غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

شروع ۱۴۰۲

سه شنبه, ۱۵ فروردين ۱۴۰۲، ۰۵:۴۰ ق.ظ

سلام بر همگی🌺

سال نو مبارک باشه🌷 امیدوارم آخر این سال حس کنیم که سال مبارکی بوده واسه مون چه تو زندگی شخصی مون و چه زندگی اجتماعی مون🙏

سال تحویل به وقت ما ساعت ۸:۲۴ دقیقه صبح بود. سفره هفت سین رو از شب قبلش چیده بودیم و صبح هم پاشیدم مثل همیشه صبحانه خوردیم و لباس رسمی پوشیدیم و منتظر تحویل سال شدیم و البته در همین حین با پدر و مادر جناب یار ویدئو کال کردیم و عملا سال قدیمی رو خانوادگی تحویل دادیم و سال جدید رو تحویل گرفتیم 😊 یه شب هم با بچه ها شام رفتیم رستوران ایرانی و همین اوج فعالیت های نوروزانه مون بود 🤗

البته خب این آخر هفته تعطیلات عید پاک هست و مهمان راه دور عزیزی داریم. اولین بار هست که میزبان اعضای خانوادمون میشیم🙂و براش از کلی وقت قبلتر هیجان و ذوق داریم که بالاخره ما هم فامیل دار شدیم اینجا.  خواهر جناب یار اخیرا اومده استرالیا و قراره چند روز مهمان عزیز ما باشه. 

 

دیگه اینکه اگر اهل ماه رمضان هستید هم مبارک باشه این ایام و امیدوارم بهره معنوی کافی رو ببرید از این فرصت🙏

 

یه وقتایی یا شاید یه سالهایی تو زندگی پیش میاد که فکر میکنی داری درجا میزنی و هیچ دستاورد دلخواهی نداری در حالیکه از تلاش هیچی کم نگذاشتی و شاید اگر به لیست اهداف اون سالت نگاه کنی نمی تونی جلوی هیچ کدوم تیک بزنی. چیزی که من در این سالهای دراز عمرم 🤭 تجربه کردم این هست که اگر واقعا داری تلاش میکنی نباید بترسی از درجا زدن! چون درواقع درجا زدن نیست پله هایی هست که باید طی بشه. در واقع یه سری اهداف خیلی زمانبر هست و هر قدمی که برمیداری حتی اگر خیلی کوچیک باشه داره تو رو به اون هدف نزدیک میکنه. اگر بخوام یه جور دیگه بگم این هست که شاید انتهای سال همیشه زمان مناسبی برای این نباشه که آدم خودش رو تو ابعاد مختلف ارزیابی کنه! برای یه سری اهداف میشه هفتگی ارزیابی کرد و یا ماهانه. برای یه سری چیزا فصل به فصل و همین طور باید این بازه رو بسته به نوع هدف تغییرش داد.  در واقع من براساس تجربه یاد گرفتم که برای اینکه انگیزه رو حفظ کنی همیشه باید اهدافت رو مکتوب کنی ولی خب باید واقع بین باشی و سر سال که برگشتی برای مرور کردن سرخورده نشی اگر خیلی هاش محقق نشده باشه و البته خیلی موقع ها موقع ارزیابی ممکنه به این نتیجه برسی که این هدف اصلا واسه زندگی تو کار نمیکنه و میشه حذفش کرد یا تغییرش داد. 

 

از اون طرف هم به این فکر میکنم که آدم وقتی ۸۰ سالش شد (البته اگر کلا به اون سن برسه😉) واسش اهمیت داره که مثلا تو ۲۵ سالگیش دقیقا فلان کار رو انجام داده یا به فلان هدفش رسیده یا مثلا تو ۴۰ سالگی!!‌ یعنی یه سری حرص زدن ها به نظر من کم کم رنگ می بازه! شاید چیزی که تو ۸۰ سالگی مهم باشه انواع تجربه هایی باشه که آدم تو کارنامه ش داره نه تاریخ تجربه ها! یعنی هیچ وقت مثلا یه عده تو یه سالن جمع نمیشن بگن بخاطر اینکه مثلا ۱۸ سالگی رفتی دانشگاه و ۲۵ سالگی دکترا گرفتی و تو ۳۰ سالگی پوزیشن شغلیت این بود و تو ۴۰ سالگی لیست اموالت این بود و تو ۵۰ سالگی کارنامه موفقیت بچه هات این بود و همه هم به موقع و سروقت قراره ازت تشکر بشه و بشی چهره ماندگار تاریخ بشریت!! 😁یعنی تعریف به موقع بودن و سر وقت بودن رو شاید اگر از دید یه آدم ۸۰ ساله ببینی کمتر استرس داشته باشی.

یادمه کلاس چهارم که بودم دخترعمه م که ۲۷ سالش بود ازدواج کرد و من فکر میکردم واییییی چقدر دیر!! من تا به اون سن برسم پیر حساب میشم. بعد چند وقت پیش مسابقه the voice of persia  رو میدیدم هر کی که سنش زیر سی بود به نظرمون بچه بود و خیلی کوچیک! یا مثلا الان اگر کسی ۷ سال از من کوچیکتر باشه یا بزرگتر برای دوستی باهاش هیچ مشکلی ندارم. ولی مثلا واسه یه بچه ۷ ساله این اختلاف سن شبیه قرن ها میمونه! نتیجه ای که میخوام بگیرم این هست که هر چقدر که بزرگتر میشیم (ما پیر نمیشیما!! فقط بزرگ میشیم 🤣🤣 خب؟) اون مقیاس زمانی تغییر میکنه!‌ و این تو همه چیز هست! و اینجوری میشه که آدم بزرگ ها نسبت به بچه ها باید قاعدتا صبورتر باشن.

حالا این همه صغری کبری چیدم واسه چی؟!!

واسه اینکه بگم وقتی داری تلاش میکنی و استرس داری وای اگر این سری نشد چی میشه! وای دیر میشه! و ... به این فکر کن که تو ۸۰ سالگی هم این چند ماه یا یکسال دیر شدن همینقدر مهم هست یا نه!؟

 

البته می دونید که مخاطب اول نوشته های من خودم هستم. 

 

یه چیز دیگه هم براساس این پست مهسا به ذهنم رسید که گفتم تو وبلاگ خودم بگم:

یه چیزی که خیلی نیاز به فرهنگ سازی داره و مدام هم در موردش این ور و اون ور می شنویم این هست که تمرکزت رو زندگی خودت باشه و کاری به زندگی بقیه نداشته باشیم. آدمها رو راحت از زندگی مون حذف کنیم و رابطه های سمی و آدم های سمی رو بندازیم بیرون. 

من با همه این حرفها موافقم. 

ولی خب از اون طرف هم به نظرم باید تو این دنیایی که به شدت داره به سمت فردگرایی میره این فرهنگ سازی هم صورت بگیره که بعد از اینکه خودت رو از سموم تصفیه کردی تلاش کن بدون اینکه بخوایی وارد حریم خصوصی زندگی دیگران باشی ولی حداقل نشون بدی که اگر کسی به تو و مهارت هات (مثل خوب شنیدن/شاد کردن/همدردی کردن/مثبت اندیشی و ... ) نیاز داشت در دسترس هستی و می تونند روت حساب کنند. خیلی موقع ها خیلی ها نیاز به کمک دارند ولی چون هیچ نشانه ای از فرد امین نمی بییند غرق میشند متاسفانه! چون یه عده درگیر این شدن که من سرم تو زندگی خودم هست و من حواسم به کلاه خودم باشه باد نبره هنر کردم و من قصد مداخله تو زندگی خصوصی دیگران ندارم و ... بیایید تمرین کنیم که بین بی تفاوتی و احترام به حریم دیگران فاصله هست. بی تفاوت نبودن جسارت میخواد. بیایید تمرین جسارت کنیم. 

 

در نهایت هم یه پیج اینستا هم معرفی کنم که مخصوص خانم هاست و کلی میتونه کمک کننده باشه: happily_be_woman . 

پیشنهاد میکنم که از هایلایت سایکل سینکینک حتما اسلایدهای 'خلاصه چهار فصل هورمونی' رو مطالعه کنید. 

۰۲/۰۱/۱۵
صبا ..

نوروز

نظرات  (۱۳)

۲۲ فروردين ۰۲ ، ۲۰:۱۶ ربولی حسن کور

سلام 

سال نو مبارک 

چه خوب که فامیل دار شدین گرچه ظاهرا فقط چند روز پیش شما هستند

راستی بالاخره برای یه آدم ۸۰ ساله اهمیت داره یا نداره؟ آخه نوشتین آدم وقتی ۸۰ سالش شد (البته اگر کلا به اون سن برسه😉) واسش اهمیت داره که ...

پاسخ:
سلام

ممنونم

همین که تو این کشور هست و هر از گاهی می تونه بیاد خودش کلی خوبه.

اگر شما اون آدم ۸۰ ساله باشید همه چیز اهمیت داره حتی غلط های تایپی بقیه😆😉🤫

صباجون ازت اجازه می‌خوام یه موضوعی رو برای دوست عزیزی به اسم زندگی به سبک ام اس بنویسم چون پیامهاش رو چندبار خوندم، هم نمی‌خوام افراد دیگه هم اشتباه متوجه بشوند. 

دوست عزیز من مهاجرت سخته، خیلی هم سخته بخصوص برای یه دختر، هرکی هم گفت نیست و فقط خوش میگذره، بدون دروغ میگه. ولی اگه الان از من بعد حدود دوسال بپرسی دوباره حاضر بودی اینکار رو انجام بدی؟ بهت با اطمینان میگم بله. من یکی از خجالتی ترین و درونگراترین آدمهایی هستم که شاید بشناسی، باور کن که هرکس شنید من می‌خوام برم از ایران گفتند تو چطوری میخوای تنها زندگی کنی؟ من خیلی هم ترسوام از همه چیز میترسم، یعنی واقعا همه چیز. ولی تنها آمدم به جایی که هیچ آشنایی نداشتم، حتی زبانش انگلیسی نبود، هیچکس کمکم نکرد، اما تنها خونه اجاره کردم، کار پیدا کردم، درس میخونم و به خودم افتخار میکنم که تونستم، موفق شدم کاری رو انجام بدم که چندتا مرد نتوانستند و برگشتند ایران. پس بدون اگه من تونستم و موفق شدم تو هم حتما حتما میتونی و یه روزی به خودت افتخار می‌کنی و از دیدن یه زن قوی و مستقل توی آینه مثل اونی که صبای عزیز الان هست لذت میبری. هیچ وقت بخاطر ترس از آرزوت دست برندار. می‌دونم ترس داره، تنهایی داره ولی ارزشش رو داره اگه هدف بزرگتری داری. 

درضمن عزیزم شما که مشکل خودایمنی داری، چون خود من هم از اینمدل بیماری ها دارم باید سعی کنی اصلا استرس و نگرانی بیخودی به خودت ندی، چون امکان شدت گرفتنش در شرایط مهاجرت هست. قوی باش و بدون که اگه یکی مثل من تونسته حتما تو هم موفق میشی. نمی‌دونم کجا قراره بری ولی هر کمکی هم از دست من بر بیاد دریغ نمیکنم. 

ممنون صباجونم. 

پاسخ:
رهای عزیزم، 

تو باعث افتخاری😍🥰😍🌷💕

سلام صبا جان،

چند بار اومدم جواب پیامت رو بگذارم (هر وقت دخترم می خوابه ظهرها، میا سراغ کارهای شخصیم. بعد تا به وبلاگ شما می رسید دخترم بیدار میشد می رفتم!) هی نمی شد. 

ممنون عزیزم. بله دخترمم دو ماه دیگه دو سالش میشه. ممنون که همیشه جویای حالمون هستی. 

 

- رسیدن مهمون تون هم به خیر باشه، و حسابی بهتون خوش بگذره. 

پاسخ:
سلام سمانه گلی.

عزیزم. دختر گلت رو ببوس از طرف من. 
میگن بچه همسایه زود بزرگ میشه الان داستان شماست :)) ماشالله چه زود داره دو سالش میشه خانم کوچولو :) 

مراقب خودت باش و به دختری هم بسپار مواظب مامانش باشه. 


مرسی عزیزم. 

سلام صبا جان خوبی عزیزم 

من هی میام چک میکنم میبینم چیزی ننوشتی ، یه دو روز نیام ، با تاخیر میرسم خدمتت عزیزم 

انشاالله سال خوبی باشه برای شما و خانواده ت و همه 

مهمان امیدوارم باعث شادی بیشترتون بشه 

 

نکته جالبی بود ... بین بی تفاوتی و حفظ حریم شخصی باید تمایز ایجاد کرد . مت خودم معمولا سعی میکنم کمتر خودمو درگیر حواشی اطرافیان کنم ، گاهی حس میکنم این انتخاب من براساس دوری از مسئولیت های اضافه تری هست که ممکنه برام پیش بیاد . گاهی هم متوجه هستم که مجبور شدم بی تفاوت باش . اما همیشه حواسم به حریم شخصی آدم ها هم بوده و اصلا خودمو واردش نمیکنم مگه اینکه کسی ازم بخواد مثلا کمکی کنم  .

پاسخ:
سلام عزیزم.

لطف داری گلم. 

والا زندگی روزمره هست خیلی حرفی برای گفتن ندارم! بخاطر همین کمتر مینویسم.

قربانت ساره جان. همچنین باشه برای تو و خانوادت عزیزم. 


ساره تو باید تمرین بی تفاوتی کنی خواهر :)  این پست اصلا در مورد تو صادق نیست. تو باید تمرین کنی کمک بگیری دیگه هر چی تا حالا کمک کردی و حس امنیت دادی به بقیه کافیه! یه کم عدم امنیت بهشون بده تا فکر نکنند برای همیشه قراره همین جور باشه. والااااا 

سال نو مبارک صبا جان، امیدوارم سالی خاطره انگیز و پرشوق داشته باشی

چه هیجان انگیز که تو خونه تون فامیلی خواهید داشت.. خوش بگذره..

موضوعی که مطرح کردی و همین طور پست مهسا، خیلی جالبه، مدتی فکرم را مشغول کرده بود و سعی می کردم طوری رفتار کنم که اطرافیانم بتوانند روی من حساب کنند. ولی باید بیشتر روی این جنبه رفتاری کار کنم، بی تفاوت نیستم، ولی چون درونگرا هستم نشون دادن تفاوت برام سخته :))

ممنون بابت معرفی ❀

پاسخ:
ممنون عزیزدلم. همچنین باشه برای شما و خانواده.

آره واقعا متفاوت بود.

دقیقا این مساله برای افراد درونگرا سختتر هست. یعنی از هر دو طرف سختتره!  چون هم به سختی کمک میگیرن! هم به سختی میشه فهمید در دسترس هستند.

قربانت عزیزم :*

سلام صبا جانم، باز هم سال نو مبارک:) 

چقدر خوبه که مهمون دارید، بهتون خوش بگذره حسابی:)

در مورد سن، خب یه چیزی هست مثلا اینکه هرچی را زودتر تجربه کنیم، تو مسیرمون میشه پایه برای مرحله بعدی و اتوماتیک وار کیفیت بقیه مسیر را میبره بالا. مثلا آدمی که تو سن سی سالگی پنجاه تا کشور را دیده، سن پنجاه سالگی اش از نظر کیفیت و درونمایه با آدمی که تو سن چهل و‌پنج سالگی پنجاه تا کشور را دیده فرق داره. حالا این مثال بود، بطور کلی میخوام بگم شاید تو هشتاد سالگی بهش نگاه کنیم بگیم ای بابا چه فرقی داشت!؟ اما خب واقعیت اینه که فرق داره:)) اما واقعا نباید اینطور باشه که مقایسه کنیم یا خودمون را از نظر روانی تخریب کنیم و اذیت کنیم، باید خودمون را دوست داشته باشیم با هر کیفیتی :)) حتی اگر یه دوره هایی وا داده باشیم هم عیبی نداره، اینها همه ی زندگی ماست:)

پاسخ:
سلام عزیزم.
ممنونم. خدا رو شکر خوش گذشت هم به ما هم به مهمانمون :)

ببین عزیزم با دقت نخوندی دیگه!! :)) تو وقتی داری برای یه چیزی تلاش میکنی و برات فراهم نمیشه یا باید کمی صبور باشی یا باید مسیرت رو عوض کنی. قرار نیست که بیست سال واسه یه هدف بدویم. 
همه چیز بستگی به زاویه ای که برای نگاه کردن به زندگی انتخاب کردی داره عزیزم. 
در مورد مثال دور دنیا و سفر هم من آدمهایی رو می شناسم که تا قبل ۳۰ سالگی ۱۰۰ تا کشور دنیا رو گشتن ولی خب هیچ چیز خاصی برای عرضه نداشتن! ولی آدمایی رو میشناسم هم که پاشون رو از ۲۰۰-۳۰۰ کیلومتری محل زندگی شون هم بیرون نگذاشتند! ولی کیفیت و درون مایه شون ۱۰۰۰ برابر بهتر از اون افراد جهانگرد هست. 
همین رو میتونم بسط بدم به تحصیلات و پول و ثروت و خانواده و زیبایی و ... . 

از دید من تو ۸۰ سالگی چیزی که اهمیت داره این هست که چقدر خوشحال بودی! چقدر خندیدی از ته دل! چقدر بقیه به واسطه وجود تو خوشحال شدن و چقدر حس رضایت از زندگیت داشتی! 

البته خب حتما ۸۰ ساله هایی هم هستند که حسرت های زیادی دارند! شاید هنوز نگران باشند چرا امولشون به فلان حد نرسیده و چرا سالی که کنکور دادن سوالاش نسبت به سالهای قبل سخت تر بود :))) و اگر مثل هر سال بود حتما فلان رشته قبول میشد و مسیر زندگیش عوض میشد و یا مثلا اگر فلان کشورها رو می دیدن الان حس رضایتشون بیشتر بود. 

ولی به نظر من مسیر زندگی آدمها اینقدر درگیر جزییات نیست! مسیر کسب خوشحالی و رضایت یه مسیر مجزا کنار همه این جزییات هست. 
۱۷ فروردين ۰۲ ، ۱۶:۱۵ زندگی به سبک ام اس

سال نو شما هم مبارک، ان شالله سال خوب با حال خوب باشه براتون و با مهمونتون هم کلی بهتون خوش بگذره :)

 

چه جالب امروز داشتم در این مورد با یکی از دوستام صحبت میکردم و بهش میگفتم فکر کن 10 سال بعد این آدم ها اصلا یادشون هست که تو فلان کلاس رفتی و موفق نشدی یا چند بار تلاش کردی؟
البته گاهی ناخودآگاهه و بقول یه روانشناس، فقط شعبده ذهنه که ازت محافظت کنه که سرخورده نشی یا حالت موجود رو حفظ کنه و مواردی از این دست.

 

من همیشه سعی کردم این حس حمایت رو به اطرافیانم بدم اما گاهی سخته این مرز رو تشحیص دادن چون تعریف آدم ها از این مرزها متفاوته، یکی دوست داره تا فیها خالدون زندگیشو باهات به اشتراک بزاره و دلش میخواد هی ازش بپرسی چیکار میکنه و در هر موردی بهش کمک کنی :)) ولی یه نفر دیگه با کوچکترین نظری که میدی دلخور میشه، حتی با اینکه خودش موضوع رو مطرح کرده. ولی در حالت کلی خیلی مهمه حس آدم امن بودن رو به اطرافیانت بدی که همیشه حس کنن اگه دنیا هم به آخر رسید، یکی هست که همراهیشون کنه.

الان کامنت رهای عزیز رو که تو این پست دیدم، با خودم گفتم آره دقیقا این همون ترسیه که من دارم ولی خب دارم سعی میکنم به عنوان یه موقعیت گذرا بهش نگاه کنم و کل هدفم رو بخاطرش کنار نزارم. امیدوارم بتونم مثل رهای عزیز و شما قوی باشم :)

پاسخ:
ممنونم عزیزم. لطف داری.

درسته کاملا! اصلا یادشون هم بمونه! اینقدر همه چیز یادشون بمونه تا بترکن :)))



وقتی یه نفر اون مدلی هست که دوست داره واسه همه چیز کمک بگیره اتفاقا باید به سمت استقلال هلش داد! 
من بیشتر منظورم یه چیزی مثل همون مثالی بود که رها جان زد.
یه موقع آدم ها دوست دارن که کمک بگیرن! ولی وقتی من اینقدر بی تفاوت هستم خب به خودشون چنین اجازه ای رو نمیدن! و تنهایی بهشون فشار میاره! این مسیولیت من هست که رو خودم کار کنم و به آدم های اطرافم حس امنیت بدم. 

آفرین بخاطر دیدگاهت! موقعیت گذرا کاملا درست هست. 

امیدوارم روزهای خوبی رو تجربه کنی عزیزم.

چقدر خوب که فامیل دار شدید در دیار جدید. البته اولش خودتون با هم فامیل شدین.

این که به زندگی دیگران کاری نداشته باشی مربوط به کسایی هست که دائم سرشون تو زندگی بقیه است وگرنه صحبت کردن و همفکری با کسی که نیاز داره جز اصول دوستی است

پاسخ:
مرسی لیلی جان.
ما که یه سلسله رو بنیان نهادیم :)) 


دقیقا همین طور هست که میگی ولی خب گاها پیش میاد که تو روابط دوستی این هم صحبتی و هم فکری دریغ میشه با این بهانه که من که خبردار نشدم!! یا کسی به من چیزی نگفت!! 

خواهش میکنم عزیزم☘️

 

چرا ان شاالله اگه بشه میخوام بنویسم.

شکر خدا خوبم و همچنان بخاطر دیابتم دارو میخورم و رژیم غذایی دارم

یه سونوی جدید هم باید برم یکفهته ی دیگه

پاسخ:
عزیزم انشالله که این روزهای پایانی هم بخیر و خوشی و سلامتی بگذره و بتونی شازده پسر رو به آغوش بگیری. 

سلام صبای عزیزم سال نو مبارک، برات آرزوی بهترین روزها رو در این سال دارم طوری که در انتهای سال چک لیست آرزوهات همگی تیک خورده باشه. 

راستش میخواستم یه مطلبی رو برای حرفهایی که در مورد تنهایی توی پست قبل گفتی بهت بگم که بعد پشیمون شدم چون فکر کردم شاید کسی حرفم رو درک نکنه ولی با خواندن قسمت دوم این پستت گفتم بنویسم شاید یه نفر با خواندنش یکم فکر کرد. نمی‌دونم پادکست های مجتبی شکوری رو تاحالا گوش کردی یا نه؟ توی یه قسمتی در مورد یه پسر ناشنوا میگه که توی کوه گم شده و با وجود ناشنوا بودن تمام مدت سوت میزنه تا بلاخره پیداش میکنند. بعد توی پادکست می‌پرسه چقدر به صدای سوت آدمهای اطرافتون گوش کردید؟ حقیقتش اینه که من یکی از درونگراترین آدمهایی هستم که توی زندگیم دیدم و همیشه تنهایی برام آرام بخش و دلنشین بوده ولی بعد از مهاجرت و زندگی به تنهایی بدون هیچکسی، هیچ خانواده ای و هیچ دوستی گاهی حتی من هم از تنهایی به مرز دیوانگی میرسم. درسته نباید برای در آمدن از تنهایی به هرکسی نزدیک شد و من هرگز این کار رو نمی کنم ولی وقتهایی شده که تمام لیست گوشیم رو بارها چک کردم و یک نفر رو برای حرف زدن پیدا نکردم. حتی برای اینکه بتونم به یک نفر بگم مریضم و اگه اتفاقی برام افتاد در جریان باش هیچ کسی رو پیدا نکردم. می‌خوام بگم مستقل ترین و درونگراترین ادمهام گاهی نیاز به یه همزبون دارن که فقط بشنوه حرفهاشون رو. نیازی نیست توی زندگی دیگران دخالت کنیم و سرک بکشیم ولی صدای سوت آدمهای اطرافتون رو بشنویم، شاید این آخرین تلاششون باشه برای کم نیاوردن در مقابل زندگی.

ببخشید که طولانی شد عزیزم.

پاسخ:
سلام رهای مهربونم. 

متشکرم عزیزم. امیدوارم برای تو هم سال خیلی خوبی باشه.


عزیزدلم. خیلی ناراحت شدم که به این شکل تنهایی رو تجربه کردی. درسته! آدم های درونگرا وقتی حس تنهایی داشته باشند یعنی واقعا خیلی تنها هستند. 

قطعا عزیزم همه آدمها نیاز به همزبون دارند و اگر تو پاسخم به کامنت قبلیت این برداشت شده که این شرایط رو درک نکردم واقعا معذرت میخوام. منظورم این بود که تحمل تنهایی برای آدمهای مستقل آسونتر هست عزیزم. چون مطمینم مثلا اگر هر کسی دیگه ای بجای تو بود نمی تونست این شرایط رو مدیریت کنه. 

امیدوارم به زودی درست تموم بشه و بتونی جابه جا بشی و بری جایی که آدمهایی که صدای سوت اطرافیانشون واسشون مهم هست بیشتر باشه و البته بتونی روزهای شیرینی رو تجربه کنی که همه این تلخی ها رو بشوره ببره. 


سلااام صباجان.

بازم سال نوت مبارک.

 

خیلی موافقم با حرفت درمورد سننننننننننن. من خواهرم ۳۲ سالگی که ازدواج کرد به نظرم خیلییییییییییییی دیر بود. بعد الان ۳۰ سالمه :)))

 

+ با حرف آخرت هم خیلیییی موافقم :)

 

 

مهمونداری خوش بگذرهههههه. من میخوام برای خواهرم و خواهرزاده‌م ویز ابگیرم که تابستون بیان پیشم. اصلا نمیدونم ویزا اوکی میشه یا نه ولی از الان هیجانزده‌م شدیداااااا و دارم رویاپردازی می‌کنم.

 

پاسخ:
سلام عزیزم.

ممنون گلم.

آره وقتی خودت یه چیزی رو تجربه میکنی مخصوصا گذرهای سالهای عمر رو می بینی که مثل برق و باد میگذره و اصلا اونجوری که از دور به نظر می اومد نیست. 


مرسی عزیزم. انشالله که ویزاشون اوکی بشه و بیان و خیلی هم بهتون خوش بگذره. من خیلی دوست دارم مامانم یا خواهرم اینا بیان و حتی فکر کردن بهش هم هیجان زده م میکنه :) 

سلام 

سال نوی شما مبارک 

ان شاءالله سال خیلی خوبی باشه براتون

 

یاد این بیت سعدی افتادم که میگه :
به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل

و گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم

 

یه جمله ای هم هست که میگه آب اگر راکد بمونه میگنده!

 

به نظرم خیلی وقتا ناراحتی ما از به نتیجه نرسیده، به خاطر ایده آل گراییمونه!

یه ویدئو میدیدم که میگفت خیلی وقتا 50درصده ما، میشه 100درصده یه نفر دیگه!

 

این قضیه سن و سال رو منم یادمه زمانی که دبیرستان بودم داشتم،من 28 سالگی برام خیلی زیاد بود! و اگر کسی مجرد بود اون موقع فکر میکردم چقدر سنش رفته بالااا! 

و حالا خودم 31 سالمه و مجردم :))

 

 

پاسخ:
سلام , متشکرم.


از ایده آل گرایی و مقایسه کردن! ما معمولا وسط کار خودمون رو با پایان کار بقیه مقایسه میکنیم.


کلا کودکی و نوجوانی محاسبات سنی خیلی خاصی داره :)) 
 

سلام صبا جان

سال نو مبارک عزیزم🌻

امیدوارم امسال یکی از بهترین سالهای عمرت باشه

کنار یار قشنگت🥰❤️

 

مرسی از این پست که باهامون به اشتراک گذاشتی☘️☘️☘️

پاسخ:
سلام مامانی عزیز.

ممنونم گلم. خیلی متشکرم عزیزم لطف داری.

یه خبر از خودت بهمون نمیدی مامانی جان؟ چگونه میگذرد این روزهای آخر بارداری؟

خواهش میکنم باشد که مفید واقع شود. 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی