غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

قدم یکی مونده به آخر :)

دوشنبه, ۳ مرداد ۱۴۰۱، ۰۵:۴۲ ق.ظ

جمعه آخرین ارایه م به عنوان دانشجو رو در زندگی درسیم دادم و حالا فقط می مونه سابمیت تز! و البته نوشتن مقالات و ... و البته نوشتن بقیه تز! 

صبح شنبه یادم نمی اومد دیروزش چقدر کار داشتم و سرم شلوغ بود. خیلی اتفاق عادییی بود به نظرم. 

مسیری که تا اینجا طی کردم مسیر آسونی نبود ولی همون وسط ها ذوق هام رو کردم و الان نزدیک شدن به خط پایان شاید اونقدری که انتظار میره برام هیجان انگیز نیست.

امروز داشتم به این فکر میکردم که یه سری چیزا بهت لذت آنی میده ولی تاثیری تو رضایتت  از زندگی نداره ولی یه سری چیزا لذت آنی شون کمتر هست ولی تاثیرشون عمیق هست و ماندگار. مثلا بری شهربازی یا بری یه رستوران خیلی خوشمزه بهت لذت آنی میده و اگر از زندگیت حذفشون کنی خیلی تاثیری توی رضایت کلیت از زندگی نداره ولی مثلا درس خوندن در این مقطع برای من و البته نزدیک شدن به خط پایان بیشتر حس رضایت رو داره. یعنی مطمئنم اگر درس نمی خوندم زندگیم همیشه یه چیزی کم داشت و حالا یکی از قطعه های مهم پازل زندگیم داره میره سرجای درست خودش و خب این باعث میشه که یه قطعه از قطعه های سرگردان کم بشه و هرج و مرج ذهنیم کمتر بشه. هر چند که این مقطع برای من کم از ترن های شهربازی هم نداشت بس که بالا و پایین داشت و خب کلی هیجان و ذوق لحظه ای رو هم تجربه کردم دیگه :)  

 

این یک ماه اخیر به نسبت فشرده بود و از قبل برای خودم جایزه در نظر گرفته بودم. جایزه کنسرت معین بود که شنبه شب برگزار شد و کلی جاتون خالی و کلی ناز تنفس جناب معین. صداش فوق العاده بود یعنی تو اجرای زنده ش صداش خیلی بهتر از چیزایی بود که تا حالا شنیده بودیم و ماشالله با ۷۰ سال سن دو ساعت بدون وقفه خوند و چقدر هم که شخصیت متواضع و خاکی و دوست داشتنی داشت. جایزه خوبی بود خلاصه. 

برم به فکر یه جایزه دیگه باشم واسه دور تند تمام کردن تز :) 

۰۱/۰۵/۰۳

نظرات  (۲۱)

سلام صبا جان. خوبی؟ امیدوارم کارهای سابمیت و نوشتن بقیه تز رو روال باشه...

پاسخ:
سلام عزیززززم.  مرسی از احوالپرسی، خوبم و به زودی می نویسم
۲۷ مرداد ۰۱ ، ۲۲:۵۶ زندگی به سبک ام اس

بله درسته، همین تناقض ها و کشمکش های درونی میتونه شروع مشاوره گرفتن باشه، مشاورهای شهرمون که خوب نیستن، مگه یه مشاور آنلاین پیدا کنم.

ممنون، سلامت باشید، همینطور شما :)

پاسخ:
شاید یکی از مزایای کووید این بود که کلی چیز آنلاین رو باب کرد. 

امیدوارم به زودی بتونید یه مشاوره خوب پیدا کنید و روز به روز به رضایتت از زندگی افزوده بشه.

:) 
۲۱ مرداد ۰۱ ، ۱۳:۱۱ زندگی به سبک ام اس

این شعر از آقای نادر نادرپور یه چیزی شبیه احوالات منه :))

 

