غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

۷ فوریه ۲۰۲۲!

دوشنبه, ۱۸ بهمن ۱۴۰۰، ۰۲:۱۷ ق.ظ

صبح دوشنبه هست و دانشگاهم و اولین کاری که تو اولین روز هفته می خوام انجام بدم این هست که یه یادداشت عمومی اینجا بنویسم.

دیگه شور ننوشتن رو در آوردم :) خودم می دونم! از پست قبلیم حتی یادداشت شخصی هم ننوشتم و صبایی که اینقدر ننویسه یعنی احتمالا دوباره سقوط کرده به یه دره!! حتی اگر کارهای همیشگیش رو با یه لبخند گنده رو صورتش انجام بده! 

خب دیروز در راستای نجات صبای هبوط کرده بردمش هایکینگ رسمی! که طبیعت درمانی و غریبه درمانی کنه! جواب داد واقعا! خدا رو شکر بخاطر طبیعت زیبای اینجا! (عکس یک - عکس دو - عکس سه) بخاطر هوای عجیب و غریبش! یهو بارون می اومد ولی باید عینک آفتابی هم می زدی چون خورشید ناغافل از پشت ابرهای تیره مستقیم تو چشمت خیره میشد. چون مدام بهت یادآوری میشد که هیچ چیزی قابل پیش بینی نیست حتی اینکه یک دقیقه دیگه احساس سرما کنی یا گرما! 

دلم برای ایران تنگ شده و خیلی دلم می خواست بتونم یه سفر بیام ایران مخصوصا برای عید و سال تحویل. سال تحویل اینجا میشه نصف شب و از اون طرف امسال عید اولین سالی هست که خواهری اینا هم ایران نیستند! مامان و بابا خیلی گناه دارند ولی من هر چی بالا و پایین کردم با توجه به شرایط حساس کنونی اصل زمان مناسبی برای سفر به ایران نیست و چیزی جز استرس برام نخواهد داشت. 

دیگه این مدت چند تا کتاب خوندم که بهترینش کتاب "شدن" اثر میشل اوباما هست. خیلی کتاب خوبی بود و اگر نخوندین توصیه می کنم که حتما بخونید. 

و در راستای تمایلم به زندگینامه های انگیزشی و امیدوار کننده هم پادکست "رخ" رو پیدا کردم و نیوش میکنم که اون رو هم شدیدا توصیه می کنم. 

در راستای بالا بردن مود هم "جوکر" رو می بینم خیلی خوبه :)) اون رو هم توصیه میکنم. 

این مدت فیلم و سریال هایی رو که دیدم رو هم یادداشت نکردم! باید صفحه فیلم و سریال رو هم آپدیت کنم. 

دیگه اینکه تمرکزم خیلی خیلی پایین بود و اصلا نمی تونستم کارم رو جلو ببرم. به مشاورم که گفتم تشخیص داد که اضطرابم خیلی بالاست با یه دکتر صحبت کردم و تایید کرد. یه دوره داروی سبک رو شروع کردم که عملا برای بیش فعالی هست. اولین باری هست که تو عمرم می تونم عین بچه آدم بدون بشیر و انذار بشینم و کار کنم. دلم برای خودم می سوزه که سالها انواع برچسب ها رو به خودم می زدم و همه جوره خودم رو محاکمه میکردم ولی حالا نه اینکه بازدهیم ۱۰۰٪ باشه ولی جنگ و خونریزی لازم نیست و خب از این بابت خوشحالم. 

نظرات  (۷)

۲۳ بهمن ۰۰ ، ۱۲:۲۳ ربولی حسن کور

سلام

همین که شجاعت گرفتن داروهای روان پزشکی را داشتین جای تحسین داره

امیدوارم بتونین خیلی زود قطعشون کنین

چه مناظری! اینجاها هم بخشی از همون جاهاییه که توی آتش سوزی نابود شدند؟

پاسخ:
سلام.

