بودن حتی برای یه جراحی ساده هم سخته و می دونم که آدم دلش میخواد خودش بمیره و اون لحظه هاش کش دار تموم بشه و فقط یکی بیاد بهت بگه همه چی تموم شده!! 

از ته قلبم آرزو میکنم برای همیشه کابوس بیماری آیشین تموم شده باشه و همه تون برگردین به زندگی عادی و خودت هم روز به روز حالت بهتر بشه. آرامشت بیشتر بشه بتونی بهتر بخوابی و بتونی از لحظه لحظه زندگیت کنار خانواده عزیزت لذت ببری. 
۰۵ مرداد ۰۰ ، ۰۱:۳۴ مامانی و چهارتا دسته گل

سلام صبای خوبم چقدر این پستت قشنگ بود خیلی زیبا نوشتی 

من تمام نوشته هات رو لمس کردم 

من هم ترس زیادی رو در یکسال اخیر تجربه کردم و فهمیدم من ترس از دست دادن دارم 

ترس از دست دادن دخترم رو دارم و با تمام وجود باهاش مقابله کردم ولی بیشتر ضعیف میشدم 

نمیتونستم ی جا بشینم ببینم دخترم داره ترکم میکنه خیلی کارها کردم ک هزاران راه رو رفتم 

یادم آزمایش آخر تحمل نکردم بچمو برداشتم بردم امام رضا گفتن اجازه نمیدیم مسئولیتش با خودت ولی من بچمو بردم چون احساس میکردم امام رضا نا امیدم نمیکنه وقتی بترسی هرکاری میکنی و این خیلی بهتر از نشستن ی جا هست چون اون جوری بیشتر اذیت میشه آدم 

من خیلی راه ها رو رفتم برای شفای دخترم حتی حاضر بودم خدا عمر من رو بگیره و ب دخترم بده 

پاسخ:
سلام سعیده عزیز

لطف داری گلم.

آخ آخ که چقدر تو سختی کشیدی تو مریضی آیشین :( 

نمی دونم واقعا ولی به نظرم جنس ترس تو با ترس هایی که من گفتم احتمالا فرق داره! واقعا نمی دونم! ولی دیدن بیماری و رنج فرزند اصلا آسون نیست! در حد امتحان الهی هست و آفرین بهت که از این امتحان سربلند بیرون اومدی. 

الان آیشین چطوره؟ دکترا نظرشون چیه؟ 

مطمین نیستم منظورت رو درست فهمیده باشم چون به نظرم کامنت ها خیلی مرتبط با اونچه من حس کردم نبود!! من توی وبلاگ خودم هم گفتم و البته من نسبتا تازگی این رو متوجه شدم که نباید فقط بد نباشیم. باید خوب هم باشیم. فکر می کنم جمله تو بخشی از این جمله است.

خوب بودن سخت تر از بد نبودنه. بد تعریفش گاهی اوقات مشخصه. خوب بودن گسترده تره. گاهی باید به کسی که میتونی کمک کنی. در مورد موضوعی موضع بگیری و ....  بد نبودن رو معمولا قانون مشخص می کنه. یه سری قوانین اجتماعی که اگه بهشون پایبند باشیم بد نخواهیم بود اما خوب بودن اینطوری نیست.

 

 

پاسخ:
درسته متوجه شدی عزیزم. خوب بودن هزینه داره! 

و کاملا درست میگی اینکه من کار بدی انجام نمیدم معنیش این نیست که من خوب هستم. این یعنی من خنثی هستم. 

البته واقعیت رو بگم و ایده آل گرای محض نباشیم یه جاهایی همون خنثی بودن هم کار آسونی نیست! 

ولی خب خوب بودن شجاعت میخواد! خوب بودن این رو میخواد که تو ترس هات رو بشناسی و باهاشون مقابله کنی.  و این فقط برای اجتماع نیست! تو بخش فردی هم کاملا درسته! من وقتی از نظر روانی خوب هستم که نسبت به ترس هام سکوت نکنم!! که بدی هام رو ببینم و در مقابلشون سکوت و بی عملی نداشته باشم!


۰۴ مرداد ۰۰ ، ۱۲:۱۷ ربولی حسن کور

سلام

تکلیف جائی که اگه آدم کار درستو انجام بده پدرشو درمیارن چیه؟

پاسخ:
سلام

خیلی شرایط سختی هست و  منم در چنین شرایطی بودم هر جاش شد جنگیدم هر جاش نشد بی سروصدا تا اونجایی که میشد کار درست رو انجام دادم و هر جاش هم که نمیشد هیچ کاری کرد حرص خوردم فقط :( 

کاملا درسته  و قبولش دارم  :)

پاسخ:
:)

نکته خیلی مهمی بود... تشخیص تصمیم درست تو بعضی موقعیت ها واقعا سخته، ولی هر چی آدم بیشتر خودش را در موقعیت تحلیل و تصمیم قرار بده، تحلیل های بهتری انجام میده، تصمیم های پخته تری میگیره، و عملگراتر میشه

پاسخ:
مرسی حورا جونم. نکته تکمیلی بسیار خوبی بود. 

هر چقدر بیشتر تو موقعیت قرار بگیری بیشتر تمرین میکنی و بهتر تصمیم میگیری. به هر حال آدم تو هر چیزی بیشتر تمرین کنه بهتر میشه دیگه :) 

سلام، چقدررررر با این پستت موافقم. من هم از بی تفاوت بودن بدم میاد. دقیقا با همین حس و حالی که تو گفتی من بهش میگم بیتفاوت نباشیم. بنظرم آدمهای منفعل یا بی تفاوت یه موقع هایی هم بخاطر این اینکار را میکنند که فکر میکنند وقتمون را حروم دیگرانی که به ما ربطی ندارند نکنیم. اما نمیدونم چرا من همه چیز را به خودم مربوط میبینم :))) 

پاسخ:
سلام عزیززم

من با اون گروه کاری ندارم :) 

میدونی خیلی موقع ها ما خودمون رو از شنیدن اینکه: <چه خوب شدی گفتی خیلی نکته خوبی بود >محروم میکنیم در صورتی که گفتنش برد - برد هست. هم برای خودت و هم برای طرف مقابل!  

سلام

موافقم

تخصص داشتن،تردید در شناخت درست مسئله و موقعیت،بیان واضح و روشن داشتن،درست یا غلط بودن دیدگاه خودم

عمده ترین دلایلی هستن که من رو در دوگانه‌ی انفعال و فعالیت داشتن گیر میندازن

و هر دفعه متوجه میشم چقدر ضعف دارم هنوز

البته می‌دونم هرچقدرم به سمت اصلاح ‌‌و تکمیل پیش برم باز شهامت کنش داشتن یه وجه دیگه‌ی ماجراست و به خودی خود یه خوان مجزا محسوب میشه

 

 

پاسخ:
سلام

یه موقع هایی اشتباه کردن خودش به تخصص آدم اضافه میکنه!! شاید درست تر این باشه که همیشه این کار رو میکنه!!
ولی ترس و بی عملی باعث خفه موندن اون تخصص و رشد میشه!!