کهن دیارا ، دیار یارا ! دل از تو 
کندم ، ولی ندانم
که گر گریزم ، کجا گریزم ، وگر بمانم ، کجا بمانم
نه پای رفتن ، نه تاب ماندن ، چگونه گویم ، درخت خشکم
عجب
نباشد ، اگر تبرزن ، طمع ببندد در استخوانم
درین جهنم ، گل بهشتی ، چگونه روید ، چگونه بوید ؟
من ای بهاران ! از ابر نیسان چه بهره گیرم که خود خزانم
به حکم یزدان ، شکوه پیری ، مرا نشاید ، مرا نزیبد
چرا که پنهان ، به حرف شیطان ، سپرده ام دل که نوجوانم
صدای حق را ،
سکوت باطل ، در آن دل شب ، چنان فرو کشت
که تا قیامت ، درین مصیبت ، گلو فشارد ، غم نهانم
کبوتران را ، به گاه رفتن ، سر نشستن ، به بام من نیست
که تا پیامی ، به خط جانان ، ز پای آنان ، فروستانم
سفینه ی دل ، نشسته در گل ، چراغ ساحل ، نمی درخشد
درین سیاهی ، سپیده ای کو ؟ که چشم
حسرت ، در او نشانم
الا خدایا ، گره گشایا ! یه چاره جویی ، مرا مدد کن
بود که بر خود ، دری گشایم ، غم درون را برون کشانم
چنان سراپا ، شب سیه را ، به چنگ و دندان ، در آورم پوست
که صبح عریان ، به خون نشیند ، بر آستانم ، در آسمانم
کهن دیارا ، دیار یارا ، به عزم رفتن ،
دل از تو کندم
ولی جز اینجا وطن گزیدن ، نمی توانم ، نمی توانم
 

پاسخ:
زیبا و در عین حال تلخ بود! :) 
۲۱ مرداد ۰۱ ، ۱۲:۵۹ زندگی به سبک ام اس

خیلی خوبه که در مقابل وجدانت بتونی آسوده باشی، اما متاسفانه من نیستم. حس میکنم تو هر لحظه دارم اشتباه میکنم، هر کاری میکنم، هر چی میخرم، هر جا میرم، به هر کی هر چی میگم، همه چیز دیگه به نظرم اشتباهه. این حس بیشتر از وقتی شروع شد که تحت فشار مدیریت شرکت، مجبور به پذیرش یه پوزیشن کاری شدم که باعث شد چندتا از همکارام به شدت سر ناسازگاری بزارن و باهام همکاری نکنن که به شدت به روح و جسمم صدمه زد. هر روز پشیمون بودم که کاش تا پای استفعا میرفتم اما قبولش نمیکردم. نمیدونم ترس یا هر چیز دیگه ای باعثش بود اما نتونستم خودمو ببخشم و بعد از اون دیگه به نظرم همه چیز اشتباهه.

در مورد استمرار کاملا موافقم و هر روز خودم دارم به همه میگم اما بزرگترین مشکل این روزهای من اینه که دیگه نمیدونم چی میخوام، نمیدونم برای چی باید تلاش کنم. همه چیز برام پر از شک و تردیده. حدود یه سال پیش تصمیم گرفتم از ایران برم اما کم کم تو اینم تردید افتاد به جونم و حتی با وجود هزینه زیادی که برای کلاس زبان کردم، با هزارتا بهانه، اصلا براش وقت نذاشتم و در نهایت هم ولش کردم. توی ایران هم همه چیز به نظرم بن بسته برای من و تلاش توش برام معنای خاصی نداره، یعنی اصلا نمیدونم برای چه چیزی میشه تلاش کرد اما پای رفتن هم ندارم. رفتن و از صفر ساختن و تنهایی و تفاوت فرهنگی و هزارتا فکر دیگه نمیزاره حتی واقع بینانه بهش نگاه کنم. دارم سعی میکنم اهداف کوتاه مدت برای خودم بزارم اما چون بهشون اعتقادی ندارم، تلاشی هم نمیکنم. از طرفی هم همه اش فکر میکنم برای همه چیز داره دیر میشه و من از قافله دنیا عقب موندم! :)) خلاصه که ذهنم به شدت خسته است از این همه فکر بی نتیجه :))

فکر کنم کاملا از کامنتم میشه فهمید که چقدر ذهنم آشفته است :))

پاسخ:
من حقیقتا چون هیچی در مورد شما نمیدونم هیچ نظری نمی تونم بدم! 
ولی خب میتونم درک کنم اینکه مدام به این فکر کنه که همه کارهایی که داره انجام میده اشتباه هست چقدر خودش انرژی بر هست.

فقط می تونم این نظر رو بدم که همین مساله میتونه شروع مشاوره گرفتن باشه.
معمولا آدمها تو دهه ی چهارم زندگیشون یعنی ۳۰ سالگی به بعد دچار یه بحران های اینچنینی میشند! یه جور نارضایتی از همه چیز! که خب باید ریشه ش رو پیدا کرد. خیلی موقع ها اون سبکی که ما زندگی میکنیم هیچ ربطی به خواسته های واقعی و درونی ما نداره و زندگی فعلی ما برآیند خواسته اطرافیان و جامعه هست از ما! 

از دید من هر حسی رو باید جدی کرد! و ریشه یابیش کرد. 