ممنونم. از این زاویه بهش نگاه نکرده بودم. کلا فکر کنم گاردم رو خیلی جاها پایین آوردم!
👌
اینجاها هم سوخته بودند و هنوز هم تنه های درخت سوخته دیده میشد ولی نه کامل!

آره متاسفانه بدنم با این داروها سازگاری نداشت :))

پاسخ:
چه جالب!
پس برم خوشحال باشم به من جواب داده🤩

صبا جان کار خوبی کردی دارو گرفتی، و اینکه خوبه تونسته بهت کمک کنه. 

عه من تو پست فکر کردم خواهرت برای تعطیلات عید ایران نیست! از تو کامنتها فهمیدم گویا مهاجرت کرده! به سلامتی خوشحالم براش:) 

کتاب شدن را من دو سال پیش از تو طاقچه نصفه خوندم، بعد رها شد اما همون مقدار خوندم هم دوستش داشتم. به فارسی خوندی یا انگلیسی؟ 

عزیزم انشاالله کارهات خوب پیش بره، اوضاع کرونا هم بهتر بشه یه سفر درست حسابی بیایی ایران و حسابی بهت خوش بگذره. 

من هم از این مدل کتاب یا مصاحبه های زندگینامه و خودساختگی دوست دارم فکر کنم پادکست رخ را معرفی کردی یه سری بزنم :) 

 

 

پاسخ:
کار خوبی کردم به مشاورم گفتم. فکر می کردم بهم چند تا تمرین بده ولی وقتی گفت دارو گفتم آخیش :) کاش برای بقیه مسائل هم دارو بود :)

سلامت باشی عزیزم. محبت داری گلم :) 

کتاب رو بیشترش رو صوتی فارسی گوش دادم ولی یه کمی هم انگلیسی خوندم.

ممنون عزیزم. امیدوارم تا کارهای من درست بشه کرونا هم تموم بشه دیگه!  

از نظر من که پادکست قوی هست و ارزش سر زدن حتما داره :) امیدوارم اگر گوش دادی لذت ببری. 

سلام صبا جون

پس خواهرتون هم از ایران خارج شده اند. آفرین به همتتون و خوش به حالتون. ما موندیم و فقط غصه می خوریم و هی روز به روز که سن بالاتر می ره و ریشه ها عمیق تر، خروج از کشور سخت تر می شه. امیدوارم همیشه موفق باشید.

پاسخ:
سلام ستاره جان

بله. شما لطف دارید.همت خواهرم که واقعا آفرین داره، چون سابقه کار و موقعیت شغلی و اجتماعی خیلی خوبی داشت تو ایران.

ممنون از محبتتون. 
امیدوارم شما هم موفق و سالم و شاد باشید🌷

چه مناظر قشنگی!! بسیار زیباست!! با خوردن دارو کاملا موافقم. من هم که دوز بسیار پایین سیتالوپرام رو میخورم، خیلی حالم بهتره. درونم آرومه و از زندگیم بیشتر لذت می برم. برای اطرافیانم هم آدم بهتری هستم. ممنون از اینکه کتاب های خوبی که خوندی و فیلم های خوبی که دیدی رو به ما هم معرفی می کنی.... شرایط تو سخته و این برای من قابل درکه. اما باور کن غم هر شب من از اینکه ریسک نکردم که سالیان پیش خودم رو در شرایطی مشابه تو قرار بدم، هم خیلی زیاده. خیلی باارزشه که در راستای رسیدن به آرزوهات تلاش می کنی. اگه برسی که فبه المراد و اگه اگه اگه نرسی هم میدونی که تلاشت رو کردی و البته که در جریان همین تلاش هم رشد کردی. چیزی از دست ندادی مگر اینکه از روانت هزینه کرده باشی. (اینها رو بگذار به حساب نصایح مادربزرگانه کسی که چند تا پیرهن بیشتر پاره کرده).

پاسخ:
آره واقعا زیبا بود :)
خدا رو شکر که تو هم بهتری :)

خواهش میکنم عزیزم حداقل کاری هست که از دستم برمیاد. 

شرایط من نمی دونم واقعا سخت هست یا نه! :) ولی خب می دونم آسون نیست! چون من اصولا درگیر یه مساله نیستم و همیشه چند تا مساله با هم هست و خب اینکه مدت طولانی تو یه وضعیت یکنواخت باشی (مدام درگیر مسائلی باشی که یا پایان ندارند یا پایانشون خوشایند نیست) باعث فرسایش روان میشه ولی خب زندگی همینه دیگه ترکیبی از همه چیز!

من در کل راضیم و درست به همین دلیلی که تو میگی! رشد خودم رو با چشمام یه جاهایی می بینم. یعنی هر جا دردم میاد بعدش رشد رو همونجا می بینم. 
ولی خب بارها هم گفتم وقتی دردت میاد درده دیگه آسون نیست. هر چند اگر مطمئن باشی چند روز دیگه یادت هم نمیاد که درد داشتی بازم تحملش انرژی بر هست! 

مرسی که واسم می نویسی. حس خوبی همیشه میگیرم از کامنت هات :)  

سلاااام. خداروشکر که اینقدر اثر مثبت داشته. برای من داروی ضد اضطراب اثرش مثبت نبود. اینجوری نبود که بذاره بشینم کارمو بکنم بلکه کلا باعث کرختیم میشد. دکتر میگفت این اصلا جزء عوارض این دارو نیست و نمیدونم روی تو چرا همچین عمل میکنه :)) 


چه خوب کردی رفتی هایک. من متاسفانه عکسارو نتونستم ببینم چون سرور آپلود عکسا رو باز نمیکنه لپتاپ شرکت. ولی میتونم تصور کنم خوشگلیشو :))‌


ایشالا یه موقع مناسبتر که شرایط حساس کنونی گذشته باشه بری ایران و لذت ببری. 


زود به زودتر بنویس :*

پاسخ:
سلام. آره خدا رو شکر.
اصلا باورم نمیشد بتونه منو رو صندلی بند کنه ولی خب اثر کرد روم، اونم تو شرایطی که واقعا تمرکزم صفر بود!
اگر یه داروی دیگه امتحان می کردی، بازم همین جوری بودی؟


آره هایکینگ برای من نقش دارو داره یا شایدم کپسول اکسیژن😃 برای ادامه حیاتم بهش نیاز دارم!

انشالله🙏

تمام سعیم رو میکنم🙃


صبا جونم خوشحالم که اوضاعت روبراهه 😍

آدمایی که عادت به نوشتن دارن، وقتی نمی‌نویسن، یه جور خلأ دارن که با هیچی در نمیشه و یه حس کمبود، که تا ننویسی انگار جبران نمیشه! ولی خوب جالبه که این اتفاق، یعنی ننوشتن تقریبا برای همه پیش میاد :)

دارو خیلی خوبه من خیلی طرفدارشم. مخصوصا در رابطه با اضطراب یا افسردگی؛ وقتی میخوری تازه میتونی درک کنی دنیای بدون اضطراب چه شکلیه یا مثلا اگر انرژیت انقد پایین نباشه و احساس غم ممتد نداشته باشی چقدر می‌تونه بهت کمک کنه.

پاسخ:
هنوز تا روبراه فاصله دارم به نظر خودم :) یعنی جا برای بهتر شدن خیلی هست. 

آره دقیقا همین طور هست که میگی.

من با دارو مشکلی ندارم. با طب سنتی مشکل دارم :)) 
اینقدری که من تو این سه سال و اندی که اومدم استرالیا بد خوابیدم که وقتی یه شب تا صبح کامل می خوابم حس پیروزی بهم دست میده :)