غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

پر میشه این خونه از رقص و شادی!

پنجشنبه, ۱۰ آذر ۱۴۰۱، ۰۹:۰۳ ق.ظ

فردا میشه پایان سومین هفته کاری!

چه احساسی دارم؟

همه چیز تا حالا سبکتر از انتظار من بوده. 

وقتی با روزها و ماههایی مقایسه میکنم که دانشکده م رو عوض کرده بودم و من بودم و من و فقط من! و یه پروژه وحشتناک سخت و کلی شوک فرهنگی و کلی آدم نچسب دور و برم! و یه دنیا تاریکی که هیچ نوری تهش نمیدیدم! و یه آبانی که اینترنت ایران قطع بود و اوضاع دردآوری که تحمل میکردیم و جرات دم زدن هم نداشتیم و سیستم گوارشی که نابود بود! یک دنیا حس بد داشتم اون روزها!

 

حالا شوک فرهنگی رو پشت سرگذاشتم! تو یه گروهی متشکل از 18 نفر  کار میکنم که اساس گروه بر همکاری هست. آدمها نچسب نیستند! خودشون تمایل به گفتگو دارند! مدیر مستقیمم به شدت مسیولیت پذیر هست و نیاز نیست چیزی رو بهش یاداوری کنی خودش زودتر پیش قدم میشه! برای هر چیز کوچیکی سریع جلسه تشکیل میشه و هر کسی نظر داشته باشه کمک فکری میکنه! و همه چیز دوستانه هست. جناب یار کنارم هست و دیگه تنها نیستم! اوضاع ایران باز هم خوب نیست ولی این بار امید هست! روشنی هست! فقط تنها چیزی که ثابت مونده یه سیستم گوارشی نابوده! رفتار سیستم ایمنیم کاملا شبیه جمهوری اسلامی بوده! روده طفل معصومم هم نقش کردستان و زاهدان رو بازی کرده و هنوزم داره مقاومت میکنه ولی امید داره به روزهای روشن! به روزهای بدون درد و خونریزی!

 

میاد روزهایی که مردم سرزمین من خوشحال باشند و درداشون دردای عادی زندگی باشه و دیگه حسرت یه زندگی معمولی رو نداشته باشند. 

 

پ.ن: فقط کامنت هایی رو تایید میکنم که یا آدرس وبلاگ داشته باشه یا ایمیل. 

نظرات  (۸)

۲۳ آذر ۰۱ ، ۲۱:۰۶ بهی ستوده

سلام گلم چقدر حس خوب داشت خوندن چند پست آخرت

براتون کلی آرزوی خوب میکنم

پاسخ:
سلام دوست عزیز. خوش آمدید.

خوشحالم حس خوبی گرفتید.

متشکرم. منم متقابلا برای شما آرزوهای خوب دارم :) 

خوشحالم جایی ایستادی که نور و امید رو می بینی. تو زندگی تو و هنه مون روزهای سخت زیاد بوده و برای تو خوشحالم که الان توی سفیدی ذهن و زندگی هستی هر چند جسمت اوکی نیست که امیدوارم اون هم سفید و سر به راه بشه

پاسخ:
مرسی لیلی عزیز از خوشحالیت و ابرازش :) دقیقا همه مون روزهای سخت داریم ولی تنها چیزی که کمک مون که اون روزها رو سپری کنیم امید هست. 

سه هفته شد؟ 

‌خوشحالم از محل کارت راضی هستی. خدا رو شکر

انشاالله با بهتر شدن اوضاع مشکلات گوارشی هم رو به بهبود میره  

صبا من اصلا نمیتونم امیدوار باشم، اما با خودم گفتم اگر نمیتونی امیدوار باشی حداقل میتونی اشاعه ناامیدی نکنی! پس من هم سعی میکنم در گام اول حرفه‌ای ناامید کننده نزنم و در مرحله بعدی سعی کنم مدام نقاط روشن را ببینم و حتی بیام تحلیل های سیا سی ای را بخونم که از کشورهای دیگه توضیح داده که روندهای مشابه چطور پیش رفته اند. 

خوشحالم که سراسر زندگی ام در حسرت و خفقان نگذشت و در مقطعی از زندگی ام صدای آزادی خواهی آدم‌های شجاع را دیدم و امیدوارم ثمره دادن اعتراض ها را هم شاهد باشم:)

 

پاسخ:
بله بله. 

آره واقعا خدا رو شکر و خیلی مرسی از خوشحالیت عزیزم :* 

امیدوارم بهتر بشه.

جوابم رو به کامنت آوای درون بخون عزیزم اونجا گفتم چرا امیدوارم و چی دارم می بینم. 

به به :***

چقدر خوشحالم واست.

موفق باشیییییییییییی.

 

میاد اون روزا... میاد اون روزا...