امیدوارم به زودی بتونید به آرامش مدنظرتون برسید. 

صبا همون چند وقت پیش این پست را خوندم اومدم کامنت بذارم، گفتم صبر کن یه ذره روش فکر کن شاید نظرت عوض شد، اما هنوز هم همون مساله تو ذهنمه، من نمی‌تونم درک کنم چطوری تو از لذت در مسیر حرف می‌زنی وقتی از فشار استرس معده ات اونقدر بدجور عکس العمل نشون داد. نمی‌دونم چطوری منظورم را برسونم، من هم یه جورایی اینطوری ام، از درس خوندن هم لذت میبرم و هم تو مسیر به همه چیزش شک می‌کنم و یه موقع هایی فکر می‌کنم الکی میگم لذت میبرم چون کار دیگه ای راضی ام نمیکنه و این نسبتا بهتره! همیشه فکر می‌کنم این استرس ها و این آلارم هایی که بدنم میده با لذت بردن منافات داره. 

پاسخ:
ببین من الان واقعا ته انرژیم هست این روزها ولی خب باید خودم رو تا تهش بکشونم ولی بازم همچنان قربون صدقه دست و پای بلوری ریسرچم میرم و دوستش دارم🥰😍 اصلا وقتی برمیگردم به اینکه روزهای اول با چه بدبختی این چیزا رو یاد گرفته م و الان واسم آسونه از شوق لبریز میشم.
دلیل درس خوندن من این نبوده که کار دیگه ای بلد نباشم یا بخوام باهاش مهاجرت کنم، من همون سال اول که اومده بودم اینجا می تونستم با مهارت هایی که داشتم سریع کار پیدا کنم و بعدش اقامتم رو بگیرم و الان هم حقوقم کلی بالا بود و کلی هم پس انداز داشتم ولی خب اندازه الان شوق نداشتم. اگه مقصدم از اول استرالیا بود می تونستم با ویزای اسکیل بیام چون شرایطش رو داشتم ولی من هدفم مهاجرت نبود!! هدفم درس خوندن تو یه جای درست بود! 

 پشت درس خوندن من یه سری ارزش‌های غیرمادی هست و اون ارزش ها واقعا واسم مهمه، تو دکتری خوندن هم تا حد زیادی اون ارزش ها محقق شدن. خب با این تفاسیر به نظرت کسی که در جهت ارزش هاش حرکت میکنه و هر روز بهشون نزدیکتر میشه از مسیرش لذت نمی بره؟! من کم اشک نریختم تو این دوران بخاطر شرایط سختی که داشتم ولی خب قبلش می دونستم که اون چیزی که من دنبالشم و خوشحالم میکنه آسون بدست نمیاد، می دونستم تهش پول چندانی نیست!!
لذت از مسیر از دید من معنیش این نیست که مثل بستنی خوردن از اول تا آخرش سرخوشی باشه، لذت از مسیر مثل همون ترن شهربازی هست که یه جاهایی جیغ میزنی و وحشت میکنی از عمق وجودت ولی وقتی پیاده میشی خوشحالی و راضی هستی که چنین تصمیمی گرفتی.
۱۸ مرداد ۰۱ ، ۱۷:۲۰ زندگی به سبک ام اس

آره باید یکبار جایزه دادن به خودمو امتحان کنم، شاید تشویق شدم برای بعضی کارهایی که سخته :دی

راستی گفته بودم که شما تو ذهن من نماد رضایت مندی هستید؟ یادمه یه بار در مورد این گفته بودید که از مسیرتون راضی هستید چون تو هر مقطعی، آنچه در توان داشتید انجام دادید، حتی از اینکه از ایران رفتید هم راضی هستید چون نهایت کاری که میتونستید تو ایران انجام بدید رو انجام دادید. به نظرم این واقعا عالیه. شاید به این خاطر که من همیشه ناراضی بودم و هستم، نمیدونم بخاطر ایده آل گرایی افراطی هست یا واقعا تمام تلاشم رو نکردم اما واقعا دوست دارم یه روز، تو یه نقطه از زندگیم، این حس رضایت مندی رو تجربه کنم، حتی شده موقت :)

پاسخ:
جایزه حتما نباید چیزهای بزرگ باشه.
مثلا برای خودم جایزه چیپس و پفک هم میگیرم وقتایی که دختر خوبی باشم و به برنامه های روزانه م عمل کنم :) 

چه نماد خوبی :) 
خوشحال شدم کلی.
به حرفت فکر کردم ولی ... من خیلی پیش میاد از شرایط ناراضی باشم ولی برام مهمه که وجدان خودم در مقابل خودم آسوده باشه. یعنی تصمیم های زندگیم در راستای آرامش وجدانم هست. تصمیم اشتباه هم کم نداشتم ولی خب تو اون شرایطی که بودم با اون دانش و بینشی که داشتم بهترین تصمیم بوده! واسه همین مشاوره میگیرم از متخصص هر کاری. اینجوری من سهم خودم رو انجام میدم بقیه ش هم که دست من نیست خب نیست دیگه! واسه اونا نارضایتی من هم تاثیری نداره! 
وقتی چیزی رو بخوایی یعنی تواناییش رو داری که بهش برسی.
فقط این رو از من داشته باش. قدم های کوچیک در راستای رسیدن به خواسته هات بردار! قدم های کوچیک اما مستمر! اینجوری یه روز میبینی به خواسته ت رسیدی :) 

سلام

خسته نباشی و تبریک میگم کلی

ایشالله بعد از اینم بقیه مراحل به خوبی پیش بره

پاسخ:
سلام عزیزم 
سلامت باشی نیوشا جان. متشکرم. 
ممنون گلم. برای خودت هم همه چیز به خوبی پیش بره و به زودی تو هم بیایی از تموم شدن درست بگی ایشالله :) 

موفق باشی عزیزم ♥️♥️♥️♥️

چه جایزه خوبی😍🤩

پاسخ:
ممنون یاسی جانم :*

آره جایزه خوبی بود واقعا :) 
۱۰ مرداد ۰۱ ، ۱۴:۰۳ محبوب حبیب

وووووووووووووووووووووووواااااو

دست و جیغ و هورااااا

 

دست راستت روی سر من خواهر

 

 

پاسخ:
عزیزدلم :*
مرسی مرسی.


دیر و زود داره عزیزم ولی سوخت و سوز نداره. ایشالله تو هم به زودی خبرای اینچنینی رو بهمون میدی. 

هورااااا... چیزی نمونده که دوران دانشجویی ات با همه شیرینی ها و سختی ها تموم بشه..

پاسخ:
عزیزم. آره چیزی نمونده که تمام بشه این دوران و امیدوارم در نهایت ختم به خیر بشه. 
۰۷ مرداد ۰۱ ، ۱۵:۱۸ زندگی به سبک ام اس

چقدر خوشحالم از خوندن رضایت مندی از این مسیر پر فراز و نشیب :)

امیدوارم همیشه این رضایت مندی رو تو مقاطع مختلف کاری و زندگی داشته باشید که به نظرم این بزرگترین موفقیت تو زندگیه :)

حالا جایزه بعدی چی خواهد بود! چقدر هیجان انگیز! یادم نمیاد برای خودم جایزه ای برای کاری تعیین کرده باشم.

 

پاسخ:
مرسی عزیزم. لطف دارید. شما جزو همراهان قدیمی بودید و شاهد بخشی از فراز و نشیب ها بودین. 

متشکرم. آره رضایت مندی چیزی هست که با پول و موقعیت بدست نمی آید بخاطر همین ارزشمنده واقعا :) 

من با جایزه ها زندگی میکنم :) خیلی کیف میده به خودت جایزه بدی. یه بار امتحان کن :) 

هزاران بار مبارکت باد

وهمچنین جایزه قشنگت نووووووش باد.جای منم خالی کن پلیز

پاسخ:
مرسی عزیزم :*

قربانت نفس جان. لطف داری عزیزم. چشم حتما :) 

تو خارج از ایران مفهوم دانشجویی با ایران متفاوت هست .تو ایران دانشجو صرفا درس و مقاله است ولی خب خارج از ایران تو مقطع دکترا مدل های مختلف دانشجویی از کار با صنعت و تحقیقات وجود داره و بیشتر به محقق شبیه است تا دانشجو و کلاس و ... 

 جایزه گرفتن هایت مستدام 

پاسخ:
کاملا درست میگی لیلی جان.

دانش جو بودن البته خیلی ربطی به اینکه دانشگاه بری نداره. من خیلی ها رو حتی در مقطع دکترا میشناسم که دانش جو نیستند ولی برعکسش رو هم خیلی میشناسم.


مرسی عزیزم.  

تبریک میگم عزیزم قدم یکی مونده به آخرت رو. ایشالا آخری رو هم بلند و قوی برداری :* 

پاسخ:
ممنونم سمانه جان. متشکرم از آرزوی قشنگت :*

برای شما هم آرزوی موفقیت و شادی و سلامتی میکنم. 
۰۴ مرداد ۰۱ ، ۰۸:۳۰ ربولی حسن کور

سلام

واقعا خسته نباشید

امیدوارم در سالهای آینده هم از زندگی تون رضایت داشته باشید. خیلی بیشتر از امسال

من که روزها سر کارم و شبها را گذاشته بودم برای مطالعه اما عماد از وقتی تعطیل شده هرشب مبارز میطلبه و بعد از چند دقیقه مقاومت میرم سراغش و هرشب تا دیروقت مشغول فوتبال پلی استیشنی هستیم! و وقتی تموم میشه کلی به خودم فحش میدم که یک شب دیگه رو خراب کردم و به خودم قول میدم از فردا مطالعه را شروع کنم!

پاسخ:
سلام
ممنونم. سلامت باشید. هنوز ولی خسته ام :) 

متشکرم. همچنین باشه برای شما.

درس خوندن واقعا بعد از ساعت کاری سخت هست. من اون موقع ها که ایران بودم می رفتم کتابخونه! چون تو خونه همیشه یه بهونه ای پیدا میشد که به کارام نرسم. یعنی در واقع اصلا خونه نمی اومدم. مستقیم از سرکار می رفتم کتابخونه!
به شما هم پیشنهاد میکنم که اگر قصد جدی واسه مطالعه دارید از خونه برید بیرون. کتابخونه هم نشد یه جای دیگه. خونه پدرتون یا حتی زیرزمین خونه تون مثلا.


آه...معین😃

کنسرتش باید خیلی باحال باشه🥺

هم خوانی هم کردین؟ من بیشتر آهنگ هاش رو حفظم و ازشون خاطره دارم😁

پاسخ:
آره پس حسابی جات خالی بود. کنسرتش واقعا با حال بود. 
من قبلا کنسرت زیاد رفتم ولی این یه چیز دیگه ای بود. صداش واقعا محشره :) 

بله بله. همه حس کنسرت واسه همون همخوانی هاست :) 

چقدر خوبه خوندن این پست‌هایی که این‌قدر انرژی خوب دارن :) 

فک کنم الان به یه جایی رسیدید که وقتی به پشت سر برمی‌گردید و نگاه می‌کنید می‌گید خوبه ارزشش رو داشت! 

ازین بابت براتون خیلی خوشحالم ، ان‌شاءالله بقیه مسیر رو همین‌قدر خوب پشت سر بذارید :)

پاسخ:
آره حسم خوبه نسبت به مسیری که طی کردم، کاری که دوست داشتم رو انجام دادم و نتیجه ش هم خدا رو شکر بد نشد.

متشکرم دوست عزیز. منم برای شما آرزوی موفقیت همراه با شادی دارم.
۰۳ مرداد ۰۱ ، ۱۳:۰۸ دخترمعمولی

به به، به سلامتی.

ان شاالله که درست به خوبی و خوشی تموم بشه و مقطع بعدی رو هم با خوبی و خوشی بیشتر شروع کنی :).

پاسخ:
سلامت باشی عزیززززم.

ممنون از لطف و محبتت دوست جان.

ان شالله که اینگونه شود🙏

انتهای این راه چیز خاصی نیست و احتمالا دچار یه خلاء میشی، بخصوص اگه براش کلی رویا چیده باشیو تمام افکارتو معطوف به نقطه آخر کرده باشی. در طول این مدت، تو در مسیری بودی که باید از مسیر لذت میبردی چون پایانی وجود نداره...!

 

 

پاسخ:
فرمایش شما متین هست!

امیدوارم مسیر روشنی پیش‌روت باشه 

قطعا نتیجه‌ی زحمات و صبرت رو می‌بینی :))

 

پاسخ:
متشکرم عزیزم از لطف و محبتت :) 

امیدوارم این طور باشه که شما میگید :) 

من سال آخر دانشگاه غصه ام گرفته بود که اسم دانشجو ازم برداشته شد ،جدی جدی دلم نمی خواست دانشگاهم تموم بشه .

درس خوندن خیلی لذت بخشه اونم دانشگاه رفتن و فعال بودن 

امیدوارم قدمهات رو یه جوری برداری که همیشه از خودت رضایت داشته باشی .

پاسخ:
البته به نظر من پول در آوردن لذت بخشیش خیلی بیشتر هست. مخصوصا تو مدل دکترایی که من گذروندم و درس خوندن به اون معنایی که تو مقطع لیسانس بود نبود. من الان ترجیحم این هست همین کارا با حقوق انجام بدم و بسیار خوشحالم که دیگه دانشجو نخواهم بود. 

مرسی رویای عزیز. همچنین باشه برای خودت :)