غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

26 نوامبر!

جمعه, ۵ آذر ۱۴۰۰، ۱۰:۳۰ ق.ظ

بیشتر از دو هفته هست که من از این کنفرانس و سمپوزیم و ورک شاپ در میام میرم تو اون یکی :)  وسطش هم البته یکی دو تا سخنرانی آزاد همین جوری هم شرکت کردم! :) و امروز اگر خدا قبول کنه کنفرانس ها تموم شد. 

 

کلا که خیلی خوب بود :) 

 

ولی خب جالب بود که از سمت محور پزشکی و بیولوژیِ صرف من وارد شدم و الان از قسمت ریاضیِ محض خارج شدم :) 

و خب روزهای اول اصلا حس خوبی نداشتم چون نه چندان چیزی می فهمیدم و نه کلا فهمیده میشدم و خیلی احساس نامتجانس بودن داشتم (اصلاحی که بکار می برم همیشه اینه که حس outlier بودن میکنم:) ) . ولی خب از دیروز نزدیک های ظهر اوضاع بهتر شد و حس کردم هم فهمیده میشم و هم می فهمم و آدمها بهم شبیه تر شدن.  یه جور حس قرار و آرامش گرفتم. 

قبلا هم اینجا گفتم که از نظر من یکی از دلایل اضطراب قرار نداشتن در جای درست هست وقتی که جایی که درست هست قرار بگیری نه اونقدر لازم هست دست و پا بزنی نه اضطراب شدید داری.  مثلا سخنرانی آخر دیروز رو تو قطار دیدم و بقیه ش رو از وقتی از قطار پیاده شدم تا خونه بدون دیدن اسلایدها تونستم دنبال کنم. بارون هم می اومد و چتر دستم بود. یه تیکه هایی هم تو آسانسور اینا بودم و قطع شده بود ولی خب بازم برام کاملا قابل دنبال کردن بود. 

یه چیز جالب دیگه هم این بود که اسلایدهای روزهای اول کلی رنگی رنگی و با عکس های خوشکل و 3D از این چیزا! از دیروز اسلایدها بی روح ترین حالت ممکن رو داشتند! :)) خب همون فرمول ها رو میشه بهتر پرزنت کرد ولی خب گویا جماعت ریاضی دان اعتقادی به این قرتی بازی ها نداره و در نهایت به بی سلیقه ترین اسلایدها هم جایزه دادن! :) البته بهتره گفت به بی حوصله ترین اسلاید :) 

فیلدی که من کار میکنم و همین کنفرانس ها همشون علوم کاربردی هستند و ولی یه جاهایی من  تعجب میکردم که در مورد چه چیزهایی تحقیق میشه! من که اصلا به ذهنم خطور نمی کرد یه عده دغدغه چنین چیزهایی رو داشته باشند و تا این حد هم در موردش موشکافانه کار انجام بشه و خب آدم امیدوار میشه به بشریت :) 

میشه گفت که تقریبا کسایی که تو حوزه ی من کار میکنند رو تو استرالیا می شناسم و خب این خوبه :)

و اینکه این سری واقعا از نحوه پرزنت کردن خودم راضی بودم و وقتی مقایسه می کنم می بینم نحوه پرزنت کردن ربطی به اینکه انگلیسی زبان اولت هست نداره. ربطی به ساختار فکریت داره و البته خب اعتماد به نفسم در مورد لهجه م بهتر شد :) من واقعا بعضی ارائه ها رو هیچی نمی فهمیدم و اینقدر رو اعصابم بود که صداش رو هم کم می کردم و اسلاید خالی میدیدم. بعد مثلا طرف استاد دانشگاه تو آمریکا بود! و اینکه ارائه اکثر دانشجوها به نظر من بهتر بود. چون قشنگ معلوم بود همه وقت گذاشتن و تمرین کردن ولی یه عده ای از اساتید تازه اونجا می اومدن فکر میکردن که چی میخوان بگن! 

 

اما دوباره ظرافت رفتاری هری:

مهم ترین ارائه من رو شرکت کرد و بعدشم خب مثل همیشه کامنت مثبت داد با اینکه تو ساعت کاریش بود و با اینکه رسما در قبال من مسئولیتی نداره. امروز پست داک متیو ارائه داشت که قبلا پست داک مشترک هری و متیو بود و دوباره دیدم که اون تایم حضور داشت :) 

 

۰۰/۰۹/۰۵
صبا ..

درس و مشق

نظرات  (۱۱)

سلام صبا جان. 

اول از همه خیلی ممنونم برای پیامی که توی وبلاگم گذاشتی. مرسی از اخوال پرسیت. دوستی باهات برام خیلی ارزشمنده.

من و‌ دخترم هم خوبیم. روزهای سختی رو‌ گذروندیم ...

یه روزهایی واقعا همه چیز رو تاریک میدیدم، و سگ سیاه افسردگی پاچه م رو گرفته بود.  

در مورد اینکه نوشتی آدم اگه در جای درست باشه، اضطرابش کمتره، خیلی موافقم باهات اون سه سالی که پستداک بودم خیلی درک کردم. با اینکه استادم از کارم در کل راضی بود اما از نظر روحی خیلی فرسوده شدم... شاید این هم در احساس افسردگی پس از زایمان م بی تاثیر نبود. من در خالی باردار بودم و زایمان کردم تنکه از نظر قوای روحی، خالی بودم. 
ببخشید که پیامم کمی دلگیر بود. چون احوال رو‌پرسبده بودی، دوست داشتم واقعیت حال م رو بگم! 

بوسه. 

پاسخ:
سلام مامان سمانه گل :*

خدا قوت عزیزم :)

آخ آخ پس درگیر افسردگی بعد از زایمان شدی :| 

امیدوارم که الان هم خودت هم دخملی خوب باشید و روزهای زیبایی رو با هم تجربه کنید.


درسته عزیزم وقتی آدم با خودش در صلح نباشه کافیه یه کمی هورمونهاش هم بالا و پایین بشه و اونجوری دیگه یهو خالی میشه. 
زایمان و بچه داری مخصوصا روزهای اول خیلی سخت هست و اگر هم بعدش درگیری افسردگی بشی مدیریت شرایط اصلا آسون نیست. بهت تبریک میگم که یکی از سخت ترین بحران های زندگی رو پشت سر گذاشتی. 

همین که از حالت اینجا واسم نوشتی خودش نشانه خوبی هست عزیزم. و من ازت ممنونم که صادقانه حالت رو با من شریک شدی. 

یه باغ گل تقدیم و دو تا بوس محکم به مامان سمانه و دختر کوچولوی شیرین :*  :*
۱۴ آذر ۰۰ ، ۱۰:۳۹ افق بهبود

منظورم این نیست که ما توانایی کمتری در ارآئه داریم،ما دیرتر برای این کار آموزش میبینیم

حتما با استعدادتر هم هستیم که با این تاخیر در شروع آموزش به حد اونا شاید حتی بهتر از اونا ارائه میدیم،البته نه به طور کلی و برای همه

ولی به نظرم به بچه ها زودتر یاد بدن که چطور افکار و عقایدشون رو بهتر ارائه بدن بهتر هست

پاسخ:
اگه بحث آموزش هست که ما کلا برای چیزای این مدلی هیچ آموزشی ندیدیم! 

ما با سعی و خطا راهمون رو یاد میگیریم تو همه چیز. فقط یه سری فرمول و چیزای مشابه رو بهمون آموزش دادن! اونم نه که یاد بگیریم برای اینکه امتحان بدیم و تو امتحان نمره خوبی بگیریم. 


با اینکه با استعدادتر هستیم موافقم! ما از جنگ تن به تن با سیستم آموزشی و هزار تا چیز دیگه در اومدیم و خب حتما یه چیزی بوده که زنده دراومدیم :))

تو سیستم زمان آموزشی ما راه خفه کردن افکار و عقاید آموزش داده میشد. چطور انشای کلیشه ای بنویسیم. چطور همه پسند باشیم و ... 


کاملا باهات موافقم عزیزم :) 
۱۰ آذر ۰۰ ، ۱۵:۵۷ افق بهبود

صرف نظر از لهجه و استا  یا دانشجو بودن.

قبول داری بعضی فرهنگاه و سیستم آموزشی ها بچه ها رو برای ارائه دادن بهتر پرورش میدن؟

منظورم سیستم غربی نسبت به ندارس خودمون هست

ما مهارت های ارائه رو خیلی دیرتر از بقیه ی کشورا یاد میگیریم مثلا تو دوره ی دانشگاه بیشتر

پاسخ:
 من خروجی همه مدرسه های غربی رو ندیدم. استرالیا رو میدونم تو مدارسشون روی پرزنت کردن خودشون و عقایدشون به شدت کار میشه و دیگه اینا از اون ور بوم افتادن از بس به قولا show off می کنند. 

ولی اروپایی ها تا اونجایی که من دیدم خوب نیستند تو ارایه مطلب. همیشه به نظر من از وسط مساله شروع میکنند به توضیح دادن!!! و البته خب من الان نباید درباره یه قاره نظر بدم ولی همین تعداد معدودی که من دیدم نمی پسندیدم!

و البته ایرانی ها تا حالا هر چی من دیدم خوب بودن! خودمون رو دست کم نگیر عزیزم. 

آفرین! حیطه تحقیقی خاصی داری و اگه خوب پیشرفت کنی توی دنیا خاص می شی و شاید در آینده پدر این حیطه جدید خودت شدی.

بشر یه جاهایی خوب کار می کنه مخصوصا اونهایی که نمیشینن تا همه مشکلات بشر رو آزمون های الهی و قسمت های خدایی بدونن. برام جالبه که مثلا خوندم بیل گیتس سرمایه گذاری کرده روی تحقیقی که زاویه چرخش زمین رو عوض کنن! چه حرفا!!!!  من هرگز به چنین تغییری در هستی فکر نمی کردم یا زندگی در مریخ.... به نظر من خدا ما رو در زمین آفریده و وو و .

پاسخ:
قربان شما عزیزم :)

خاص نیست خیلی ها! یعنی ده سال پیش آره خیلی کمتر تو این حوزه کار میشد ولی الان دنیا به سمت تحقیقات بین رشته ای حرکت کرده و تا حدودی هم موفق بوده :)  و نتایج خوبی بدست اومده و خب جای کار بسیار هست :) 

خیلی خوش بینانه به من نگاه میکنی عزیزم. ممنونم از لطف و محبت و حسن نظرت :) ولی من همین ‌phd رو هم به سلامتی تموم کنم راضیم از خودم :) 


اونا که حیطه تحقیقاتشون بیشتر شبیه فیلم های علمی تخیلی هست. من خیلی دوست دارم که اینقدر بزرگ فکر میکنند :) و در همون راستا هم گام برمیدارن. 

من ولی فکرم اونقدر بزرگ نیست ولی دوست دارم فکرم هم بزرگ بشه :) 
۰۷ آذر ۰۰ ، ۱۰:۲۷ آوای درون

خدا قوت... چه خوب که دوام آوردی و همچنان حضورت را حفظ کردی و در آخر به جایی رسیدی که بدون دیدن اسلاید، موضوع را متوجه بشی.. آفرین

چقدر این هری خوبه..

پاسخ:
مرسی دوست جانم :)

واقعیتش این هست که هنوزم سخت هست خیلی چیزا واسم. ولی دیگه مثل روزها و ماههای اول وحشتزده نیستم! 

اوهوم :) 
۰۷ آذر ۰۰ ، ۰۰:۰۶ یاسی ترین

دختر پرتلاش و خستگی ناپذیر 😌💪❤️

پاسخ:
ممنون از حسن نظرت بهم یاسی عزیزم :) 
۰۶ آذر ۰۰ ، ۱۲:۱۴ ربولی حسن کور

سلام

اگر من اونجا بودم فکر کنم وضعیت برام برعکس بود اولیها را میفهمیدم و آخریها را نه

راستی اصلا چرا توی کنفرانسهای علوم پزشکی بودین؟

آفرین بر جناب هری

 

پاسخ:
سلام.

کنفرانس های علوم پزشکی نبود اصلا. بخشی از تحقیقات مرتبط با حیطه کاری من مربوط به کار روی تشخیص بیماریهایی مثل سرطان و درمان‌های نوین و واکسن و ... هست.

بله آفرین بر ایشون :)

چقدر عالی! 

ولی میدونی صبا، درسته که وقتی جایی هستی که کاملاْ براش fit هستی اضطراب نداری و اینا، ولی آیا توی چالش بودن (از لحاظ درس و علمی فقط میگم) جای درست تری نیست؟ یعنی فکر میکنم جایی که منطقه امنت نباشه باعث میشه چیزای بیشتری مدام یاد بگیری و پیشرفت کنی. 

 

+ هرچند من تا این لحظه هیچ وقت در جایی نبوده م که حس کنم الان به یه موضوعی تو این دنیا تسلط دارم.

پاسخ:
:)

کاملا فیت ؟! اصلا این ترکیب از نظر من وحشتناک هست!! 

من تو کار خودم بعد از دو سال و اندی می تونم بگم ۵٪ به مساله مسلطم.


وقتی من میگم می تونم یه موضوعی رو دنبال کنم یعنی اینکه فقط میتونم دنبال کنم و وسطش اونقدر گم نشم که بخوام از ادامه گوش دادن منصرف بشم و اینکه میگم اضطراب ندارم رو اینجور برداشت نکن که اضطرابم صفر هست. تو موضوع های دیگه من مثل آدمی می مونم که از یه سیاره دیگه اومده ولی تو موضوعات نزدیک به کار خودم شبیه کسی هستم که از یه شهر دیگه اومده! 

تا حالا فک میکردم من فقط اینطوری هستم که ارائه هایی که اصلا نمیفهمم رو صدا رو کم میکنم که تا حد امکان چیزی نشنوم، خداروشکر تنها نیستم:))

هر بار این کار رو میکنم عذاب وجدان و استرس میگیرما ولی خب وقتی هم صدا زیاد باشه و هیچی از جمله های سخنران برام قابل فهم نباشه سر درد میگیرم واقعا 

پاسخ:
نه هیچ کس تنها نیست :)

من جدیدا تو موقعیت هایی که خیلی احساسات عجیب و غریب دارم می پرسم که شما الان چه احساسی دارید مخصوصا از هری و متیو و البته از بقیه دوستان. بعد مثلا متیو میگه دلم میخواد فحش بدم! بعد من میگم آخیش! خب من تنها نیستم :)  بعد همیشه متیو یه مقاله ای رو رفرنس میده که این چیزی که ما داریم تجربه میکنیم  به عنوان یکی از مراحل مثلا ریجکت شدن مقاله اومده و ما تنها نیستیم :)


چقدر از خوندن این پستت خوشحال شدم و چقدر دوست دارم من هم یک روزی مشابه این پست تو را بذارم. من هم الان هر روز شش ساعت تقریبا تو فضای کنفرانس و لکچر هستم اما واقعیت اینه بیشتر یک سری کلمه فقط میشنوم ولی خودم را راضی میکنم که به قول تو قبل از اینکه از ایران خارج بشم تا حدودی با فضاهای اینجوری آشنا شده ام (تو پست آخرم کامنت گذاشته بودی برام) و هنوز این دوره تموم نشده اواخر هفته ی بعد دو تا وورک شاپ دیگه هم شروع میشه. فعلا فقط حضور دارم و قاطعانه میتونم بگم هیچ چیز جدید علمی ای نمیتونم ازشون یاد بگیرم چون عملا چیزهایی را میفهمم که در واقع از قبل میدونستم و الان وقتی به انگلیسی میگه متوجه میشم میخواد چی بگه و به هم میچسبه تو ذهنم ولی چیزهای جدید همینطور پراکنده و پرت و پلا هستند به گوش و به ذهنم. خلاصه اینکه وقتی گفتی بخشی از کنفرانس رابدون اسلاید و در زیر بارون و در قطار شنیدی خیلی خوشم اومد آفرررررررین به تو :)

 

چقدر این هری دوست داشتنی است، امیدوارم در مسیر تحصیل برای همه ی ماها از این استادها پیش بیاد :) 

پاسخ:
چیز علمی جدید رو که خیلی انتظار نداشته باش یاد بگیری :)

یعنی من از خودم چنین انتظاری ندارم واقعا! چون من کار خودم رو بیشتر از دو سال هست که دارم روش کار میکنم و تازه دستم اومده چی به چی هست. بعد نباید انتظار داشته باشم تو ده دقیقه بفهمم یه کار دیگه چی هست. مگر اون کار خیلی به من نزدیک باشه. 
و مثالم از اون ارائه بدون اسلاید واسه این بود که بگم کارش بهم نزدیک بود و واسه همین می فهمیدم. 

در مورد کارهای دیگه منم فقط یه سری کلیات می فهمم. بعضی کارها رو هم هیچی نمی فهمم. یعنی اصلا نمی فهمم طرفم دنبال چی بوده. شاید همه جمله هاش رو به انگلیسی بفهمم ولی نمی فهمم چی میگه! ولی اون کاری رو که می فهمم اصلا متوجه نمیشم که طرف داره به انگلیسی حرف می زنه. من فقط می بینم که دارم می فهمم :)  

قربون شما :) 

منم واسه همه آرزو میکنم با یه هری تو زندگی شون کار کنند و ازش یاد بگیرن و خودشون بشن یه ورژن دیگه از هری :) 

سلااام:) چقدر جذاب! چقدر جذابه دیدن این قدمها و جا افتادن تو فیلد اینجوری که بشه بدون اسلاید هم متوجه سخنرانیها شد.

منم باهات موافقم که دانشجو دکتریها مسلطتر و بهتر ارائه میدن تا استادا چون دانشجوها بیشتر وقت میذارن و بیشتر هم درمورد کارشون دلسوزن که بخوان خوب منتقلش کنن :))

 

چقدر این هری خوبه واقعا...

 

پاسخ:
سلام عزیزم :)

مرسی دخترم که جذابیت ماجرا رو می بینی:)

اره دقیقا :) ما چون ندید پدید هستیم میخوایم خوب به نظر بیایم ولی اونها واسشون مهم نیست و خودشون می دونند کارشون درسته :)


آره. تعداد هری های دنیا بیش باد :)