پاسخ:
ممنونم مهسای عزیزم :*

مرسی گلم همچنین خودت :)


بله قطعا میاد اون روز. 
۱۲ آذر ۰۱ ، ۰۹:۴۱ آوای درون

سلام. خوشحالم که افق دیدت روشنه. برای عود کردن بیماری ات متاسفم و امیدوارم به زودی بهبود پیدا کنه

صبح میشه این شب، ولی به قیمت تموم شدن جوانی و شور زندگی و انرژی و آروزهای ما. باز برای شمایی که اینجا زندگی نمیکنید افق های باز زیاده. اما برای مایی که شرایط مهاجرت را بنا به دلایل مختلف نداریم و یا با توجه به شرایط تصمیم گرفته ایم که بمانیم، افق روشنی (حداقل به چشم من) دیده نمیشه.. حجم خستگی این روزها قابل توصیف نیست...

پاسخ:
سلام عزیزم.
مرسی مثل همیشه بهم لطف و محبت داری.

خب من ایران نیستم و درست هم نیست که بخوام ریز وارد جزییات این روزها بشم.
اما دلایلی که برای من امیدبخش هست رو میگم اینجا:

آبان 98 تو سه روز 1500 نفر رو کشتند :(( اسم چند نفر از اون کشته شدگان رو میدونیم؟ اصلا میدونیم کی بودن چی بودن کجا بودن؟ چطور خاکسپاری شدن! صدای هیچ کس درنیومد!
یه هواپیما رو تو آسمون زدن! هواپیمایی که نصف شهروندانش تابعیتی غیر از ایرانی داشتند! کدام نهاد بین المللی پیگیری درست و حسابی کرد؟
سالیان دراز هست کلی حکم اعدام و شکنجه و هزار جور رفتار وحشیانه در حق کسانی که هیچ جرمی مرتکب نشدن و فقط برخلاف منافع اقایون یه قدم کوچیک برداشتند صادر میکنند. از چندتاشون خبر داریم؟!!
سالیان دراز هست که مردم سیستان و کردستان و خیلی جاهای دیگه دارن سرکوب میشند. همیشه تهمت تجزیه طلبی بهشون زده شده و هزار جور ظلم و بی عدالتی دیگه در حقشون انجام دادند! کی صدای بقیه شهرها در حمایت از این مردم دراومده بوده؟


حالا چی؟!
تو این سه ماه نزدیک 500 نفر که همه جوان و نوجوان و جانشون ارزشمند بوده کشته شدند! ولی ما اسم حداقل 400 تاشون رو میدونیم! جان همه انسان ها به یک اندازه ارزشمند هست! کسی که الان کشته میشه با اونی که آبان 98 کشته شده هیچ فرقی نداره! شجاعت همگی قابل تحسین و حسرت برانگیز هست. همگی عزیز هستند ولی هر کسی الان کشته بشه غیرت خیلی ها رو دستکاری میکنه و این یعنی امید!
هر کسی الان زندانی سیاسی میشه خیلی ها خبر دار میشند و این یعنی پیشرفت!
سازمان ملل تصویب کرده که کمیته حقیقت یاب می فرسته ایران و این یعنی صدای مردم ایران شنیده میشه! و این یعنی پیشرفت!
مردم دنیا دارند میبینند تو ایران داره چه اتفاقی میافته! تعداد پست هایی که در مورد مسایل روزمره هست و فلان جشن تولد و عروسی در فضای مجازی تقریبا صفر شده! این یعنی یه اتفاقی در حال افتادن هست.

کی داشتیم این حجم از اعتصاب رو!؟ کی داشتیم که بازاری ها مغازه هاشون رو ببندن؟!  اینا همش امید هست! اینا همش همبستگی هست! 

همه جای دنیا ایرانی ها در حال جمع آوری و ارسال کمک به بلوچستان و کردستان هستند! این یعنی همدلی و روشنی.

خیلی از لجن زاده ها در جاهای مختلف دنیا دیگه امنیت ندارند! 

حجم خستگی این روزها واسه این هست که قبلا همه چی سانسور میشد! میرفتیم توییتر یا اینستاگرام 90% پست ها در مورد روزمره ی فانتزی یه عده بود! یا عقاید روشنفکرانه و روانشناسانه یه عده دیگه! ولی پشت صحنه همین میزان جنایت در حال اتفاق بود ولی حالا دیگه اون کاور دروغین و رنگارنگ نیست و حقیقت تلخ و دردناک عیان شده و خب مسلم هست که تیزی و دردش همه ما رو درگیر کرده. 
این جراحی با همه دردی که داره باید بدون داروی مسکن و بدون بیهوشی انجام بشه و ازش گریزی نیست و متاسفانه مثل عمل جراحی پزشکی هم نیست که بگیم اگر عمل انجام نشه تا یک ماه دیگه می میریم. نه مرگی در کار نیست! یه زندگی سراسر درد و رنج و با 10% کارایی در انتظارمون هست اگر نخوایم تن به این عمل بدیم. 


من روشنی می بینم! برای اینکه میزان خشونت مردم با همه خشمی که دارند بسیار بسیار کنترل شده هست. 
سال 88 ملت ریختند بانک و ... رو آتیش زدند و کلی خسارت به اتوبوس و ... زدند! 
تو این سه ماه چقدر تخریب اموال عمومی توسط مردم عادی داشتیم؟؟؟ این همه ش رشد هست. 

نمیگم 100% همه چیز کامل هست و داره یه انقلاب بدون عیب و نقص اتفاق میافته! مسلمه که اینطور نیست!! اصلا چنین انتظاری هم نبوده و نباید داشته باشیم. ولی شکل اعتراضات- همدلی و همبستگی مردم- اتحادشون خیلی بهتر از اونی هست که قبلا نشون دادن و روز به روز هم داره منسجم تر و بهتر میشه.

به این دقت کنید که این اولین انقلاب غیرمتمرکز دنیاست که بدون رهبری هیچ فرد و تیم و حزبی داره جلو میره. درسته که هر روز عزاداریم! درسته که هر روز دسته گلامون رو پرپر میکنند ولی حمایت ما- امید داشتن ما- خسته نشدن ما و تلاش ما برای پیدا کردن راهی برای کمک به این حرکت مردمی قطعا کمک میکنه کمتر خستگی و درد رو احساس کنیم و در واقع بیشترین چیزی که این روزها ملالت آور و خسته کننده هست تماشاچی بودن و منفعل بودن هست که البته این اصلی هست که در همه ی مسایل زندگی صادقه: کسی که وسط گود هست و داره میجنگه کمتر فشار و خطر رو احساس میکنه تا کسی بیرون گود هست و فقط ناظر اتفاقات هست. 


کاش هیچ وقت برای داشتن این زندگی‌های معمولی اینقدر سرنوشت ها تغییر نمی‌کردن!

کاش هیچ وقت این‌قدر داغ تو قلب آدم های مختلف نشسته بود....

پاسخ:
واقعا ایکاش این همه جان عزیز و ارزشمند آدمها برای زندگی معمولی گرفته نمیشد :(((((( 
۱۰ آذر ۰۱ ، ۱۶:۱۱ ربولی حسن کور

سلام

خوشحالم که روز به روز دارین بیشتر از پیش آداپته میشین

شاید چند سال دیگه خبر تاسیس شرکت خودتونو توی همین وبلاگ خوندیم.

(برای این که کامنتم تائید بشه هم ایمیل میگذارم هم آدرس وبلاگ) :-)

پاسخ:
سلام.

متشکرم از لطف تون. 

فیلد کاری من طوری نیست که من بخوام خودم شرکت تاسیس کنم و لازمه کار من همکاری با سازمان های بزرگ هست.  کلا من هیچ علاقه ای هم به شرکت زدن هیچوقت نداشتم. من از کارهای مدیریتی خوشم نمیاد و تمایلم این هست که تمام تمرکزم رو مسایل علمی و تکنیکال باشه تا حاشیه های جانبی ش.  

لطف کردید.

در مورد پیام خصوصی تون هر کسی از ظن خود شد یار من. خیلی واسم مهم نیست چه برداشت دیگه ای میشه کرد! 

سلام صبای قشنگم. مطلبت رو صبح خوندم و انرژی خوبی بهم داد برای شروع روز جدید. یاد اون قلمه پتوس افتادم که عکسش رو گذاشته بودی. خیلی وقتها که به گذشتمون نگاه می کنیم توی سر آدم هی تکرار میشه "ما را به سخت جانی خود این گمان نبود" . بعضی وقتها خود آدم هم از روزهایی که گذرونده و طاقت آورده تعجب می‌کنه. خیلی خوشحالم که تاریکی ها تموم شده، تنهایی ها و سختی ها تموم شده. وقت روشنی و شادی رسیده. شاید الان دوران تاریکی و تنهایی من باشه ولی می‌دونم که اونم یه روز تموم میشه. 

بابت مشکل روده ات خیلی متاسفم عزیز. متاسفانه بیماریهای خودایمنی و مزمن مشکلاتی هستند که از دوران سختی های زندگیم برامون به یادگار می مونند و به این زودی ها از بین نمیرند و مارو یاد روزهایی که گذشتند میندازند. امیدوارم با گذشت روزهای خوب و آروم این مشکل هم کاملا برطرف بشه تا طعم آرامش و شادی رو کاملا حس کنی. 

پاسخ:
سلام رها جان :)

دقیقا اون قلمه پتوس الان کلی واسه خودش بزرگ شده. البته یه مدت رشدش متوقف شده بود که گلدونش رو بزرگتر کردم و دوباره با سرعت داره پیش میره. اسمش امید بود و هر وقت حالم خوب هست بهش نگاه میکنم و ازش تشکر میکنم که بهم امید میداد و بهش میگم دیدی برگ های منم جوونه زد :)

مرسی از خوشحالیت رهای عزیزم. بله هیچ شبی نیست که صبح نشه. مطمینم به زودی صبح زندگی تو هم میاد. فقط طاقت بیار این روزها رو عزیزم. 

دقیقا یادگار روزهای سخت هست!! 
متشکرم رهای دوست داشتنی :* 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی